گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
ذكر آمدن سلطان زاده ولد عبد اللّه خان ازبك «12» به مشهد مقدس معلی مزكی و تسخیر آن ولایت‌






سابقا مذكور شد كه چون نفاق در میانه امرای خراسان و سرداران ممالك ایران به اعلی مرتبه رسید، باعث جرأت و حركت ازبكان «13» شده، در آمدن خراسان دلیر گشتند. در مرتبه دوم «14» كه شاه عالمپناه از خراسان به مقر سلطنت و اقبال نزول اجلال فرمودند، بعضی از سنیان «15» و متعصبان آن ولایات «16» از بیم جان و «17» تیغ جان ستان غازیان باعث آوردن ازبكان [664]، به خراسان شدند.
عبد اللّه خان سلطان‌زاده را كه ارشد اولادش بود، به آمدن خراسان مرخص ساخت. شعر «18»:
به پیش پدر شد گشاده میان‌دل آكنده از كین كمر بر میان
كه شایسته جنگ شیران منم‌هماورد سالار ایران منم بنابر فرمان عبد اللّه خان، سلطان زاده از آب آمویه عبور كرده به خراسان داخل شد و از آنجا به حوالی «19»
______________________________
(1)- ن: بموادی
(2)- سوره 3 آیه 134
(3)- ن: «و» ندارد
(4)- م، ن: «صفر» ندارد
(5)- ب، ن: این
(6)- ب: گردیده. م: گردید و
(7)- مز: «ظفر آیات» ندارد
(8)- ب، ن: شده
(9)- ب، م، ن: گردانیده
(10)- ب: و زنجارود. ن: ندارد
(11)- ن: «وی» ندارد
(12)- ن: اوزیك
(13)- ن: ازبكان بی‌ایمان
(14)- ن: دویم
(15)- ن: سیستان
(16)- ب، ن: ولایت
(17)- ب، «و» ندارد ن: و ضرب
(18)- م: نظم. ن: بیت
(19)- ن: به حوالی شهر
ص: 896
مشهد مقدسه عرش منزله، علی راقدها الف‌الف صلوة «1» و سلام و تحیه «2» آمده «3»، آن بلده جنت مانند را محاصره نمود «4».
امت خان كوشك استاجلو «5» و تابینان كه در آن «6» شهر بودند، به قلعه‌داری اشتغال نموده مسرعی به سرعت تمام به درگاه پادشاه «7» ظفر فرجام ارسال نمود كه سلطان‌زاده با لشگری زیاده از اندازه محاصره مشهد مقدس سدره مرتبه نموده و كار چنان بر ساكنان و مؤمنان این آستان عرش نشان به تنگ رسیده، كه اگر رایات ظفر آیات «8» به صوب خراسان نرسد «9»، مشهد مقدس از دست می‌رود و شاه والاگهر بعد از اطلاع بر آن «10» خبر، مقرر نمود كه به چند كوچ خود را به مشهد مقدس معلی رساند «11».
مقارن این، كتابتی «12» افادت پناه مجتهد الشانی مولانا عبد اللّه شوشتری «13» در باب پریشانی اهل مشهد و قحط و تنگی بی‌حد نوشته فرستاده بود. آن «14» نیز باعث سرعت و «15» و تعجیل در رفتن خراسان گشت و حكم مطاع به نفاذ پیوست كه هیچكس از امرا و لشگریان شتر «16» و خیمه برنداشته همگی سپاهی با اسب و كتل و ركاب و سایسخانه در ركاب ظفر انتساب روانه گردند. روز یكشنبه بیست «17» و یكم شهر شوال سنه سبع و تسعین و تسعمائه، از روی سرعت و اهتمام تمام از شهر بیرون رفته، در حوالی بیدستان نزول فرمودند و قرب ده روز جهت اجتماع لشگر «18» و خیل و حشر توقف فرموده، بعد از آن به چند كوچ به حوالی طهران نزول فرمودند «19».
چون فصل تابستان «20» و هوای ری به غایت ناملایم و زبون بود، مزاج و هاج اشرف بواسطه كثرت تردد. در شكار، در آن گرما انحرافی پیدا كرده، بیماری عارض ذات عالی گردید.
مقرر شد كه جمیع امرا- سوای خان زمان فرهاد خان و مقرب الخاقان «21» حسین بیك «22» شاملو- پیشتر از اردوی همایون متوجه خراسان گردند تا متعاقب آن‌كه ذات شریف و عنصر لطیف از كوفت بیرون آمده به ایلغار «23» خود را رساند. امرا و مقربان و اكثر از لشگریان كه مأمور به رفتن شده بودند به سركردگی سیادت‌پناه سید سلیمان كمونه متوجه خراسان شدند. چون به دامغان رسیدند، خبر تسخیر مشهد مقدس معلی بدیشان رسید دیگر جرأت پیش رفتن ننموده همانجا توقف كردند.
______________________________
(1)- ب: سلام و الصلوة. م: سلام و اللتحیه
(2)- ب: و التحیه
(3)- ن: آمدن
(4)- ن: نموده
(5)- ن: «استاجلو» ندارد
(6)- ن: درین
(7)- ن: آن شاه ظفر فرجام
(8)- ن: آیات خود را
(9)- ن: نرسانند
(10)- ن: «بر آن خبر» ندارد
(11)- ب: رسانند
(12)- ب: كتابت
(13)- ب: شوشدری
(14)- ب: او
(15)- ن: «و» ندارد
(16)- ن: چتر
(17)- ن: 21
(18)- م، ن: لشگری
(19)- ب، م، ن: فرموده
(20)- م: «تابستان و هوای» ندارد
(21)- مز، م، ن: خاقان
(22)- ب، ن: خان
(23)- م، ن: «به ایلغار» ندارد
ص: 897

شمه‌ای «1» از وقایع مشهد مقدس معلی‌

چون كاربر «2» محصوران آن مملكت اقدس به تنگ انجامید و بواسطه ضعف طالعها شاه جمجاه ستاره سپاه را عارضه‌ای رخ نمود كه بنابرآن نتوانست رفتن، این خبر موحش كه به آن جماعت رسید، تمامی دست از جان شسته، قطع حیات نمودند و دانستند كه مددی به ایشان (نمی‌رسد و مفری نخواهند یافت) «3» و قحط و غلا و فقدان «4» مأكولات به حدی رسید كه (مدار خورش بر محرمات گردید. هر روز جمعی از گرسنگان «5» تلف می‌شدند و فریاد محصوران به ملاء اعلی رسید و) «6» از هیچ جانب رایحه مددی به مشام ایشان نمی‌وزید «7». امت خان چون دید كه كار از نگاه داشتن قلعه «8» گذشته، قنادیل طلا [665] و نقره كه بعد از نهب و غارت مرتضی قلی خان پرناك به مرور در تحت «9» قبه سامیه بهم رسیده بود، برداشته زر نمود كه به لشگر دهد و چیزی از آن «10» قنادیل «11» باقی نماند. مردم درون شهر با ازبكان بیرونی همزبان گشته بواسطه آزردگی «12» كه از امت خان داشتند در تخت برجی نقب زده آنرا سوراخ كردند قرب پانصد ازبك به قلعه درآمده «13» نفیر كشیده متوجه دروازه شدند.
غازیان چون از استیلای مخالفان آگاه شدند، به دفع ایشان روان گشتند. بعد از كوشش فراوان ازبكان بر ایشان غالب آمده، خود را به دروازه قلعه دویم «14» رسانیدند و «15» دروازه را بر روی «16» ازبكان باز كرده «17» لشگر ماوراء النهر به شهر درآمدند. «18» نظم «19»:
ز اطراف لشگر درآمد به شهرسری «20»پر ز كینه دلی پر ز قهر طوفان بلا بالا گرفته به «21» تاراج مال شهریان و قتل و خونریزی مؤمنان مشغول شدند. شعر: «22»
ز هر گوشه آن جمع غارت پرست‌به تاراج مردم گشادند دست
یكی برده انبان دریوزه‌گرز قربانش آویخته در كمر
یكی را كف از دانه پنبه پركه هست این صدف و آن گرانمایه در
ز كشكول دریوزه تا جام زرببردند تركان تاراجگر
______________________________
(1)- ن: ذكر شمه‌ای از وقایع مشهد مقدس معلی مزكی كه اوزبكان بی‌ایمان تسخیر نمودند خلاصة التواریخ ج‌2 897 شمه‌ای از وقایع مشهد مقدس معلی ..... ص : 897
(2)- مز: كابر. ن: كار
(3)- ن: بین الهلالین را ندارد. م: نخواهد
(4)- ن: «فقدان» ندارد
(5)- ب، م: گرسنگی
(6)- ن: بین الهلالین را ندارد
(7)- ب: نمی‌رسید كه امت خان. م: نمی‌رسد امت خان
(8)- م، ن: حصار
(9)- م، ن: دو تخت
(10)- م، ن: و از آن چیزی
(11)- ن: «قنادیل» ندارد
(12)- م: آزرده‌گی
(13)- ب، ن: درآمد و
(14)- ب، م: دوم
(15)- مز، ب، م: «و» ندارد
(16)- م، ن: بروی
(17)- م، ن: وا كرده
(18)- م، ن: داخل شدند
(19)- ن: بیت
(20)- ب: سر
(21)- ن: دست به تاراج مال شهریان مردم گشادند و به قتل
(22)- ن: بیت
ص: 898
وقوع این واقعه هایله و غایله «1» نازله در روز یكشنبه بیستم شهر ذی قعدة الحرام سنه سبع و تسعین و تسعمائه.
چون مردم شهر دیدند كه شهر گرفته شد و ازبكان داخل گشتند، امت خان با غازیان و اكثر صلحا و مؤمنان متحصن به صحن و روضه مقدسه شده، در آستانه منوره «2» میانه غازیان و «3» ازبكان آتش قتال و جدال شعله بالا گرفت و «4» آخر الامر، امت خان جهاد نموده، بدانچه مقدور و ممكن بود كوشش نمود تا به قتل رسید. [علیه] رحمة «5» من اللّه المجید. اكثر مردم به درون روضه مقدسه پناه برده، افادت‌پناه مجتهد الزمان «6» مولانا عبد اللّه شوشتری «7» به خانه چراغخانه كه در دار السیاده «8» واقع است و محل روزنه «9» و روشنایی ندارد مختقی «10» گشته، بدست ازبكان اسیر گردید وی را نزد سلطان زاده برده سپردند و هركه در روضه مقدسه و آن مكان عالی بود بالتمام بیرون آورده، به قتل رسانیدند. از آن روز تا مدت یكهفته مدار آن بی‌دینان بر قتل و غزا و نهب و یغما بود و امواج دریای پیكار در تلاطم آمده، كشتی عمر جمعی از بندگان روزگار و خلاصه اخیار «11» غریق گرداب فنا گشت و خون رود مانند جیحون و سیحون «12» در فضای كوچه‌های مشهد مقدس روان شد. نظم «13»
درو كوچه از سیل خون پر شده‌در آنجا «14»پلیدان شناور شده از جمعی ثقات استماع افتاد كه پنجهزار و هفصد كس در آستانه و آن حوالی به قتل آمده بودند. بعد از واقعه كربلای معلی، این قسم نازله بر اهل ایمان وارد نشده «15» «الحكم حكمه و و القضاء «16» قضائه، « (لا معقب لحكمه و لا راد لقضائه) «17». ازبكان «18» [آنچه] در سر كار فیض آثار بود از نفایس و جواهر و كتابخانه و فروش، تمامی به غارت بردند و این عمل شنیع بر هیچكس از آن قومی كه تصرفات [666] در آن سركار مواهبت «19» آثار نمودند مبارك «20» نیفتاد از «21» مرتضی قلی خان پرناك و مرشد قلی خان استاجلو و امت خان كوشك عبرت حال همگنان گشت.
از بعضی مردم صحیح القول «22» مسموع شد كه ازبكانی «23» كه در آن معركه داخل بودند و در آن آستانه مقدسه «24» ترك ادب نموده و چیزی از آن آستانه برداشته بودند، به مرض وبا درگذشتند. «25» سلطان‌زاده بر «26» حقیقت این مضمون اطلاع حاصل «27» نموده، هرچه از سر كار
______________________________
(1)- ب، م: قایله. ن: قابله
(2)- ن: مقدسه میان
(3)- مز، ب: «و» ندارد
(4)- ن: «و» ندارد
(5)- ب: رحمة اللّه من اللّه المجید
(6)- ن: مجتهد الزمانی
(7)- ب: ششدری
(8)- ن: در در السیاده
(9)- ن: روز
(10)- ن: مخفی گشته آخر
(11)- ب: افكار
(12)- ن: «و سیحون» ندارد
(13)- ن: بیت. م: ندارد
(14)- ن: در آن بیلدان. ب: در آن پلیدان
(15)- ن: نشده بود
(16)- ب: و قضاء
(17)- ن: بین الهلالین را ندارد. «لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ»: سوره 13 آیه 41
(18)- ب، ن: اوزبكان كه
(19)- ن: آن مواهب
(20)- ب: مبار
(21)- ن: و از
(22)- ب: صحیح القولی
(23)- ازبكان
(24)- مز: «مقدسه» ندارد
(25)- ب: درگذشته
(26)- ن: به
(27)- ب، م، ن: یافته
ص: 899
فیض آثار موجود بود، تمامی را جمع نموده بدان آستانه مقدسه فرستاد.
سلطان‌زاده چون از تسخیر آن «1» ولایت فارغ شد، متوجه بلخ گردید و مجتهد الشانی «2» مولانا عبد اللّه را همراه «3» زنده به بلخ برده «4» مولانا را «5» احترام و اعزاز بسیاری «6» نمودند. وی بنابر مقوله صادقه «التقیه دینی و دین آبائی» عمل نموده به مذهب شافعی علیه اللعنه عمل می‌نمودند «7».
طلبه بخاری [و بد مذهبان] حنفی در بلخ هجوم كرده مولانا را در میدان بلخ بر آتش نهاده «8» سوختند. وی بعد از غفران‌پناه شیخ زین الدین علیه الرحمه، شهید «9» ثالث است. نظم: «10»
سپهر علم را بود آفتابی‌فنون فضل را جامع كتابی علیه رحمة و علی سایر الشهداء. در آن واقعه بسیاری از صلحا «11» و فضلا خصوصا مولانا محمد مشكك «12» رستمداری كه به زیور فضل و صلاح آراسته بود و قرب بیست سال در آن روضه جنت مانند به تدریس اشتغال داشت به قتل رسید. دیگر از جمله مقتولان میرعلی مفضل استرابادی است كه مدت سی سال مجاورت و قرب پانزده سال تولیت آن سركار فیض آثار نموده بود، علیه رحمة من اللّه الودود.
و در عشر اول ذی حجه «13» حجه مذكوره كه به خراسان رفته بودند، حقیقت را عرضه داشت نموده به پایه سریر اعلی فرستادند. شعر «14»:
نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان‌نامه‌ای مقطع آن درد دل و خون جگر
ریش گردد ممر صوت از آن گاه سماع‌خون شود مردمك دیده در آن وقت نظر ماتمی در میانه «15» صغیر و كبیر افتاد «16» و آواز گریه مؤمنان در آن روز فزع «17» اندوز از فلك اثیر «18» درگذشت و افغان و ناله به آسمان هفتمین درپیوست. جراحت دلها تازه گشت و هوش و عقل از دلها بدر رفت. مؤلف این نسخه قصیده‌ای كه در باب آن «19» واقعه گفته بود چند بیت از آن ثبت نمود. قصیده:
ماتمی از نو رسید ای پادشاه انس و جان‌یا شهید خطه خاك خراسان الامان
ذات پاكت از مكاره چون منزه آمده‌طایر قدسی و باشد خوابگاهت در جنان «20»
تازه شد اهل جهان را باز اندوهی «21»دگرزین مصیبت كامده پیش خلایق بی‌گمان
______________________________
(1)- ن: «آن» ندارد
(2)- م، ن: مجتهد الزمانی، ب: مجتهد الشان
(3)- م، ن: زنده همراه
(4)- م، ن: برد و. ب: برد
(5)- ب: را در
(6)- ب: بسیار
(7)- ب، م، ن: می‌نمود
(8)- ن: نهادند و
(9)- ب: و علی سایر الشهدا در آن واقعه
(10)- ن: شعر
(11)- ب: صلحا را شهید ثالث است. نظم:
سپهر علم را بود آفتابی‌فنون فضل را جامع كتابی. علیه الرحمه و علی سایر الشهدا
(12)- مز: مشلك
(13)- م، ن: «حجه» ندارد
(14)- م: ندارد
(15)- ن: میان
(16)- م، ن: افتاده داد از گریه
(17)- ب: فرح
(18)- ن: «اثیر» ندارد
(19)- م، ن: «آن» ندارد
(20)- م، ن: جهان
(21)- ب: اندوه
ص: 900 ای فلك شرمت نمی‌آید ز بیداد «1»چنین‌از جفایت صد هزاران آه و فریاد و فغان
كاشكی گوشم شدی كر این «2»خبر نشنیدمی‌می‌توان اصغا نمودن این خبر را در جهان
خاك بادا بعد ازین بر سر جمیع «3»خلق رامشهد شاه رضا باشد بدست سنیان
ای فلك كردی مرا محروم از آن قتل و غزاكاش در تعداد «4»آنها آمدی این ناتوان
من عجب دارم كه شیطانزاده كافرنژادهمچو شمر لعنتی چون زنده مانده در جهان
یا امام منتظر احوال مشهد را به‌بین‌بعد چندین سالها چون گشت حال مؤمنان
حجت خلقی تو و «5»عالم بتو قایم بود [667]از نظر تا چند غایب باشی ای «6» صاحب زمان
شاه تنها خلق عالم منتظر در خدمتت‌وقت شد ای شاه دین آیی برون گردی عیان
شاه عباس حسینی تا پیمبر پادشاه‌می‌رسد او را سر و سرداری «7»ملك جهان
كفر اگر پر شد خوارج ملك مشهد را گرفت‌صد تلافی می‌كند شمشیر او در یك زمان
می‌رود سوی خراسان و مسخر می‌كندیك دو روزی گر چنین شد می‌شود آخر چنان
خارجی بشنو كه دیگر شاه عادل می‌رسدمی‌رسد اینك شه عادل به قتل ازبكان
ای عمر این كار اگر «8»كردی مباش ایمن كه شاه‌باز می‌آید به دفعت تا به مرو «9» شاهجان
ذات پاك شه سلامت چون بود عالم ازوست‌می‌كند یكبار دیگر این جهان را گلستان
شاه ما را عمر با دو دولتش قایم كه اوتا حجاز و مكه خواهد فتح كردن این زمان
می‌رود رایات شاهی جانب مشرق زمین‌جان نخواهد برد ازبك از سنان غازیان
ای سلاطین خراسان شاه عالم می‌رسدمی‌شوید از دولت شه كامیاب و كامران
گر ز چشم بد دو روزی شهر مشهد شد خراب‌حال مشهد باز می‌آید بجای «10»خود همان سلطان‌زاده بعد از آن واقعه، حكومت مشهد مقدس «11» را به یكی از ازبكان تفویض كرده متوجه بلخ گردید. چون در آن سال پرملال در آن ولایت غله نبود، مقداری كلی غله از بلخ بار كرده به مشهد مقدس فرستاده، و خود «12» متوجه ماوراء النهر گردید. مصرع: «13»
بازآمدنت نیست چو رفتی رفتی
از اتفاقات حسنه مستحسنه به یمن «14» لطایف غیبی و مراحم لا ریبی آنكه، در آن واقعه نازله، افادت‌پناه شیخ الاسلامی، شیخ تاج الدین حسن داود «15» كه به مزیت علم و صلاح و فقاهت و فلاح «16» در «17» آن آستان عرش نشان از امثال «18» و اقران ممتاز و به شرف «19» خادم‌باشی آن روضه
______________________________
(1)- ن: ببیدادی
(2)- م: كین. ن: كاین
(3)- ن: جمیعی
(4)- ن: بغداد
(5)- ب: «و» ندارد
(6)- م، ن: از
(7)- م، ن: اسراری
(8)- ن: را
(9)- ن: مرو و
(10)- م، ن: بحال
(11)- مز، ب: مقدسه
(12)- م، ن: «و خود» ندارد
(13)- ب: ع. م، ن: ندارد
(14)- ب، ن: همین
(15)- ن: داد
(16)- م، ن: فلاحت
(17)- ن: داران
(18)- ن: امسال
(19)- م، ن: مشرف. ب: بشرف
ص: 901
جنت رتبه و به كلیدداری روضه «1» مقدسه سرافراز بود، نجات یافته «2» با فرزندان سالما صحیحا به مملكت عراق آمدند.
و هم در این سال، بعد از رفتن سلطان‌زاده به ماوراء النهر، میرزا شاهرخ نبیره سلیمانشاه- كه از احفاد «3» امجاد پادشاه مرحوم امیر تیمور گوركان است و سلطنت ممالك «4» بدخشان بدیشان متعلق «5» است- بر سر بعضی از الكای عبد اللّه خان آمده، مقارن این، لشگر بی‌كران از جانب پادشاه اسلام، جلال الدین اكبر به مدد و معاونت میرزا شاهرخ آمدند- چه همیشه از «6» ازبكان خسران و نقصان به ولایت بدخشان می‌رسید «7»- میانه ایشان و سلطان‌زاده حرب عظیم واقع شد سلطان‌زاده شكست یافته، قرب ده هزار ازبك در آن معركه به قتل رسیدند «8». سلطان‌زاده قرین ادبار گشته، به یكی «9» از قلاع بلاد ماوراء النهر متحصن گردید.
چون قرب دو ماه عارضه‌ای كه ذات اشرف را در ولایت ری طاری شده بود، حكیم دار الشفاء «و اذا مرضت فهو یشفین» «10» شفای عاجل كرامت فرموده، مرض بالكلیه زایل «11» شد و مزاج اقدس رو به صوب اعتدال نهاده، زبان روزگار به مضمون این ابیات در ترنم آمد، شعر: «12»
منت ایزد را كه ذات خسرو گیتی‌پناه‌در پناه صحت است از فیض الطاف آله شاه جمجاه از طهران به آستانه امامزاده «13» واجب التعظیم و التكریم، امامزاده «14» [668] عبد العظیم علیه و آبائه التحیة و التسلیم، نقل كرده «15» چند روز «16» در آنجا توقف فرمودند «17». رای عالم آرای «18» بدان قرار گرفت كه از راه قم به دار السلطنه اصفهان در حركت آمده «19» قشلاق آن سال در آنجا اتمام یابد. بعضی از مقربان رفتن دار السلطنه قزوین به صواب اقرب دیدند. بالاخره مقرر شد كه رفتن قزوین را تفأل به كلام ملك علام نموده، هرچه راه نماید بدان عمل نمایند. نواب سیادت «20» و صدارت «21» پناه اسلام «22» ملاذی، میرشاه ابو الولی انجو حسب الامر مطاع تفأل به قرآن مجید «23» نموده، این آیه كریمه برآمد ( «وَ «24» نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» «25») «26» بنابراین فسخ «27» عزیمت «28» راه اصفهان نموده، در اول ماه محرم سنه ثمان و تسعین و تسعمائه از آستانه مقدسه كوچ كرده، متوجه دار السلطنه قزوین شدند و به چهارده كوچ بواسطه استراحت و خوبی ساعت داخل بلده مذكوره شدند.
______________________________
(1)- ن: آن روضه
(2)- ن: یافت
(3)- ن: احفاد و
(4)- م، ن: مملكت
(5)- م، ن: تعلق
(6)- م، ن: «از» ندارد
(7)- ن: میرسانید
(8)- م، ن: رسید
(9)- ب: و یكی
(10)- سوره 26 آیه 80 ب. ن: ندارد
(11)- ب: ذایل
(12)- ن: بیت
(13)- ب: با مزاده
(14)- مز: آماده
(15)- م، ن: كردند
(16)- م، ن: روزی
(17)- م، ن: فرموده
(18)- ن: آرا
(19)- ب، ن: آمد و. م: آمد
(20)- ن: سیادت‌پناه
(21)- ن: صدارت دستگاه
(22)- م، ن: «اسلام» ندارد
(23)- ن: «به قرآن مجید» ندارد
(24)- ب: «و» ندارد
(25)- سوره 17 آیه 82
(26)- ن: بین الهلالین را ندارد
(27)- مز، ب: فتح. م، ن: ندارد
(28)- ب: عظمت
ص: 902
مردم آن خطه فاخره، از استماع بیماری آن شاه جهان بدنی داشتند «1» بی‌جان، بعد از نزول اجلال به آن «2» بلده طیبه حیاتی «3» یافتند و «4» جانی گرفتند. كوچك و «5» بزرگ و تاجیك و ترك از شهر بیرون آمده به مراسم شكرگزاری اقدام نمودند.
و هم در این ایام، مقرب الحضرت حسین بیك شاملو قورچی شمشیر از عقب دولتیار زنگنه «6» مأمور شد و تفصیل این اجمال قبل از این سمت ایراد یافت.

ذكر «7» رفتن خسرو همایون به جانب اصفهان‌

چون پیوسته رای عالم آرا و توجه خاطر فیض انتما مصروف بدان بود كه جمعی از امرای كرمان و فارس و كوه‌گیلویه- كه تا غایت به درگاه عالمپناه حاضر نگشته به خاطر ناقص خود توهمی «8» چند راه داده از جاده «9» عبودیت و شاهراه رقیت انحراف ورزیده سرپیچیده‌اند و راه عصین بر خود «10» پیموده در طغیان گشوده‌اند در دفع و رفع ایشان كوشند- به خاطر عاطر آفتاب ناظر رسید كه چون در این سال خاطر از ممر روسیه شومیه و ازبكیه كفره جمع است، رایات عز و جلال به فتح و نصرت و اقبال توجه به دار السلطنه اصفهان نموده، اندیشه آن محال شود و «11» اوقات صرف مهمات آنجا گردد «12» چه همیشه شاه جنت مكان علیین آشیان بر زبان الهام بیان می‌آورد كه هرگاه كرم در میان درخت است مضرت می‌رساند از بیرون چه توان «13» كرد. پس اولی «14» و انسب آن می‌نماید كه اول رفع و دفع مخالفان خانگی كرده، بعد از آن در رفع «15» ازبكان و مهمات خراسان شناییم. هرگاه كه لشگر قزلباش آنچه باشند از آن دغدغه است، شاه سلیمان بارگاه به سنت سنیه جد علیین مكان فردوس آشیان عمل نموده، رفع و دفع آن جماعت نمك بحرام را وجهه همت والا نهمت ساخته روز جمعه بیستم شهر صفر سنه مذكوره كه روز اربعین بود، از دار السلطنه قزوین به عزم اصفهان رایات طفر آیات در حركت آمد و مدت یكهفته در قریه قجره توقف جهت اجتماع لشگر و خیل و حشر فرموده «16» با آنكه آفتاب در دلو بود، در میان زمستان از شدت برد ما بین زمان و آسمان قطرات باران بسان لآل «17» عمان [669] منجمد می‌گشت و مرغ آبی اگر توانستی خود را با مرغ كباب در یك سیخ می‌كشیده «18» از سر متاع «19» جان درمی‌گذشت. شعر: «20»
مرغ آبی می‌كند از سوز دل خود را كباب‌هركجا همچون سمندر بوی آتش می‌برد
______________________________
(1)- مز، م، ن: نداشتند
(2)- ب، م، ن: بدان
(3)- مز، ب، م: حیات
(4)- مز، ب: «و» ندارد
(5)- ن: و جا
(6)- مز: رنگه
(7)- ن: از اینجا تا صفحه پایایی نسخه (بعنوان اللّه الملك المعبود) ندارد
(8)- ب، م: توهم
(9)- ب: جانب
(10)- ب، م: بخود
(11)- ب: «و» ندارد
(12)- م: كرده
(13)- مز: تواند
(14)- ب: اولا
(15)- ب: دفع
(16)- ب، م: فرمودند
(17)- ب، م: لاله
(18)- مز- كشیده و
(19)- ب: مطاع
(20)- م: ندارد
ص: 903 از دم باد خنك لبهای خوبان «1»شد كبودآه ازین سرما كه رنگ از روی آتش می‌برد پس از آن كوچ بر كوچ تا اصفهان جایی توقف نفرمودند «2». یولی بیك غلام كه در آن ایام داروغه آنجا بود شهر را آیین بسته، شاه عالم آرای «3» در عشر اول شهر ربیع الاخر به شهر داخل شده، در نقش جهان- كه دولتخانه بوده و آن نمونه‌ای است از ارم و جنان- قرار گرفتند و به عیش و كامرانی و عدالت و رعیت پروری بقیه آن سال را گذرانیدند.

ذكر احوال مقرون به وبال بكتش افشار

چون مدت ده دوازده سال بود كه بكتش، ولد ولی سلطان تواجی افشار حاكم دار الامان كرمان، مطلق العنان از دارایی و حكومت ولایت بسر كرده بود و قرب پنجاه هزار تومان املاك نفیس خواجه‌های كرمان و اولاد امجاد مرحومی «4» آقا كمالی «5» را [صاحبی] كرده تمامی آنها را بالامثال ملكا ملكا به حوزه تصرف او یا جمعیت و اثاث و ذخایر و دفاین ایشان درآمده بود و در كرمان دختر خواجه عبد القادر و در یزد دختر سیادت‌پناه مرتضی ممالك اسلام میرغیاث- محمد میرمیران را خواستگاری «6» كرده از یزد تا كرمان از خود می‌دانست لهذا دماغش مخبط شده، از آن توهم آمدن به درگاه گیتی‌پناه را با خود قرار نمی‌داد. چه در زمان شاهزاده صاحبقران و چون شاه عالمیان بر تخت سلطنت متمكن گشتند به همان دستور به درگاه حاضر نشد و به سعادت عتبه بوسی فایز «7» نگشت و همگی مطمح، نظر كیمیا [اثر] در رفتن اصفهان فكر دفع و رفع او از كرمان بود «8» كه ناگاه قاید اقبال بی‌زوال در دفع آن گمراه برگشته روزگار درآمد، یعقوب خان حاكم فارس بی‌حكم «9» مطاع لازم الاتباع اراده دفع او نمود «10» و به خاطرش رسید كه وی چون در یزد است، ایلغاری بر سر او آورده او را بدست درآورد.
یعقوب به بهانه آنكه بر سر حاكم لار می‌روم، لشگر جمع نموده، در مدت هفت هشت روز خود را به یزد رسانید. مشار الیه كه از آمدن وی واقف شد اراده نمود كه به قلعه یزد متحصن شود جمعی از مردم آنجا او را منع كردند و چاره‌ای بجز بیرون آمدن و جنگ نمودن ندیده، بالضروره از قلعه بیرون آمده، میانه او و یعقوب خان محاربه به وقوع انجامید. نظم:
سنانهای خونریز در كار شدز خار سنان دشت گلزار شد بعد از جدال و قتال بسیار شكست بر لشگر افشار افتاده، بكتش زنده گرفتار و دستگیر گشت.
مشهور است كه خود التماس نمود كه او را به قتل آورند «11» و در محل كشته شدن این مصرع را بر زبان آورد. مصرع: «12»
ای كشته كرا كشتی كامروز ترا كشتند ______________________________
(1)- ب: خوبا
(2)- م: نفرموده
(3)- ب: عالم آراد
(4)- م: و حومی
(5)- م: آقای كمالی
(6)- ب: خواست خواستگاری كرده از: یزد
(7)- ب، م: فایض
(8)- م: بوده
(9)- م: بحكم
(10)- ب: نموده
(11)- ب، م: آوردند
(12)- ب: (ع)
ص: 904
پس «1» از آن یعقوب خان یزد را تالان كرده آنچه از اموال و اسباب بكتش بود بدست درآورده زوجه او را كه دختر میرمیران یزد بود برداشته متوجه شیراز گشت و سر او را مصحوب كس «2» خود عرضه داشت نوشته به درگاه معلی به اصفهان فرستاد. مولانا غیاث [670] نقشبند یزدی كه در «3» شعر هم افكار ابكار «4» دارد، این رباعی را در باب بكتش گفنه منشأاش «5» آنكه وی از غایت نخوت «6» و غرورگاهی تسخیر بلاد روم را بر زبان می‌رانده «7» و وی را پسری شده بدان سبب «8» سلیم نام نهاده. رباعی: «9»
بكتانش كه بی‌سری «10»سرانجامش بودلعل و در «11» تاج دانه و دامش بود
روزی كه سرش ز تن جدا می‌شد شب‌در صبح سر گرفتن شامش بود یعقوب خان، یوسف سلطان ولد قلی سلطان افشار قورچی‌باشی سابق را كه به روم گریخته چون در ابرقوه «12» بود او را همراه داشت، حكومت كرمان جهت او التماس نمود و وی را به كرمان فرستاد و از اصفهان كس «13» به جهت «14» تحقیق اموال و ضبط و صونك «15» املاك «16» بكتاش مقرر شد و حسب الحكم روانه شد.
و هم در این ایام، یولی غلام توهمی نموده كه مبادا مغضوب گردد، شب یكشنبه نوزدهم شهر ربیع الاخر «17» سنه مذكوره به قلعه طبرك كه مملو از ذخیره و آزوقه بود گریخت و قرب یكصد و پنجاه تفنگچی همراه داشت و آن حصاری است در غایت استواری مشهور به كمال متانت در افواه و السنه «18» مذكور، مرغان هوای فیضش بانسر «19» طایر همراز و ماهیان خندق عمیقش با گاو زمین دمساز، شعر:
حصاری كه مهر سپهر بلندبرو رفته بالا به چندین كمند
به سد سكندر درش توامان‌فرو «20»آمده برجی از آسمان
سر كنگرش بر فلك كرده «21»راه‌شده اره بر فرق خورشید و ماه
نیفتد ز پس رفعت پایه «22»اش‌پس از قرنها بر فلك سایه‌اش
لب خندق و كنگرش یك به یك‌یكی در سما دیگری «23»در سمك شاه كامیاب مقرر نمود كه امرای مستطاب هر كدام از حدود و جوانب قلعه سیبه‌ها پیش برده، حصار را مركزوار در میان گرفتند و حكم قضا نفاذ عزا صدار یافت كه از قری و مواضع اصفهان قرب شش هفت هزار پیاده و تفنگچی و بیلدار و كلنگدار حاضر شد، قلعه و حصار مذكور را به
______________________________
(1)- ب: بعد
(2)- ب، م: كسی
(3)- ب: از شعر هم. م: هم از شعر
(4)- ب، م: بكار
(5)- مز، م: منشأش
(6)- ب: غرور و نخوت
(7)- ب: همی رانده
(8)- م: سبب وی را
(9)- م: نظم
(10)- م: سر و سر
(11)- ب، م: و تاج
(12)- ب: ابرقو
(13)- م: «كس» ندارد
(14)- م: جهت
(15)- ب: سنك
(16)- م: اموال
(17)- م: الثانی
(18)- مز: دانسته
(19)- ب، م: نصر
(20)- ب: فرود
(21)- م: برده
(22)- مز: مایه
(23)- م: و یكی
ص: 905
تحت الثری با خاك برابر سازند. امرا و مقربان پادشاه هر كدام سیبه‌ها پیش برده، شاه عالم افروز هر روز خود براق پوشیده، در مقام قلعه‌گیری در آمدند و به اطراف و جوانب و دیگر بلاد كس فرستاد و احكام مطاعه عزا صدار یافت كه پیاده و «1» تفنگچی حاضر شود «2» و قرب یكهفته تا پنج شش هزار پیاده و تفنگچی و بیلدار چست و چالاك بهم رسیدند و آنچنان احاطه حصار نمودند كه هركه در آنجا حركت می‌نمود او را از تقرب شرفات به تفنگ می‌زدند.
چند روز كه بر این منوال گذشت، خان زمان و مقرب بارگاه پادشاه جهان فرهاد خان به پشت گرمی اقبال بی‌زوال معروض «3» داشت كه احتیاج به جمع لشگر و تشویش «4» حشر نیست.
اگر این كمینه غلام مأمور گردد، خود به درون قلعه رفته، یولی بیك را بیرون می‌آورم. خان «5» صاحب اقبال به سعادت و اجلال به درون قلعه رفته، یولی بیك را «6» از آن اراده باطل برگردانید. «7» یولی بیك در مقام اطاعت [671] و انقیاد درآمد «8» و چند روز خان را نگاه داشته، لوازم بندگی «9» و میزبانی به تقدیم رسانید. [خان زمان از درون] حصار بیرون آمده، به سعادت عتبه بوسی اشرف سرافراز شد و حقیقت احوال به مسامع عز و جلال [رسانیده]، خلاع فاخره به جهت یولی بیك گرفته به «10» قلعه فرستاد.
یولی بیك شب دوشنبه هجدهم «11» شهر مذكوره «12» سنه مزبوره [از حصار] بیرون آمده، به شرف پای‌بوس اشرف اقدس سرافراز شد. شاه سلیمان مكان بنابر التماس [خان زمان] از سر گناهان و جرایم وی در گذشته باز به دستور در سلك غلامان منخرط گردید.
و هم در این سال، حسب الامر الاعلی، یكی از غلامان معتمدی «13» قدیمی شاه جنت‌مكانی علیین آشیانی «14» موسوم به محراب بیك، نعش [مبارك شاهزاده] سعید شهید صاحبقران، سلطان حمزه میرزا انار اللّه برهانه از دار الارشاد [اردبیل نقل كرده به كربلای] معلی برد و در حائر محترم دفن نمود. اللهم احشره مع «15» الشهداء المدفونین فیها. «16»
و هم [در این سال مؤلف كتاب] نقل نعش شریف نواب «17» غفران‌پناه امیر شمس الدین محمد صدر- كه سابقا ذكر بعضی از اوصاف حمیده و [اخلاق] پسندیده آن حضرت رفت- چون در مزار متبركه امامزاده قاسم، علیه و آبائه التحیه و الثنا، برسم امانت گذاشته بود، به دار المؤمنین قم فرستاد و در صفه «18» آستانه مقدسه منوره سیده معصومه، ستی فاطمه علیها السلام و التحیه نزدیك به در حرم محترم مدفون گشت. علیه رحمة «19» من اللّه رحمة و مغفرة واسعه.
______________________________
(1)- مز: «و» ندارد
(2)- م: شوند
(3)- ب: معرض
(4)- ب: بتشویش
(5)- مز: خوان
(6)- مز: بیرون می‌آورم
(7)- ب: و اندیشه عاطل برگردانیده
(8)- ب: درآمده چند روز
(9)- ب، م: بنده‌گی
(10)- م: به درون
(11)- م: هیجدهم
(12)- ب، م: مذكور
(13)- م: معتمد
(14)- م: آشیان
(15)- م: مع السایر
(16)- م: «فیها» ندارد
(17)- ب: «نواب» ندارد
(18)- ب: روضه
(19)- ب: علیه من اللّه و رحمة. م: رحمت اللّه من اللّه و رحمة
ص: 906
و هم در این سال، ابراهیم خان تركمان از حكومت ساوه و «1» فرخ خان پرناك از حكومت طهران معزول گشته، ساوه «2» به شاهقلی سلطان پیاده و طهران به حسین علی سلطان چنگی و دامغان به فرخ خان عنایت شد. و هم در اواخر این سال حكم قضا نفاذ [شرف صدور یافت كه نواب عالیجاهی مقرب الخاقانی، خان الزمانی، عضد السلطنة القاهره] فرهاد خان- كه از جانب بندگان اشرف [اعلی خلد اللّه ملكه ابدا، به خطاب فرزندی مخاطب‌اند- مهر بر ضمن احكام مطاعه لازم الاطاعه زنند].

سال چهارم از سلطنت آن برگزیده خالق افلاك و انجم بر سریر سلطنت و شادمانی و نصرت و كامرانی‌

نوروز پارس ئیل، روز چهارشنبه بیست و چهارم شهر جمادی الاول، بعضها ثمان و بعضها «3» تسع و تسعین و تسعمائه، شاه كامران در نقش جهان دار السلطنه اصفهان كامیاب و شادمان نوروز نموده، جشنی عظیم فرمودند. امرا و اعیان و وزرا و مقربان هر كدام فراخور حال پیشكشها به نظر اشرف درآورده، از جنس زر و گوهر و اسب و استر و اجناس و نفایس كشیدند.
آنگاه شاه عالمپناه متوجه مهمات عجزه و رعایا بلكه كافه برایا شده، دو هفته در روز در ایوان دیوانخانه‌های «4» نقش جهان دیوان عام كرده، خود به نفس نفیس پرسش می‌فرمودند.
زمانه از عدالت آن عادل زمان بدین ترانه مترنم «5» بود، شعر:
باز گرسنه چشم بدور عدالتت «6»گنجشگ را به خانه چشم آشیان دهد چون آن كیخسرواوان، از مهمات و نسق دار السلطنه اصفهان فارغ گشته، رای عالم آرای بدان قرار گرفت كه اندیشه مهمات كوه‌گیلویه نموده، قنبر خان شاملو را مقرر نمودند كه از عقب حسن خان به كوه‌گیلویه رفته، او را به درگاه عرش اشتباه حاضر سازد (672] [و قنبر خان حسب الامر اعلی] به كوه‌گیلویه رفته، حسن خان را برداشته به دار السلطنه اصفهان حاضر گردانید. حسن- خان [با پیشكش «7» فراوان] از اسب و استر نمایان به نظر اشرف درآمده و به عتبه بوسی سرافراز گردید.
و هم در این ایام، مقرب «8» الحضرت العلیة العالیة الخاقانیه، مقصود بیك- كه از طایفه عظیم «9» ذو القدر قراداغلو، و از صوفیان «10» قدیمی این دودمان [خلافت مكان است]، و وی در رشد و كاردانی و مهارت در مهمات و حسن كفایات عدیل و نظیر خود ندارد «11»، [به نظارت دیوان] اعلی از دفترخانه و بیوتات خاصه مفتخر و سرافراز شد «12» و [جزوی و كلی مهمات مالی «13» بر رای «14»
______________________________
(1)- م: «و» ندارد
(2)- ب: ساوه را
(3)- مز: ینفعها
(4)- ب، م: دیوان خانهای
(5)- ب: مطرنم
(6)- م: عدالتست
(7)- م: پیشكشی
(8)- م: مقرب آنحضرت
(9)- ب: عزیم
(10)- ب، م: صوفیان و صوفی‌زادگان
(11)- ب: ندارد و
(12)- ب: شده
(13)- ب، م: مالی و ملكی
(14)- م: برای
ص: 907
زرین وی منوط گشت و مقرر شد كه بر ضمن احكام و ارقام مطاعه واجب الاطاعه مهر زند].
و در این ایام چاوشی از جانب پادشاه روم «1» [به ایلچیگری آمده] خبر صلح و صلاح و آمدن مهدیقلی خان چاوشلو «2» و تهنیت آن در دار السلطنه اصفهان رسانید [بعد از رعایت مراجعت] نمود.
و هم در این ایام، شاهزاده‌ها «3»، سلطانعلی میرزا [و] ولد او و ابو طالب میرزا و طهماسب میرزا [و اسمعیل میرزا- كه در قلعه] ورامین بودند- حسب الامر الاعلی «4»، چراغ سلطان گرام‌پا «5» استاجلو از اصفهان رفته، [ایشان را] به اصفهان آورده «6»، مقرر شد كه در قلعه طبرك اصفهان، احمد سلطان والد چراغ سلطان ایشان را محافظت نموده، كوتوال قلعه باشد و داروغگی اصفهان «7» به علی بیك برادر چراغ سلطان مفوض شد.
و هم در این ایام نقابت منقبت «8»، شاه عبد العلی- كه زبان خامه عنبر شمامه «9» از ذكر اوصاف و شرح اخلاق آن حمیده صفات عاجز است- از اصفهان مرخص گشته، به خلاع فاخره سرافراز شده «10» و از آنجا روانه دار العباد «11» گردید. صورت حكمی كه منشیان عطارد بنان جهت وی در قلم تحریر درآورده بودند ثبت افتاد:
«چون قضای «12» رای همت دین پرور نیت ارجمند شرع گستر مصروف و معطوف است به تقویت و تمشیت و رعایت و مراقبت جمعی از سادات رفیع الشان عالی درجات و نقبای «13» كرامت نشان انتظام داشته حسن اخلاق دولتخواهی و یمن اختصاص و دعاگویی آباء عظام و اجداد كرام ذوی الاحترام ایشان به این دودمان ولایت مكان مانند خورشید تابان بر عالمیان ظاهر و نمایان باشد، لهذا بنابر مراعات حقوق اخلاص و یكجهتی سیادت و نقابت‌پناه شریعت و فقاهت «14» دستگاه، افادت و افاضت انتباه، حقایق و معارف آگاه، شیخ الاسلامی، غیاثا للسیادة و النقابة و الافادة و الدین، شاه عبد العلیا كه وفور آن «15» بر همگنان واضح «16» است، به تحقیق «17» در این اوقات فرخنده ساعات كه اقبال مثال از روی اخلاص جبلی و یكرنگی فطری به درگاه گیتی پناه آمده مدتی به شرف مجالست [مجلس] بهشت آیین و مؤانست محفل خلد تزیین «18» مشرف و سرافراز و به شمول «19» عنایات بلاغایات بین الاقران مخصوص و ممتاز گشته، تأثیر دعاهای اجابت انتمای آن سیادت و نقابت پناه كه جهت رفع «20» عارضه ذات همایون در ایام انحراف مزاج لازم الابتهاج بدان مواظبت نمود
______________________________
(1)- م: ارض روم
(2)- ب: چاووشلو
(3)- ب، م: شاهزادها
(4)- ب: اعلی
(5)- ب، م: گرام با
(6)- ب: آورد و م: آورد
(7)- ب: «اصفهان» ندارد
(8)- م: و منقبت‌پناه
(9)- م: شامه
(10)- ب، م: شد
(11)- ب، م: دار العباده
(12)- م: قضا
(13)- ب: نقباء منیع البركات سامی مسمات كه با وجود علو نسب و سمو حسب در سلك و مخصوصان این خانه دان. م: نقباء المنیع البركات سامی مسمات كه با وجود علو نسب در سلك ...
(14)- ب: نقابت
(15)- ب: او
(16)- م: طاهر
(17)- م: بتخصیص
(18)- ب: ترین
(19)- ب: مشمول عنایت و عواطف بلاغایات. مشمول عنایت و عواطف بلاغات
(20)- ب: دفع
ص: 908
[673] بر ضمیر «1» اشرف واضح ولایح «2» گردید، مجددا آن سیادت و نقابت‌پناه را مشمول مكارم «3» بی‌كران شاهی و مورد مراحم و الطاف بی‌پایان پادشاهی گردانیده، به خلاغ فاخره و انعامات وافره مفتخر ساخته مقضی المرام و مكفی «4» المهام آن سیادت و شریعت‌پناه را مرخص فرمودیم كه متوجه منزل و مقام خود گشته در آنجا به لوازم دعاگویی دوام دولت قاهره و فنای اعدای خلافت زاهره «5» كه ذكر مواظب معهود آن سیادت‌پناه است قیام و اقدام نماید و چون حقانیت و عدالت او- كالشمس «6» فی وسط السماء- بر ضمیر منیر خورشید انجلا واضح و هویداست، مقرر فرمودیم «7» كه سادات عظام و قضاة اسلام و حكام عظام و اكابر و اعیان و كلانتران و كدخدایان ممالك محروسه عموما و «8» دار العباد یزد و كرمان كه موطن مألوف و مسكن معروف آن سیادت و نقابت پناه است خصوصا سیادت و نقابت‌پناه مومی الیه رامن جمیع الوجوه منظور انظار مراحم شاهی و مورد عوارف و عواطف پادشاهی با علی مراتب و اقصی «9» الغایه دانسته از سخن صدق بیان حقیقت لسان آن نقابت‌پناه كه هر آینه صلاح دین و دولت در آن خواهد بود بیرون نرفته از آن تجاوز نكنند و در جمیع مواقع نزول و عبور معظمات امورا به رای صوابنمای «10» او رقع نمایند و او را محل وثوق و اعتماد نواب همایون ما دانسته مهمات كلیه بی‌وقوف و شعور آن سیادت‌پناه به فیصل نرسانند «11»سبیل متبوع النقباء مومی الیه آنكه بهمه جهتی «12» غایت داری و حقانیت كه طینت او به آن مفطور و مجبول است منظور داشته و به نوعی قواعد شریعت مقدسه و قوانین ملت مطهره ممهد و مرعی دارد كه احدی راحد عدول و یارای انحراف از جاده شرع قویم و منهج دین مستقیم نماند و از هیچ آفریده ملاحظه و محابا و با «13» هیچ فردی مساهله و مدارا نكند كه نواب كامیاب همایون بنفس نفیس مبارك مؤید و مقوی «14» آن سیادت و نقابت‌پناه خواهیم بود و آنچه دقایق امور دین و دولت و مهام ملك و ملت بخاطر آن سیادت‌پناه خطور نماید بی‌حجاب و توقف عرضه داشت نماید كه در آن باب كمال التفات و توجه خسروانه مبذول فرمائیم»
و هم در این ایام میانه تیمور اردلان و دولتیار زنگنه «15» جنگ شد «16» و تیمور و پسرش به قتل رسیدند.

ذكر یاغی «17» شدن یعقوب ذو القدر و گریختن به قلعه اصطخر «18» و توجه «19» و رفتن خلاصه اولاد خیر البشر به ییلاق قصر زر

چون بعد از یساق خراسان كه شاه زمان به دار السلطنه قزوین آمده بر سریر مقر سلطنت قرار گرفتند، یعقوب خان از خراسان مرخص گشته از راه یزد به شیراز رفته بود، پس از مرتبه
______________________________
(1)- م: منیر
(2)- ب: انج
(3)- ب: مكام
(4)- ب: یكفی
(5)- ب، م: ظاهره
(6)- م: كاالشمس
(7)- م: فردوم
(8)- ب: بدار العباده
(9)- ب: اقص
(10)- ب: صوابنمای عالی
(11)- م: برسانند
(12)- ب: جهت
(13)- مز: یا
(14)- م: «و مقوی» ندارد
(15)- مز: زنكه
(16)- ب: شده
(17)- ب: یاقی
(18)- ب: استخر
(19)- م: «توجه» ندارد
ص: 909
پریشانیها كه سالها سرگردان و به آن گرفتار بود، خود را منظور نظر كیمیا اثر یافته، بعضی خیالات فاسد و اندیشهای كاسد «1» مرتبه به مرتبه در خاطرش جا گرفت. چرا كه از فرومایگان «2» زمان بود و نجابتی در ذاتش نبود. نظم «3»:
به بد گوهران جاه و دنیا مده‌به پهلوی خرمهره گوهر منه
فرومایگان را مكن سرفراز [674]فرومایه را پایه عالی مساز
چو بالا بری مردم پست رادهی تیغ هندوی بدمست را وی «4» اول با خود قرار داد كه میرزادهای ذو القدر و آقایان معتبر را از میان (برداشته كسی را كه ازو) «5» اعتباری باشد و «6» به ایالت شیراز تواند (رسید زنده نگذارد قرب بیست نفر از آن جماعت نامدار را كه همه نوجوان) «7» بودند «8» از هر طبقه و طایفه و سلسله به سیاست هرچه تمامتر به قتل آورد و اموال و اسباب ایشان را تمام گرفته از اوباش و اجلاف هر اوبماق و غلامان، جمعی كثیر بر سر خود جمع كرد و خبر طغیان او انتشار تمام پیدا نمود. [چون از خونهای ناحق و عمل «9» و اندیشه‌های معلق آگاه شد] «10» در فكر قلعه و قلعه‌داری افتاد و «11» اراضی باغ گلشن شیراز كه همیشه محل نزول پادشاهان و «12» دولتخانه سلاطین زمان بود و به مرور و دهور «13» با بر و با خاك یكسان گشته بود، قلعه مضبوطی بر آن طرح انداخت به اندك زمانی به ظلم و تعدی آن را ساخت و مدارس نامی آن بلده جنت قرین كه در ممالك ایران نبود و زینت آن شهر بود و خصوصا مدرسه دار الصفا و دار الایتام كه از مستحدثات «14» شاهزاده سلطان ابراهیم میرزا ابن «15» میرزا شاهرخ بود با زاویه صوفی «16» خلیل ویران كرده «17»، مصالح آن را صرف عمارت قلعه نمود و اكثر مقابر مسلمانان كه در مابین جعفر آباد و مصلی بود، تا فراز هفت- تنان ویران كرده سنگهای آن را در عمارت حصار كار نمود و قلعه را در اندك روزی تمام نمود.
نظم:
بنایش چو دلهای (سنگین دلان‌درش بسته چون خانه مدخلان
فصیلش گذشته ز هفت «18»آسمان‌به تحت الثری) «19» خندقش توامان «20»
لب خندقش آستان عدم‌ازو تا به ملك یك قدم
ز بسیاری عمق او از سپهرنیفتد درو پرتو ماه و مهر
______________________________
(1)- ب: باطل
(2)- م: فریاد یایكان
(3)- م: ندارد
(4)- مز: ای
(5)- ب: بین الهلالین خوانا نیست
(6)- م: «و» ندارد
(7)- ب: بین الهلالین افتادگی دارد
(8)- ب، م: بود و
(9)- ب، م: اعمال
(10)- متن چنین است: چون آگاه شد كه از خونهای ناحق و عمل و اندیشه‌های مغلق
(11)- ب: «و» ندارد
(12)- م: «و» ندارد
(13)- ب، م: دهور و
(14)- ب، م: محدثاث
(15)- مز، م: بن
(16)- ب: صوفیه
(17)- م: كرو
(18)- م: چو
(19)- ب: بین الهلالین افتادگی دارد
(20)- ب: این بیت خوانا نیست
ص: 910
شاه عالمیان از دار السلطنه اصفهان كور حسن استاجلو از عقب یعقوب خان به شیراز فرستادند كه او را به درگاه عالمپناه حاضر گرداند. كورحسن كه بدانجا رفت، از اوضاع او معلوم نمود كه «1» از بیم و ترس اعمال و افعال قبیحه سابقه، روی آمدن به درگاه عالمپناه ندارد. هر روز عذری «2» و هر ساعت عذری می‌آورد و عرضه‌ها می‌نوشت و درآمدن توقیفات و تأخیرات می‌انگیخت و التماس می‌نمود كه مأمور به رفتن یساق «3» خراسان شود و پنجهزار كس بدان سفر برد و مبلغی كلی دیگر به رسم پیشكش به درگاه گیتی‌پناه فرستد.
مقارن این، وكیل خود را امت ناظر با پیشكش و هدایا به درگاه (معلی فرستاد و عرضه داشت نمود كه اگر ملتمس بنده درگاه قبول یابد آنگاه به درگاه) «4» عالمپناه حاضر شوم. متعاقب آن، كورحسن نیز فرصت یافته بی‌رضای وی خود را به درگاه گیتی‌پناه رسانیده «5» حقیقت حال آمدن «6» آن بدمآل را «7» قرع «8» سمع سمیع «9» نمود. شاه سكندر جاه عازم رفتن فارس شده، روز دوشنبه غره شهر شعبان المعظم سنه مذكوره از دار السلطنه به عزم ییلاق كندمان [675] از شهر بیرون نشسته نزول اجلال در صحرای لنبان واقع شد و قرب یك هفته جهت اجتماع لشگر و خیل و حشر توقف كرده، از آنجا به جانب كندمان در حركت آمدند. شعر «10»:
شتابان شد آن سیل دریا شكوه‌كه پیشش یكی بود دریا و كوه بعد از آمدن كورحسن بدان عنوان به درگاه شاه، یعقوب خان دانست كه رایات ظفرآیات بر سر او در حركت خواهد آمد و دیگر لشگر و رعیت اطاعت و فرمان برداری او نمی «11» نمایند و سیادت و نقابت‌پناه «12» امیر ابو المحمد انجو كه از «13» اعاظم و اكابر و نقبای عالیشان ممالك فارس‌اند «14» در مقام گرفتن او درآمده مردم شهر را به مسجد جامع آنجا طلب كرد و قرعه این «15» مشورت در میان انداخت. از ته كار شخصی خان را واقف ساخت. وی به بهانه شكار از شهر بیرون رفت و خود را به قلعه اصطخر رسانید روز پنجشنبه نهم شهر شعبان المعظم سنه مذكور به قلعه متحصن شد. نقابت «16» منقبت مذكور و مردم آن ولایت مسرعان از پی رسانیدن (این خبر به اردوی همایون ارسال داشته) «17» این خبر در كندمان به اردوی همایون رسید. رایات ظفر آیات از ییلاقات «18» آنجا به ییلاق قصر زر كه رشك صحرای بهشت است و مثل آن ییلاق در ربع مسكون از وسعت جا و صحرا و كثرت چشمه‌سار و صفا كم است تشریف فرمودند. روز یكشنبه چهاردهم شهر مذكور بدان منزل منیف رسیده، چون تابستان بود «19» توقف فرمودند و داروغگی شیراز
______________________________
(1)- م: «كه» ندارد
(2)- م: «روز عذری و» ندارد
(3)- ب: «یساق» ندارد
(4)- ب: بین الهلالین را ندارد
(5)- ب، م: رسانیده و
(6)- ب: «آمدن» ندارد
(7)- ب، م: «را» ندارد
(8)- م: فرع
(9)- م: بسمع رساند
(10)- ب: بیت. م: ندارد
(11)- ب: «نمی» ندارد
(12)- مز، ب: «پناه» ندارد
(13)- مز: «از» ندارد
(14)- ب: اندر
(15)- م: «این» ندارد
(16)- مز: بغایت
(17)- م: بین الهلالین را ندارد
(18)- م: ییلاق
(19)- م: «بود» ندارد
ص: 911
را به مقرب الحضره حسین خان قاجار عنایت نموده جمیع امرای ذو القدر مقدهم اسلمس خلیفه مهردار را با امرا و قورچیان شاملو مقرر شد كه به سر قلعه اصطخر رفته آن قلعه را محاصره نمایند و نگذارند كه كسی تردد بدانجا «1» نموده چیزی به درون قلعه برند. نظم:
سپاه ظفر یار «2»نصرت شعارنشستند در دامن آن حصار و آن قلعه‌ای است كه هرگز كسی آن قلعه به جنگ و لشگر نگرفته. شعر:
به سد سكندر درش توامان‌به برج فلك باره‌اش همعنان
ز بالاش سنگی درافتد بزیرعجب گر رسد تا قیامت بزیر «3»
كسی را كه افتد بر آن قلعه راه‌نهد پای بر چشم خورشید و ماه اردوی همایون هر به چند «4» روز تغییر «5» منازل داده به منزل بهتر و سرزمین زیباتر نزول نموده، صحرای آنچنان وسیع از كثرت خیمه و بارگاه «6» و لشگر و سپاه مملو و پر شد «7». نظم:
ز بس كثرت خلق و جوش سپاه‌سراپرده و خیمه و بارگاه
چنان گشت گیتی ز نزدیك و دوركه ره بسته شد بر صبا و دبور در اندك زمانی لشگر از اطراف و جوانب و اقطار بلاد و امصار در حركت آمده، در آن ییلاق جمع شد. سپاهی به عدد قطرات امطار، همه تیغ زن و نیزه‌گذار. شعر: «8» [676]
یكایك تیغ زن چون نرگس یار «9»سراسر صف‌شكن چون زلف دلدار در اردوی همایون جمع گشته، اعلام نصرت «10» اعلام تا خوب «11» شدن هوا مرتبه مرتبه «12» به جانب شیراز در حركت می‌آمد. شعر «13»:
ز سم ستوران بیگانه سوززمین پرده‌ها بسته بر روی روز
خرامیدن شرزه شیران مست‌كمر گاه گاو زمین می‌شكست چون اراده شاه جهانیان آن بود كه اول به الكای كوه‌گیلویه رفته، جماعت اراشلوی «14» افشار را كه همگی باعث فساد در آن محال‌اند، ایشان را به تیغ سیاست از هم «15» بپاشد، قاید اقبال شاه جهان‌پناه اكثر ایشان را بی‌مدد دیگران دستگیر كرده، طهماسب «16» قلی سلطان ولد امیر اصلان سلطان كه ربقه عبودیت پیچیده بود، گرفتار شده او را به درگاه آوردند «17» و بعد از چند روز در «18» سر اردو بازار او را به قتل آوردند و كس به الكای كوه‌گیلویه از عقب زهر مار سلطان ولد او فرستادند.
زهر مار سلطان گریخته، به جانب خراسان رفت و در دامغان گرفتار شده، آخر او را به
______________________________
(1)- ب: بدان جانب
(2)- ب: یار و
(3)- در نسخه «م» این بیت. بجای بیت دوم آمده
(4)- ب: چند
(5)- ب: تغیر
(6)- ب: بارو
(7)- ب: پر شده م: پر شد
(8)- ب، م ندارد
(9)- م: مار
(10)- ب، م: «نصرت» ندارد
(11)- مز: حوت
(12)- م: بمرتبه
(13)- م: ندارد
(14)- مز: آراشلو
(15)- م: از هم پاشیده اقبال
(16)- ب: و طهماسب
(17)- ب: آورند
(18)- م: بر
ص: 912
دار السلطنه قزوین آورده حسب الامر مطاع در دیگ عذاب جوشید. قرب دو ماه اردوی معلی در آن ییلاقات بواسطه رفع گرمای شیراز توقف «1» شد چرا كه مذكور می‌شد كه در شیراز گرمی آفتاب جهانتاب گندم در خوشه مانند سپند در آتش می‌سوخت. شعر:
هوایش چو آه ستمدیده گرم‌ز بس گرمیش سنگ چون موم نرم پس از آن، شاه عالمیان «2» از راه مشهد مادر سلیمان-. علی نبینا و علیه الصلوة و السلام- به جانب خطه فاخره شیراز توجه فرموده «3»، به بلوك مرودشت آمده، عمارات چهل منار كه از آثار جمشید است و بند امیر كه از بناهای پادشاه مرحوم عضد الدوله دیلمی است و تفصیل آنها در محل خود ایراد یافته، مشاهده فرمودند و از آنجا به دو كوچ به دار الملك شیراز آمده، مردم شهر و «4» ولایت مراسم استقبال تا باجگاه بجای آورده، شهر و بازار را آیین بسته بودند. روز جمعه بیست و چهارم شهر مبارك رمضان سنه مذكوره- به ساعتی كه تفاخر كند بدان انجم- به شهر داخل گشته، در منازل ابراهیم خان ذو القدر كه از سایر منازل آن شهر ممتاز است، نزول اجلال فرمودند.
همه «5» ایام رمضان را روزه گرفتند. بعد از عید و اقدام به لوازم آن به سیر و شكار اشتغال فرمودند.
و هم در این ایام، شاهقلی خان ولد خلیل خان به تحریك حسن خان به قتل رسید. و هم در این «6» ایام پیشكش و تحف فراوان از اسبان تازی بسیار و زر و نفایس بسیار از جانب عربستان و حویزه و لار به نظر اشرف رسید. چون از ییلاق كوشك زر مقرب الحضرة «7» العلیة العالیه، جمشید بیك غلام خاصه- كه همیشه منظور نظر كیمیا اثر بود- به كرمان از عقب یوسف سلطان فرستاده بودند، وی بواسطه تحصن یعقوب خان به قلعه اصطخر و رفاقت او در آمدن تأخیری داشت و منتظر معامله او بود «8» و قلعه‌ای در كرمان [677] ساخته اراده تحصن «9» بدان نموده بود. خان زمان و مقرب خاقان جهان [فرهاد خان] از شاه عالمیان رخصت طلبید «10» كه خود به كرمان رفته اگر او اطاعت آمدن كند او را برداشته به درگاه آورد و اگر راه مخالفت جوید به جنگ او را بدست درآورده دمار از روزگار او برآورد. نظم: «11»
روان شد به اقبال خان زمان‌سعادت مساعد ظفر همعنان فرهاد خان از روی صدق و اخلاص در آخر «12» روز جمعه 21 شهر شوال سنه مذكوره از شهر بیرون رفته جهت جمعیت لشگر در مزار كثیر الانوار شیخ مصلح الدین سعدی علیه الرحمه چند روز توقف نموده، از آنجا اقبال مثال روانه كرمان شد. چون به الكای مذكور داخل شد، افشار بر سر او جمع شده یوسف سلطان از ماهیت آن خان زمان چاره‌ای بعد تحصن به قلعه ندیده «13»
______________________________
(1)- ب: از گرمی آفتاب جهان‌تاب مذكور می‌شد كه گندم در خوشه مانند سیند در آتش می‌سوخت
(2)- ب، م: عالم‌پناه
(3)- ب: موده
(4)- ب: ووولایت
(5)- ب: تتمه
(6)- م: درین
(7)- م: الحضر
(8)- ب: می‌بود
(9)- م: تحصین
(10)- ب، م: طلبیده
(11)- ب: شعر م: ندارد
(12)- م: اواخر
(13)- ب، م: ندید
ص: 913
و چند روز در قلعه متحصن شده، بالاخره چاره‌ای بعد بیرون آمدن و اطاعت ندیده «1» بعضی از مصلحان خیراندیش را در میان انداخته به خدمت خان عالیشان فرستاد. خان نیز ملتمسات وی را مبذول داشته تعهد نمود كه در خواه گناهان وی از شاه جهانیان نموده نگذارد كه به وی آسیبی رسد و بر صدق این قسم یاد نمود «2» و حقیقت به پایه سریر اعلی عرض كرد «3» و خود به قلعه رفته با او ملاقات نمود و او را از قلعه بیرون آورده، چند روز در كرمان جهت انجام مهام آنجا توقف كرده، حسب الامر اعلی «4» كرمان به ولی خان افشار به دستور شفقت شد و بعضی از محال آنجا مثل قصبه خبیص به اسمعیل سلطان الپلو كه همراه رفته بود و «5» پاره‌ای به خاصه شریفه منسوب شده، امرای مذكور در محال الكای خود توقف كرده خان زمان یوسف سلطان را برداشته غانما سالما روانه درگاه عالمپناه گردید و در شیراز به شرف عتبه بوسی سرافراز گردید. و التوفیق فی جمیع- الامور من اللّه القادر المجید.

ذكر شمه‌ای از بقایای احوال امرای خراسان و طغیان [ازبكان] «6»

چون اكثر بلاد خراسان به حوزه «7» تصرف ازبكان درآمد، سلیمان خلیفه تركمان [كه] در بلده تون بسر می‌برد خبر یافت كه مردم بجستان یاغی «8» شده، فی الفور به جانب بجستان روان شد. تلیم «9» خان ازبك كه در آن «10» اوان در خراسان بود واقف گشته چهارصد ازبك را مقرر كرد كه به تون آمده، آن بلده را بدست درآورند. ازبكان در باغستان «11» تون قرار گرفته بودند.
چون «12» این خبر به سلیمان خلیفه رسید كه جمعی از «13» ازبكان به توان آمده‌اند «14»، از سربجستان برخاسته عزیمت تون نمود و سیصد سوار و دویست پیاده تونی همراه داشت.
چون نزدیك به باغستان «15» و ازبكان رسید، نصف شب بود كه ازبكان بیرون آمدند و جنگ درپیوست. سلیمان خلیفه شكست یافته با سواران به قلعه رفت و پیاده‌ها دستگیر شدند و بدست ازبكان به قتل رسیدند. مصطفی سلطان كنگرلو در طبس گیلكی می‌بود. چون خبر شنید، یراق كرده عزیمت تون نمود. ازبكان چون واقف شدند كه او از طبس [678] به جنگ ایشان می‌آید، عزیمت استقبال او كردند «16». چون به قریه بستاق كه یكی از قرای ولایت قاین «17» است و مابین تون و قاین «18» واقع شده تلاقی طرفین بهم رسید، نماز عصر بود كه شروع در جنگ نمودند اما هیچكدام بر یكدیگر غالب نیامدند. شعر:
______________________________
(1)- ب، م: ندید
(2)- ب: نموده نگذارد كه حقیقت. م: نموده و حقیقت
(3)- ب: كرده. م: كرد
(4)- ب: الاعلی
(5)- ب: «و» ندارد
(6)- مز، ب، م: از كیلان
(7)- ب: بحوضه
(8)- ب: یاقی
(9)- مز: تیلم
(10)- مز، م: «آن» ندارد
(11)- ب: باغ استان
(12)- ب: چو
(13)- مز «از» ندارد
(14)- ب، م: «اند» ندارد
(15)- ب: باغ استان
(16)- ب: كرده‌اند م: كرودند و
(17)- ب، م: قایین
(18)- ب، م: قایین
ص: 914 شب تیره چون شاه خورشید چهرفرود آمد از سبز خنگ سپهر
ندیدند در شب صلاح نبردكه نتوان ز هم نیك و بد فرق كرد
فرود آمدند از دو جانب سپاه‌چو شیر ژیان سر بسر كینه خواه
چو صبح از میان تیغ كین بركشیدبدم اژدر شام را دركشید
چو از كوه سر زد بلند آفتاب‌سر فتنه جویان درآمد ز خواب
تفك خانه را جامه در نیل زدسنان چشم خورشید را میل زد
ز مرغان خونین فولاد دم‌شده در هوا راه خورشید گم
شده سینه صندوق پیكان گران‌بسی مانده پیكان بی‌حد در آن در همان شب، مصطفی سلطان كس «1» به تون نزد سلیمان خلیفه و كس به جنابد نزد شاه بوداق سلطان تركمان فرستاد و ایشان را واقف ساخته، این جماعت در همان شب سوار شده، به مدد مصطفی سلطان بیرون آمدند.
علی الصباح كه مردم مصطفی سلطان و ازبكان از دو طرف دست به شمشیر و سنان و تیر و كمان زدند، پیاده‌های «2» مصطفی سلطان تفنگ بسیار بر ازبكان ریخته، در این اثنا سلیمان خلیفه و شاه بوداق «3» سلطان با لشگر نمایان رسیدند و ازبكان «4» را به اتفاق مصطفی سلطان در میان گرفتند و دویست ازبك در آن معركه به قتل رسید. تلیم «5» خان كه در قلعه طبس مسینا بود و سلطانعلی خلیفه شاملو را محاصره داشت، چون شنید كه امرای مذكوره متفق گشته‌اند «6» و ازبكانی «7» كه به توان رفته بودند. شكست یافته تمامی آنها به قتل رسیده «8»، از بیم آنكه مبادا امرا بر سر او آیند، از پای قلعه برخاسته رو به گریز نهاد. سلطانعلی از قلعه بیرون آمده او را تعاقب نمود و موازی دویست نفر از لشگری او را به قتل رسانیده برگشت و با امرای نصرت شعار ملحق شد. چون قبل از آن میرمحمد ترشیزی و میرجمال عرب باصری محمد ازبك را در قلعه كرات ترشینری محاصره نموده بودند، امرا صلاح در این دیدند كه به مدد آن جماعت ترشیر از لوث ازبكان پاك گردانند. امرا بر سر ترشیز آمده، با یكدیگر در گرفتن قلعه كرات اتفاق نمودند. ازبكان چون دیدند كه لشگر بسیار و تفنگچی «9» بی‌شمار قلعه را مركزوار در میان گرفته‌اند، دانستند كه ایشان را تاب مقاومت آن جماعت «10» و نگاه داشتن قلعه نیست، امان طلبیدند و میانه ایشان به قسم «11» قرار یافت كه مزاحم ازبكان نگردند و گذارند كه سر خود كرده از خراسان بیرون روند و آنگاه كه ازبكان از قلعه بیرون آمدند، غازیان همه را گرفته به قتل رسانیدند. چون تلیم خان «12» خود را به هرات رسانیده بود قرب دو سه هزار نفر ازبك بر سر او جمع
______________________________
(1)- ب: كس نزد
(2)- ب: از پیاده‌های
(3)- ب: بداق
(4)- م: ازبك‌ها
(5)- مز: تیلم
(6)- ب: گشتند
(7)- ب: ازبكان را
(8)- ب: رسیدند م: رسیده‌اند
(9)- ب: تفگچی
(10)- ب: نیست و قدرت نگاه داشتن آنجماعت و قلعه ندارند امان طلبیده
(11)- م: تقسیم. ب: ندارد
(12)- ب: تلیم
ص: 915
شده خود را در این اتنا به حوالی ترشیز رسانید. امرای مذكوره و تلیم خان در حوالی «1» ازقند بهم رسیدند [679] و رودخانه ازقند میانه «2» آن دو لشگر سد سكندر شد. ازبكان آب را بر غازیان بسته، مدت یكشبانروز «3» در گرمای تابستان الاغان ایشان آب نخوردند و آنروز را به شب رسانیدند.
علی الصباح طالبان نام و ننگ، چنگ در چنگ زده، آتش كشش و كوشش به نوعی بر افراخت كه تأثیر دخان آن كره زمهریر را به جوش آورد و شعله آن خرمن ماه را سوخته در جرم فلك اثر كرد «4» هر خدنگی كه از شصت ... «5» آهنگ جان پهلوانی نمود و هر مرغ تیری كه از دست روشن ضمیری «6» در پرواز آمدی دری در فضای «7» سینه [امیری] بگشودی. محمد سلطان برادر سلیمان خلیفه را تفنگ «8» زدند سلیمان خلیفه را بر سر [برادر «9»] گرفته به قتل رسانیدند.
مصطفی سلطان كنگرلو با شش نفر فرار نموده به جانب طبس گیلكی رفت. شعر: «10»
به صد حیله سلطان برگشته حال‌برون «11»رفت از آن عرصه‌گاه ملال
چنین است رسم سپهر بلندكه زهرت دهد بعد جلاب قند
ندارد فلك رسم آیین و دادسر كینه دارد بهر نامراد سلطانعلی خلیفه شاملو به جانب طبس مسینا رفت و بعضی به شیراز آمدند. شعر «12»:
سپاه خراسان زبون آمدندز میدان مردی برون آمدند قرب دوهزار سوار و پیاده در این معركه به قتل رسیدند «13». ازبكان ترشیز را گرفته تلیم به جانب خواف «14» و باخرز رفت و این واقعه در ماه رمضان سنه مذكور به وقوع انجامید. و هم در این ایام محمد پاشا به حكومت بغداد آمده چغال اغلی معزول گشت. محمد پاشا چاوشی به ملازمت اشرف به دار الملك شیراز فرستاد و یكرنگی «15» و اخلاص خود را عرضه داشت نمود «16». چاوش مذكور در روز چهارشنبه سیم شهر ذی حجه حجه مذكور به سعادت عتبه بوسی اساس فلك اقتباس سرافراز شد، نوازش و رعایت یافته مراجعت نمود. و هم در این سال جعفر پاشا حاكم قلعه تبریز بواسطه بعضی بی‌راهیها كه با امرای سرحد شاهی نموده بود «17»، حسب الامر خواندگار «18» معزول گشته خضر «19» پاشا به جای وی منصوب گشت.

ذكر تتمه احوال مقرون به وبال یعقوب خان و گرفتاری و قتل وی به تأیید ملك منان‌

هیچ ظالمی و ستمكاری در دنیا آنقدر زندگانی «20» نكرد كه مقارن آن به جزا نرسید «21».
و هیچ نمك بحرامی راست ننشست كه عاقبت زهر فنا نچشید. شعر:
______________________________
(1)- م: بحوالی
(2)- م: میان
(3)- ب، م: یكشبانه روز
(4)- ب: كرد. م: كر
(5)- مز، ب، م: نامشخص است
(6)- ب: ضمیر
(7)- ب: فزای
(8)- ب: به تفنگ
(9)- مز، ب، م: پدر
(10)- م: ندارد
(11)- م: بیرون
(12)- ب: بیت
(13)- م: آمدند
(14)- ب: خاف
(15)- ب: دیگرشكی
(16)- م: نموده
(17)- م: ندارد
(18)- م: خوندگار
(19)- ب: جعفر پاشا. م: ندارد
(20)- ب: زنده‌گانی
(21)- م: نرسیده
ص: 916 ملازم كه افتاد حق ناشناس‌كن از فعل او بر زوالش «1»قیاس
هر آن شر كه آید ز نوع بشرز كفران نعمت نباشد بتر
به كفران نعمت دلیری مكن‌كه بینی مضرت ز چرخ كهن یعقوب خان كه اندیشه خود بعد «2» تحصن قلعه ندید، مدتی مدید اعتماد بر متانت قلعه نموده، آن رای را از دیگر آرا گزید و غافل «3» از آنكه قادر مجید و جبار معید بواسطه كفران نعمت او را دست و گریبان بسته بمؤدای «4» حقیقت انتمای، نظم:
با ولی نعمت ار برون «5»آیی‌گر سپهری كه سرنگون آیی از فضای آن قلعه بیرون خواهد آورد هرچند [680] خاطر به سختی و استحكام قلعه جمع داشت اما هاتف غیب مضمون «إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیكُمْ». «6» به گوش هوش او می‌رسانید و هاتف لا ریب مدلول «یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» «7» بر ساكنان آن قلعه می‌شنوانید
شعر: «8»
ولی آخر از چرخ آیین نفاق‌مه ذو القدر كرد رو در محاق یعقوب خان به استصواب جمعی از ابلهان كه رفیق او بودند، نخوت و غرور در دماغ ایشان جا گرفته به متانت حصار و ذخیره بی‌شمار مغرور «9» گشته در قلعه را بست و به فراغت خاطر در آن نشست. نظم:
كشید آن كج اندیش ناپاك كیش‌ز قلعه خطی از خطا گرد خویش
در قلعه نگشاد آن بی‌بصرفرو بست بر بخت فرخنده در ارباب سیر و تواریخ «10» چنین نوشته‌اند كه قرب پنجهزار سال از بنای آن قلعه گذشته در هیچ زمانی احدی از سلاطین آن قلعه را نگرفته‌اند. شعر:
چه «11»قلعه ز عالم سر افراخته‌به عرش برین سایه انداخته
گذشته سر قله‌اش «12»از فلك‌ز نظاره‌اش خیره چشم ملك
فصیلش «13»كم از عرش والا نبودز رفعت سر قلعه پیدا نبود
چو گردون بنایش ز بیداد بودبه سنگین دلی كوه فرهاد بود
بنایش بود طاق گردان سپهردو روزن ز دیوار او ماه و مهر
بروجش ز دعوی زبان كرده بازسخن كرده با كنگر عرش ساز
رواق فلك طاق دروازه‌اش‌به عرش برین رفته آوازه‌اش
______________________________
(1)- م: زلانش
(2)- ب، م: «بعد» ندارد
(3)- ب: گزید و قافل. م: گزید غافل
(4)- ب، م: بمؤادی
(5)- م: بیرون
(6)- سوره 62 آیه 8
(7)- سوره 4 آیه 78
(8)- ب: ندارد
(9)- ب: مقرور
(10)- ب: و و تواریخ
(11)- ب، م: چو
(12)- م: قلعه‌اش
(13)- این بیت در نسخه «م» در پنجمین بیت آمده و مصراعهایش مقدم و مؤخر شده است
ص: 917
آن بی‌بصر «1» غافل از آنكه هركه از چشم ولی‌نعمت بیفتد اقبال او به ادبار مبدل خواهد شد.
سختی قلعه و كثرت مردم و ذخیره سودی ندهد. «اذا انتفی مده، لم ینفع عده» «2». شاه جهان مدتی تغافل بر احوال وی زده صبر فرمودند. نظم:
صبوری صفات سلاطین بودكه تعجیل كار شیاطین بود و مترصد لطیفه غیبی از درگاه آلهی می‌بودند. چه همیشه به دستور زمان خاقان جنت‌مكان جد علیین آشیان- انار اللّه برهانه و روح روحه- [كه] اعانت در این نوع امور مشكله از باری «3» تعالی عز و علا می‌جستند و امداد از روحانیت حضرت رسالت‌پناهی صلی اللّه علیه و آله و «4» حضرات ائمه معصومین صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین می‌طلبیدند. شاه جهانیان نیز به دستور توسل كل در این واقعه به درگاه كارساز بنده نواز نموده بودند. شعر: «5»
بد كنش را به روزگار «6»سپارتا ازو انتقام بستاند مقارن این، روزی در مجلس خلد تزیین- كه نواب سیادت و صدارت‌پناه میر ابو الوالی انجو به عرض ثناگستری و اظهار دعاگویی زبان گشوده، معروض می‌داشت كه ذات اقدس و وجود نفیس انفس همایون باعث حیات شیعیان است و این دعاگویی «7» نه بنابر اغراض دنیوی است- شاه جهان بر زبان الهام بیان گذرانیدند كه دعا جهت «8» دفع یعقوب باید كرد كه باعث فتنه و فساد عالمی گشته چه تأثیر دعای اجابت انتمای «9» [681] آن اسلام‌پناه بر ضمیر اشرف ظاهر و هویدا بودی. امتثالا لامره الاعلی، متوجه زیارت مزار كثیر الانوار امامزاده واجب الاكرام شاه میرعلی حمزه كه در آن بلده فاخر واقع است و «10» به غایت مزار شریف مكان منیف و محل اجابت دعاست شده «11»، از روی رقت جهرا و علانیة در برابر ضریح مقدس و تحت قبه اقدس یعقوب را دعا كرد.
بیت:
دعاهایی «12»كه بر لب نارسیده‌نوید فاستجبناها شنیده این حكایت در اواخر شهر ذی قعده بود كه بعد از بیست و پنج روز اثر آن ظاهر شد. مقرر است كه هر كه به خدای «13» عز و جل واثق باشد احتیاج به مدد هیچكس ندارد. شعر «14»:
با خدا باش هر كجا باشی‌وز «15»خدا جوی هر چه می‌جویی «16» چون قرب پنج ماه از تحصن آن گمراه گذشت و معامله از فكر و اندیشه و تدبیر تجاوز نمود، گاهی رای امرا بدین قرار می‌گرفت كه بعضی از ایشان در حوالی «17» قلعه باشند تا وی به تنگ آمده امان طلبد، یا اندیشه او مردم قلعه نمایند و رایات عز و جلال توجه به عراق نماید.
______________________________
(1)- ب: «آن» ندارد
(2)- ب، م: عدد
(3)- ب: بای
(4)- ب: بدستور از
(5)- ب: بیت. م: ندارد
(6)- ب: بكركار
(7)- م: دعاگوی
(8)- ب: بهر
(9)- ب: انتما
(10)- ب: كه
(11)- م: «شده» ندارد
(12)- م: دعاهای
(13)- ب: با خدای م: بخدای
(14)- م: نظم
(15)- م: از
(16)- ب، م: میخواهی
(17)- م: بحوالی ب: در حوالی باشند
ص: 918
درین اثنا شاه كامیاب حكومت و دارایی فارس را به بنیاد بیك یوزباشی و مرجلو ذو القدر شفقت كرده وی را منصب خانی «1» و تواجی‌باشی عنایت فرمودند تا او بقیه لشگر ذو القدر را صاحبی كرده معلوم همگنان شود «2» كه دیگر یعقوب خان (روی شیراز نخواهد دید. چون اراده و تقدیر لم یزلی چنان بود كه یعقوب خان) «3» بی‌مدد لشگر و تشویش حشر بدست درآمده گرفتار شود، اتفاقا یعقوب خان را به خاطر رسید كه میرزا جان «4» بیك وزیر خود را به درگاه عالم پناه فرستاده از شاه عالمیان در خواه گناهان «5» او نموده جرایم و تقصیرات او به عفو مقرون گردد «6».
میرزا جان بیك در روز عید اضحی «7» به شیراز آمده، به پای‌بوس اشرف سرافراز گردید و حقیقت حال مقرون به نكال آن بد خصال را معروض داشته، شاه جمجاه او را مستمال «8» گردانیده و خلعتهای فاخر جهت «9» یعقوب خان شفقت كرده، میرزا جان بیك بعد از چند روز كه در شهر در ملازمت اشرف بود، مرخص گشته از عقب یعقوب خان رفت «10» وی از قلعه بیرون آمده روانه درگاه عرش اشتباه گردید. شعر:
برون آمد از قلعه زار «11»و زبون‌بدان سان كه جان آید از تن برون
چو دیدش شهنشاه فیروز جنگ‌سر قدر سودش به چرخ بلند
در مرحمت بر رخش باز كردز میران دورانش «12»ممتاز كرد روز پنجشنبه روز غدیر، یعقوب خان داخل شهر شده، به مراحم بیش از پیش و تفقدات بی‌دریغ خسروانه سرافراز گردید و نسیم عنایت شاهی از غایت مهربانی بر ساحت احوالش وزید و با انواع تلطفات بی‌غایات «13» سرافراز و بلند پایه گردید. شعر:
به امید لطف شه كامكارامان خواه آمد برون از حصار [682]
دلی پر نهیب و سری «14»پرشتاب‌نه عزم درست و نه رای صواب بعد از آن، شاه خجسته خصال به سعادت و اقبال شیراز را به دستور به وی مرحمت فرمود لشگر شیراز بر سر وی جمع شده، استیلا و شأن او زیاده از اول گردید اما از غایت حیرت نمی‌دانست چه می‌كند. بیت: خلاصة التواریخ ج‌2 918 ذكر تتمه احوال مقرون به وبال یعقوب خان و گرفتاری و قتل وی به تأیید ملك منان ..... ص : 915
كسی را كه برگشت «15»از روزگارهمه آن كند كش نیاید به كار مصطفی بیك كچل افشار كه همگی باعث فتنه و فساد بود و «16» در قلعه رفیق وی شده بود، در روز جمعه نوزدهم به قتل رسید و آثار غدر و نفاق همچنان از وجنات و اوضاع آن برگشته روزگار ظاهر و هویدا بود «17» با وجود عنایات و مراحم خسروانه سودی نمی‌كرد. شاه جمجاه ملهم گشته
______________________________
(1)- م: خان
(2)- ب: گردد
(3)- م: بین الهلالین را ندارد
(4)- ب: «جان» ندارد
(5)- م: كنان
(6)- ب: گردد و
(7)- ب: اضحا
(8)- ب: استمال
(9)- ب: بجهت
(10)- م: رفته
(11)- م: زرا
(12)- م: اوزاش
(13)- ب: بیدریغ و بیغایات م: ندارد
(14)- م: و سر
(15)- م: اروز
(16)- ب: «و» ندارد
(17)- م: «بود» ندارد. ب: بود كه
ص: 919
عصر «1» روز دوشنبه بیست و دوم شهر مذكور امر فرمودند كه «2» تا وی را گرفته نگاه دارند و تحمیل مبلغی بر او نموده تحصیلداران یكشبانه روز او را بر درخت آویخته لت «3» و چوب زدند و «4» روز سه‌شنبه بیست و سیم «5» شهر مذكور سنه مزبور او را پاره پاره كرده گوشت [او را] جماعتی كه اقربای مقتولان او بودند تناول نمودند. بنیاد خان حسب الامر اعلی «6» جهت ضبط اموال و جهات او بر سر قلعه رفت «7» ابو القاسم «8» بیك حاكم پارسی بدان، باقر خان «9» بیك و مختار سلطان تكلو كه همراه وی بودند به قتل رسیدند. نظم:
گر تیغ سیاست سلاطین نبوددر عالم خاك آب خوش كس «10»نخورد و هم در این ایام، پیشكش «11» مجدد حاكم لار و پیشكش و تحف شاهوری و حكام لرستان به نظر انور درآمد «12». و هم در این ایام حكم قضا نفاذ «13» شرف صدور یافت به اسم سلطنت پناه خان احمد والی ولایات گیلان كه جماعت شاملو و استاجلو بنابر اغراض با یكدیگر از درگاه عرش اشتباه روگردان شده، گیلان را مأمن خود ساخته‌اند. در روز «14» كه بر مضمون حكم اشرف اطلاع حاصل نماید «15» آن جماعت را «16» خصوصا محمد شریف خان چاوشلو را «17» گرفته به درگاه عالم‌پناه فرستند و اگر غیر از این به خاطر رساند، مستعد باشد كه با سپاه انبوه سیل نهیب دریا شكوه كوه شكاف بدانجا خواهیم آمد و كس به جهت قتل ولیخان «18» تركمان ولد محمد خان مصاحب و «19» مسیب خان شرف الدین اغلی تكلو كه در قلعه گلخندان و ری بود، مقرر گشت و ایشان را به قتل رسانیده، سرهای ایشان را به درگاه آوردند «20» و یولی بیك غلام داروغه سابق اصفهان كه تا غایت بنابر التماس «21» فرهاد خان تعیش می‌نمود در این ایام به قتل «22» رسید. قبل از رفتن بنیاد خان بر سر قلعه «23» اصطخر، امت آقا وكیل یعقوب چون از قتل وی آگاه شد، خود را به قلعه رسانیده، در قلعه را بست. بنیاد خان و سایر امرا در قلعه را گرفته چند روز كشش و كوشش می‌فرمودند. بعضی از غازیان سپاه منصور «24» از یكجانب قلعه راهی یافته خود را به درون [683] قلعه رسانیدند. «25» جمعی كه در قلعه بودند «26» همه را دستگیر كرده، امت آقا را به درگاه عالمپناه فرستادند. روز چهارشنبه
______________________________
(1)- م: ندارد
(2)- م: «كه» ندارد
(3)- م: «لت و» ندارد
(4)- م: «و» ندارد
(5)- م: بیستم
(6)- ب: الاعلی. م: اعلی همه
(7)- ب: رفته
(8)- مز: القاسم
(9)- ب: باقراخان سیك و حاكم پارسی مدان مزبور و مختار سلطان تكلو
(10)- ب: ندارد
(11)- ب: حكم قضا نفاذ شرف صدور پیشكش
(12)- ب، م: آمده
(13)- ب: «نفاذ» ندارد
(14)- ب: روزی
(15)- ب: نمایند
(16)- ب: «را» ندارد
(17)- ب: «را» ندارد
(18)- ب: ولیخان خان
(19)- م: «و» ندارد
(20)- ب: آورند. م: آورده
(21)- ب: التماس نواب خان الزمان.
م: نواب خان زمان
(22)- ب: به قتل و قبل از رفتن
(23)- م: قلعه بست بنیاد خان
(24)- ب: منصور را
(25)- م: رسانیده
(26)- م: بوده
ص: 920
دوم شهر محرم الحرام سنه تسع و تسعین و تسعمائه تسخیر قلعه شد. شعر:
در قلعه شد باز نابرده رنج‌به افسون برو [ن آمد اژدر] «1»ز گنج شاه جمجاه مقرب «2» الحضرت العلیه «3» مقصود بیك ناظر را جهت ضبط قلعه [و] اموال و ذخیره آنجا فرستاد «4»: شعر: «5»
صبح ظفر از مشرق امید برآمداصحاب غرض را شب امید سرآمد
بی «6»دردسر نیره «7»و آمد شد شمشیرآن فتح كه مقصود جهان بود برآمد آنگاه شاه سكندر سپاه «8» را میل دیدن قلعه شده به رسم سیر و شكار بدان صوب روان شد. نظم:
دگر روز آن شاه گردن «9»فرازروان شد ز جا همچو عمر دراز
چو فتح و ظفر از یمین و یسارروان در ركابش بسی شهریار
ستوران زیبا چنان جلوه‌گرز عمر گرامی شتابنده تر
ز نعل ستوران به رفتن شتاب‌روان بر زمین صد هزار آفتاب بعد از آن شاه كامیاب كامران امر به تخریب آن قلعه فرموده، سنگتراشان نادر و كوهكنان قادر «10» اطراف و جوانب آن قلعه را كه سد راه آمد شد مردم «11» بود كنده درو «12» عمارت و آب انبارهای آنرا بالتمام ویران كردند و مبلغ یكهزار تومان- كه قبل از آن جهت گرفتاری «13» آن حق‌ناشناس نذر فرموده بودند كه «14» تصدق فرمایند- تسلیم توفیق آثاری عباس علی سلطان نمودند «15» كه به ارباب استحقاق رسانید. «16»
چون شاه سلیمان مكان خاطر از ممر معاملات كوه‌گیلویه «17» و كرمان و فارس جمع نمود، رای عالم آرای جهت استحكام صلح با رومیه و اندیشه فرستادن لشگر ظفر اثر «18» به خراسان تقاضای آن نمود كه عازم عراق گردد. اگرچه در عراق در این سال بواسطه خشكسالی و گرانی و كم محصولی «19» بود، و فارس به حسب «20» ارزانی و فراوانی و قشلاق اردوی همایون عالی بهترین محال بود، اما شاه جهان معدلت آیین بواسطه رفاهیت رعایا كه سابقا از ستم و ظلم و تعدی یعقوب كشیده بودند «21» و بعد از آن اردوی با چنین لشگر بی‌كران بر آن مملكت وارد گشته، قرب پنج ماه در آن توقف داشتند، به گمان آنكه مبادا بواسطه قشلاق اردوی همایون باعث زیادتی پریشانی ایشان گردد، صلاح در قشلاق ندیدند. چه وسعت ملك شیراز از این قیاس باید نمود
______________________________
(1)- مز: كلمات بین دو قلاب مغشوش است
(2)- ب: و مقرب
(3)- ب: العلیة العالیه
(4)- مز: كلمه نامشخص است
(5)- م: نظم
(6)- ب، م: پی
(7)- م: تیره
(8)- ب: سپاس
(9)- مز، ب، م: گردون
(10)- ب: قادر در
(11)- ب: «مردم» ندارد
(12)- م: «و» ندارد
(13)- ب: گرفتاری مردم
(14)- ب، م: «كه» ندارد
(15)- ب: «نمودند» ندارد
(16)- م: رسانیده
(17)- ب: كوكیكوبه
(18)- مز: «اثر» ندارد
(19)- م: محصول
(20)- م: بجهت
(21)- م: بوده‌اند
ص: 921
كه قرب هزار تومان بواسطه عمل عمال «1» كه بر بنیچه فرود آورده بودند از آن مملكت بیرون رفته بود هیچكس از لشگریان برگ كاهی نخرید و بواسطه نزول «2» اكثر محلات نامی خللی از نزول بود دیگر خصوصیات و فراوانی اجناس از همه باب و لطافت و نظافت آب و هوا و كثرت میوه‌ها و بسیاری طلبه و فضلای آن بلده جنت آسا «3» لا یعد و یحصی است «4» چنانچه اكابر سابق و محققان صادق «5» گفته‌اند. بیت «6»:
چه مصر و چه شام و چه بر و چه بحرهمه روستایند و «7»شیراز شهر منجمان صادق و اخترشناسان حاذق، روز «8» شنبه دوازدهم محرم الحرام سنه مذكوره اختیار ساعت كرده، شاه جمجاه با سپاه از شهر بیرون آمده، در جانب صحرای قبله كه [684] پیوسته محل نزول سلاطین زمان و خواقین بوده «9» فرود «10» آمدند و قرب بیست روز در آنجا توقف فرمودند.
در این «11» ایام، حسین علی سلطان چكنی ولد بوداق «12» خان به سببی از اسباب كه تحریر آن لایق به سیاق «13» كتاب نیست [به قتل] رسید و قرب ده روز جسد او افتاده بود. بوداق خان كه حاكم همدان بود معزول «14» گشت و كس به گرفتن او و سایر فرزندانش مأمور گشت. چون شاه عالمیان در اصفهان قرار داده بودند كه به سیر یزد توجه فرمایند، رای جهان آرای چنین اقتضا فرمود كه خود از شیراز به ایلغار به دار العباده یزد رفته، چند روزی سیر و شكار آن خطه پاكیزه و بلده فاخره كرده از آنجا به دار السلطنه اصفهان روند و اردوی همایون همراه اعتماد الدوله میرزا لطف اللّه به صوب اصفهان در حركت آمد. شاه سكندر «15» سپاه آخر روز سه‌شنبه بیست و نهم شهر محرم سنه مذكوره از بیرون شیراز روانه دار العباده گشتند و اردوی معلی سه روز بعد از آن روانه اصفهان گردیدند.
شاه عالمپناه به دو «16» روز زمستانی كه شبها براه نمی‌رفتند از شیراز به یزد رفته، دوازده روز در آن بلده جنت مانند به سیر و صحبت اشتغال فرمودند و در آنجا نواب اقبال‌پناه جلالا حاتم‌پیكا كه از اعیان خطه اردوباد است و همگی او و برادران در اردوی همایون به مناصب علیه اقدام داشته‌اند، و وی مدت دوازده سال به وزارت كل ولایات كرمان مأمور بود، و در سلامت نفس و خوش ذاتی ممتاز افتاده، به استیفای دیوان اعلی سرافراز گشت و حضرت میرزا شكر اللّه اصفهانی كه سبق خدمت خراسان داشت و از آن تاریخ الی غایت به استیفای ممالك محروسه مفتخر بود، معزول گشت.
______________________________
(1)- ب: اعمال
(2)- ب، م: «نزول» ندارد
(3)- مز: مما لا یعد. ب: ممی لا یعد و یحصی
(4)- ب: «است» ندارد
(5)- م: سابق
(6)- ب: ندارد
(7)- م: «و» ندارد
(8)- ب: رو
(9)- ب: بود
(10)- ب: فرو
(11)- ب: و هم درین
(12)- ب: بداق
(13)- ب: بسیاق كتاب
(14)- ب: مغرور
(15)- ب: كندر
(16)- ب: دو روز نیم كه شبها
ص: 922
شاه عالمپناه روز جمعه شانزدهم شهر صفر از یزد بیرون آمد، روز دوشنبه بیست و یكم منه به دار السلطنه اصفهان نزول اجلال فرمودند. دوازده روز در اصفهان توقف فرموده، متوجه حوال رعایا و «1» تحقیق عمل عمال آنجا شده، بعضی از اعمال آنجا را كه زیادتی و ستم بر رعایا كرده بود، فراخور احوال سیاست و جریمه فرمودند و نواب اقبال «2» آثاری آقا شاه علی دولت- آبادی- كه به منصب عالی لشگر نویسی آن شاه جهان‌پناه اقدام داشت و از اعیان ملك اصفهان بود و به راستی و راست قلمی و وقوف «3» و دانایی قانون زمان و دستور «4» اوان است مامور گشت در دار السلطنه توقف كرده، به محاسبات گذشته آن بلده طیبه و قرار جمع و اجاره سال آینده داده از عقب روانه درگاه عرش اشتباه گردد. وی امتثالامره المطاع، تا قریه دولت‌آباد كه منزل اول است، در ركاب ظفر انتساب آمده، شاه عالمیان «5» را در منازل خود فرود آورده، مراسم غلامی و لوازم بندگی بجای آورده، دو روز به پیشكش و مهمانی اقدام نمود. شاه عالم «6» از آنجا روانه نطنز شد. وی توقف نموده به مهمات دار السلطنه [685] اصفهان اشتغال فرمود.
شاه سكندر جاه با وجود شدت سرما، در رفتن «7» دار السلطنه قزوین سرعت تمام فرمودند و از نطنز به كاشان و از كاشان «8» به قم و از قم به ساوه و از ساوه به دار السلطنه فرمودند. چنان به سرعت می‌راندند، كه مركب سبك عنان باد به سم اسب آن مالك رقاب نمی‌رسید و سپهر سوار گردون ركاب از همراهی اشهب شبدیز مانند او عاجز می‌گردید.
روز سه‌شنبه هجدهم شهر ربیع الاول سنه مذكوره به مقر سلطنت و اقبال داخل شده، به تماشای آیین اشتغال فرمودند و بقیه آن سال فرخ فال را در قزوین قشلاق نموده به عیش و كامرانی گذرانیدند. نظم:
شه خضر رای سكندر ضمیرفریدون علم خسرو جم سریر «9»
نكرد آنكه او كرد در عزم جزم‌نه حاتم به بزم و نه رستم به رزم و هم در این ایام، یعنی روز پنجشنبه دوازدهم شهر ربیع الآخر سنه مذكور، مهدی قلی خان چاوشلو- كه شاهزاده صفدر سلطان حیدر را به روم برده بود- مراجعت كرده، به پای‌بوس سرافراز شد و كتابتی كه پادشاه «10» اسلام خواندگار به نواب كامیاب مالك رقاب ظل آله در باب اتحاد و صلح و صلاح و استحكام بنیان آن نوشته بودند، روز یكشنبه پانزدهم شهر مذكور در ایوان «11» چهل‌ستون خوانده شد و حقیقت احوال و قرار جدا نمودن سرحد و بستن سد را معروض مقربان بارگاه عز و جلال گردانید.
و هم در این ایام خجسته فرجام، شاه مشتری احتشام را پسری شد و موسوم به سلطان حسین
______________________________
(1)- ب: به
(2)- ب: اقبال اساری شاهعلی
(3)- ب: به وقوف
(4)- ب: دستور به اوانست
(5)- ب: عالم‌پناه
(6)- ب: عالم‌پناه
(7)- ب: درقتن
(8)- مز: «از كاشان» در حاشیه صفحه 678 متن آمده
(9)- ب: خسرو جم مسیر
(10)- ب: پاشاه
(11)- مز: اوان
ص: 923
میرزا گشت. ولادت «1» وی اول شب جمعه چهارم شهر جمادی الاول سنه مذكور به طالع ... «2» به افق قزوین.
و هم در این ایام بعضی «3» امرا كه فرار نموده، به گیلان و رستمدار رفته بودند، خصوصا محمد شریف خان استاجلو و مرشد قلی سلطان شاملو ایشان را به دار السلطنه آورده به قتل رسانیدند.
شعر:
چنین است آیین چرخ و سپهربه خون كسان شسته هر شام چهر
وفا و مدارا ز گردون مجوی «4»كه آمد جفا پیشه و تند خوی و هم در اواخر این سال، بواسطه اختیار ساعت و رفتن به جانب خراسان شاه عالمیان از دولتخانه مباركه بیرون نشسته به باغ سعادت‌آباد كه در ربع مسكون [686] مثل آن نیست نزول اجلال فرمودند.
و هم در اواخر این سال، خان زمان و مقرب خاقان صاحبقرانی فرهاد خان مرخص شده، متوجه تسخیر ممالك خراسان گردید و مقرر گشت كه محمدی خان تخماق بیگلربیگی چخور سعد و ایروان و اسلمس خلیفه مهردار و چراغ سلطان حاكم ورامین و فرخ خان پرناك حاكم دامغان و سایر امرای قاجار و تفنگچیان و لشگریان هر بلاد و امصار، از خراسان و عراق و كرمان تابین وی بوده به خراسان روند. خان عالیشان روز شنبه نوزدهم شهر جمادی الاول سنه مذكوره از شهر بیرون رفته، بعد از چند روز كوچ بر كوچ متوجه الكای خود طهران و سمنان گردید و در آنجا لشگر خود را یراق كرده در عشر اول شهر رجب المرجب متوجه خراسان شد.
چون سال پارس‌ئیل به اتمام رسید، این مجلد خامس را تمام نمود بعون اللّه الملك المعبود، نود و سه سال تمام از سلطنت افزون سلاطین «5» صفویه و دودمان مرتضویه- كه به زمان مظهر موعود متصل گردد- سمت «6» تحریر یافت. اما از مساعدت روزگار «7»، به یمن تأییدات ملك جبار و قادر مختار، مأمول چنان است كه صادرات احوال «8» و نادرات افعال «9» و مساعدت بخت جوان و روزگار با فرمان آن «10» شاه جهان و مایه امن و عدل «11» و امان كه سن شریفش «12» هنوز از مرحله بیست تجاوز نكرده- كه روزگار دراز است «13» و شهریار جوان- سالهای بسیار و قرنهای بی‌شمار بر سریر كامرانی متمكن بوده «14» و به عمر طبیعی فایز «15» گردند، و در خلال آن هر روز اقلیمی تازه و ملكی بی‌اندازه در حیز «16» تصرف درآورند «17»، تاریخی علیحده و مجلدی تازه در قید
______________________________
(1)- ب: وادت
(2)- در نسخه‌ها محو است
(3)- ب: بعضی از امرا فرار نموده
(4)- مز: مجو
(5)- ن: «سلاطین» ندارد
(6)- ب: و سمت
(7)- ن: روزگار و
(8)- ن: اقوال
(9)- ن: احوال
(10)- ن: «آن» ندارد
(11)- ن: «و عدل» ندارد
(12)- ب، ن: شریف
(13)- مز: درازست
(14)- مز: بود و. ن: بود به عمر
(15)- ب، ن: فایض
(16)- ن: خبر
(17)- ب: درآوردند
ص: 924
كتابت درآورد. و التوفیق من اللّه الملك الاحد الصمد. نظم: «1»
به كوشش گرفتند شاهان خراج‌ز ما درنیاورد كس تخت و تاج
اگر سرفراز است اگر زبر دست‌ز محنت به جایی رسد هر كه هست
همیشه گماریم همت «2»بر آن‌كه گیتی بگیرد كران تا كران
به شمشیر عالم مسخر شودبدو نیك عالم میسر شود
از آن شد سرافراز عالم سپهر [687]كه دارد علم تیغ رخشان مهر «3»
كسی را شود شاهد ملك یاركه بوسد لب «4»تیغ زهر آب‌دار
ز گل چیدن آنكس بود «5»بهره‌مندكه از بیم خارش نباشد گزند
كسی آورد گوهر آسان به چنگ‌كه فارغ بود از نهیب پلنگ اختتام كلام به دعا اولی:
ای نوبت تو گذشت از چرخ برین‌بی‌نوبت تو مباد عالم نفسی
آوازه نوبتت بهرجا برسادلیكن مرساد از تو نوبت به كسی [688]
______________________________
(1)- ن: بیت
(2)- ن: فكرت
(3)- ن: ز مهر
(4)- ن: لبش
(5)- ن: شود
ص: 925

اختلافات نسخه برلن با نسخه اصل‌

ص: 927

اختلافات نسخه برلن‌

ص 1 س 1: كتاب لب التواریخ من كلام قاضی احمد ابراهیمی حسینی
ص 2 س 18: احمد بن میرمنشی ابراهیمی الحسینی خلصه اللّه عن الاشتغال بمالا یعنی
ص 5 س 8: الخاقان معز الحق و السلطنة الدنیا و الدین ابو المظفر.
ص 7 س 21: و الحسن و الحسین و الزین العابدین و المحمد الباقر [و الجعفر] الصادق
ص 8 س 1: و نسب آن اعلیحضرت به هشت واسطه به حضرت قدسی منزلت شیخ صفی بدین ترتیب میرسد: [شاه عباس] بن شاه سلطان محمد بن شاه طهماسب بن شاه اسمعیل بن سلطان حیدر بن سلطان جنید بن ابراهیم بن سلطان شیخ خواجه علی بن شیخ صدر الدین موسی بن سلطان شیخ صفی.
ص 9 س 10: نامتناهی كاشف انوار الشریعه، مظهر اسرار النبویه بوده‌اند كه آثار او در لمعان معانی ...
ص 19 س 11: و از پادشاهان كه به آن حضرت معاصر بوده‌اند سلطان غازان و برادرش سلطان محمد الجایتوست و به همت بلند آنحضرت مستظهر و مستوثق بوده‌اند و بر اعدای خود فائق گشته‌اند.
ص 20 س:
گرم تازان ره عشق تو برسم سمندنعل و میخ طلب از ماه و ثریا زده‌اند ص 11 س 13: و در تعریف آنحضرت و مصداق این اسرار سید ابرار امیر قاسم انوار میفرماید.
ص 12 س 16: طلوع اقبال صاحبقران سمی خلیل الرحمن یعنی سلطان شاه اسمعیل انار اللّه برهانه.
ص 13 س 17: از ممشاد دینوری و او از ابو القاسم شیخ جنید بن محمد بغدادی و او از ابو محفوظ كرخی و او از داود طایی ...
ص 15 س 6: كتاب صفوة الصفا توكل بن اسمعیل بزار اردبیلی آورده
ص 17 س 23: راجعون و این واقعه در شهور سنه سبعمائه بود و مدفنش همانجاست و حضرت قطب الاقطابی فرمود ...
ص 19 س 14: امیر الامراء ایران سلطان ابو سعید بهادر الجایتو بود.
ص 21 س 1: فرموده إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ از دود آه منتسبان ...
ص 27 س 13: بردعی به شهر سرای رفت.
ص: 928
ص 27 س 14: جانی بیك خان اوزبك حاكم تاماوالوس تاتار در آنروز بوعظ او حاضر شده بود. مولانا در اثناء وعظ حكایت تبریز و ظلم اشرف را بر خلایق بنوعی بیان نمود كه حضار مجلس را گریه دست داد.
ص 29 س 6: و جواهر و اجناس و امتعه نفیسه را كه تمام در قلعه النجق جمع نموده بود بیاورد و چهارصد قطار استر ...
ص 29 س 17: دراز كرده و ایشانرا از هم پاشیده بودند و خواتین نیز سر خود كرده هر كدام بدست یكی درآمده در خلوتی مختفی شدند. ملك اشرف چون ....
ص 30 س 11: با او مینمودند و زبان بفحش گشاده الفاظ ركیك به او می‌گفتند اتفاقا او را بخانه جان بیكی خاتون والده خواجه شیخ كججی بردند.
ص 38 س 9: چنانچه گفته‌اند:
دیدی كه چه كرد اشرف خراو مظلمه برد و جانی بیك زر و دیگری اینچنین چون در سفته، فرد:
ص 32 س 6: و راقم این نسخه تفصیل حالات آنحضرت را در جلد سادس تذكرة- الشعرای شاهی و مناقب الفضلای عباسی كه موسوم به مجمع الاخیار و مشتمل است بر ذكر حالات اكابر فضلا و علما و شعرای آذربایجان و عراق عرب و عربستان ذكر كرده نام اصلی او ...
ص 33 س 1: و همچنین مشهور است كه امیر صاحبقران تیمور گوركان از غایت اخلاص و اعتقادی كه نسبت بحضرت شیخ صدر الدین داشت تمامی املاك و عقاراتی كه در ممالك ایران و توران و عربستان و روم و هند و ماوراء النهر و تركستان داشت و به زر حلال خود خریداری نموده بود بر سبیل هدیه و نذر بحضرت شیخ عرض كرد و چون آخرهای عمر شریف آن حضرت بود و كبر سن آنحضرت را دریافته بود قبول ننمود و بالاخره عبد گونه التماس حضرت شیخ فرمود كه آنرا وقف نموده، بمقدسه منوره مطهره نمودند تولیت شرعی آنرا بخلافت دودمان صفوی، سلطان خواجه علی تفویض فرمایند. صاحبقران گیتی‌ستان بفرموده عمل نمود ...
ص 36 س 13: و در بعضی از نسخ بنظر راقم آمده كه در حربگاه تیری بر مقتل آنحضرت آمده بدان درگذشت.
ص 36 س 15: قودیال كه از الكاء قبه و قلهان قهستان شروانست دفن نمودند.
ص 36 س 18: گرویده و از انفاس میمنت اقتباسش روایح فیض حیدر كرار فایح بود و از اشعه جبین خورشید التباسش لمعات جمال عدیم المثال احمد مختار لایح مینمود.
ص 37 س 7: علمشاه خاتون را ...
ص 37 س 14: و سایر اولاد امجاد آن گیتی‌گشای جنت‌مكان خصوصا پادشاه كامیاب مالك رقاب كامران ظل سبحان كه این نسخه شریف بالقاب همایون آن مظهر عدل و احسان
ص: 929
مزین گشته و عالم از سایه معدلت و مروت آن سپهر منزلت در كنف امن و امان درآمده مطمح نظر راقم است.
ص 40 س 8: خرامید و این واقعه‌ها یله و غایله نازله در شهر شعبان سنه ثلث و تسعین و ثمانمایه بوقوع انجامید مدت عمر شریفش بیست سال و یكماه. مصیبت‌زده زمانه ...
ص 40 س 14: سید و ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین در موضع الفندیار از مواضع ده كندی از محال تبرسران دفن كردند.
ص 41 س 4: با برادران شاه جنت‌مكان علیین آشیان شاه اسمعیل انار اللّه برهانه با ابراهیم میرزا و والده ماجده كه خواهر او بود گرفته ...
ص 41 س 11: آن حضرت با برادران و والده ماجده قریب به چهار سال ...
ص 41 س 16: اوان كه سلطان یعقوب برادرش یوسف میرزا را كه یوسفی بود در حسن و جمال از فرط محبت ...
ص 42 س 5: علمشاه بیگم آغه.
ص 42 س 19: امداد نموده سلطانعلی میرزا كه بزرگتر بود التماس او را مبذول داشته
ص 44 س 15: شاه عالم‌پناه برادرم كه عنقریب شرف ذكر خواهد یافت ارتفاع یافته ...
ص 45 س 8: آن آفتاب عالم آرا و متعلقان و ملازمان تعیین نموده ...
ص 45 س 19: وقایع به ترتیب عنقریب به زبان قلم تقریر خواهد نمود و التوفیق من الموفق المعبود.
ص 46 س 1: ذكر حالات مقرون بسعادات شاه ملكی صفات از پی دفع اعادی و شروع در پادشاهی و عالم‌گیری.
ص 46 س 18: میرزا و ابراهیم میرزا چنانچه سبق ذكر یافت در قلعه اصطخر محبوس گشتند.
ص 49 س 24: رفت. ریش‌سفیدان ایل او را در خانه اغلان امت والد بابا سلیمان چاوشلو كه او نیز یكی از متعینان آن طایفه بود فرود آورده بعد از تعظیمات و تكریمات تمامی مردم استاجلو و سران اویماق برفاقت و باستقبال استعجال نمودند. چون بسعادت پای‌بوس سرافراز گشتند حكم قضا نفاذ شرف صدور یافت كه غازیان استاجلو و سران اویماق برفاقت پیرمردان خود خانه كوچ خود را بطرف روم .....
ص 50 س 5: همایون پروانه‌سان جمع باشند ایشان حسب الفرمان عمل نموده دیگر اویماقات ...
ص 51 س 7: و اكراد و ذو القدر ...
ص 50 س 17: حسین بارانی داشت بوسیله بعضی از باریافتگان گذرانیده مضمون آنكه
ص: 930
ص 52 س 4: برابر سازد و هنگام اشتعال نایره قتال از اهتزاز نسایم جرأت طینت مغشوش ایشان را در بوته گیر و دار بگذارد.
ص 53 س 4: آتشها افروختند و همچنان گذاشتند
ص 54 س 21: برافراشتند نظم:
زده هر طرف خیمه و سایبان‌در آن پهن دشت از كران تا كران
ز سبزه رخ خاك پیدا نبودز خیمه زمین پرستاره نمود
بسی خیمه و خرگه بیشمارزده پیش و پس لشگر نامدار و در آن مقام ...
ص 55 س 12: كثرتی بهم رسیده اخلاص و اعتقادان جماعت بدین سرحد رسیده بود كه صحیح القولی ...
ص 57 س 4: من توابع گرجستان
ص 62 س 6: غازیان را ركاب و سایسخانه نبود هر كدام خورجین پرتالی بر اسب خود بار داشتند آنها را در پای درختی بر سر یكدیگر گذاشته بعد از فتح بر سر آن آمده هر كدام خورجین خود را برداشته تصرف در حال دیگری ننمود و بواسطه امانت ....
ص 63 س 12: و به انواع فضایل و كمالات بر رشد و رشاد آراسته و سالها وزارت سلاطین تركمان نموده در آن ایام از وزارت الوند پادشاه بن یوسف میرزا ابن حسن پادشاه پهلو تهی كرده بود.
ص 63 س 17: استاجلو محمد و الیاس بیك خونسلو، ایغود اغلی.
ص 65 س 3: پادشاه مرحوم بابرین میرزا بایسنغر بن شاهرخ سلطان در سنه احدی و ستین و ثمانمائه كه بر سریر سلطنت خراسان و مازندران و بدخشان قرار گرفت بفضایل نفیسه و خصایل آراسته بود و بسخنان فقرا و اهل اللّه میل تمام داشت و مذهب شیعه اختیار كرده بود روزی با خواص و مقربان نشسته بود تنكه نقره در دست دریا عطا گرفته نوشته را برخواند كه نام دوازده امام است. یكی از حضار گفت در كدام زمان بوده باشد میرزا گفت بنام منست. دیگر سعید دارین میرزا سلطان حسین میرزا ...
ص 66 س 6: مثنوی:
برآشفته شیران كوپال گیرفرو ریختند از دو سر تیغ و تیر
سنان چشمه خون گشاده ز سنگ‌برآورده صد گونه تیر خدنگ
خدنگی همه سرخ گل بار اوگل خون برآورده از خار او
همه بادپایان ز خون چون عقیق‌شده با نمد زین بخون در غریق و در خلال این جنگ ...
ص 68 س 2:
غریو كوس داده مرده را كوش‌دماغ زندگان را برده از هوش
ص: 931 صفیر تیر و چاكاچاك شمشیردریده مغز پیل و زهره شیر اما در خلال ...
ص 69 س 11: سال ظفر مآل كه روز دویم رمضان المبارك ایت‌ئیل بعضها سبع و تسعمایه بود در بلاد شروان بعیش و عشرت و شادكامی گذرانید.
ص 70 س 7: شكراغلی را بچنگ آورده حسن بیك را تركمانان قرینه رستم و اسفندیار می‌دانستند.
ص 70 س 11: از آن طرف او را بقراولی تعیین نمودند پیری بیك قجر با جمعی از بهادران صفدر بصوب مقصد ایلغار كرده ...
ص 71 س 6: و هم در اینسال مغفوری خواجه عقیق منشی اردوبادی كه از اولاد امجاد و اسباط باو داد محقق طوسی خواجه نصیر الملة و الدین محمد بود و از اكابر آذربایجان بمزید فطنت و كیاست و انشا و خط و استعداد و اهلیت بین الاقران ممتاز افتاد بغایت خط تعلیق را خوش می‌نوشت از خطه طیبه اردوباد احرام درگاه عرش اشتباه و الاجاه بسته بشرف پایبوس اشرف سرافراز شد و منظور نظر كیمیا اثر گشته اول كسی كه قلم بر طغرای فرامین شاهی ظل اللهی نهاد وی بود و تغییر طغرای پادشاهان سابق نموده بطوری كه تا حال در میان است و مستمر است از اختراعات اوست. خاقان جنت‌مكان منصب جلیل القدر انشاء را بوی شفقت كرده سالها در خدمت اشرف بدان خدمت مفتخر بود.
ص 72 س 16: در ایران شده بود و انداختند در آن معركه واقع گشت بعد از آن
ص 72 س 20: حضرت نبی آخر الزمان و شاه مردان الوند را منهزم ساخته
ص 73 س 17: ثلاثه و یزید و (ناخوانا) سایر بنی امیه و عباسیه و شافعی و مالكی و حنبلی گشوده ...
ص 73 س 17: و هم در اینسال مردم مشرف بتاج سرخ دوازده ترك از سقرلاط شدند و هم در آخر ...
ص 73 س 18: سلاطین جغتای و قراقوینلو و آق‌قوینلو اشتغال داشت و در آخر عمر و پیری و ضعف انزوا اختیار كرده در دار السلطنه تبریز معتكف بود رحلت نموده و در سر خیابان دار السلطنه خانقاهی موسوم به عید الجنة ساخته در آن مدفون گشت.
ص 75 س 11: و همچنین مصداق این حدیث صحیح و نقل صریح شیخ حسین مذكور از استاد خود سید حسن بن سید جعفر العاملی الكركی نقل نموده كه در همان ایام از شام متوجه زیارت مشهد مقدس معلی مزكی بودم چون بدار السلطنه تبریز رسیدم نواب پادشاه جلیل سلطان شاه اسمعیل در شكار بودند و روزی كه از شكار معاودت فرمودند و اهالی تبریز باستقبال رفته بودند و همراه ركاب ظفر انتساب بشهر داخل میشدند، فقیر بجهت تماشا سر راهی گرفتم كه مشاهده كوكبه آن پادشاه مروج مذهب حق ائمه نمایم. دیدم كه بر استری سفید سوار شده و
ص: 932
دستمال سرخی بجهت كوفت چشم بر پیشانی بسته و همراه او دوازده هزار سوار شده بودند. در آنروز این حدیث كه بچند سال قبل از این بنظر رسیده بود بخاطر رسید و تصدیق آن نمودم و ایضا از غرائب حالات اینست كه فقیر مؤلف از شخص صالح صحیح القولی استماع نمودم كه او از شخص دیگری متقی نقل نمود كه آن شخص گفت كه من از یكی از مجاور عتبه علیه عرش منزلت نجف اشرف استماع نمودم كه آنشخص از پدر خود كه خادم حرم محترم آن روضه مقدسه مطهره بود نقل نمود كه شبی در واقعه دیدم كه جمعی كثیر نزد حضرت امیر المؤمنین علی صلوات اللّه علیه آمدند و شكایت از روزگار و تسلط سنیان بدكردار نمودند. پسری نزد آن حضرت ایستاده بود حضرت تاجی بشكل تاجهای مقرر بر سر او نهاد و گفت برو مردانه باش. بعد از اندك زمانی نواب جلیل سلطان شاه اسمعیل غفر له ظهور كرد. اتفاقا من در گذرگاهی بوی رسیدم چون مرا دید از روی توجه بجانب من در حركت آمد و بمن خطاب كرد كه همان است همان است. گفتم بلی همان است و از من در گذشت. القصه اگر نه این تأیید از جانب حضرت باشد این كار را چون توان پیش برد. لهذا این امر هیچكس را توفیق رفیق نشد چنانچه سابقا شرف ذكر یافت. ع: این كار دولتست كنون تا كرا رسد.
ص 76 س 14: دانست كه از مخالفت او نكث تمام از ممر لشگر بدو راه می‌یابد بالضروره مادر خود ...
ص 78 س 18: كه در آنزمان از واسطه انقلاب زمان بسر خود حاكم شیراز شده بود
ص 79 س 2: هفتاد و هفت سال بود و دیگر درین سال عمده اهل سلوك و محقق زمان و صاحب مكاشفه دوران شاه نعمت اللّه ثانی در رجب سنه مذكور رحلت نمود و بتاریخ فوت وی نیز «نعمت اللّه ثانی» یافته‌اند. القصه چون خاقان سكندرشان ...
ص 81 س 5: از صحیح القولان استماع افتاد كه حكام مازندران قریب سی‌هزار تومان برسم پیشكش بدرگاه عالمیان‌پناه در آنزمان فرستاده بودند و ایلچیان ایشان در مدرسه غیاثیه كه در دار المؤمنین قم واقع است آن نقود را منبر ساخته بسكه مجدد درمی‌آوردند كه بنظر كیمیا اثر درآورند. اتفاقا آخر روزی آن صاحبقرانی از شكار آمده گذرش بر در مدرسه مذكور افتاد. صدا و غوغای ضرابیان كه زر سكه مینمودند بمسامع عز و جلال رسید. از آواز آن استفسار فرمودند كه چه میكنند. مقربان بسمع اشرف رسانیدند كه زریست كه از مازندران آورده‌اند و بسكه شاهی ظل اللهی درمی‌آورند. بر زبان معجز بیان آن مظهر جود و احسان جاری شد كه نه تالونلودور. غازیان كه در ركاب همایون بودند بطرفة العینی آن سی‌هزار تومان را با اسباب و یراق ضرابخانه و ایلچیان كه در آنجا بودند غارت نمودند و نیز بعضی از امرا خواستند كه دفع كنند و نام سی هزار تومان بر زبان گذرانیدند اثری نداد. كرم اینچنین بعد امیر المؤمنین از هیچكس بظهور نرسیده. چون سابقا ...
ص 81 س 17: نامتناهی چنانچه تاریخ آن شرف صدور خواهد یافت طالع شد
ص 82 س 6: شوال مقرون به فتح و ظفر و اقبال در حوالی ...
ص: 933
ص 82 س 12: قاجار و طبقه دیگر از دلاوران نامدار اول حصار را ...
ص 82 س 20: و چون مصاعد همت آن اعلیحضرت در عنایت ارتفاع از علو كنگره فرقدسایش ایوان كیوان در خجلت و شرمساری، اساس عمارتش بر سر كوهی بلند و ممهد و مشید گشته و شرفات باره و بروجش از طاق منطقة البروج گذشته، نظم:
یلان نعره زن بر سر آن حصاركز آن تا فلك بود یك نعره‌وار
سپهر منقش پلنگی دروچو البرز هر پاره سنگی درو ص 84 س 14: از نقود و اجناس بی‌پایان در آن حدود بملازمت رسیده مشمول عواطف خسروانه گردیده مقضی المرام و دوستكام ...
ص 84 س 11: شمس الدین كه معلم آن اعلیحضرت بود و منصب صدارت داشت شریك گشت. گفتار ...
ص 84 س 18: در ییلاقات آنروز سعید را دریافت جشنی عظیم فرمود و صحبتی بزرگ فرمود مراد بیك بایندر كه در یزد می‌بود ...
ص 84 س 20: از خوف سلطان صاحب قران و شهنشاه عالم‌ستان
ص 85 س 3: یوسف آقا را كه یكی از آقایان اعتمادی بود بداروغگی تعیین نمود.
ص 85 س 9: بحكومت دار العباده قرار گرفت.
ص 86 س 18: چون آن قتل‌عام مرضی طبع آن خسرو عالیمقام نبود باز بواسطه تشیع و ریش‌سفیدی و بزرگی سعید دارین میرزا سلطان حسین آزرم ورزیده آتش غضبش بهمان اطفا یافته متعرض بلاد خراسان نگشتند.
ص 87 س 5: تهنیت جلوس سلطنت عراق و آذربایجان و فارس و كرمان بدرگاه ....
ص 87 س 8: و هم درین سال الوند بیك پسرزاده حسن بیك پادشاه كه سابقا حكایت او مذكور شد در حدود ماردین دیار بكر رحلت نمود.
ص 87 س 10: و فرستادن پیشكش بجهت خاقان سلیمان مكان در ییلاق تخت سلیمان
ص 88 س 12: در حركت آمده از آنجا مزار كثیر الانوار قیدار- علیه الرحمة من اللّه- الجبار- فرموده ...
ص 91 س 8: بعضی از مورخین نوشته‌اند كه چون رایات جلال بمعركه جدال آلادانه رسید، یكدو منزل پیش رفته در پای آق‌خاقشاق نزول اجلال فرمودند چون عقبات سخت و بیشه پر درخت پیش آمد لنگر انداختند و بعضی الكاء او را نهب و غارت نموده قلعه خرپره را كه در تصرف ذو القدر بود جبرا قهرا گرفته معاودت فرمودند و صاحب تاریخ حبیب السیر با آنكه در آنزمان بوده میانه خاقان ظفر اثر و آلادانه ذو القدر سه روز جنگ نوشته كه امتداد داشت حال آنكه بصحت پیوسته كه مقابله نشده. چون مورخ مذكور در خراسان بود نیكو تحقیق ننموده
ص 93 س 19: كه از جانب سلطان مراد حاكم دار السلام بغداد بود فرستادند و او
ص: 934
را به ملازمت دلالت فرمودند. پس از وصول رسول مذكور، باریك بیك او را تعظیم كرده خود و لشگریانش تاج پوشیدند و به جهت شاه جهانیان پیشكش فراوان و تحفهای نمایان مرتب ساخته آنها را مصحوب ابو اسحاق شیره‌چی خود برفاقت خلیل آقا بدرگاه عرش اشتباه فرستادند. ابو اسحاق بپایه سریر خلافت مصیر حاضر شده صورت حال باریك بیك و شرح اطاعت و غلامی او را معروض داشتند. خاقان صاحبقران بر زبان الهام بیان آوردند كه او را وقتی طالب و محب میدانیم كه بی‌اندیشه بملازمت آید. ابو اسحاق عود نموده حقیقت را خاطرنشان نمود باریك بیك خیال فاسدی بخاطر راه داده از آن اراده پشیمان شده نخست تاج انداخت و اندیشه عصیان و مخالفت بخاطر آورد و بواسطه متانت حصار و كثرت آذوقه فكر شهربندی بخاطر گذرانید و مرحومی سید كمونه را كه از اجلاء سادات و نقباء نجف اشرف و عراق عرب بود با حضرت غفران‌پناه شیخ- الطایفه شیخ علی علیهما الرحمه گرفته در چاه حبس نمود و ذخیره بسیار در نارین قلعه بغداد جمع نمود. چون این اخبار قرع سمع آن زبده اولاد حیدر كرار شد، حسین بیك لله را منقلا ساخته لوای توجه بدانصوب برافراخت. باریك بیك چون بر حقائق حالات اطلاع یافت و میدانست كه اكثر مردم بغداد شیعی المذهب‌اند و در مخالفت با او اتفاق و اطاعت نخواهند كرد، حوصله توقف نداشت بالضروره بجانب حلب گریخت. شاه جهانگشای والاجاه در بیست و پنجم شهر جمادی آلاخر سنه مذكوره بدار السلام بغداد داخل شده در چهارباغ میرزا پیر بوداق نزول اجلال فرمودند. پس از آن فرمان قضا جریان صادر شد كه غازیان مردم باریك پرناك را بوادی هلاك رسانند. بهادران قزلباش آن تراكمه اوباش را به قتل آوردند. شاه ستاره سپاه سید محمد كمونه و غفران‌پناهی شیخ عبد العال را از چاه بیرون آورده برفاقت ایشان متوجه زیارت عتبات عالیات سدره مرتبات كاظمین و مشهدین و عسكرین گشتند. اولا از شط بغداد بجسر گذشته بزیارت امامین الهمامین المعصومین ابا ابراهیم موسی الكاظم و ابا عبد اللّه محمد الجواد سلام اللّه علیهما سرافراز شدند و شرایط زیارت و لوازم عبادت و اطاعت بتقدیم رسانید و شیعیان خاندان مرتضوی و صوفیان دودمان مرتضوی و صوفیان دودمان صفوی به اشاره آن قدوه اولاد امجاد علی و .... را ویران كرده به آب رسانیدند و بعد از آن آتش در آن حفره انداخته اردوبازاریان آنرا مزبله خود ساختند.
خاقان صاحبقران بعد از فراغ زیارت آن مكان عرش نشان امر بعمارت مجدد در آن آستان كریاس سان فرموده ناظران دیوان، معماران روزگار و مهندسان پركار را طلب فرمود و مقرر داشتند كه بر بالای مراقد شریف آنحضرات خانه وسیعی كه دو گنبد عالی ملاصق یكدیگر داشته باشد با دیگر عمارات از مسجد جامع و مدارس و منابر و خوانق و سایر عمارت بنا كنند و سركاران تعیین نموده بزودی به اتمام رسانند و از جمله معماران ماهر و بنایان نادر استاد سلطان محمود، استاد سلطان حسین بناء قمی بودند كه از چابكدستی مقرنس بر طاق سپهر بستندی و آن عمارات عالی كار آن استادان كاردان است. پس از آن پادشاه زمان احرام زیارت نجف اشرف و روضه مقدسه و آستانه عرش منزله پادشاه تخت امامت مالك ملك ولایت الغالب علی كل غالب مظهر
ص: 935
العجایب و مظهر الغرائب امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب سلام اللّه علیه بسته. مصراع:
بهر نثار مرقد او نقد جان به كف
متوجه گشتند و چون به آن سعادت فایز گردیدند از قنادیل طلا و نقره و سایر مایحتاج آن روضه مقدسه از فروش و ظروف بنذر برده در رواج و رونق و نظام و نسق آن آستان ملایك پاسبان مساعی جمیله بظهور آوردند و مصحفی كه بخط مبارك خود در صغر سن قلمی نموده بودند- چنانچه سبق شرف ذكر یافت- در سر ضریح مبارك گذاشتند و همچنان آن مصحف در كتابخانه آن حضرت است.
چون در نجف اشرف آب روان نبود و مانند كربلای معلی سراب مینمود، فرمان واجب الاذعان شرف نفاذ یافت كه در قدیم نهری- كه خواجه عطاملك ... جوینی برادر كافی الكفاة خواجه شمس الدین صاحب دیوان از شط فرات برداشته احداث نموده و تا نجف اشرف جاری ساخته و در زمان ابقا خان و سلطان احمد چنگیزی ویران شده- امر به بیرون آوردن نهر مذكور نمودند كه آنرا برداشته آب بحوالی آن مشهد مقدس و آن بلده اقدس آورند و سركاری آن امر جلیل بغفران‌پناه قاضی جهان حسنی كه ذكر اوصاف و حالات و علو مكان و صفات او عنقریب در محل خود سمت تحریر خواهد یافت شفقت فرمودند و قریب بدوهزار تومان خرج آن نهر مبارك شده موسوم به نهر شریف ساختند. القصه كه تولیت آن عتبه علیه را با حكومت حله و رماحیه با طبل و علم بسید محمد كمونه شفقت فرمودند و بندگان شیخ علی را اعزاز و احترام و تعظیمات فرموده سیور غالات و ادرارات بلاغایات ارزانی داشتند و از آنجا متوجه زیارت آستانه مقدسه عرش مرتبه مولی الثقلین، امام الخافقین ابا عبد اللّه الحسین سلام اللّه علیه شدند و زبان حال بدین مقام مترنم می‌ساختند نظم:
آنرا كه بكربلا گذارست‌با آتش دوزخش چه كارست بسعادت زیارت خامس آل عبا، سید الشهدا و رواج و رونق آن آستانه سپهر اعتلا متوجه زیارت مشهد عسكرین كه در بلده عظیمه سرمن رای واقعست شدند و ایالت و حكومت بغداد را بخادم بیك طالش امیر دیوان ارزانی داشته او را خلیفة الخلفا لقب فرمودند و از آنجا بتاخت الوس اعراب ... كه همواره اهالی آن دیار از ایشان متضرر بودند رفته دفع آن جماعت نمودند. درین اثنا بمسامع عز و جلال رسید كه در آن حدود بیشه‌ایست در آنجا شیری مسكن گرفته و انواع آزار بمردم آنجا میرساند و هیچ متنفسی را مجال مرور و عبور در آن حوالی و حواشی نیست هر یك از شیران بیشه دلاوری و نهنگان دریای شجاعت گستری در دفع آن سبع از خاقان شیرشكار رخصت طلبیدند آن اعلیحضرت قبول ننموده خود بنفس نفیس نزدیك آن جانور رفته بیك چوبه تیر آن شیر دلیر را بر خاك هلاك انداخت. بیت:
برآمد فغان ز آسمان و زمین‌كه بر دست و بازوی شاه آفرین بعد از آن، خاقان سكندرشان متوجه ولایت خوزستان و حویزه گردیده و سلطان آن دیار میرفیاض مشعشعی از توجه آن خسرو عالی اطلاع یافته عنان بصوب فرار تافت.
ص: 936
ص 94 س 17: احمد خوزانی اصفهانی به منصب وزارت دیوان اعلی و مولانا شمس الدین اصفهانی بمهم استیفاء ممالك محروسه سرافراز گشتند.
ص 94 س 18: و ظفر یافتن برو بتوفیق خالق بحر و بر.
ص 97 س 2: مشمول عواطف بیدریغ گردید و به تعظیمات بی‌غایت و عنایات بی‌نهایت و تفقدات مبتهج و مسرور گشت.
ص 98 س 14: كه بیست و دو سال و كسری از آن گذشته بود
ص 98 س 14: فتح اللّه ابن آقا حسین منشی قمی
ص 100 س 9: خاقان گیتی‌ستان نیز در جواب این بیت را مرقوم ساختند. بیت:
هر كس ز جان غلام شه بوتراب نیست‌صد مكه و مدینه بگیرد حساب نیست ص 100 س 21: میرمحمد منشی قمی كه از افاضل و خوش‌نویسان روزگار بود ...
ص 101 س 11: كرمان و آذربایجان و شروان و دیار بكر و لرستان و خوزستان و حویزه و طبرستان فارغ و مطمئن گشت عازم آن اراده كثیر الفایده گردید.
ص 102 س 16: بر من میخوانی و مرا تهدید می‌كنی عذر شیخ‌زاده گفته از مجلس برخاست پس از آن شیخ‌زاده نور اللّه را خدمت نموده رخصت مراجعت داد و امیر كمال الدین ابیوردی را تعیین نموده برسالت بدرگاه عالمپناه آن اعلیحضرت فرستاد و باز اظهار عجب و نخوت خود نمود.
ص 108 س 18: بعضی از مورخان نوشته‌اند كه شاه صاحبقران در دار الملك شیراز تشریف داشتند در وقتی كه طعام میخوردند عرضه از جانب میر عماد الدین محمود نور كمال كه در آن اوان وزیر دیوان كرمان بود از ظلم و ستم آن خان شیبان چیزها نوشته بود و ختم باین بیت نموده، نظم:
ای شهسوار معركه آخر الزمان‌از دست رفت معركه پا در ركاب كن شاه والا جاه لقمه طعامی كه در دست داشت انداخته جلو طلبید و سوار شده عازم راه خراسان گشت
ص 109 س 5: مظفر بتكچی كه ابا عن جد از اكابر استراباد بمزید جمعیت و املاك بلوك كبود جامه از سایر اهالی استراباد ممتاز بود ...
ص 109 س 15: بمسامع عز و جلال شاه عالمیان رسید. شاه جهان از آنجا ...
ص 115 س 8: رباعی كه از طبع عبیدخان در مدح شاه عالی سر زده بود گذرانیدند
ص 122 س 16: احوال او در جلد اول از مجلدات ثمانیه از تذكرة الشعراء شاهی و مناقب الفضلاء عباسی در سلك تحریر درآورده اسم وی شیرعلی بوده ...
ص 124 س 4: وزارت سلاطین تركمان و مدتی وزارت خاقان صاحبقران نموده بود در خراسان وفات یافت و در مشهد مقدس معلی مزكی مدفون گشت رحمة اللّه علیه. چون خاقان صاحبقران ...
ص 125 س 10: كالپوش كه در حوالی استراباد واقعست محل نزول ...
ص: 937
ص 129 س 1: ذكر محاربه خاقان كامكار با سلطان سلیم پادشاه روم در موضع چالدران.
ص 129 س 10: میفرستاد و قبل از آنكه سلطان سلیم پادشاه شود پدرش سلطان بایزید در حیات بود خان محمد مذكور هر روز تاخت به الكاء روم میبرد و قتل و خرابی بسیار می‌كرد و در آن ایام به آق شهر كه یكی از بلاد معتبر روم بود رفته در آن بلده قتل و غارت و فساد بسیار نمود.
سلطان سلیم كه از آن واقف شد، غیرتش در حركت آمد كس فرستاد و پیروی احوال مردم آن شهر نمود هزار زیر جامه خونین كه غازیان رستم توان ازاله بكارت دختران اعیان ایشان نموده بودند جمع كرده نزد پدرش به اصطنبول فرستاد كه لشگر قزلباش به الكاء مردم تو اینچنین بی‌ناموسی كرده‌اند. سلطان بایزید از آن تجاهل نموده آن قضیه همچنان ذخیره خاطر سلطان سلیم می‌بود و سبب دیگر آنكه ....
ص 131 س 19: بردند و بعضی دیگر چنین نقل نمودند كه چون سلطان علی میرزای افشار كه از امیرزاده‌های اویماق افشار بود و شباهتی تمام بغفران‌پناه سلطان علی میرزا برادر خاقان صاحبقران داشت خاقان سلیمان مكان بغایت او را عزیز و محترم میداشت و او را یكنفس از خود جدا نمی‌ساخت و بطریق آن اعلیحضرت مزین و ملبس و بر مركب سوار می‌بود و در آن روز عالم‌سوز سلطان علی میرزا چون دید كه رومیان صحبت بر شاه عالمیان تنگ كردند از میان آن قشون اسب جهانیده پیش رفت و گفت شاه اسمعیل منم. رومیان او را گرفته نزد سلطان سلیم بردند و چون محقق شد كه یكی از غلامان خاقان صاحبقران است بقتل او حكم فرمود.
ص 133 س 16: حسین میرزا بایقرا از ازبكان شكست یافته بود و بعراق آمده به پایبوس شاهنشاه صاحبقران سرافراز شده بموجب حكم جهان مطاع در ری ساكن بود.
ص 133 س 23: سرافراز شده بود در اواخر عمر ترك مناصب و امور دنیویه كرده بطاعات و عبادات اشتغال داشت در دار السلطنه قزوین رحلت نمود.
ص 134 س 16: قلعه كاخ را كه از بلاد معتبر روم و از جمله شصت شهر روم است و به دیار بكر اتصال دارد و یوسف بیك و رساق از جانب صاحبقران كوتوال آن بود در وقت مراجعت از چالدران آنرا گرفت. كاخ قلعه‌ایست حصین و حصاری متین در اقطار آن باغات بسیار و بساتین بیشمار و آب فراه در تحت قلعه نمودار «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» «1» و بساطین او بر كنار فرات نمودار فردوس و آب حیات و از بدایع آنموضع سر سال در فصل بهار بمحض قدرت حضرت آفریدگار سه روز پیوسته صغار طیور بجثه عصفور كه تازه پر برآورده از هوا فرود می‌آید و مردم آنجا آنرا گرفته نمك سود می‌كنند و در ظروف كرده ذخیره میسازند هرچه در آن سه روز نمیگیرند بال برآورده می‌پرند. القصه كه باز در همین سال ...
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 15
ص: 938
ص 135 س 16: میانه لشگر ظفر اثر خاقان صاحب‌قران و لشگر رومیان و بعضی سوانح آنزمان. چون خسرو صاحبقران ...
ص 140 س 14: والی آن دیار سیادت منقبت میرعبد الكریم
ص 140 س 21: هم درین سال فرخ‌فال حضرت آله شاه جهان‌پناه را در دار الرصد مراغه دو پسر نیكواختر از پی یكدیگر كرامت نمود یكی موسوم به سام میرزا كردند و ولادتش در روز [چهار] شنبه «1» 21 شهر شعبان سنه ثلث و عشرین و تسعمائه، دیگر بهرام میرزا تولدش در روز سه‌شنبه 20 شهر مذكور
ص 140 س 20: و هم درین سال شاه قوام الدین نوربخشی كه از اكابر سادات ری بود و بواسطه اندك رنجشی و طمع بر قطعه ملكی مولانا امیدی رازی را كه از افاضل علما و اكابر شعر بود بقتل رسانید و در باب تاریخ وی افضل نامی تهرانی گفته، قطعه:
نادر عصر امیدی مظلوم‌كه بناحق شهید شد ناگاه
شب بخواب من آمده گفتاكای ز حال درون من آگاه
بهر تاریخ قتل من بنویس«آه از خون ناحق من آه» ذكر حالات مولانا در كتاب مستطاب تذكرة الشعرا تفصیل یافته. گفتار در ذكر فوت سلطان سلیم.
ص 142 س 2: یافته‌اند ذكر حالات سلطان سلیم در مجلد ... كتاب افادت انتساب خلاصة التواریخ به تفصیل مذكور شده. چون خاقان صاحبقران از ممر رحلت خواندگار خاطر از رهگذر ولایت آذربایجان جمع نموده، شكاركنان تا بلده اصفهان در حركت آمد و قبل از توجه بدانجا هم در دار السلطنه تبریز سیادت و نقابت پناه امیر عبد الوهاب تبریزی را كه از اجله سادات و نقبا و اكابر و فضلاء آنجا بود برسم رسالت بروم جهت پرسش تعزیت سلطان سلیم و تهنیت سلطنت سلطان سلیمان بروم فرستاد. القصه چون خاقان صاحبقران به اصفهان رسید، چون از خلیل سلطان ذو القدر حاكم شیراز در جنگ چالدران تقصیری واقع شده بود ...
ص 147 س 2: «غم بیحساب» بطریق تعمیه تاریخ گشته. قبرش در محاذی پائین پای مبارك حضرت امام همام علیه الصلوة و السلام متصل به گنبد میر علیشیر در صحن پائین پا نزدیك به پنجره فولادی و عمارت مدرسه شاهرخی. شرح حالات مولانا در نسخه شریفه مونس الاحباب ذكر كرده. و هم درین سال خاقان خجسته خصال والد را قم را كه از اعاظم اكابر ولایت عراق بود یعنی سعید دارین آقا كمال الدین حسین مسیبی را بمنصب سامی وزارت دیوان اعلی جای میر عماد الدین محمود شفقت كرده مواجب او را بمبلغ هفتصد و پنجاه تومان پروانچه اشرف شفقت كردند «2».
______________________________
(1)- لن: سه شنبه
(2)- ر. ك. ص 79 متن چاپی
ص: 939
ص 148 س 11: میرمحمد بن امیر یوسف كه یكی از امراء شاهی و صاحب طبل و علم بود در دار السلطنه هراة الكاء داشت و منصب شاهزاده عالمیان به او متعلق بود و مرجع اهل خراسان بود در دل داشت ویرا بموافقت بابر پادشاه متهم ساخته ...
ص 148 س 13: گویند كه در وقتی كه قصد آن سید مظلوم نمود وی قطعه گفته نزد او فرستاد این بیت از آنجاست. شعر:
بناحق ار تو مرا میكشی و لیك به‌بین‌كه عاقبت چه كند با تو خون ناحق من و مولانا شهاب الدین احمد حقیری هروی معمایی در تاریخ قتل آن مرحومی گفته است، نظم:
چون كرد به تیغ جان ستان چرخ فلك‌از لوح زمانه نام میرك را حك
گفتم كه حساب سال این واقعه چیست‌دل گفت كه «قتل بندگان میرك» و بعضی از علما «و اللّه شهید و هو یحی الموتی» تاریخ فوتش یافته‌اند. عمرش پنجاه و شش سال در تاریخ صدارتش «شرح اللّه صدره فهدی» یافته‌اند و تاریخ امارتش كه صاحب طبّل و علم گشته «امیر باستحقاق» پیدا كرده‌اند.
ص 149 س 16: كه ذكر حالات او در تذكرة الشعرا ایراد یافته در دار السلطنه هراة وفات یافت. و هم درین سال مولانا محیی لاری كه یكی از علماء زمان بود در شیراز فوت شده مدفنش آنجاست.
ص 151 س 10: میرزا شاه حسین از جانب پدر سبزواریست و از طرف مادر بشیخ یوسف بنای اصفهانی كه از اكابر مشایخ و اهل سلوك بود میرسد وی در عنفوان شباب ...
ص 151 س 13: در جنب گلبار دار السلطنه اصفهان واقعست از مستحدثات آن استاد زمان است چنانچه بر درگاه عمارت مرقوم است بیت ...
ص 152 س 2: رباعی:
ای آنكه جهان خوش به لقامی تو بودتا دور سپهر است بقای تو بود
هرجا كه حدیثی بزبانی گذردختم سخن آن به كه دعای تو بود «1».
میرزا شاه حسین ...
ص 152 س 7: صحبتها داشتی و در اثر صحبت او شاه عالمیان بشرب مدام افتاده بود و هم درین سال ...
ص 152 س 10: قاضی جهان حسنی شفقت فرمودند و قاضی مشار الیه را روانه شیراز نمودند. وی در ذی الحجه ....
ص 153 س 23: اسمعیل و بعضی دیگر «بانی مذهب ائمه دین» پیدا كرده‌اند
ص 154 س 12: رفع بدع ذمیمه از روی بلاد ایوان بالكلیه فرمودند.
ص 155 س 16: و خانان و لشگر قزلباش نیز از او بتنگ آمده در جنگ مداهنه نموده‌اند.
______________________________
(1)- لن: كه دعای تو كنند
ص: 940
ص 155 س 2: خاقان صاحبقران را پنج پسر بود یكی رستم میرزا كه نزد دیو سلطان روملو می‌بود و در ایام شاه ملكی صفات فوت شد چهار دیگر كه بعد از آن اعلیحضرت بودند با پنج دختر پسران.
ص 155 س 6: واقعه هایله و حادثه نازله غفران‌پناه امیر جمال
ص 155 س 11: باتفاق جد راقم قاضی میراحمد شاه ...
ص 155 س 11: واقع شد مصطفی سلطان مشهور به كپك
ص 156 س 16: خواجه جلال الدین محمد
ص 156 س 17: بیت مولانا حیرانی قمی را مناسب حال خود میخواند
ص 156 س 22: و این سال اول سالیست كه تباشیر مناشیر دیوان از پرتو مهر مهرآسا از مطلع تنفید و امضا دمیده، اشعه فیض آن بعالمیان رسید. منشیان قضا و قدر نقش توقیع همایون این كلام موزون كه نظام عالمی بدان منوط گشت- «بنده شاه ولایت طهماسب»- موافق تاریخ سال مزبور یافتند و حكومت خراسان ...
ص 160 س 9: بر پروانجات ایران باشد.
ص 160 س 15: یافته‌اند. حضرت امیر از جمله شاگردان شیخ الطایفه شیخ علی علیه- الرحمه است و در نجف اشرف مدتی با شیخ می‌بوده و در اوایل حال و طالب علمی در دار السلطنه هراة پیش مولانا شیخ كمال الدین حسین محتسب دار السلطنه مذكور در زمان سعید دارین میرزا سلطان حسین شرح طوالع خوانده و بعد از آن در شیراز مدتی پیش علامه دوانی مولا جلال الدین محمد مطالعه كرده ...
ص 162 س 9: محمود بیك افشار ولد محمدی بیك و ولد بیرام.
ص 162 س 17: گیلان بیه‌پس برشت نزد امیره دباج مشهور به مظفر سلطان رفتند.
ص 163 س 4: دورمش خان كه پس از شاه صاحبقران دو سال زیسته بود و او نیز بواسطه شرب مدام و قلت میل طعام نقص تمام باحشای او راه یافته پهلو بر بستر ناتوانی نهاده روزبروز ضعف قوت پیدا كرده خفت مرض اتقاق نمی‌افتاد تا آنكه در یكی از شهور این سال آن خان حمیده خصال از دست ساقی اجل جرعه فنا نوشید و بسبب فقدان باده زندگانی مخمور گشته در بزم حریفان «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً» «1» از اندوه خمار خلاص گردید. نظم:
درین ره خواه خان و خواه درویش‌در آخر عاقبت مرگ آیدش پیش
در این بستان گیاه خرمی نیست‌گیاهی بی‌بقاتر ز آدمی نیست بعد از حدوث این واقعه، محرمان سراپرده ایالت و مخصوصان سده جلالت آن حامی ملت را بر نهج شریعت مطهره غسل داده تكفین نموده سادات با بركات و صلحای حمیده صفات بر وی نماز گزاردند «2» و چون از شب اندكی گذشت جنازه‌اش را مصحوب خضر چلبی كه بصفات طالب علمی
______________________________
(1)- سوره 76 آیه 5
(2)- لن: گذاردند
ص: 941
و دیانت موصوف بوده و از قدیم الایام ملازمتش مینمود بصوب مشهد مقدسه منوره رضیه رضویه- علی مدفونها الف صلوة و سلام و تحیه- گسیل فرمودند.
ص 163 س 18: منهدم سازند اما چون عادت مشتمل بر افادت حی لا یزال و حكمت مقترن بمنفعت ملك متعال به نسبت بعضی از مواد برین نهج جاری شده كه ذی شوكتی كه رخت هستی از سفینه دیرینه دنیا بساحل منزل عقبی نقل كرده، مشتهیات جسمانیش بلذات روحانی تبدیل یابد دست قضا بساط حیات او را طی نموده ازین محنت فزا به فضای ریاض قدس رساند.
جمعی كه در پرتو آفتاب اقبالش پرورش یافته از فیض سحاب مكرمتش نشو و نما پذیرفته‌اند از عقب وی متوجه آن عالم می‌گردند و نزد همگنان عیانست كه علاقه ربط و خصوصیتی كه خان مغفرت‌پناه را نسبت بخواجه حبیب اللّه بود بهیچ یك از تركان و تاجیكان نبود. علی هذا پس از رفتن خان باندك زمانی این فتنه خاست «1» و در خلال ...
ص 166 س 20:
دهد مرغ را دانه صیاد جلدپسش در خم دام حیلت كشد
مبیناد كحل سعادت بچشم‌كه در چشم دل میل غفلت كشد بعد از استقرار خواجه مشار الیه در دار السلطنه هراة مهما امكن ...
ص 169 س 16: پادشاه خجسته مآل در جلد ... كتاب افادت انتساب خلاصة التواریخ در ذكر سلاطین خلفای گوركانی سمت تحریر یافته و درین سال ....
ص 175 س 20: در آن زمان چون حكومت دار السلام بغداد به ابراهیم خان برادر امیر خان موصلو كه از اولاد گلابی بیك تركمان موصلو است متعلق بود، ذو الفقار خان علی بیك مشهور به نخود سلطان كه ...
ص 176 س 6: ابراهیم خان كه در ییلاق ماهی دشت چند روز با چند نفر از ملازمان و شیخ محمد كرانی [در] دیوانخانه خود نشسته بود كه ذو الفقار با دویست نفر از اشرار باردوی عمو اسب انداخت.
ص 178 س 7: تسعمایه و بعضها 936 در دار الموحده قزوین.
ص 179 س 18: و شرح این واقعه از عطیه توفیقات الهی تیسیر می‌یابد. گفتار در ذكر محاربه پادشاه عالم‌پناه با عبیدخان اوزبك در موضع ساروقمش و انهدام اساس جمعیت آن قوم ناتمام.
ص 181 س 5: پادشاهی و سلطنت مملكت توران بوی تعلق می‌داشت
ص 182 س 15: مردم اردوبازاری و شتران باری را به شیبه تیر گرفتند. اردوبازاریان دلیر و ساربانان و قلقچیان ... اوزبكان را بضرب تیر از خود جدا میساختند.
______________________________
(1)- لن: خواست
ص: 942
ص 183 س 18: در پای آن علم ستاده در آنوقت امداد روحانیت حضرت مقدسه امیر المؤمنین لجه كرم حضرت ارحم الراحمین و رب العالمین را در جوش آورد و تسیم ظفر تنسم «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» «1» نقاب از چهره پیكر نصرت اثر «توجه حیث شئت فانك منصور» رفع كرد. ملهم غیب و مرشد «لا ریب نیز» وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ» «2» در گوش هوش پادشاه خطاپوش گفت ... امراء دولتخواه و قورچیان آگاه كه از فرط اخلاص كمال اختصاص قدم استوار كرده و پای ثبات افشرده در ركاب ظفر انتساب ایستاده بودند شجاعتی چنین كه از آن خسرو با تمكین مشاهده نمودند همه تیغها آخته نیزه‌ها برافراخته بر عبید و عبیدیان تاختند و بطرفة العینی دشمن ممتحن را منهزم ساخته لوای فتح و نصرت برافراختند. مصداق این سیاق آنكه راقم این حروف در مشهد مقدس رضیه رضویه- علی مشرفها الف الف صلوة و تحیه- از بعضی صلحاء ثقاة استماع نمودم كه در شب جمعه یازدهم محرم مكرم كه روزش روز فتح آن خسرو عالم افروزست، یكی از صلحاء مؤمنین در آن روضه عرش مكین خواب دیده كه آنحضرت سلام اللّه علیه از ضریح مبارك بیرون آمده متوجه بیرون گشته آنشخص از آن حضرت سؤال كرده كه یا مولا بكجا میروی جواب فرموده‌اند كه بجام بمدد طهماسب می‌روم صدق یابن رسول اللّه. القصه كه در آنروز ....
ص 185 س 21: سپاهی است كه در آن آب اخضر گشته عیان، اعنی روشنی اهل جهان ...
ص 186 س 6: رسانید. شاه حمجاه ظفرپناه از آن جنگاه منصور و مؤید مراجعت نمود و لشگر شكسته اوزبكان از قصبه جام تا مروشاهجان جایی درنگ نكردند و عجبتر از آن وقایع آنكه بعد از فرار عبید خان و قرار پادشاه آگاه كه بنفس نفیس از بارگیر فلك مسیر فرود آمد ...
ص 186 س 12: شدند در آنوقت فارس میدان پردلی محمد سلطان تكلو شرف الدین اغلی از نواب عالی از پی تحقیق این امر رخصت یافته قریب بمعسكر جانی بیك سلطان رفته دو نفر ...
ص 190 س 13: مشهد مقدس امام همام ابا ابراهیم موسی الكاظم سلام اللّه علیه بسته
ص 190 س 19: ذكر آمدن عبید خان بخراسان
ص 190 س 20: بجانب عراق از خراسان
ص 192 س 13: بخدمت نواب میرزایی و ملازمت جناب خانی ارسال نموده فرستاد ملك در وقت مناسب از پی بساط بوسی نواب میرزا و دست‌بوس خان شوكت انتما سرافراز گشته و تحف و هدایایی كه داشت گذرانید.
ص 193 س 2: پس از وقایع، چون شاه جمجاه نواب سام میرزا را میخواست كه بالطاف و استمالت مفتخر و سرافراز ساخته نزد خود آورد غایتش بواسطه كثرت مخالفان و طغبان
______________________________
(1)- سوره 17 آیه 81
(2)- سوره 3 آیه 13
ص: 943
ایشان در محل تعویق می‌افتاد همه روزه در فكر و خیال آن بودند. اما شاهزاده سام میرزا پس از آن فتوحات و تیسیر عطیات كه مذكور شد به اشارت حسین خان شاملو كه لله و مدار علیه نواب میرزایی بود بصوب فارس و عراق در حركت آمد و مترصد ورود الطاف شاهی بود. ذكر مجملی از باقی احوال عبید خان بدافعال.
ص 193 س 21: رسانیدند كه قصیده كه مولانا هلالی جهت خان عالی گفته درین مصرع كه مصراع: ز مغرب تا بمشرق رفت و یكشب در میان آمد، قصدش اینست كه چون شاه جمجاه بخراسان می‌آید خان راه فرار پیش می‌گیرد و بعضی ابیات آن قصیده اینست «1» ...
ص 195 س 5: شرح حالات و اشعار مولانا در جلد اول تذكرة الشعرای عباسی در تلو شعرای خراسان رقم تحریر یافته. و هم درین سال شاه حمیده خصال میر نعمت اللّه حلی را ...
ص 195 س 8: سال ششم از سلطنت آن خسرو اقلیم چهارم نوروز پارس‌ئیل جمعه دهم رجب.
ص 195 س 25: شیخ زین الدین علی عبدالعالی قدس سره اكثر اوقات رفیق شاه حمیده صفات بودند. جولان قلم در توجه شاه عالمیان بخراسان مرتبه ثانی و ظفر بر اعداء بتأیید ملك منان. چون پادشاه آفاق از ممالك عراق بدفع سلاطین اوزبكیه ...
ص 196 س 24: پس از آن قرار یافت كه هر یك از خانان و سلاطین ایلچی از جانب خود بخدمت شاه عالمیان فرستند. مجملی از ...
ص 197 س 4: چون این سخنان بمسامع عز و جلال شاه عالمیان رسید بغایت شكفته و خوشحال گردید.
ص 197 س 11: روی بامرای دولتخواه كرده گفت اوزبكان درین مرتبه بجنگ نمی‌آیند و میانه ما و ایشان جنگ واقع نخواهد شد چرا كه داب سلاطین اوزبكیه نبوده كه ...
ص 201 س 19: مثل امرای زیك و چگنی و سایر اكراد و امراء چینی و عربگیرلو و و رساق.
ص 202 س 11: عالم‌پناه خواجه مظفر صاحب ظفر، كلك زبان را بدعای شاه ملا یك سپاه گویا ساخت.
ص 205 س 13: مواكب داشت و مشاهده و ملاحظه مینمودند. بعد از فراغ از آنها مراجعت نمود.
ص 205 س 16: به جوشیدن درآمدند. القصه كه از آن غوغا و فریاد و صدا گوش عالمیان كر گشت.
ص 209 س 13: ثنا گشاده ابو سعید خان كه بزرگتر ایشان بود گشوده ...
ص 209 س 23: ایلچی شاه كامكار عالم مدار ظفر كردار ...
______________________________
(1)- این قصیده در صفحه 194 متن چاپی آمده
ص: 944
ص 210 س 19: او را از بیابان مرو گذرانیده بولایت سرخس و زورآباد رسانیده و مراجعت نمایند.
ص 212 س 24: امیر بیك مشهور بمهر پسرزاده امیر زكریا كججی كه سابقا ذكر او شد متعلق ساخت و وزارت نواب میرزایی بمرحومی خواجه شجاع الدین محمود شیرازی شفقت فرمودند.
ص 213 س 5: سلطنت آن خسرو اقلیم چهارم اعلیحضرت ...
ص 214 س 4: جوان بودند حسین خان با آنكه چندانی بر سر او جمع نبودند خود را ...
ص 214 س 8: درگذشت اما راقم از بعضی غازیان صحیح القول كه در آن معركه بودند شنیدم كه قراعلی ذو القدر ...
ص 214 س 18: علیهما الصلوة و السلام در ولایت گرمرود میانه تكلو و سایر اویماقات جنگ شده، درین اثنا یانچی اغلی ...
ص 215 س 3: ایشان را با كدوك علی و قصاب اغلی كه محبوس بود بدرگاه عالم پناه فرستاد.
ص 215 س 8: و آوردن رومیان به آذربایجان.
ص 217 س 6: بر سریر سلطنت بلاد هند نشسته تمامی امرا و سرداران بلاد هند و جغتای دست بیعت و تبعیت به آن خسرو پاك اعتقتاد دادند و آن پادشاه عدالت نهاد نیكو اعتقاد مضمون همایون «الولد الرشید یقتدی بآبائه» را وجهه همت بلند و منظور نظر بی‌گزند ساخته خدام درگاه سلاطین‌پناه بنای نصفت و رأفت در بسیط زمین هند نهادند. سال هشتم از سلطنت آن خسرو با ترحم نوروز لوی‌ئیل روز شنبه 3 شعبان المعظم مطابق ثمان و ثلثین و تسعمائه هجریه. شاه جمحاه ستاره سپاه نوروز این سال بعیش و كامرانی و فتح و شادمانی در آذربایجان گذرانیده، سابقا مذكور شد اولامه ...
ص 219 س 7: درآمده بود دری گرانمایه بر منصه ظهور بی‌قصور و كسور بل از سر تا قدم همه نور جلوه‌گر گردید و دیده انتظار منتظران مشتاق از دیدار مسرت آثار آن یگانه آفاق فروغ موفور دیده خروش تهنیت بگوش ساكنان سموات رسید. ملكی در صورت بشر قدم سعادت اثر بر عرصه گیتی نهاد. شاه جمحاه او را نذر حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن علیه صلوات من اللّه الملك المنان نموده حلقه غلامی آن حضرت را در گوش كشید. شعر:
جهان گشت آباد از فر شاهی‌بر اوج خلافت درخشید ماهی
چه ماهی كه خورشید با خیل انجم‌بود حضرتش را محقر سپاهی چون فرزند اول و نذر حضرت صاحب الامر بود خانان نامدار و امراء عالیمقدار و صدور عظام و وزرای ذوی الاحترام و سایر ملازمان درگاه سپهر احتشام نقود نامحدود از ابیض و احمر و در و گوهر نثار مهد عالیش نمودند و آن مولد هدایت مسعود مكنی به ابو الغازی و مسمی به سلطان محمد ساختند
ص: 945
و چند قابله قابل و مرضعه شیرین شمایل جهت ارضاع آن جوهر نفاع تعیین فرمودند. اما از پی دفع عین الكمال كه لمعه‌ای از انوار نور حدقه ما زاع البصر و ... علیه من الصلوة ازكیها دلیلی است روشن بر وقوع مدفوع ان العین حق، خبر كلفت اثر آمدن عبید خان و محاصره نمودن دار السلطنه هراة و دشواری و تعب محصوران آن دیار معروض شاه كامكار گردید. گفتار در آمدن
ص 222 س 15: شعبان مطابق تسع و ثلاثین و تسعمایه در دار السلطنه تبریز گذرانیدند در اول بهار آن روزگار قمش اغلان ...
ص 223 س 20: در چهاردهم ماه ربیع الاول سنه اربعین و تسعمایه از ظاهر هرات
ص 224 س 3: كرج ساوخ بلاغ
ص 225 س 17: آمدند چون هفت ماه و نیم آن خسرو واجب التكریم برین نهج كه مذكور شد اوقات فرخنده سمات در دار السلطنه هرات بگذرا [ندند] ایالت آنجا را بدستوری كه بشاهزاده بهرام میرزا تفویض كرده بود بشاهزاده سلطنت انتماسام میرزا كه برادر حقیقی اوست مفوض ساخت و آغزیوار خان شاملو را كه بوفور مردانگی و دلاوری از سایر امرای آستان جلادت گستری نسبت امتیاز داشت لله آنحضرت ساخت و سرانجام ملك و مال را بوی ارزانی داشت و پس از فراغ از امور مملكت خراسان در هفتم ماه صفر سنه احدی و اربعین و تسعمایه از موضع پل مالان كه در یك فرسخی شهر بند هراة واقع است كوچ كرده بصوب مشهد مقدس معلی در حركت آمد پس از سودن جبین بر خاك آستان آن روضه مبین و آن سده عرش قرین بخاطر فاتر گذراندند كه بطریقی كه مغفرت‌پناه میر سید محمد پیشنماز كه از علما و فضلاء جبل عامل بوده و در اردوی همایون بامر پیشنمازی اشتغال داشت خواب دیده بود كه آن اعلیحضرت سپهر منزلت در آن روضه مقدسه عرش مرتبه از جمیع مناهی توبه فرموده و به همان قاعده در آن روضه مقدسه منوره مؤكد بقسم و ایمان توبه نمودند.
ص 226 س 3: درین اثنا خبر آمدن ابراهیم پاشا وزیر اعطم سلطان سلیمان خواندگار پادشاه ممالك روم بدار السلطنه تبریز و رفتن اولامه سلطان تكلو بر سر شرف خان كرد به بلده شرف خان مذكور در دار السلطنه هراة بمسامع عز و جلال رسید. چون پادشاه جمحاه در پانزدهم شهر ذی حجه بداعیه یورش بلخ از دار السلطنه بیرون آمده، قریب چهل روز در موضع النگ نشین توقف كرده بواسطه خبر رومیان فسخ آن عزیمت نموده چنانچه مذكور گشت در ماه صفر ...
ص 226 س 10: خوارزم بود خود را بپای اعلیحضرت سپهر منزلت انداخته حضرت امام ضامن ثامن صلوات اللّه علیه را شفیع گناهان خود گردانید. شاه دین‌پناه قلم عفو بر جریده گناهان وی كشیده او را در سلك ...
ص 227 س 22: آن خسرو نوروز یونت‌ئیل چهارشنبه 25 شهر شعبان مطابق سنه 940. شاه عالمیان نوروز این سال در خراسان كرده بعد از استماع خبر رومیه شومیه بدار السلطنه تبریز متوجه عراق شدند و منتشا سلطان را با اغلان ...
ص: 946
ص 228 س 7: روانه ابهر شده از عقب میرزاها و امرا بآذربایجان متوجه گشتند. ایراد شمه‌ای ...
ص 231 س 8: موسی سلطان حاكم دار السلطنه تبریز بمجرد استماع توجه آن سلطان سلیمان مكان ...
ص 232 س 17: كه .... بر جنگ سر كوج منع كرد و گذاشت كه رومیه عرابها را آراستند و آن شكست بشومی دلیری او واقع شد. دیگر آنكه حضرت حق سجانه و تعالی امر فرموده كه یك مسلمان از دو كافر فرار نكند.
ص 234 س 6:
چاره ما ساز كه بی‌چاره‌ایم‌گر ننوازی به كه رو آوریم ص 235 س 19: توقف فرمود، بعد از آن بر سر قلعه وان رفتند از قورچی یكهزار و چهار صد كس در ركاب ظفر انتساب بودند امراء و ملازمان خود بهفت هشت هزار نمیرسید از آنجمله سیصد و پنجاه تتمه تا هزار كس ملازمان. امرا قلعه وان را حصار كردند و یورش انداختند.
ص 236 س 1: او را پسر خوانده. امراء مذكور چون بسعادت مجالست مجلس بهشت آئین سرافراز شدند حكایت مذكور را عرض نمودند.
ص 236 س 3: قشلاق آن سال در صحاری و بیابان بپایان رسید اما خواندگار قشلاق در بغداد نمود. محمد خان شرف الدین اعلی تكلو حاكم آنجا حسب الامر همایون اعلی بغداد را انداخته جمیع ذخیره و آذوقه كه داشت در شط انداخت و از راه حویزه و بصره متوجه درگاه خلایق پناه شاه جمجاه گشت «1».
ص 236 س 4: مذكور شد و ایضا از اقوال و افعالش روایح نفاق و خلاف مستقم گشته همواره آثار آن بر ضمیر آفتاب تأثیر ظاهر شده بود و مقارن آن حسن آقا ملازم او بعرض اشرف رسانید كه عنقریب وی سالك طریق عناد می‌گردد. بناء علی تلك الجهات آن خسرو خجسته صفات قصد وی را با بعضی از محرمان و مقربان در میان نهاده در وقتی كه آن حال تباه ...
ص 236 س 11: میرغیاث الدین محمود و میرشمس الدین محمد كه وزیر خورد دیوان و وزیر خان بودند به حسن بیك یوزباشی استاجلو گیرانیده مقید و مأخوذ گشتند و مال و اسباب و جهات ایشان و آن سلسله علیه از خویشان و متابعان تمامی بسر كار خاصه و اصل گشت سوای املاكی كه در دارابجرد و ولایت فارس وقف عتبات عالیات سدره مرتبات كرده بودند و هم در آن ایام سه برادر را بقلعه النجق كه در متانت و حصانت از قلعه گردون افزون بود و مانندش از دایره فرض عقل بیرون، فصیلش با فلك البروج توامان و خندق عمیقش با گاو زمین همعنان: نظم:
كسی گر شدی چرخ را بر زبرفصیلش ز دور آمدی در نظر
از آن سهمگین خندق پر ستیزخلا و ملا خندق و خاك ریز
______________________________
(1)- در این قسمت تا عنوان: «سال یازدهم از فرمانفرمایی آن خسرو غازی (صفحه 241 متن چاپی)» این نسخه مطالب را با تقدم و تأخر آورده است.
ص: 947 ز حل تا شود بر درش پاسبان‌كند طوبی و سد ره را نردبان
یكی سنگ از آن قلعه باشكوه‌درافتاده و گشته فیروز كوه برده و محبوس ساختند و میرعنایت جوزانی عم مرحوم میرزا عطاء اللّه .....
ص 236 س 16: سحر باجابت «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» «1» بنعم روح و ریحان رسید و اطاعت امر «ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» «2» كرده و بفردوس جنان شتافت و در پس پشت ضریح مبارك در خارج روضه مطهره در رواق و ایوان پنجره بزرگ فولادی مخفی و مدفون گشت و حكمت گویا در همین بود كه در همان ایام عراق عرب بدست رومیه درآمد «مقتدای شیعه» موافق تاریخ است و یكی از فضلاء عصر چنین در سلك نظم درآورد، رباعی:
افسوس كه رفت مقتدای شیعه‌آن هادی دین و پیشوای شیعه
تاریخ وفات او چو جستم ز خردگفتا كه بجوز «مقتدای شیعه» حضرت شیخ رحمة اللّه علیه از كرك نوح جبل عامل بوده ...
ص 237 س 1: بظهور آورد و در اندك زمانی املاك و رقبات و زراعات و نخیلات در بصره و حله و رماحیه بهم رسانید و حقوق حضرت شیخ غفران‌پناه برین مذهب و كتب امامیه كه نایاب شده بود و بر شیعیان بسیارست، همچنانكه سابقا شرف ذكر یافت كه شاه جنت بارگاه رضوان جایگاه ابو البقا شاه اسمعیل انار اللّه برهانه و غفر ذنبه و عطر بنسیم الرحمه ترابه كه تسخیر دار السلطنه بغداد فرمودند آنحضرت را تقویت و تمشیت كرده لوازم اطاعت شرع اطهر و انقیاد احكام و اوامر ملت مطهر نمودند. آنحضرت پانزده سال در زمان دولت آن اعلیحضرت جنت منزلت و ده سال در زمان شاه ثریا رفعت فردوس بارگاه چه در نجف اشرف و چه در عراق و خراسان و آذربایجان و در بعضی اسفار همراه اردوی همایون بنشر احادیث و تألیف و تصنیف و درس و فتوی اشتغال داشتند.
ص 237 س 2: خدام آن شیخ رفیع مقام بالتمام املاك و اسباب و جهاتی كه در مدت مسطور بیمن شفقت پادشاهان عالمیان اندوخته بود گذاشته نقل بعراق و خراسان نمودند و از نوادر اتفاقات فوت میر نعمة اللّه حلی است.
ص 239 س 2: منسوب بحضرت خامس آل عبا سید الشهدا صلوات اللّه علیه است میخواندند.
ص 239 س 12: شرح حالات مولانا در تذكرة الشعرا مسطور گشته.
ص 239 س 22: گردانیده مفصل این مجمل آنكه در آن اوان كه حسین خان شاملو در ملازمت نواب سام میرزا از ولایت سجستان بصوب ممالك عراق و آذربایجان رفته، بتفبیل عتبه علیه شاهی از اسرار سعادت آگاهی تصور نمود و در سلك خدام درگاه سلاطین‌پناه انتظام یافت خسرو ستوده صفات او را مشمول الطاف و عنایات بیغایات گردانید چنانچه سبق ذكر یافت. مدت سه سال وی بعد از جوهه سلطان بر مسند امیر الامرایی تمكین یافت. اگرچه در آن زمان اختیار و
______________________________
(1)- سوره 89 آیه 27
(2)- سوره 89 آیه 28
ص: 948
اقتدار پادشاه كامكار زیاده گردید چه حسین خان مانند جوهه سلطان خیال استقلال نداشت اما بنا بر ترك ادبی كه از مردم وی در انداختن آن دو تیر واقع شده بود حضرت شاه را ضمنا به مشار الیه فی الجمله انحراف مزاجی بود بمرور ایام بعضی از امور قبیحه علاوه آن انحراف گردیده خصوصا عمل شنیع پاشتن قرا و داخل ساختن زهر در شیشه شراب خاصه چنانچه مذكور شد.
و ایضا از اقوال و افعالش روایح نفاق و خلاف مستقم گشته همواره آثار آن بر ضمیر آفتاب تأثیر ظاهر شده بود و مقارن آن، حسین آقا ملازم او بعرض اشرف رسانید كه عنقریب وی سالك طریق عناد میگردد. بنا علی تلك الجهات، آن خسرو خجسته صفات قصد وی را با بعضی از محرمان و مقربان در میان نهاده در وقتی كه آن حال تباه در درون خرگاه در مجلس شاه فارغ البال نشسته بود نواب القاس میرزا و سوندوك قورچی افشار و بعضی از تیغ بندان در پشت وی ایستاده پادشاه عاقبت محمود اشارت فرمود كه او را در شمشیر گرفته پاره پاره كردند سر او را قنبر اغلی بر سر نیزه كرده در اردوی كیهان [پوی] گردانیده قشون او را بنواب ابو الفتح بهرام میرزا كشورگشا دادند.
احمد بیك نور كمال كه از وزارت حسین خان بوزارت اعظم سرافراز شده بود با برادرانش میر غیاث الدین محمود و میرشمس الدین محمد كه وزیر خورد دیوان و وزیر خان بودند به حسن بیك یوزباشی استاجلو گیرانیده مقید و مأخوذ گشتند و مال و اسباب و جماعت ایشان و آن سلسله علیه از خویشان و متابعان تمامی بسر كار خاصه و اصل گشت سوای املاكی كه در دارابجرد و ولایت فارس وقف عتبات عالیات سدره مرتبات كرده بودند. و هم در این ایام آن سه برادر را بقلعه النجق كه در متانت و حصانت از قلعه گردون افزون بود و مانندش از دائره فرض و عقل بیرون، فصیلش با فلك البروج توامان و خندق عمیقش با گاو زمین همعنان، نظم:
كسی گر شدی چرخ را بر زبرفصیلش ز دور آمدی در نظر
از این سهمگین خندق پرستیزخلاء و ملا خندق و خاك ریز
ز حل تا شود بر درش پاسبان‌كشد طوبی و سدره را نردبان
یكی سنگ از این قلعه باشكوه‌در افتاده و گشته فیروز كوه «1» برده محبوس ساختند و میرعنایت خوزانی عم مرحوم میرزا عطاء اللّه و خواجه معین الدین علی ولد قاضی میر حسین عبدی یزدی در عوض ایشان وزیر دیوان اعلی شد. القصه چون این قضیه در دار السلطنه هراة بسمع سام میرزا و آغزیوار خان رسید، بتوهم آنكه آنچه بحسین خان رسیده شاید بایشان نیز برسد، چه بعد از دورمش خان للگی سام میرزا تعلق بوی داشت- چنانچه سبق ذكر یافت- و ایضا دختر مشار الیه در حباله نكاح نواب میرزا درآمده و حسین خان و آغزیوار خان از یك طایفه بوده آغزیوار خان تربیت یافته حسین خان بود و در اثناء این وقایع پاشتن قرا كه این همه ناخوشیها كه متفرع بر خباثت ذات وی بود از ماوراء النهر گریخته بیلده هرات نزد میرزا و آغزیوار آمده و ایشان را اضلال كرده از مخالفت نسبت بولی نعمت مبالغه تمام كرد و
______________________________
(1)- بخشی از این واقعه در دو جای نسخه تكرار شده است
ص: 949
ایشان رقبه از ربقه تبعیت و اطاعت نواب شاه بیرون آورده بر مركب استقلال و ضلال سوار شدند و سالك سبیل علیل كفران نعمت گشته از مراحل سلامت درگذشتند و این قضایا در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمائه روی نموده در پانزدهم شهر شعبان سنه مذكوره شاهزاده عالیمقدار به استصواب آغزیوارخان از تركان متروك و سپاهیان مفلوك مانند خلیفه سلطان میرآخور و محمود بیك را از پی حراست گذاشته بصوب مقصد نهضت نمودند و از شنایع اموری ...
ص 341 س 16: سال یازدهم از فرمان فرمایی آن خسرو غازی بر سریر كشورگشایی.
نوروز قوی‌ئیل هفتم رمضان المبارك مطابق احدی و اربعین و تسعمائه در مملكت آذربایجان نوروز فرمودند.
ص 243 س 20: رفتند. شعر:
اگر باد گردد بگاه گریزبود آسمان بر سرش فتنه ریز
كسی را كه برگشت روز از قضابكوشش نیابد خلاص از بلا رایات نصرت آیات ...
ص 245 س 22: صفات وی در تذكرة الشعرا ایراد یافته و این رباعی ...
ص 247 س 3: دیگر از قبایح اعمال و فصایح افعال او اینكه بر كسی كه در امری ...
ص 247 س 14: غافل از مضمون این حدیث كه «الملك یبقی مع الكفر و لا یبقی مع الظلم». متعاقب آن چون عبید خان برین وقایع متنوع ....
ص 251 س 14: جدا كردند. صوفیان خلیفه اصلش از سیواس بود چند سال در خراسان حكومت كرد چهار هزار و هشتصد اوزبك را در جنگ بقتل آورده بود. در روز دوشنبه و سه‌شنبه و جمعه دوازده من حلوای قند و چهل من عسل و دویست كله قند و دوازده گوسفند مع یراق و دو هزار دینار زر در راه دوازده امام صرف می‌كرد. علیه الرحمة من اللّه الاحد. گفتار در ذكر احوال سام میرزا و آغزیوارخان.
ص 254 س 5: توآنی حقا و ثم حقا و كفی به شهیدا. و بولای علی اعلا و بسر عزیز نواب كامیاب سپهر اعتلا كه تا رمق در بدن این ممتحن خواهد بود ازین خجالت و شرمندگی سربالا چون توانم نمود. بیت:
سر خجالت درویش از آن بود در پیش‌كه گر گناه ببخشند شرمساری نیست اكنون انگشت ندامت بدندان تاسف میگزم. اگر عاطفت شاه دین‌پناه شامل این بیگناه گشته نقوش آنرا بزلال عفو بشویند قدم از سر ساخته متوجه پایه سریر اعلی میگردم. این عرضه داشت را با رئوس اهل نفاق بدرگاه پادشاه آفاق ارسال نمود. و هم درین سال قشلاق در دار السلطنه تبریز واقع شد.
ص 254 س 11: خان افشار در سرحد كوه‌گیلویه بر ضمیر خورشید نظیر پرتو انداخته بود
ص 254 س 14: از عراق بصوب آذربایجان چون بلده سلطانیه ...
ص 354 س 18: بپایه سریر اعلی بتقریب رسالت و در خواه جرایم مظفر سلطان خلاصی
ص: 950
یافته از جانب مهد علیا خانش خانم همشیره نواب اعلی آمده بمراحم خسروانه اختصاص یافت
ص 254 س 20: سال دوازدهم از سلطنت آن مظهر امن و امان و گذرانیدن نوروز پچین‌ئیل.
ص 255 س 21: كه هیچكدام از آنها بیكدیگر اختلاط نكنند و حرف نزنند و آن لله موكل باشد.
ص 257 س 10: آشكار و نگارنده بندگان با اضطرار قبل از آنكه ...
ص 258 س 5: با ایشان این اندیشه در میان نداشتند.
ص 262 س 2: نیندیشید. از صحیح القولی استماع افتاد كه در آن اوقات در هراة هر روز به اشارت آن خان دور از انصاف بی‌گزاف پنج شش كس بدعوی رفض باغواء جهال بلوكات بغیر حق در چارسوی هراة كشته میشدند چه از روستائیان بی‌دیانت و شهریان با خیانت هر كس نسبت به كسی سوء مزاجی یا اعتقاد باجی داشت او را گرفته نزد قاضی می‌برد كه این مرد در زمان سلطنت قزلباش سب صحابه كرده و بر اثبات این دعوی دو شخص باطل جاهل را به ادای شهادت نزد قاضی می‌برد و قاضی مداهن خاین بی‌تفتیش حال گواهان و تحقیق عدالت ایشان در حال بقتل آن مسلمان حكم كرده او را كشان كشان بچهار سوق می‌بردند و بقتل می‌رساندند. و هم درین سال مرحومی مولانا اهلی شیرازی در شیراز فوت شد قبرش در جنب قبر غیب اللسان خواجه حافظ شیرازیست. شرح احوال وی در تذكرة الشعرا مسطور گردانیده. سال سیزدهم از سلطنت ...
ص 266 س 1: خادم‌باشی آستانه مقدسه منوره عرش درجه رضیه رضویه علی ساكنها السلام و التحیه از اكابر سادات ما ملكان مازندران بود همراه امراء عظام مثل شاهقلی خلیفه ذو القدر مهردار و امیر سلطان روملو بقلعه طبس گیلكی مطلب نواب شاهزاده سام میرزا كه بعد از وصول عرضه و رؤس آن جمع گمره مضله عرق برادری و كرم جبلی آن اعلیحضرت در جوش و حركت آمده سید مذكور و امراء مسطور بدانصوب رفته شاهزاده دور افتاده را بنوید مراحم بیدریغ شاهانه امیدوار ساخته از قلعه بیرون آوردند و همراه بدرگاه فلك اشتباه رسانیدند. شاهزاده مشار الیه بدستور بر مدارج الطاف و اعطاف شاهی رسید و الحمد للّه المجید. و در آن زمستان ...
ص 266 س 8: شب پنجشنبه بیست و یكم شهر ذی حجه حجه مسطوره قرب بطلوع آفتاب نواب اسمعیل میرزا از علیا جناب سلطانم بوجود آمد. منهیان ...
ص 266 س 11: گردید و الحمد لله علی افضاله و قد رجع الحق الی مكانه تحریر قلم خجسته رقم در ذكر تعویض سلطنت هرات بشاهزاده خجسته صفات ابو الغالب سلطان محمد میرزا و للگی محمد خان شرف الدین اغلی تكلو.
ص 267 س 5: نموده قرب یكسال در آنولایت سرگردان و بیسامان بود و مترصد لطائف غیبی و نزول موكب همایون شاهی می‌بود. درین اثنا خبر رایات ...
ص 272 س 7: سلطنت آن عزیز گشته خالق افلاك و انجم.
ص: 951
ص 272 س 10: رایات نصرت آیات بموضع هزار جریب كه قریب بدار السلطنه مذكور است نزول اجلال فرموده قبه بارگاه خلایق‌پناه را فراشان چابك دست در فسحت اقلیم چهارم بر فلك نهم رسانیدند و در همین روز ایالت‌پناه محمد خان با اشراف و اعیان در ركاب سلطنت ایاب شاهزاده عالمیان سلطان محمد میرزا كه در سن پنجسالگی بود اقبال مثال باستقبال پادشاه با استقلال شتافتند و در موضع مسطور بعز بساط بوسی اعزاز یافته در حریم لطف عمیم بار یافتند و روز دیگر به پیشواز پادشاه فریدون‌فر خواص و عوام بیرون آمده چشم بر راه انتظار داشتند و آخر همین روز كه اول وقت طلوع نیر مراد بود خسرو كشورگیر بر بارگیر فلك مسیر سوار گشته متوجه مقر دولت اثر گشت و خروش ارباب هوش و صوت اعیان صلاح نوش از فلك اطلس درگذشت. القصه بدین و تیره موكب ظفر مال بمستقر جلال یعنی باغ شهر تشریف آورده بسان جان در قالب مكان درآمده و روز دیگر بوقت شام بتماشای آئین بازار اراده نموده بر شبدیز پرخیز نشسته برادران نامدار و شاهزاده‌های عالیمقدار اعنی نواب سام میرزا و القاس میرزا و بهرام میرزا و مقربان سلطنت شعار و قورچیان ظفر آثار و ایشك آقاسیان عالیمقدار و یساولان با اقتدار در جلو آن پادشاه عالممدار روان گشتند بی‌تكلفانه ببازار درآمدند و آن خسرو كامكار بر یمین و یسار نظر فیض اثر انداخته بر خصوصیات و تكلفات اختراعات پیشه‌وران و كارنامهای صنعتگران حاضر میگردید و بزبان حال كلمه تحسین القا فرموده اصوات دعوات دعاگویان و جوش و خروش مخلصان بگوش هوش ساكنان آسمان میرسید و بدین طریق تا چهار سوق تشریف برده در آن مقام از سمند خوش خرام فرود آمده بر تختی كه در آن اوان از پی جلوس و بخت آن سلیمان مكان احداث نموده بودند نشسته برادران و زمره مقربان را نشانده بلوازم صحبت و استماع ساز و ادوار خوانندگان خراسان مشغول فرمود و هنگام انتهای بزم پیشوایان اصناف و كلانتران اكناف را طلب داشته بنوازش پادشاهانه و تفقدات خسروانه شرف اختصاص داده و درباره اهل ساز و مردم خوش آواز انعامات بیغایت كرده ابواب فواید قولی و فعلی بر روی ادانی و اعالی بگشاد و چون نزدیك رسید كه ساقی شب حریفان با طرب را مكیف خواب سرگران ساخته حامل دل از احمال خیال سبك گرداند و اصحاب مجلس را از سریر گفتگوی فرود آورده در بستر استراحت خواباند، شاه عالم مدار با چشم خوابدار و سخت بیدار از بزمگه برخاسته بجانب باغ شهر كه دولتخانه مباركه بود توجه نمود و بباز كردن آئین كه موجب رفاهیت غنی و مسكین است حكم فرمود و پس از انقضاء اندك زمانی از قرار آن پادشاه خیرمدار و تمهید بساط نصفت و عدالت و امنیت در ساحت آن دیار بخاطر آفتاب مظاهر گذشت كه در آن زمستان اگر در ملك خراسان قشلاق كرده شود یمكن كه نقص و تشویش ...
ص 272 س 19: آمده در اثناء راه شاه دین‌پناه مكررا گوش. هوش او را بدرر نصایح مفضی بفلاح و لآلی مواعظ موصل بصلاح تزئین داد. تفصیل این اجمال آنكه فرمود كه مالك الملك و الملوك زمام مهام در قبضه اقتدار و اختیار ما نهاده و فرمان فرمایی و دارایی این بلاد و امصار بملازمان ما داده و بدانكه موقوف علیه بقای این نعمت عظمی و مناط دوام این عظمت و
ص: 952
دولت كبری رعایت جوانب رعایا و اصلاح احوال كافه برایاست چه از متصدیان امور سلطنت هر آنكس كه درین مساهله نمود باندك زمانی قهرمان «وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ»، «1» او را ازین منصب عزل كرد و همچنین از معتكفان اشغال خلافت هر آنكو در تمشی این مهم مسامحه تجویز فرمود بعد از انقضای اندك زمانی محول «وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»، «2» او را از فراز اعزاز فرود آورد. نظم:
كس ز شاهان بغیر عدل نخواست‌آسمان و زمین ز عدل بپاست
سلطنت خیمه‌ایست بس موزون‌كش بود راستی و عدل ستون
گر نباشد ستون خیمه بجای‌بیستون خیمه كی بود برپای
یارب این خیمه سعادتمندزین ستون تا بحشر باد بلند اكنون مراقبت و رعایت اهالی این مملكت را از وضیع و شریف و قوی و ضعیف بتو حواله نمودم و حكومت و سرداری ایشان را من حیث الاستقلال و الانفراد بتو تفویض فرمودم باید كه از فیصل مهمات و قضای حاجات غایت نصفت و نهایت مروت مرعی داشته رضای حضرت كردگار طالب و از سخط منتقم جبار راعب باشی زنهار چنان مكنی كه تساهل تو در امور و تغافل تو از احوال مردم نزدیك و دور موجب فتور و قصور من گردد «یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ» بسبب عمل ناصواب تو دامان عرض من از حول دست من فرسوده شود «هذا ما عهدنا الیك و العهدة فی الدارین علیك» و جمع این مقدمات را محمد خان بسمع رضا اصغا نمود و عدالت جبلیش از فواید مفهومات سمت تضاعف یافت و از همان منزل رخصت حاصل كرد ...
ص 273 س 8: غضب الوالی شمشیر كشید سرش از تن جدا كرد. پس از آنجا كوچ بر كوچ ...
ص 273 س 11: نوربخشی كه از اكابر سادات عراق بود و بمزید ملك و مال از سایر اكابر مملكت عراق در پیش بود شد. مجملی ...
ص 274 س 19: تحویل نمود با وجود شدت سرما و زمستان بلاد آذربایجان عازم تبریز گشتند.
ص 275 س 14: برابری كرد. نظم:
به سه سكندر درش توامان‌به برج فلك باره‌اش همعنان
ز بالاش سنگی گر افتد بزیرعجب گر رسد تا قیامت بزیر
چو سیمرغ در دامن كوه قاف‌عمل كرده بر خاكریزش طواف
سپاه ظفریار نصرت شعارنشستند در دامن آن حصار القصه قریب بدو سه ماه ...
ص 276 س 9:
لیكن ره میخانه ز آبادانی‌راهیست كه كاسه میتوان داد بدست
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 26
(2)- سوره 3 آیه 26
ص: 953
ص 276 س 15: می‌نمود در آن شب سیاه میانه آنجماعت گمراه از ضرب تیغ و تیر جان و تن را فصل و وصل و فراق و وفاق بود. شعر:
اجل را بجان آشنایی شده‌میان تن و جان جدایی شده خواجه كلان كه این صورت ...
ص 276 س 23: انداختند و او را بر اسبی چالق نشانیده لوای توجه ...
ص 277 س 13: شاهرخ بن سلطان فرخ كه در آن زمان والی شروان بود قوت مقاومت ...
ص 277 س 17: شیخ پادار كه یكی از امرای آن دیار بود بضرب چماق ...
ص 277 س 18: كامران میرزا ولد پادشاه مرحوم ظهیر الدین بایر میرزا از بلاد هند به حوالی قندهار آمد.
ص 278 س 1: شوال مقرون بالفتوحات و الاقبال مطابق خمس و اربعین و تسعمائه
ص 278 س 8: الم می‌رسانند لكمال الدین اسمعیل:
بسا خاندانهای اهل قدیم‌كه بودش عصای ستون متكا
كه از اوج برجش بیكدست بردفكندند تا گه بتحت الثرا
مساجد شده خندق ماركین‌منابر شده هیزم شوربا
سگ مرده افتاده در موضعی‌كه بد جای پیشانی اولیا
چو اوثاد در سجده افتاده است‌چو ... گشته ستونها دوتا
امامان چو قندیل آویخته‌چو سجاده افكنده محرابها
نه بر طفل رحمت نه از پیر شرم‌نه آزرم خلق و نه ترس خدا
درخت هنر همچو شاخ گوزن‌فرو مانده بی‌برگ و نشو و نما
گرانمایه را كار در انحطاطفرومایه را پایه در ارتقا بنابر آن فرمان واجب الاذعان عز اصدار یافته كه القاس میرزا ...
ص 279 س 4: نظم:
طیور وهم عمری برپریده‌بدیوار فصیلش كی رسیده
ز برج آن كمند و هم كوتاه‌بود یك روزن از دیوار آن ماه
بجنب او فلك را اعتباری‌سحاب از خاك ریز آن غباری
جهان در عرصه بومش ترابی‌فلك بر خندقش كمتر حبابی
درو كنجی گرفته ربع مسكون‌سرازیك برج او بر كرد گردون لشگر ظفر اثر بر قلعه ...
ص 282 س 13: و دیگری از شعرا كه از هر مصراعش تاریخ آن فتح بیرون می‌آمد گفته و این ابیات از آنجاست. قصیده:
وز ادب سد ره‌نشینان فلك از پی هم‌فوج فوج آمده وصف زده در صف نعال
ص: 954 با چنین عسكر و این جمع كجا روی نهدكه نه اقبال كند جانب او استقبال و جمعی دیگر این رباعیات را فرموده‌اند. رباعی:
ای خسرو دین كه ملك شاهی از تست‌از گردش ماه تا بماهی از تست
شروان چو مسخر تو شد روم شكست‌وان نیز بتوفیق آلهی از تست رباعیه:
بیغرد كه بود از آفت دوران فرددادش بهوا سپاه قتال تو گرد
كسی فتح چنین نكرد این لطف خداست‌كین كرده و صد ازین دگر خواهد كرد و دیگری از فضلا چنین گفته:
خورشید زمانه شاه طهماسب‌كش روی زمین مسخر آمد
شروان بیكی اشاره او رادر زیر نگین مسخر آمد پس از آن منشیان عطارد نشان ...
ص 282 س 19: اقلیم چهارمین گردید الحمد للّه الحمید المجید. ذكر احوال شآمت مآل خواجه محمد صالح بتكچی و بردن او بدرگاه عالم‌پناه و بقتل آمدن آن سرمایه فتن و تفصیل این واقعه آنكه در آن اوان كه خواجه مظفر بتكچی ...
ص 283 س 16: بوده سر از ربقه اطاعت و متابعت بالكلیه برتافته جمعی از سیاه‌پوشان را بر سر خود جمع ساخته كس با پیشكش و تحفه بخوارزم نزد عمر غازی سلطان كه والی ولایت خوارزم بود فرستاد و او را بمدد طلبید و خود را در سلك هواخواهان او منخرط ساخت. والی خوارزم را هوای حكومت استرآباد در سر افتاده از احشام و صحرانشینان آن دشت و بیابان سپاه فراوان بهم آورده متوجه استرآباد گردید. محمد صالح با سیاه‌پوشان از جنگل جرجان بیرون آمده به عمر غازی سلطان پیوست و استیلا و طغیان وی بمرتبه‌ای بود كه صدر الدین ...
ص 283 س 16: متمكن گشت و تبركات لایق و تحفه‌های موافق بعمر غازی و سایر اوزبكان داد. عمر غازی حكومت آن دیار را بوی گذاشته روانه خوارزم گردید. بعد از رفتن اوزبكان محمد صالح در ولایت مسطور بر مسند دارایی قرار گرفته بعضی از لوندان ...
ص 286 س 9: مقیم گردید و با ایالت‌پناه محمد خان شرف الدین اغلی تكلو بسر می‌برد و هم در این سال شاه محمود كنجانی ...
ص 289 س 8: تنبلچی كه سردار آن كردان بود فرار نموده ...
ص 289 س 19: شریف شیرازی كه در آن اوان كلانتر شیراز بود او را بمواعید از قلعه ...
ص 289 س 24: رسیده بود چه كه تا جلو بیگم بطریق زمان شاه صاحبقران فردوس مكان سلوك می‌كرد و خواتون حرم محترم بود و سایر شاهزاده‌ها در سفره او طعام نمیخوردند بنابراین او را در تبریز گذاشته سایر اهل حرم را همراه بردند و چون طاعون برطرف شد و شاه دین‌پناه باز به تبریز فرمودند ایت‌بیكه را كه یكی از خدمتكاران اهل حرم بود او را بر روی
ص: 955
تا جلو بیگم انداخته بیگم را از حرم اخراج فرمودند و حكم شد كه او را بشیراز برده بقیه عمر در آنجا ساكن باشد. مشار الیها را بر شتر لوكی و كجاوه‌پوشی از نمد بور بار كرده بشیراز رسانیدند چون بشیراز داخل شد رحلت نمود و در مزار متبرك بی‌بی دختران كه در شهربند شیراز واقع است مدفون گشت. اسم وی بیگی بیگم است بنت مهماد بن بیك بن حمزه بیك بن بكتاش بیك موصلو و آبا و اجداد او از اعاظم امراء حسن پادشاه بوده‌اند و از آثار خیرات و مبرات آن خیره، قریه حسناباد ابو العرا بادری است
ص 290 س 10: موهبت آثار نموده و محصولات آن رقبات نیز همچنان جاریست دیگر عمارت گنبد عالیست ...
ص 290 س 11: موسومست به جنت‌سرا در دار الارشاد اردبیل در جنب ...
ص 290 س 15: نیافته عفی اللّه عنها و تجاوز عن تقصیراتها. ذكر انتقال عبید خان
ص 290 س 16: چون ظلم و تعدی و ستم عبید خان اوزبك در ممالك ماوراء النهر و تركستان و خراسان امتداد تمام یافت و مدت سی‌سال بعد از شایبك خان عم پدرش در خراسان و ماوراء النهر و تركستان دست و پا زد اما بجایی نرسانید و ساعتی بر مسند دارایی مملكتی نیارامید و همیشه در غم و غصه و دزدی و حرامی‌گری اوقات مصروف داشتی و در اواخر عمر و زندگانی بدرد و بلای آتشك گرفتار گشت چنانچه پاهای او از حس و حركت افتاده دو تخته چوب بر پاهای او بسته بر دوال ركاب محكم نموده بودند. با وجود آن حالت همیشه ایلغارات كردی تفصیل این واقعه آنكه بعد از فرار مشار الیه ...
ص 292 س 22: خان عالیشان ازین مژده مفید انواع بهجت و سرور نموده اعالی و ادانی را از استماع این واقعه نافعه مسرت بی‌غایت عارض شده مخبر را بخلاع فاخره و نقود متكاثره خوشحال و مرفه گردانید و در ساعت كیفیت را عرضه داشت نموده مصحوب یكی از آقایان خود بدرگاه عالم‌پناه فرستاد و منهیان ملاء اعلی ...
ص 294 س 15: انداختند. نظم:
یكی رفته بر خاك ریز از شتاب‌بدین سان كه بر آسمان آفتاب
بدست دگر نردبان برده پیش‌كه بر برج خاكی نهد پای خویش
بهم كوه و دریا بجنگ آمده‌جهان زان خصومت به تنگ آمده از صولت غازیان عضنفر صولت ...
ص 294 س 19: در جبل بود پیشنهاد وجهه همت تسخیر نهمت گردانیدند و فی الواقع آن كوه باشكوه با قله سپهر دوار دعوی همسری و با قمه قصر این نیلی حصار مناقشه برابری مینمود نظم:
چه كوهی كه روئین تن و سخت سرز روز فروماندگی سخت‌تر
درافتد كلاه از سر مهر و ماه‌كند گر ببالاش گاهی نگاه
ص: 956 ز بالا چو نخجیرش آید به آب‌خورد آب از چشمه آفتاب
بزش از فلك سبزه دلپذیرببزغاله آسمان داده شیر
عقابش كند صید مرغ فلك‌بود آشیانش فراز ملك
ستاره بر اطراف پیرامنش‌درخشنده چون لاله در دامنش
در آن سنگلاخ آن ددان كرده جای‌وطنگاه گبران مردم ربای عساكر گردون مآثر جاهای حصین و مواضع ارضین آن كوه را جبرا قهرا مسخر گردانیدند و جمعی كثیر از كفار فجار را در مضایق و معاقل جبل بقتل آوردند و بنیاد ثبات آن مشركانرا بباد حمله آتش آهنگ متزلزل ساختند و بقیة السیف آن مخاذیل چون جراد منتشر ببادیه هاویه گریختند.
شاه دین‌پناه بقصد و نیت جهاد بمقتضی «قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً» «1» تا بكنار آب رفته لواصات گرجی كه حاكم نصف گرجستان بود فرار كرده خود را بكوههای سخت و بیشه‌های پردرخت انداخته نهان شد.
ص 294 س 23: درین سال بعضی از امرا مثل حسینخان سلطان روملو و پیر سلطان خلیفه و شاه علی سلطان استاجلو و احمد بیك تركمان بافوچی از بهادران حسب الفرمان قضا جریان متوجه رستمدار شدند و حاكم آن ولایت ملك جهانگیر بن ملك كاوس به اتفاق رستمداریان پناه بقلعه لاریجان برده عساكر قزلباش از روی پرخاش بقلعه جنگ انداختند. تركان با جمعی از دلاوران بدروازه حصار درآمدند رستمداریان نخجیروار متفرق گردیدند. ملك جهانگیر از خوف حسام جنود عالم‌گیر امان طلبید. در آن اثنا ...
ص 294 س 23: درین اثنا پیر سلطان خلیفه كه سردار آن سپاه بود از كمال عقل و دانش در باغی كه در حوالی قلعه بود درآمده بر درخت [هلویی] صعود كرده [هلویی] میخورد اتفاقا بمدد احمد بیك كه بدرون حصار رفته بود رسید. رستمداریان چون نامردی پیر سلطان خلیفه را مشاهده كردند بر سر احمد بیك ریختند و بزخم تبرزین احمد بیك را با جمعی از ملازمان بقتل آوردند. پیر سلطان خلیفه از غایت خوف مراجعت نمود. سال هژدهم از سلطنت آن [برگزیده] خالق افلاك و انجم نوروز پارس ئیل شنبه 24 ذی قعده سنه 948 شاه جمجاه نوروز این سال در دار السلطنه تبریز عشرت و كامرانی نموده در اول بهار كه آوازه لشگر ربیع در عالم افتاد و سپاه گیاه و سبزه در حركت آمد رایت نصرت آیت آن اعلیحضرت به ییلاق او جان در حركت آمده از آنجا بجانب سهند فرمودند و در آن منزل نواب القاس میرزا ....
ص 295 س 8: سال نوزدهم از كشورگشایی آن خسرو اقلیم چهارم پنجم ذی حجه، نوروز توشقان‌ئیل 949. درین سال شاه خجسته حضال ...
ص 295 س 4: درین سال سادات اسكویه از درجه اختیار و نظر اعتبار ساقط گشته از
______________________________
(1)- سوره 9 آیه 36 (به قیاس قرآن مجید تصحیح شد)
ص: 957
مناصب معزول و از بودن در اردوی همایون ممنوع گشته. مجملی ازین مفصل آنكه سادات مذكوره كه از قریه اسكویه دار السلطنه تبریز بودند چهار برادر، امیر صدر الدین محمد و امیر نظام الدین احمد و امیر قمر الدین محمود و امیر ابو محامد لطف اللّه. جد ایشان امیر ابو القاسم از سادات عالی درجات چینی بوده و جامع جمیع سعادات گشته سلاطین سابقه پیوسته تعظیمات و تكریمایت او مینموده‌اند. اولاد مذكوره بوساطت قاضی جهان كه ایشان را بر رغم تقرب دیگران پیش كشیده و راه داد چنانچه سابقا شرف صدور یافت كار ایشان مرتبه مرتبه از كلیدداری كتابخانه در خدمت بندگان اشرف مدار الیه امور سلطنت و پادشاهی و صاحب تدبیر امور ملك و مملكت و جهانبانی بودند تقرب و محرمیت ایشان در ملازمت شاه عالمیان بر سبیل حقیقت بودند و از ماعدای ایشان بر سبیل مجاز بودند. القصه خامه دبیر فلك اثیر بر صنحه زرنشان مهر منیر قدم در وادی تحریر نهاده و دست صانع قدسی اوراق لاجوردی سپهر مستدیر را بنقوش ثواقب كواكب آراسته هیچ فردی از افراد انسانی را بدین تقرب و عزت در خدمت پادشاهان و ملوك ندیده در حریم حرم خاص بدینگونه محرم و اختصاص نشنید و تقریبات ایشان را منشیان عطاردنشان بدین عبارت در مناشیر و فرامین واجب الاذغان درمی‌آوردند و هذا عبارته: «حضراة ولاة ممالك هدایت صواحب مساند عزت و سطوة عصام دولت امره قوام ملت زاهره جوامع مجامع الكمالات الصوریه و المعنویه ذوی- النفوس المقدسة القدسیه، اولی القلوب المتألمة الزكیة القدوسیه، صدر المسند الملة الزاهره و الائمة الباهره، سراجا لامعا السماء النفابة و الافاده و الهدایه و نظام بالناظم الخلق و معالم الخلق و النجابة و الافاضة و المعالی و الدین احمد او قمرا منیرا و بدر مستنیر الفلك الولایه و شمسا لسماء الاعالی و ارباب الاقبال و نجما مضیا فی بروج السعادة و الاجلال محمودا و شرفا لشرفات الدرجات السادات العظما و صدقا ... و النجبا بالبینة القیمه و الحجة الواضحه لطف اللهیا و ارباب فضل كمال كه دیوان كیوان رتبت جاه و منزلتشان بكتابه وافی هدایت «أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» آراسته بر آستانه رفیعشان سر مباهات و افتخار گذاشته بود و اصحاب جاه و جلال كه صحایف احوال ایشان بنقوش كریمه:
«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی كَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا» «1» پیراسته و غاشیه اطاعت و فرمانبرداری ایشان را بر جان دوش برمیداشتند، شاه كامیاب ابواب انعامات و تفقدات بر ایشان مفتوح داشته بهیچ چیز با ایشان مضایقه نمی‌فرمودند و هر اراده كه آن جماعت میكردند بلا توقف بحصول موصول میشد و در هنگام سواری اگر یكی از آن چهار شخص ظاهر نبود آنقدر بر سر اسب توقف میفرمود كه او می‌آمد اگر چه انواع مكروه و محذور از این سلوك لازم آمدی بدان التقات نفرمودندی و مكرر شاه سپهر اعتلا بجهت خاطر و التماس ایشان با برادران و اركان دولت قاهره برسم ضیافت بجانب موضع اسكو می‌رفتند و مجالس عشرت انگیز و محافل مسرت‌آمیز تربیت فرمودند و انواع مباسطت و شكفتگی میكردند. از والدم شنیدم كه وی نقل فرمود كه در وقتی كه شاه جمحاه بروضه عرش
______________________________
(1)- سوره 17 آیه 70
ص: 958
اشتباه حضرت امام ضامن صلوات اللّه در یورش چهارم خراسان داخل شده وداع فرموده بیرون می‌آمدند، با سادات عظام خلوتی كرده قسم بایشان خوردند. چون بدار الحفاظ آمدند، قاضی جهان را كه در آنوقت وزیر اعظم و مختار الدوله بود طلب فرموده گفتند كه با سادات معاهده كردیم و قسم خوردیم كه هر كس بدایشان بگوید دست بدین خنجر كرده من او را بزنم. غرض كه چون با تو حجت دارم اظهار این كردم و لهذا كسی را قدرت این نبود كه در باب ایشان تواند كه حرفی بمسامع عز و جلال رساند تا آنكه سادات بنا بر عدم تقلید شرع نبوی و ارتكاب بمناهی و ملاهی و اظهار بعضی حكایات واهی خاطر اشرف بندگان شاهی مرتبه بمرتبه از ایشان منحرف گشته جواهر ذات خواص ایشان و همگنان هویدا گردید. و دیگر ایشان شكر این نعمت و قدر این موهبت ندانستند و خورسند بعافیت نبودند و در سلسله ایشان كسی نبود كه از راه و رسم عالم خبری داشته باشد و ایشان نیز بغایت از همه چیز عاری و بیگانه در امور دیوانی شروع نداشتند اموری كه نسبت بدیشان نداشت مرتكب میشدند وارده صدارت و وكالت و وزارت بجهت خود بخاطر آورده بودند. بالاخره اركان دولت قاهره و قاضی جهان كه واسطه ارتقاء و اعتلای مكان با ایشان شده بود بنابر اراده‌های ایشان ورق برگردانید و در مقام نفاق با ایشان می‌بود و جمعی از محرمان را برین داشته ایشان در خلوت فرصت جسته حقیقت را بمسامع عز و جلال رسانیدند تا اینكه شاه عالمیان ملهم گشته آنها را از نظر انداخت و فرمان قضا جریان شرف نفاذ یافت كه ایشان در قریه اسكویه ساكن گشته دیگر بدرگاه معلی نیایند و نواب اعلی سیورغالات ایشان را كه مبلغ كلی میشد شفقت كردند. و هم در این سال استاد الیشر عقل حادی عشر ...
ص 296 س 5: فوت شد و در مدرسه در جنب والده ماجده‌اش مدفون گشت و مولانا حسن علی خراس مروی در تاریخ وی گفته قطعه:
بحر دانش غیاث دین منصورآفتاب سپهر عز و علا
آن خرد پروری كه برده سبق‌در فضیلت ز بو علی سینا
در اصول و فروع جمله علوم‌از همه اعلم از همه اعلا
سالها مسند صدارت بودجای آن جانشین بدردجا
عاقبت رفت و جا بغیر گذاشت‌كرد جا صدر جنت المأوا
سال فوتش سؤال كرد ز من‌نكته دانی زرمره عقلا
خون فشاندم ز دیده و گفتم«عقل حادی عشر نماند بجا» ولادتش در شهور سنه ست و ستین و ثمانمایه. میر مرحوم از روی جامعیت در جمیع علوم زیاده از آن بود كه در این نسخه بیان توان نمود. كواكب فضایل نفسایی از مطالع طالع آن معلم ثالث طالع و اشراق لوامع كمالات از مقاصد علوم و مواقف تصانیفش ساطع بود و در زمان سلطنت حضرت صاحبقران شاه اسمعیل او را جهت تعمیر رصد حضرت استاد البشر مروج مذهب اثنی عشر خواجه نصیر الدین محمد طوسی قدس سره كه در بلده مراغه واقع است طلبیده و آن
ص: 959
عمارت بكلی ویران شده بود. چون میر بعد از وصول بمقصد ملاحظه نمود كه اتمام این چون بدوره زحل كه بسی‌سال دیگر وقوع می‌انجامد میسر است خاقان سكندرشان از طول زمان آن اعراض فرموده در انجام آن سعی نمود و موقوف ماند. در اوایل سلطنت شاه جمجاه ظل اللّه و در زمان صدارت مغفرت‌پناه امیر جمال الدین محمد استرآبادی میر را بدرگاه عالم پناه آوردند كه در صدارت او را شریك سازند و این مدعا بوقوع مقرون نشد.
ص 296 س 20: كه میر از مرض آتشك بغایت احتراز و اجتناب داشتی چنانچه از جمیع مردم كناره و احتیاط نمودی و متنفر بودی و دست بدست هیچ فردی ننهادی.
ص 297 س 22: شرح هیاكل النور، رساله در سمت قبله، حاشیه الواح، مختصر كفایة الطلاب كتاب مقاصد و حج البراهین، رساله جام جهان‌نما، رساله قوس و قزخ و بعضی دیگر از مصنفات وی و رسالاتی كه در برابر رسالات مولانا جلال الدین محمد دوانی نوشته علیحده است و آنچه به بیاض رفته و ضایع شده زیاده از حد تخمین و حصرست. از صحیح القولی در شیراز استماع افتاد كه چند صندوق بزرگ تمامی مسودات بخط میر بود كه در ته كتابخانه میر بود خدمه و ملازم‌زاده‌ها آنها را بصحافان یكمن بهشتاد دینار میفروختند. تبحر میر در جمیع علوم خصوصا نجوم و طب بسرحد اعجاز رسیده بود. والد راقم از جمله تلامذه میر بود و ازیشان استماع افتاد كه در سفری از اسفار، شاه كامكار را تب محرقی حادث شد و میر بمعالجه مشغول بود. بعد از ملاحظه نبض گفت در فلان ساعت آنروز تب مفارقت مینماید و آنچنان شد كه او گفته بود. و هم درین سال مرحومی مولانا محمد ابو طالب ...
ص 298 س 1: شیخ علی علیه الرحمه بمباحثه و تصنیف اشتغال داشته از جمله تصانیفش شرح جعفریه و چون غرض كلی و مطلوب اصلی تحریر تاریخ است وقت آن شد كه كمیت خوشخرام عنان عزیمت بصوب ادای حكایات برتابد. پس از آن نواب كامیاب مالك رقاب ...
ص 299 س 8: بجهت عمارات و اخراجات آن شفقت فرمودند از جمله مدرسه آستانه منوره معصومه و حمام شاهی واقعه در میدان كه بر آن روضه وقف شده و عمارت و باغ مقام حضرت امام همام صاحب العصر و الزمان علیه صلوات اللّه من اللّه المنان كه بسر كاری میر راستی محتسب- الممالك اتمام یافته و عمارت گنبد سر مقبره سادات در موسومان. سال بیستم از فرمانفرمایی آن پادشاه ذی ترحم، نوروز لوی‌ئیل سه‌شنبه سنه 17 ذی حجه حجه 950. نوروز عالم افروز این سال پادشاه ملكی خصال بعیش و عشرت و كامرانی و نشاط و سرور در بلده فاخره قم كه بعد از مشاهد مقدسات حضرات ائمه طاهره بحسب احادیث و نسبت فیض و هوا و لطافت و صفا بر سایر بلاد عراق ...
ص 299 س 13: افتادند و عظیم اندیشه ناك و بی‌قرار بودند تا آنكه میامن انقاس قدسی جهت امنیت و امان جهانیان بدعوات ماثورات اهل دعا و صلاح شفا یافته زبان قال حال هر گویا فحوای این رباعی به ادا میرسانید. رباعی:
ص: 960 گر تیغ تو یكدم ز میان برخیزد... همه را ز خان و مان برخیزد
از بستر غم كه جای بدخواه تو بادبرخیز سبك ورنه جهان برخیزد خلایق خوشحال و مسرور گشته هر كس شكرها [گزارد] و شكرها نهاد و بعد از صحت كه ذات انفس و مزاج اقدس كه قوت پذیر شد عالمیان، ع: حیاتی یافته جانی گرفتند. شاه ظفر فرجام امرای عظام و غازیان كرام سیما عبد اللّه خان ...
ص 301 س 13: اختلال احوال ولایت هندوستان التجا بدرگاه ...
ص 306 س 9: قابل آن پادشاه عادل شرف جبلی را ازدیاد دادند
ص 307 س 9: سال بیست و یكم از سلطنت شاه سپهر رنعت نوروزئیلان ئیل چهارشنبه 27 ذو حجه حجه 951 و آمدن همایون پادشاه بدرگاه شاه عالم‌پناه. نوروز این سال پادشاه ملكی خصال بعیش و عشرت و كامرانی در بلدة المؤمنین قزوین قشلاق نموده در اول فصل بهار اردوی همایون بعزم ییلاق از راه جكیجكی متوجه ابهر گردیده ...
ص 308 س 11: پس از چند روز اردوی گردون شكوه [از] قروه در حركت آمده فضای روح‌فزای ییلاق تخت سلیمان از پرتو نزول همایون طراوت سپهر گرفت. در آن اثنا پادشاه دین‌پناه به اتفاق همایون پادشاه بعزم شكار سوار گشته چون جرگه بهم پیوست آهوی بیشمار و سایر جانوران دشتی پا بسته دام تقدیر گشتند. آنگاه شاه ... جشنی عظیم اعطاف برافراشتند و امرا و مقربانش را در ... بشرف ادراك صحبت .... افزون از حد و حصر در آن مجلس حاضر كردند و بعد از اكل و شرب اسبان بدوی و شتران قوی و اجناس رنگارنگ اقمشه یزد و فرنگ و مبلغهاء سرخ و سفید برسم تكلف ...
ص 309 س 10: صفی الملة الحق و الحقیقه و الدنیا و الدین ... الروحانیته النبی الامی العربی و الولی الوصی رفته بقواعد زیارت ...
ص 309 س 16: و یكهزار سوار از آقایان و اقربای ...
ص 310 س 14: دلیران حق‌شناس از ظاهر قندهار نزول اجلال نمودند و شهربند آن ولایت را در میان گرفتند بجد و جهد تمام بمراسم محاصره قیام نمودند. نظم:
سپاه ظفریار نصرت شعارنشستند بر دامن آن حصار
حصاری كه مهر سپهر بلندبرو رفته بالا بچندین كمند
سپهر آستان فلك پایه‌ای‌ز دیوار او آسمان سایه‌ای
صف كنگرش آسمان عروج‌زده خنده بر طاق ذات البروج
كسی را كه افتد بر آن قلعه راه‌نهد پای بر چشم خورشید و ماه
لب خندق و كنگرش یك بیك‌یكی در سما و یكی در سمك القصه كه از آن محاصره روز بروز نقص و ضعف ....
ص 311 س 5: حاصل كرده آنچه در خزانه عسكری میرزا بود از نقد و جنس شاهوردی بیك كچل بالتمام تصرف نموده ضبط كردند چه در وقت رخصت از درگاه عالم‌پناه نواب همایون پادشاه
ص: 961
عرض كرده بود كه مخزونات عسكری میرزا جهت نواب شاهی فرستاده شود و لهذا تسلیم شاهوردی بیك كچل شد كه بخدمت اشرف برد. چون مقرر بود كه هرگاه نواب همایونی بلده قندهار را تسخیر كند آن بلده فاخره را بیكی از امرای شاهی سپرده‌اند و در ركاب ظفر انتساب وی كابل و غزنین را از میرزا كامران و گماشتگان او انتزاع نمایند و تسلیم همایون پادشاه كرده بولایت خود بازگردند. بنابرین بوداق خان بدرون شهر بلده قندهار رفته نشست و ارك شهر را بتصرف در آورد. همایون پادشاه با امرای عالیجاه شاهی كه همراه بودند به بیرون قندهار .... بعد از سه چهار روز ازین فتح جهان افروز امرای مذكور بی‌رخصت همایون پادشاه كوچ كرده بالكای خود توجه نمودند و خلاف حكم پادشاه عالیجاه فرمودند. القصه همایون پادشاه با دویست سیصد نفر ...
ص 312 س 11: گردید چون بار دیگر قندهار به امداد شاه كامكار بتصرف همایون پادشاه درآمد و وی در آنجا نزول اجلال فرمود، بنابراین امرای جغتای فوج فوج از كامران میرزا روگردان شده بخدمت حضرت پادشاه كامكار می‌آمدند. بعد از آن پادشاه همایون بیرام خان بهارلو را كه از مقربان ...
ص 312 س 14: نهضت فرمود. در آن اثنا قراجه بیك كه از امرای جغتایی بود بشرف دستبوس پادشاه نامدار مشرف شده و باصناف الطاف اختصاص یافت. و هم درین وقت شیرافكن بهادر ولد قوچ بیك با هزار سوار بجنود ظفر ورود پیوست و همچنان خضر خان حاكم هزاره با دو هزار سوار جرار كینه‌گذار به اردوی همایون ملحق گشت. چون میرزا كامران از توجه پادشاه همایون آگاهی یافت كابل را باز گذاشته فرار نمود و همایون پادشاه در غایت عظمت و اجلال و شوكت و اقبال در كابل نزول فرمود. نظم:
روان شد باقبال فتح و ظفرسعادت بفیروزیش راهبر
سعود فلك نصرتش را ضمان‌جنود فلك در پیش حرز جان مردم ولایات و بلاد و احشام و صحرانشینان با پیشكش فراوان روی توجه به درگاه پادشاه عالمیان پناه نهاده به تفبیل بساط عدالت مناط همایون استسعاد یافتند. باقی حالات پادشاه مذكور در جلد دیگر سمت تحریر یافته. و هم درین سال قشلاق شاه عالمیان در قزوین واقع شد و قران علومین نیز در آن اثنا بوقوع پیوست. و هم درین سال در حین شكار و جرگه در تخت سلیمان و سرلق ابو القاسم خلفای قاجار علمدار خاصه شریفه تیری از قضا برو خورده فوت شد. و هم درین سال پادشاه با اقبال را بخاطر رسید كه در دار الموحدین قزوین باغی احداث نماید تا آنكه در مابین مشرق و صبای آن شهر اراضی موسوم به زنگیاباد را از مرحومی میرزا شرف جهان ولد غفران‌پناه قاضی جهان الحسنی خریداری كرده ...
ص 312 س 22: و در میان و كنار چمنها و انهار عمارات عالی و تالارهای متعالی ایوانها و غرفهای بس متكلف گچ‌بری و نقاشی و حوضها و آبشارهای غیر متناهی دروازه‌ای كه سریر سر سپهر افراشته و بكاشی الوان پیراسته و در پایان آن باغ كبوتری كه با نسرطایر برابری
ص: 962
نمودی بنا نهاده و عرصه باغ را بطریق هندسه بگذرهای مربع و چمنهای مسدس و خیابانهای بی‌حد از هر جانب بخش نموده و در كنار خیابانها درخت عرعر و سفیدار و چنار نشانیده و چمنها و ... گاه نارون و درخت گل و ارغوان و یاسمن زینت داده مثلثها و مربعها اطرافش را قطعه به قطعه با شجار یك قسم میوه آراسته و از هیچ میوه نیست كه از ممالك محروسه كه خلاصه و زبده ربع مسكونست آورده و در آنجا غرس كرده‌اند، و همچنین جدولهای آب از اطراف و جوانب و در میان خیابان آن باغ جنت نشان روان گردانید. و هم درین سال مرحومی امیر حسین كربلایی سبزواری متخلص بقدسی كه از اكابر زمان و در روزگار زبان دان بود، و سابقا ذكر او رفت در دار السلطنه هراة بجوار رحمت ایزدی پیوست. نعش او را از هراة بمشهد مقدس معلی نقل نمودند و در مشهد مقدس مدرسه و مضعه جهت آثار خیر باتمام رسانید و شرح حالات وی در مجمع الشعرا ایراد یافته. سال بیست و دویم از سلطنت آن برگزیده خالق بیچون. نوروز یونت‌ئیل مطابق سنه 952 شاه عالم‌پناه ماه محرم و صفر را تا عشرین ربیع الاول در یلده قزوین گذرانیده در روز سه‌شنبه بیست و یكم ربیع الاول از قزوین بیرون رفته به ییلاق یله گنبد كه در جكچیكی واقع است نزول اجلال فرمودند.
ص 314 س 8: تواضع و افتادگی نظیر نداشت و گاهی بفكر شعر اشتغال مینمود و فیضی تخلص اختیار كرده بود. اشعار وی در تذكرة الشعرا ثبت افتاد. از تصانیفش رساله در باب میاه ...
ص 314 س 17: تذكرة الشعرا ایراد یافته. و هم درین سال منتشا سلطان استاجلو كه از اعاظم امرای شاهی بود و نواب كامیاب مالك رقاب را بر دوش بزرگ كرده بود بمرگ فجاء از عالم رحلت نمود و قشون او را به پسرش تیمور خان شفقت كرده بعضی از الكاء وی را بدو عنایت كردند. سال بیست و سیم از پادشاهی آن خسرو غازی نوروز قوی‌ئیل مطابق سنه 953
ص 315 س 12: مخالفت القاس نادان كه بر السنه و افواه جریان پیدا كرده بود و منشاء اصلی و باعث كلی این بود كه بیك اغلی استاجلو كه در سلك امرای شاهی منتظم بود اراده نمود كه با القاس میرزا وصلت كرده یكی از حجله‌نشینان تتق عفت را كه با نواب والد وی هم فراش بود یعنی والده ماجده او جان بیگی خانم را در نكاح خود درآورد و این مطلب بوالعجب را بعرض شاه رسانیده نواب شاهی به این وصلت راضی شده پروانچه بارتكاب این امر بالقاس میرزا كه در آن اوان بحكم پادشاه عالمیان در شروان والی بود شرف صدور یافت و چون پروانچه مذكور منظر نواب میرزایی گردید از روی اعراض و حصول اغراض بنواب شاه عرضه داشت نمود كه بیك اغلی را بدانجانب ارسال فرمایند تا بمطلوب خویش فایز گردد و نواب كامیاب بسخن وی عمل كرده او را نزد القاس میرزا فرستاد چون نظر سیاست اثر شاهزاده بر آن فضول بیچاره افتاد فی الفور تیری در خانه كمان نهاده بر سینه وی زد كه از پشت وی درگذشت و بیك اغلی بهمان زخم كشته شد و با زوجه گور هم‌آغوش گشت. پس از وصول این خبر بپادشاه بخرد، شاه عالمیان متوجه آذربایجان گشته به اوجان آمدند.
ص: 963
ص 316 س 15: بملازمت اشرف آمدند و ما فی الضمیر او را عرض كردند و هم درین ایام در تبریز ..
ص 317 س 17: اردوی بی‌منت جسر از روی آن سهل و آسان مینمود و از بسیاری برف كوهها و فضای صحرا یكسان شده بود: شعر:
[چرخ پوشیده رخ خویش به سنجاب سحاب]در پس پرده شده ماه جهانتاب مقیم
اثر آتش سوزنده چنان شد باطل‌كاندرو گشت عیان معجزه ابراهیم
گر برافشانده شدی سوی هوا باده و آب‌آمدی باز یكی لعل و یكی در یتیم نواب كامیاب ... خلاصة التواریخ ج‌2 963 اختلافات نسخه برلن ..... ص : 927
3 س 23: درآمدند. بیت:
سپاهی چو آشفته پیلان مست‌همه نیزه و گرز و خنجر بدست نخست متوجه ارش گردیدند. شعر:
به آهنگ شیران برانگیخت رخش‌سلیمان نشان خسرو تاج بخش
غبار سپه را بر ماه بردتزلزل به گاو زمین راه برد
ز نعل ستوران زمین بی‌قرارولی آسمان با قرار از غبار و از آنجا كوچ بر كوچ متوجه علی چوپان گردیدند.
ص 318 س 9: ساخته ایشان را بدستور در محل مقرر داشتند و هم درین سال سلطان سلیمان خان خواندگار پادشاه روم سپاه بیكران به تسخیر ولایت بصره فرستاد. عبد اللّه والی آن دیار از قلعه بیرون آمده تا شب با رومیان مجادله و مقاتله نمود چون دید كه برابری با رومی نمیتواند كرد لاجرم شهر را گذاشته فرار نمود و از آن تاریخ بصره بتصرف رومیه درآمد. و هم درین سال مولانا كمال الدین حسین طبیب ولد مولانا ركن الدین مسعود كاشی كه از مشاهیر اطبا بود و خدمت طبابت شاه عالم‌پناه بدو تعلق داشت وفات یافت. و هم درین سال محمد خان شرف الدین اغلی تكلو از دار السلطنه هرات بعزم پای‌بوس شاه خجسته صفات متوجه عراق شد. مجملی از آن مفصل آنكه بعضی از امرای استاجلو مطیع ایالت هرات هنگام فرصت بمفتاح زبان ابواب غیبت خان را مفتوح مینمودند و از جاده وفاق منحرف شده طریق نفاق می‌پیمودند. لیكن چون ضمیر صدق‌پذیر نواب شاهی بر عدم وقوع آن مقدمات ظاهر بود اقوال ایشان را استماع و اعتبار نمی‌نمود و این حكایات مكررا بسمع خان رسیده وی از پی ظهور كذب سخنان دشمنان عازم درگاه خلایق پناه گردید و فرزندان رشید خود را قزاق سلطان و تاتار سلطان در خدمت نواب شاهزادگی سلطان محمد میرزا گذاشته با سیصد نفر از نزدیكان و معتمدان در اواسط ماه محرم سنه مذكوره از هراة عازم پای‌بوس شاه ملكی صفات بیرون آمد و از آنجا بزیارت حضرت امام همام مفترض الطاعه واجب العصمه صلواة اللّه علیه بمشهد مقدس معلی رفته بعد از مراسم زیارت مطالب خود را بروحانیت آنحضرت عرض كرده بوعده حصول آن معروضات مستظهر و پرحضور از آن
ص: 964
دار السرور مراجعت نمود. چون قریب بولایت قزوین كه معسكر آن خسرو حشمت آئین بود رسید آثار الطاف شاهی و ثمرات عنایات خدام پناهی نسبت بخان متعاقب و متوالی گردید حسب الامر اعلی امرا و قورچیان و وزراء و تاجیكان از پی استقبال خان پسندیده فعال آمده باتفاق آن جماعت بپای‌بوس اشرف سرافراز شد شاه عالی مكان انواع الطاف بوی نموده او را بمواعید مراتب سنیه امیدوار ساخت و روزی چند كه خان سعادتمند در خدمت اقدس بود یوما فیوما التفات و عنایات نسبت بوی در تزاید بود اما همچنان حسدی كه در جسد اهل نفاق بود مزاید شده ابواب غیبت او را بوقت فرصت مفتوح نمودند و بر صدق دعوی خویش زمره‌ای از ملازمانش را كه بكفران نعمت از جاده حقیقت منحرف گشته بودند بشهادت بخدمت خسرو با افادت آورده نواب شاهی یكچند باجماع اهل نزاع بحسب ظاهر نسبت بخان خجسته مآثر كم التفات گردید. خان كه قلت توجه نواب شاهی و اراده قصد اعادی را مشاهده نمود از ملازمت تقاعد ورزیده چند روزی در زاویه اعتدال اوقات گذرانید و در خلال این احوال نواب شاه و جمعی از مقربان درگاه مصلحت در آن دیدند كه ایالت هرات را از وی گرفته در عوض حكومت مملكت اصفهان را باو تفویض فرمایند. بعد از تصمیم این عزیمت قاضی جهان وكیل با بعضی از امرای جلیل نزد خان آمده رقم ایالت اصفهان با خلعتهای گرامی بنظر آن حاكم نامی رسانیدند. مشار الیه خلعت این منصب را پوشیده سجدات شكر بجای آورد. پس از انقضای اندك وقتی از این تدبیر بخاطر فیض مآثر رسید كه هرات از امهات بلاد ربع مسكون است و واویماق استاجلو را بحكومتش میل تمام و بغیر از محمد خان كه بتدبیر صایب و سپاه غالب بر امرای ذی شان و سرداران این استان تفوق دارد كسی دیگر را استعداد و حراست و محافظتش نیست. لاجرم فسخ عزیمت معهود كرده حكم فرمود كه بدستور سابق ایالت هرات بمحمد خان تعلق داشته باشد و اعلام تجدید احكام و خلع گرایمایه بوی داده رخصت انصراف ارزانی داشت خان پس از پای‌بوس شاه سلیمان مكان بكام دوستان بجانب مقر خویش رایت توجه برافراشت و در بعضی از شهور سال مذكور ببلده مذكور آمده در مسكن خویش نزول فرمود و ابواب عافیت بر روی اهل آن دیار گشود سال بیست و چهارم ...
ص 318 س 17:- بسیار نمود. نظم:
جهان شد بگرد اندرون ناپدیدكسی از یلان خویشتن را ندید
بسی كشته كامد ز هر دو گروه‌بخون گشته آغشته هامون و كوه قبل از آن القاس میرزا شاه نظر بیك برادر درویش محمد خان حاكم شكی را با جمعی از ملازمان چنداول گردانیده بود چون جمعی از مردم چركس بدیشان رسیدند شاه نظر بیك پای ثبات افشرده جنگ صعب نمود آخر بضرب سنان چركسان از اسب افتاده بقتل رسید. در آن معركه پروندی آقا روملو و جمعی كثیر از ملازمان القاس میرزا بقتل آمدند. چون لشگر چراكسه بر جنود القاس میرزا غالب آمدند القاس میرزا بتصفیه صفوف قیام نموده در برابر كفار درآمده بیكبار بر
ص: 965
چركسان حمله كرده چراكسه هزیمت را غنیمت شمرده ملازمان میرزایی آنجماعت را تعاقب نموده سیصد نفر از كفار فجار بداختر را بقتل آوردند بالاخره چون فزونی سپاه اعدا بسیار بود میرزا عنان عزیمت بطرف دربند معطوف گردانید و پس از وصول بدانحدود كه شاه دین‌پناه بشروان تشریف آورده‌اند و خانه كوچ لشگریان تعاقب نموده تصرف كرده‌اند و اكنون با سی‌هزار سوار از مقربان وی بودند جرار مستعد و آماده جنگ و كارزار است چون القاس میرزا خبر شنید ساروقماس و دلوقماس را كه از مقربان وی بودند ...
ص 319 س 5: ساروقیماس و دلوقیماس
ص 319 س 16: آگاه شد با آنكه زربنام خود زده بود و در سلطنت یكرو شده، والده خود را در قلعه دربند با ملازمان اعتمادی مثل كهنه شاهوردی و تنبل لواحمد گذاشته بطرف خنالق فرار كرد و لشگریان او فوج فوج روگردان شده به امرای شاهی پیوستند و اویماق به اویماق نزد اقوام خود رفتند القاس میرزا از خنالق كوچ كرده در كنار آب سمور در قریه مسكینچه از اعمال قهپایه شروان غافل به القاس میرزا رسیده القاس میرزا فرصت موزه پوشیدن نیافته همچنان بی‌موزه سوار شده ...
ص 319 س 23: نظم:
با ولی‌نعمت از برون آیی‌گر سپهری كه سرنگون ایی القاسب میرزا با چهل نفر از غازیان بحوالی طرقود رفته خود را بقرم شمخال رسانید و از راه آزاق بدریا نشسته روانه ولایات كفه شد و ما صدق مفهوم «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ» «1» را بعمل آورده بسوی بلاد روم رفت و خود را به اسلام پول نزد سلطان سلیمان خان رسانید و چون بدانجا رسید از غایت نادانی و كوتاهی عقل كتابتی بنواب شاهی نوشته ...
ص 320 س 14: ركابدار القاسب میرزا
ص 320 س 15: دروازه‌های قلعه گلستان را بست
ص 321 س 16: امان یافتند. خان بیگی خاتون صالحه خیره بود رخصت زیارت مشهد مقدس معلی كرده و متوجه شد و قریه راس الحد سمنان كه به لامجرد اشتهار دارد و ملك او بود وقف كرد بر روشنایی سر كار آنحضرت صلواة اللّه علیه و هم در آن اوقات ...
ص 322 س 18: حسن بیك شاملو كه بكرات امارات غدر و نفاق بر صفحه خیالش ظاهر شده بود با اولاد گرفتار گردید و هم درین اوقات ادهم میرزا ولد دیو سلطان بطور رسالت نزد نظام الملك پادشاه دكن رفت.
ص 322 س 20: و از آثار خیرات او مدرسه و مناریست كه در نجف اشرف تمام نموده و رباط عالی و مضعه در راه مشهد مقدس معلی مزكی در موضع الهاك و مضعه دیگر میانه پیش و میمند. ذكر آمدن ..
______________________________
(1)- سوره 80 آیه 34
ص: 966
ص 324 س 4: خواب بود بیدار گشت و القاس میرزا مضمون این كلام حقیقت فرجام «الفتنه نائمة لعن اللّه من ایقظها» را صاحب شده شعر: ملك با دل ...
ص 327 س 6: در برگشتن بصد هزار تعب و محنت به الكاء خود خواهند رسید. القصه چون خواندگار به خوی آمد شاه دین‌پناه امرایی را كه در مرند بودند به اشكنبر طلبیده مقرر فرمود كه چون خواندگار تبریز آید باده هزار كس ایلغار نمایند و اولامه را در پای قلعه وان بدست آرند. پس از آن خواندگار از قصبه یام عبور كرده در روز پنجشنبه بیستم شهر جمادی آلاخر سنه مذكوره بشهر تبریز داخل شده در چرنداب نزول كرد و القاس میرزا بباغ عشرت‌آباد رفته مدت چهار روز در تبریز بودند علیق الاغان و سر علف شتران از پوست درختان و برگ اشجار میدادند و در عرض آن چهار روز موازی پنجهزار اسب و استر بچراگاه عدم شتافتند.
ص 328 س 16: كه رحم اگر نكند مدعی خدا بكند. صوفیان لشگر و دلاوران صفدر صدای اللّه اللّه و غلغله صلوة در گنبد گردون و چرخ اثیر انداختند. روز دیگر كوچ نموده رایت دولت و اعلام نصرت برافراخته القصه كه روز دوشنبه 24 شهر جمادی الثانی سنه مذكوره خواندگار از تبریز بیرون رفت. یتیمان و اوباش و چپانیان و اجلاف تبریز دست به قتل و غزا گشوده از عقب اردوی وی عنان ریز رفته جمعی كثیر از رومیان را بقتل آوردند. شاه عالمیان ابراهیم خان ذو القدر حاكم شیراز را مقرر فرمود كه از عقب اردوی خواندگار بقراولی متوجه گردد و ابراهیم خان با محمدی بیك موصلو حسب الفرمان از عقب رفته در حوالی چبستر با پادشاه روم و دیار بكر و مرعش جنگ عظیم نموده به نیروی دولت و اقبال بیزوال شاه خجسته فعال امیر عنطان را با دویست نفر از رومیان بقتل آوردند خواندگار از كثرت خیل و حشم هر روز سه چهار فرسخ راه آنهم به تعب بیشتر طی نمیتوانست كرد و لشگری از خوف امرا و غازیان كه از عقب اردو بودند از حوالی اردو و عرابه بیرون نمیتوانستند رفت سلطان سلیم بواسطه آسانی از راه كردستان به وان رفت. شاهعلی سلطان چینی كه در آن زمان از جانب شاه عالمیان كوتوال آن قلعه بود آغاز جدال و قتال كرده در مقام مدافعه درآمد رومیان قبل از این در عادلجوز هفت باد لیج و شش توپ انداخته بودند. آنها را بر داشته بر بروج آن قلعه نصب كردند و بیكبار هجوم آورده در انداختن توپ و تفنگ شروع نمودند شاهقلی سلطان از غایت بیم و هراس قلعه را تسلیم نموده سلطان سلیمان حكومت آنجا را به اسكندر پاشا رجوع نمود و آن از ولایت آذربایجان است و قلعه آن بر سر كوهی بلند افتاده از سه جانب آن آبست و از یكطرف خشكی و آن قلعه از بناهای شدادعادست كه بر سر آن كوه منیع ساخته و از سنگ و گچ برآورده هر وصله سنگ در آن بمثابه كوهی بزرگ و گران كار كرده استحكامش بمثابه‌ایست كه در وقتی كه امیر صاحبقران تیمور گوركان آن قلعه را تسخیر كرد یكی از امرای وی با غلبه لشگر هرچند خواست كه خود متصدی تخریب آن قلعه تواند شد برنیامد و هرچند خواستند و كوشش و سعی و جهد نمودند كه سنگی از دیوار آن قلعه توانند كند میسر نشد. سلطان سلیمان بعد از آن از راه دیار بكر متوجه ولایت روم گشت و از آنجا الفاس میرزا به اندك لشگری مدد
ص: 967
نموده مقرر كرد كه از راه كردستان ببغداد رفته از آنجا بعراق رود و عراق را تصرف نماید. القصه كه شاه عالم‌پناه در آن اوان از عقب سلطان سلیمان روان شده چون بموضع چالدران رسید شاهقلی سلطان افشار حاكم كرمان ...
ص 332 س 13: آمدن القاس میرزا بعراق ... شدن بتقدیر قادر خلاق
ص 333 س 15: كلی زر از عم فقیر امیر وجیه الدین خلیل اللّه گرفت.
ص 334 س 9: تقی الدین محمد و میر غیاث الدین میرمیران
ص 336 س 5: بیرام اوغلان را شكسته لوای استیلا برافراخت. در آن حال قزاق سلطان كه اكبر و اشجع اولاد محمد خان بود از عقب رسیدند و بر اوزبكان تاختند و اندك مسافتی كه بجانب اهل نفاق قطع نمود لوای نصرت نمایی خانی با قشونی كه از حركت سم ستوران ایشان زلزله در طبقات زمین و غلغله در مجامع زمان پدید آمدی نمودار معاندان بد كردار گردید
ص 336 س 8: معاودت نمود و در روز دوشنبه سیم ماه مبارك رمضان سنه مذكوره بمنزل مراد رسید و هم در اواخر فصل پائیز همین سال قزاق سلطان از خان رخصت یافته به ولایت با خرز كه الكای وی بود توجه نمود چون به آن ولایت رسید یك چند بضبط و ربط آن محل و اصلاح احوال سپاه و رعایا پرداخته در خلال آن اوقات خبر رسید كه جمعی كثیر از فئه اوزبكیه بسرداری حق نظر اوغلان ...
ص 336 س 17: بقتل آورده و حق نظر اوغلان با معدودی چند خایبا خاسرا از آن مهلكه بیرون رفته خود را بمأمنی رسانیدند و هم در این سال اسكندر پاشا ...
ص 337 س 5: پریخان خانم از علیا جناب سلطان آقا خانم خواهر شمخال سلطان چركس كه در عقد نكاح آن پادشا با فلاح بود بوجود آمد و ددگی او را به فتحی بیك افشار دادند و هم در اواخر این سال ...
ص 338 س 3: در خلال این احوال معروض سلطان روم شد كه میرزا القاس با او در شیوه نفاق سلوك مینماید و اظهار تبعیت و بیعت از صمیم قلب نمیفرماید. از استماع این نسبت سلطان خواندگار متردد گشته به نزد وی فرستاد كه كوچ و متعلقان ملازمان نواب شاه طهماسب را كه در همدان و كاشان بچنگ آورده ارسال نمای و غرض ازین تكلیف آن بود كه اگر القاس میرزا امتثال حكم وی كرد آن جماعت را نزدش فرستد از روی حقیقت مطیع و منقاد است والا اطاعت و وفاق وی بر سبیل مجاز. القصه چون فرستاده پادشاه روم نزد آن شاهزاده آمد و حكم را بر وی عرض كرد مشار الیه از انقیاد این امر ابا كرده قاصد سلطان سلیمان خایبا خاسرا برگردید و از اوضاع و احوال القاس میرزا آنچه تفرس نموده بود و دلالت بر نفاق و عدم وفاق میكرد بعرض رساند. بناء علی هذا فرمانفرمای ممالك روم محمد پاشا را كه وزیر ثانی بود با سی هزار سوار بجانب وی روان ساخت كه او را بدست آورده و در زاویه عدم ساكن گردانند. القاس میرزا ...
ص 338 س 17: شاه نعمت اللّه نیز بنواب بهرام میرزا و امرا ملحق گشته چون قریب
ص: 968
بحصار مذكور رسید یكی از مقربان خود را با پروانچه اشرف نزد والی قلعه فرستادند چه در آن استمالت نامه مرقوم بود كه القاس میرزا را با بهرام میرزا ملاقات داده روانه اینجانب نماید و اگر به این خدمت شایسته قیام و اقدام كند از نواب شاهی مراتب بلند و انعامات بیرون از حد و چند خواهد یافت. بناء علی ذلك، سرخاب سلطان با نصایح مؤثر و ترغیبات وافر القاس میرزا را از قلعه بیرون آورده با نواب بهرام میرزا ملاقات داد. برادران از روی مودت و محبت با یكدیگر اختلاط كرده شاهزاده بهرام میرزا نواب القاس میرزا را از خوف و خشیت بی‌التفاتی شاهی بیرون آورده بمواعید مدارج عالی و اكرامات متوالی مسرور ساخته به اتفاق متوجه خدمت خسرو آفاق شدند. در اثناء طی طریق ملازمت پادشاه شفیق بهرام میرزا بسببی از اسباب القاس میرزا را گرفته مقید ساخت و چون نزدیك به اردوی شاهی رسید بنابر فرمان واجب الاذعان بند از پای او بر داشته در روز سه‌شنبه نوزدهم شهر رمضان المبارك ...
ص 339 س 21: در اردوماند نواب كامیاب سپهر ركاب در باب او قسم یاد كرده بود. نواب علیا جناب شاهزاده سلطانم همشیره نواب مالك رقاب القاس میرزا را به ابراهیم خان ذو القدر و حسن بیك استاجلو یورباشی دادند كه به قلعه قهقهه برده حبس نمایند. امرای مذكوره او را بقلعه رسانیده او را بحارس قلعه رسانیده بازگشتند. رباعیه:
با دشمن من چو دوست بسیار نشست‌با دوست نشایدم دگر بار نشست
پرهیز از آن عسل كه با زهر آمیخت‌بگریز از آن مگس كه بر مار نشست و جمعی كه با او در اوقات مخالفت بسر برده و اعتماد بر عفو شاهی كرده بمرافقت وی بدرگاه گیتی پناه آمده بودند به تیغ سیاست كشته گشته قلیلی از آن مهلكه نجات یافتند و بمیامن دولت روز افزون ...
ص 340 س 8: مصراع: آنكه پاینده و باقی است خدا خواهد بود
ص 340 س 10: ملازمان بمشهد مقدس معلی مزكی فرستاده در حجره پشت كه ما بین روضه مقدسه رضویه و گنبد امیر علیشیر است مدفون گردید.
ص 341 س 11: دادند كه آنگاه فقیر را طلب نموده حواله علاج نواب میرزایی را بفقیر كردند. فقیر رد آن معالجه كرد و گفت افیون ایشان را بهمان دستور سابق بصندل و نیلوفر و تخم كدو و طباشیر و امثال آنها ممزوج كرده باید داد و مرتضی ممالك ...
ص 341 س 11: از نواب میرزایی جنت مكانی سه پسر یادگار ماندند. نواب سلطان حسین میرزا و نواب ابو الفتح بهرام میرزا و در میانه شاهزاده‌ها بفهم و ادراك افتاده بود و اهلیت و استعداد و قابلیت تمام داشت. خط تعلیق را خوش نوشتی و شعر را نیكو گفتی شرح حالات ایشان در جلد خاتمه تذكرة الشعرا ایراد یافته و هم درین سال ...
ص 342 س 5: اسكندر پاشا به وان رفت. اسكندر پاشا بازار چخور سعد را سوخت حسین خان سلطان از عقب او رفته ...
ص: 969
ص 342 س 15: در ولایت قاین كه منسوبات بلاد خراسان است در پنج قریه زلزله شد و تخمینا دو هزار و پانصد نفر و نزد بعضی دیگر سه هزار نفر از مرد و زن ...
ص 342 س 20: بیرون رفته در صحرا شب بروز آورند مردم آن ناحیه از غایت جهل و نادانی سخن مولانا اذعان ناكرده بدستور لیالی گذشته در خانهای خود در بستر استراحت بخواب رفتند و مولانای مذكور در اول شب كه آخر روز حیات وی بود بمرافقت عیال و فرزندان و سایر متعلقان بجانب صحرا توجه نمود و مترصد نزول بلیه معهود می‌بود تا زمانی كه نصفی از شب گذشته مولانا را سردی هوا و فسردگی ارض و سما متأثر ساخت و از غایت سرما و تأثیر آن بلیه را از ممكنات عدیم الوجود اعتقاد كرده با متعلقان بطرف منزل خویش رایت توجه برافراخت و چون قدم در خانه نهاد در حال زلزله نازل گشته مولانا با اهل خانه در زیر آوار هلاك شدند
ص 342 س 23: شعر:
از مرگ حذر كردن دو روز روا نیست‌روزی كه قضا باشد و روزی كه قضا نیست و هم درین سال ...
ص 343 س 22: صفوی كه با شاه حسینی ابن عم بود و نسبتش برین وجه است:
معصوم بیك بن خواجه احمد بن خواجه محمد بن سلطان شیخ جنید وی چند سال ...
ص 344 س 5: قلعه كوكر جنلیق
ص 344 س 8: شعر:
وز آن پس جهاندار چرخ اقتداربفرخنده بر طالعی شد سوار ص 344 س 9: القاس میرزا را كه به قلعه برده بودند بر نهجی كه قبل ازین سمت تحریر یافت بعد از ششماه كه او را در قلعه نگاه میداشتند دو كس خونی او بودند كه پدر و برادران ایشان را كشته بود آن جماعت بقصاص خون برادر و پدر او را از قلعه انداختند. چون خبر فوتش معروض شاه شد بزبان قال «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «1» القا نمود و بلسان حال مضمون این سخن رباعی:
الفاس برادرم شه شیر كمین‌میكرد خصومت ز پی تاج و نگین
كردیم دو نیم تا برآساید خلق‌او زیر زمین گرفت من روی زمین ولادتش در روز دهم ظهر صفر سنه اثنی و عشرین و تسعمائه مدت عمرش سی و پنجسال وی امی بود و چیزی نخوانده منشاء آنكه تا جلو بیگم كه خاتون حرم محترم خاقان جلیل بود بواسطه بی‌التفاتی كه با خان بیگی خانم والده القاس میرزا داشت در مقام تربیت او نشد و او را از منظر انداخته بود. القاس میرزا بغایت شجاع و دلیر بود و در معركه‌های جنگ خود مبادرت نموده مردانگیها كرده ویرا چهار پسر بود: سلطان محمود و سلطان فرخ در ایام حیات او فوت شدند و
______________________________
(1)- سوره 2 آیه 156
ص: 970
سلطان احمد و سلطان خلیل بعد از رحلت او ایشان را در قلعه قهقهه داشتند و شرح مآل ایشان در وقت خود ذكر خواهد شد.
ذكر یاغی شدن آبای تركمان و قتل شاهوردی سلطان كچل
ص 344 س 20: دروازه قیتوجاق را بقزاق سلطان متعلق ساخت و تاتار بیك پسر دیگرش را با امیر حسین خطیب ...
ص 346 س 7: عاشقی می‌نمود و بسیار شلاین و بی‌تاب افتاده بود و ابای از ان اوضاع به تنگ آمده از ملاقات او ابا و استنكاف داشت تا آنكه سحری از استرآباد، بیت:
سپاه سحر چون [علم] بركشیدجهان حرف شب را قلم بركشید، فرار نموده ...
ص 346 س 12: فرار نمودند یكی از ظرفای استرآباد تاریخ این واقعه از روی واقع یافته و خوب گفته رباعی:
این حاكم ما كه میر اخلیش زده‌گرگ عجبی بود كه تغلیش زده
این طرفه كه او برفت اخلی بزندعكس آمد و تاریخ كه اخلیش زده پس از آن چون این خبر ببلده دامغان رسید امیر غیب بیك استاجلو حاكم آن دیار به ایلغار باسترآباد آمده آن خطه را محافظت نمود. گفتار درآمدن براق خان و سایر سلاطین اوزبك مهرات و قتل شاه محمد سلطان اوزبك ...
ص 347 س 6: سال بیست و هشتم از سلطنت آن اعلیحضرت نوروز سیچقان‌ئیل پنجشنبه 4 ربیع الاول سنه 958.
ص 348 س 12: آن حصار را كه چوب بندی كرده بودند قبل از آنكه ...
ص 349 س 5: شعر:
چو شد نام شه سكه بر روی زرزر از نام او یافت زیب دگر حكومت آن دیار به طیغون سلطان قاجار مفوض شد.
ص 349 س 13: خواجه بیك مهر كه شمه از احوال او مذكور شد چون مقید و محبوس بود او را روانه قلعه قهقهه گردانیدند. منشا كدورت خاطر اشرف از وی آنكه در وقتی كه او صاحب منصب وزارت كل خراسان بواسطه عمل شنیعی ...
ص 350 س 13: ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال كه دلیلی است قاطع بر فضیلت جهاد با اعداء دین و فرقه ضلال و نص «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» «1» برهانی ساطع بر مزیت جهاد و علو مرتبت غازیان مجاهد بنفس و مال روی همت عالی نهمت بصوب بلاد كفار آورد و از شكی ایلغار فرمود و غازیان ...
______________________________
(1)- سوره 4 آیه 95
ص: 971
ص 350 س 16: مشركین از دایره قهر و كین- وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْكافِرِینَ- جان بسلامت
ص 350 س 23: رفته بودند باشارت بایشارت «اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» «1» بایقادنیران محاربه و مقاتله فرمان داد و غازیان جلادت شعار آن حصار را در میان گرفته از اطراف و جوانبش سیبها پیش برده جنگهای مردانه كرده و كوششهای دلاورانه نمودند و به تأیید نصرت و استعانت «وَ یَنْصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» «2» آن قلعه منیعه رفیعه را گشودند و بموجب امر اجابت قرین «قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیكُمْ» «3» آن كفار نابكار را بدار البوار فرستادند و دیگر قلاع كه در آن حوالی بود مسخر غازیان با فلاح شده ...
ص 351 س 16: یورش نموده شعر:
گرفتند گردان سپرها بچنگ‌ز هر سو گشادند درهای جنگ
مشبك حصار از خدنگ سپاه‌چو از انجم این نیلگون بارگاه
شدند اهل آن قلعه زار و ذلیل‌ز سنگ تنك همچو اصحاب فیل ص 352 س 2: مثنوی:
چون علم كفر نگونسار شدسرور كفار گرفتار شد
رایت اسلام برافراخته‌شرك ز بنیاد برانداخته در مرتبه اول ...
ص 353 س 16: شعر:
قراباغ شان تخت ناكاسته‌ز كرباس مصری شد آراسته
سراپرده از دیبه زرنگاردرو خیمه و خرگه زرنگار
بسیط زمین در سراپرده گم‌درو بارگه رشك چرخ نهم
ز هر دو طرف خیمه سایبان‌سه فرسنگ راه از كران تا كران سال بیست و نهم ...
ص 353 س 6: غلامی را شكسته باشم و اگر شاه شكست یابد من كه غلامم پادشاه شرق را شكسته باشم و پیوسته ...
ص 358 س 9: از قلب بیرون آمده بر غازیان تاخته ایشان را پس راند. درین اثنا امرا و سایر غازیان اطراف و جوانب اسكندر پاشا فرو گرفتند و بزخم سنان آتشبار و شمشیر آبدار دمار از روزگار آن جماعت نابكار برآوردند. آنگاه شاهزاده عالیجاه با فوجی از قورچیان و جمعی از مقربان بر پشته كه مشرف برزمگاه بود برآمده چون چشم رومیان بر لوای نصرت انتمای آن حضرت افتاد اركان ثبات و بنیان قرار ایشان تزلزل پذیرفته عنان ادبار بجانب فرار آورد ینكچریان از بیم شمشیر غازیان تفگها را گذاشته ...
______________________________
(1)- سوره 89 آیه 4
(2)- سوره 9 آیه 14
(3)- سوره 9 آیه 14
ص: 972
ص 361 س 8: خسرو با ترحم نوروز پارس ئیل روز شنبه ربیع الاول مطابق سنه 960
ص 363 س 3: ایلچی بدرگاه وقاپی خواندگار بفرستند كه صلح می‌كنیم.
ص 363 س 10: متمكن بود بعد از آن بواسطه ضعف و پیری استغفار كرده رخصت گرفت كه بعد العمر پای عزلت در دامن خمول كشیده و بطاعت و عبادت و دعاگویی دوام دولت اقدام نماید. بعد از عزلیت رخصت زیارت مشهد مقدسه منوره عرش منزله كرده از آنجا بقزوین كه وطن مألوف و مسكن مشعوف او بود آمده رحل اقامت انداخت. روزی چند كه در آن بلده طیبه اقامت نموده بود بمسامع عز و جلال رسید كه بعضی از قرای و قفی مثل عبدلاباد بشاریات مدت مدید است كه در تصرف اوست و بملكیت در تحت تملك خود درآورده. رای جهان‌آرای اقتضای آن نمود كه آن محال را از تصرف وكلای او انتزاع نمایند و اجرة المثل ایام گذشته را بازیافت كنند. مشار الیه بعد از استماع این سخنان موحش قبل از آنكه وقوع پیدا كند بتشویش تمام بنا بر رسم خیرباد و وداع آخر عمر خود را بدرگاه پادشاه خیر نهاد رسانید. خبر آمدن او چون بسمع همایون رسید بخاطر انور راه یافت كه اگر قاضی جهان بر جای وكالت خود بدستور نشسته استدعای خدمت قدیم خود نماید منع او چون توان كرد. بنابرین در روزی كه وی بپابوس اشرف سرافراز میگردید نواب معصوم بیك صفوی را كه مدت چهار سال بود كه بامر دیوان بیگی اشتغال داشت و مهر بر احكام بیتی و بیاضی میزد پایبوس وكالت فرمودند كه قاضی مشار الیه قطع نظر از آن مهم نماید و نواب مومی الیه مهر بر ضمن احكام بر جای وكلای دیوان زد.
القصه كه قاضی جهان بعد از پای‌بوس بر گرد سر اشرف گردید و نواب كامیاب بنظر عجز و پیری و ضعف حال و پریشانی احوال او نموده آن مقدمات را طی نمود و مبلغی نیز برسم سیورغال بدو ارزانی داشت و خلعتهای فاخره داده رخصت انصراف داد وی متوجه قزوین شده در راه چون بقصبه زنجان رسید در خانه مجاور آن مزار كثیر الانوار شیخ ابو الفرج زنجانی آخر روز جمعه وقت غروب كه هفدهم ماه ذی الحجه شب مبارك غدیر بجوار رحمت ایزدی پیوست. «قاضی جهان ملایا» موافق تاریخ است. ولادتش صبح پنجشنبه دوازدهم محرم الحرام سنه 888 در قزوین مدت عمرش هشتاد و دو سال بعد از آن نقل نعش شریف ایشان كرده در جوار مزار امامزاده واجب الاحترام شاهزاده حسین (ع) در مخبه اكابر خالدیه به امانت گذاشتند. پس از آن حكم اشرف شرف صدور یافت كه او را بكربلای معلی نقل نمایند چون بحوالی بغداد رسیدند در آن وقت طاعون عظیمی در عراق عرب بود راه نیافتند باز نعش را بقزوین آورده درین مرتبه حكم شد كه بمشهد مقدس معلی برده مدفون سازند تا آنكه در شهور سنه اربع و ستین و تسعمایه نعش او را بمشهد مقدس معلی آورده در پائین پای آن حضرت در بیرون حرم نهادند. رحمة اللّه علیه. باقی حالات وی و ذكر صفات او در نسخه شریفه منتخب الوزرا بتفصیل شرف تسطیر یافته. سال سی و یكم از پادشاهی آن خسرو ...
ص 370 س 8: مطمئن ساخت قرارداد كه دیگر با اهل اسلام جنگ ننموده پیوسته
ص: 973
و لا یزال بغزاء كفار رفته بجهاد اشتغال نماید. مقارن این حال منهیان نیكورای بمسامع عز و جلال رسانیدند كه گرجیان سر از گریبان عصیان بیرون آورده متعرض بعضی از بلاد اسلام میشوند لاجرم شاه جمجاه بنابر رفعت منزلت مجاهدان و علوشان غازیان به نص «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» «1» عمل نموده فضیلت غزا و جهاد را پیش‌نهاد همت عالی نهمت گردانیده بعزیمت جهاد ...
ص 371 س 7: و مبشر اقبال ندای «وَ یَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً» «2» در داد. شعر:
ص 371 س 13: كوتوال آن قلعه پارساتو ...
ص 371 س 25: قلعه‌ایست در كمال استحكام، بال طایر وهم و خیال از پرواز بروج آن منكسر و دست حوادث روزگار از دامن خاكریزش كوتاه و قاصر. نظم:
طیور وهم عمری برپریده‌بدیوار فصیلش نارسیده
ز برج آن كمند و هم كوتاه‌بود یك روزن از دیوار آن ماه
بجنب آن فلك بی‌اعتباری‌سحاب از خاكریز آن غباری
جهان در عرصه بومش خرابی‌فلك بر خندقش كمتر حبابی
درو كنجی گرفته ربع مسكون‌سر از یك برج او بر كرده گردون از ناوران، آن حصار را پناه ساخته و لوای مخالفت برافراخته، شاه جمجاه ...
ص 372 س 6: سنه مذكوره شاه كامیاب به بلده گنجه فرموده آن بلده فاخره را آئین بسته بودند. شاه جهانیان در منزل شاهوردی سلطان نزول اجلال فرموده ...
ص 372 س 19: درین اثنا بقیه از لشگریان عبد اللّه خان و اكثر متعلقان و مردمان اردوی وی بر باد پایان صبا رفتار سوار شده چون برق لامع بصوب رزمگاه در حركت آمدند.
شروانیان از مشاهده ایشان بخاطر رسانیدند كه مكررا از جانب شاه عالمیان مدد و كومك بجانب خان عالیشان آمده از بیم آن فرو ریختند و بطرف تبرسران گریختند كه غازیان ایشان را تعاقب كرده جمعی كثیر را بقتل آوردند و از رؤس ایشان منارها ساختند. مسرعی بجهت ایصال این خبر تندتر از باد صرصر بدرگاه پادشاه والاگهر فرستادند. و هم درین سال در بلده نخجوان شاهزاده عالمیان سلطان سلیمان میرزا از همشیره شمخال سلطان چركس والده مهد علیا پریخان خانم در شب چهارشنبه بیست و سیم شهر .... الثانی سنه مذكوره قریب بنقاره سحر متولد شد. خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی چنین در رشته نظم كشید. تاریخ:
چون یكی از گردش گیتی فزوددهر بر سالی كه نهصد بود و شصت
حضرت سلطان سلیمان را خدای‌داد و مهرش در دل گردون نشست
بهر تاریخ ولادت فكر من«نهصد و شصت و یكی» در نظم بست
______________________________
(1)- سوره 61 آیه 4
(2)- سوره 48 آیه 3
ص: 974
شاهزاده مذكور را به ابراهیم خان حاكم شیراز سپرده او را بشیراز بردند. و هم درین سال عثمان پاشا از جانب خواندگار مرتبه دیگر مأمور شده بشهرزور آمد. سرخاب سلطان بی‌آنكه جنگ نماید آن ولایت را گذاشته بمردیان آمد. رومیان بر آن دیار بی‌جدال و كارزار مستولی شدند. و هم درین سال در بلاد هند، سه پادشاه نامدار ...
ص 373 س 11: و هم درین سال نواب مهد علیایی بلقیس الزمانی شاهزاده سلطانم جمیع املاك و رقباتی كه در تبریز و قزوین و ری و گرمرود اصفهان و استرآباد داشت وقف سركار حضرات عالیات چهارده معصوم صلوات اللّه علیهم اجمعین نموده تولیت شرعی را بنواب كامیاب مالك رقاب تفویض فرمود، بعد از آن اعلیحضرت هر كدام كه پادشاه وقت باشند. و آن خیر جاریه كه از آن تاریخ الی یومنا هذا بدولت روزافزون این دودمان خلافت مكان همچنان بمستحقان میرسد. و هم درین سال ...
ص 373 س 19: تفاصیل شرح حالات وی در تذكرة الشعرا ذكر نموده و هم درین سال در بلده نخجوان شاه عالمیان بمعاملات مشهد مقدس معلی مزكی رسیده ارباب مناصب آنجا را خصوصا میردرویش بیك صفوی را از تولیت عزل فرموده تولیت را بمرحومی خلیفه اسد اللّه اصفهانی كه از اعاظم سادات خلفاء دار السلطنه اصفهان بود و بمزید علم و فضل و تقوی از سایر سادات آنجا مستثنی بود با شیخ الاسلامی مشهد مقدس شفقت فرمودند. سال سی و دویم از فرمان فرمایی آن خسرو غازی نوروز توشقان‌ئیل روز دوشنبه 17 ربیع الاخر سنه 963 شاه عالم‌پناه چون بخطه طیبه بردع رسیدند صحرای آنجا نمونه‌ای بود از ریاض بهشت آسا چنانچه شیخ نظامی علیه الرحمه در تعریف آن بلده میفرماید ...
ص 376 س 21: نظم:
ز بس خیمه و خرگه و سایبان‌ز خورشید روی زمین پی نشان
هوا نیلگون گشت و دشت آبنوس‌بجوشید دریا ز آواز كوس طوایف اصناف و مهندسان اطراف انقیاد حكم مطاع واجب الاتباع كرده بدانچه مقدور ایشان بود در باب تزئین آئین بفعل آورده مهیا ساختند. شاه جمجاه ...
ص 377 س 2: القصه كه در آن ایام عشرت انجام شاه برجیس غلام بمراسم و قواعد آن طوی قیام نموده:
یكی جشن شاهانه گردید راست‌مهیا درو هرچه اندیشه خواست و هم در آنروز مجلس نكاح منعقد شد و به آئین شریعة مصطفوی و طریق سنت مرتضوی آن مهد علیا در حباله نكاح نتیجه شاهان جهان‌آرا درآمد و نواب شاهی قامت با استقامت عقاد را كه عبارت از علامی میرمحمد مهدی رضوی قمی و سید محمد پیشنماز جبل عاملی بود با سایر صدور و علما و مشایخ و سادات كبار كه در آن محفل منیف و منزل شریف تشریف داشتند بخلعتهای گرامی آراسته حضار مجلس را به انعام وافر و تفقدات متكاثر از اجناس یزد و فرنگ سرافراز گردانید. شعر:
ص: 975 به آئین بزمگامی ساز كردندكه از فردوس درها باز كردند
شهنشه تكیه زد بر مسند نازبعشرت رنج سوز و گنج پرداز
فروزان .... فر شاهی‌زمین تا آسمان نور الهی
بگرد مسند عالم پناهش‌جهانی از سلاطین سپاهش
برسم بندگی استاده برپای‌سر رفعت ز هر یك آسمان سای
بحشمت هر یكی افراسیابی‌سپهر سروری را آفتابی
زمانه برگ عشرت ساز كرده‌ملك درهای دولت باز كرده
ز هر سو مطربان زهره آهنگ‌زده چنگ طرب در دامن چنگ
نوا سازان نواها ساز كرده‌سرود خرمی آغاز كرده
ز بس عیش و نشاط و شادكامی‌جهان را تازه شد رسم جوانی چون شب درآمد، نظم:
شبی بود همچون كف موسوی‌روان‌بخش چون نكهت عیسوی
شبی كو چنان عالم افروز بودنه شب گویی از روشنی روز بود
هوا مشكبو و صبا مشك ریزسر زلف مشكین شب مشك بیز نواب شاهزاده عالمیان بامر زفاف مشغولی كرده مقارنه شمس و قمر و زهره همگنان را معلوم گردید صباحش زمانه زمزمه تهنیت و مباركباد در گنبد فیروزه‌فام سپهر انداخت. خانان و امرا و سایر طبقات و وزرا پیشكشها و نثارها بنظر اشرف درآوردند. شعر:
نثار افكن شده گوهر نثاران‌ستاره برمه و خورشید باران
طبق بر دست مروارید ریزان‌گهر چینان شده افتان و خیزان
در آن تاراج دریای زمین پوش‌زلت معزول ........ «1» شعرای زمان در تاریخ آن اشعار دلپذیر بر لوح بیان نگاشتند از جمله مرحومی قاضی عطار و رامینی كه از مقربان درگاه بود چنین در سلك نظم كشیده. شعر:
شكر كز لطف شاه دین پرورجم قیصر شكوه و دارافر
آفتاب سپهر ملت و دین‌خسرو سروران روی زمین
سر و بستان شاه اسمعیل‌نمك خوان خاندان خلیل
گشت داماد و كامرانی كردكامران گشته درفشانی كرد
خواستم تا بشاه جم مقدارسال تاریخ را كنم اظهار
كه رسید این ندا ز خیل ملك«وصلت ماه و مهرداده فلك»
به از این عرضه دادم از خواهی«شاه داماد نعمت‌اللهی»
______________________________
(1)- لن: نامشخص است
ص: 976 باز بشنو ز بنده‌ات كه شده‌سال تاریخ «ماه ذو القعده» درین سال از ولایت استرآباد خبر رسید ...
ص 377 س 21: نقل نموده در خانه‌های پائین پا در آن روضه عرش مرتبه مدفون شد.
ص 378 س 5: ناگاه از قضا چشم زخمی بوی رسیده عصا شكست و بضرب تمام از بام بزیر افتاد.
ص 378 س 11: پس از آن امراء عالیجاه و مقربان درگاه خصوصا بیرام خان بهارلو كه از اولاد علیشكر مشهور بود برین وجه بیرام بیك بن سیف علی بیك بن باریك بیك بن پیر علی بیك بن علیشكر و در وقت آمدن بولایت ایران و دیدن شاه عالمیان شاه مالك رقاب او را همراه پادشاه همایون كرده فرستاده بود و بسعی و جانسپاری خان مشار الیه تمامی بلاد هند و سواحل سند بتصرف اولیاء دولت قاهره آن اعلیحضرت درآمد با وجود دیگر پسر از پادشاه همایون مثل محمد رحیم میرزا، بیرام خان شاهزاده صفدر جلال الدین اكبر را كه در سن دوازده سالگی بود برداشته بر جای پدر خجسته سیر بر تخت پادشاهی و مملكت داری نشاند و از آن تاریخ الی یومنا هذا كه تاریخ هجرت خیر البرایا بسنه ثلث و عشر و الف رسیده آن پادشاه عالیجاه پنجاه و یكسال است كه بر سریر پادشاهی و سلطنت متمكتن است. ذكر توجه پادشاه عالم مدار بجانب قزوین و قشلاق نمودن در آن بلده جنت آیه.
ص 378 س 18: بلاد و امصار در میانه معموره افتاده از یكجانب گیلان و رستمدار و مازندران و از یكجانب همدان و لرستان و از یكجانب ری و خوار و سمنان و از یكجانب قم و كاشان و اصفهان آنرا دار السلطنه نموده ...
ص 379 س 15: جای شاهزاده بهرام میرزا كه امیر دیوان بود و مهر بر ضمن نشان میزد و الكاء همدان كه به او متعلق بود بنواب اسمعیل میرزا داده وزارت آن حضرت را بوالد ماجد راقم این كتاب مستطاب میرمنشی الحسینی دهند و ایشان بصوب الكاء علیشكر روان سازند.
در این اثنا شبی از شبها شاهزاده لوند پیشه بی‌ملاحظه و اندیشه بسیر خانها رفته پای قرارش از جای ثبات بیرون رفته چند روز بر بستر استراحت غنود ...
ص 383 س 12: اواخر سال مذكور كه قمر در حوت بود احرام طواف آن آستان ملایك پاسبان بسته از دار السلطنه قزوین بیرون نشستند و از آنجا كوچ بر كوچ متوجه شده نوروز لوی‌ئیل را در سمنان بعیش و عشرت و جشن و صحبت و چوگان‌بازی بسر برده بعد از آن علم رفتن بدان صوب با صواب برافراشتند و والد ماجد فقیر حسب الامر ...
ص 383 س 16: سال سی و سیم از كامرانی آن برگزیده خلق افلاك و انجم نوروز لوی‌ئیل چهارشنبه 28 شهر ربیع الثانی ثلاث و ستین و تسعمائه
ص 385 س 4: نظم:
ص: 977 چو كرد آسمان قدر عالی مقام‌طواف چنان كعبه‌ای را تمام
برون آمد آن ماه ناكاسته‌لب از آستان بوسی آراسته و به ایثار نذورات و تصدقات به ارباب استحقاق و اصحاب حاجات اشارت فرموده و از روضه مقدسه بیرون خرامیده تا جلوخان و دربسته زنجیر آمده بر كمیت دولت سوار شده بطالع سعد و كامرانی بساعت فیروز و بختیاری بچهارباغ كه از مستحدثات پادشاه مرحوم میرزا شاهرخ است و سلاطین جغتای و شاهزاده‌های جهانفرسای كه دارایی آنولایت داشته‌اند هر كدام منزلی ساخته‌اند فرود آمده بر بستر استراحت و متكای استراحت قرار گرفت. بعد از چند روز در دیوان نشسته در گنبدی كه كپك میرزای ولد سعید دارین میرزا سلطان حسین بایقرا ساخته بود اوقات خجسته ساعات را به آمد و شد مردم جهت تهنیت و مباركی دارایی مملكت و سلطنت مصروف داشت. بعد ...
ص 386 س 10: قورچیان و تمامی غازیان و كافه بزرگان كل ممالك محروسه از جمیع مناهی توبه كرده مؤكد بقسم سازند و احكام و پروانجات ...
ص 386 س 18: به جنات عدن انتقال فرموده آن حضرت را از تبریز بمشهد مقدس مزكی نقل كرده در پائین پا در پهلوی قاضی جهان حسنی مدفون گشت و خواجه عبدی بیك مستوفی در تاریخ گفته، تاریخ:
تاریخ وفات صدر فرخنده صفات‌از هجرت مصطفی علیه الصلوات
باشد سه عدد مرتبه آحادش‌ضعفش عشرات و جمع این هر دو مات ولادتش در سنه 888 مدت عمرش هشتاد و شش سال مدت صدارتش بیست و یكسال. میر مرحوم از افاضل سادات ...
ص 387 س 2: تضییقات و شرح و حواشی دارند از جمله در زمانی كه در مشهد مقدسه غریه غرویه علی رامنها الف الف صلوة و سلام و تحیه در ملازمت نواب مجتهد الزمانی شیخ علی علیه الرحمه بوده‌اند حسب الاشاره علیه آن حضرت رساله در باب غیبت حضرت صاحب العصر و الزمان و خلیفة الرحمن علیه صلوة من اللّه الملك المنان نوشته بجلاء العیون موسوم ساخته‌اند و ادله سمعیه و عقلیه در باب ظهور آن حضرت مذكور گردانیده‌اند و رساله لعنیه را كه حضرت شیخ نوشته با فصح عبارات و الطف استعارات ترجمه فرموده‌اند و هم درین سال براق خان ...
ص 387 س 8: شیخ اغلن بن املتی اغلن بن ایبه خواجه بن بغنای بن بلعان بن شیبان بن جوجی ...
ص 387 س 16: سال سی و چهارم از پادشاهی آن خاقان اقلیم چهارم نوروزئیلان ئیل پنجم جمادی الاول مطابق سنه 964 درین سال ...
ص 388 س 15: به قلعه قهقهه رسانید نواب میرزایی قریب بدو هزار تومان اسباب و یراق و اثاث و یراق بیویات و دواب خود را كه همراه داشت بر سكنه و متوطنه و زوار عتبات عالیات نذر نموده مولانا عماد الدین علی قاری استرآبادی را كه از صلحاء زمان بود و در خدمت شاه
ص: 978
عالم‌پناه و شاهزاده سلطانم می‌بود وكیل ساخته مقرر نمود كه فراخور هر كس چیزی از آنها بدهد و خیلی از مردم خوب از آن عطیه متمتع گردیدند و از بقیه جماعتی ...
ص 388 س 20: فارغ البال گردانیدند و از اردو هر روز بنوازشی سرافراز ساخته كس به تبریز می‌فرستادند و بخط مبارك ...
ص 389 س 11: اتراك ذی قدرت از دست او بزینهار آمده بودند و عوانان بد فطرت از ترس او در اضطرار افتاده محصولات اوقاف آن ولایت را خصوصا سركار غازانی و رشیدی و علیشاهی بمبلغهای كلی رسیده چنانچه ازین بیت قاضی درویش عتیقی مفهوم می‌گردد. نظم:
یتشدی مین تومنه جمع وقف غازانی‌مسافر اغلی مجاور الوب سپردی اونی القصه كه شاه عالیجاه با خیل و سپاه از چرنداب متوجه دولتخانه صاحباباد شده سادات و قضاة و اعیان و كلانتری و موالی و اهالی به استقبال استعجال نموده بپای‌بوس اشرف سرافراز گشتند و از راه خیابان خرامان بدرون شهر تشریف بردند. و هم درین اوقات تبت آقا ذو القدر كه به ایلچی‌گری بروم نزد خواندگار سلطان سلیمان خان رفته بود حسب المرام و دوستكام مراجعت نموده بدرگاه معلی آمده تحف و هدایا و نفایس و تبركاتی كه نواب خواندگار جهت شاه كامكار فرستاده بودند آورده گذرانید. بعد از چند روز ...
ص 390 س 3: چون قبل ازین كه شاهزاده‌های نامدار در درگاه معلی بودند شاه جمجاه بواسطه صله رحم كه باعث زیادتی عمر است صبایای خود را مهد علیا شاهزاده گوهر سلطان خانم و بانوی كبری پریخان خانم را بآئین شریعت مرتضوی بعقد ازدواج برادرزاده‌های گرامی خود نواب ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا و نواب بدیع الزمان میرزا درآورده بود درین سال نواب سلطان ابراهیم میرزا بخاطر خطور كرد جهت تمشیت این امر عظمی كس بدرگاه معلی فرستد لاجرم والد ماجد كه ریش‌سفید و معتمد علیه در خانه وی بود بجهت آوردن ...
ص 392 س 7: سید علی شوشتری كه به نیابت والد ماجد بخدمت صدارت اشتغال داشت مرخص گشته بزیارت مشهد مقدس معلی روان شد و خود را بدان عتبه سپهرآسا رسانید و ساكن گشت و هم درین سال ...
ص 392 س 15: سیر فرمود و در تعظیم و توقیر ایشان این سرود مینمود كه:
ظل اللهند پادشهان ...
ص 392 س 18: و هم درین سال روز چهارشنبه هفدهم شهر ربیع الاول سنه مذكوره كه روز مبارك مولود حضرت صاحب اللوا و المقام المحمود (صلعم) بود شاه جمجاه بدولتخانه مجدد كه احداث یافته بود تشریف بردند. ع:
آفتاب دین و دولت خانه رفت
شعرای زمان و اكابر دوران درین باب تهنیت و مباركبادی قصاید و تاریخها بر صفحه لوح روزگار بیان نموده گذاشتند. خانان و امراء و وزراء و مقربان و قورچیان و سایر اعیان و
ص: 979
كلانتران همایون و ممالك محروسه و شاهزاده‌های عالیمقدار و سلاطین رفیع مقدار كه در اطراف و اكناف بودند همگنان ساچقهای فراوان و نثارهای بی‌پایان بنظر اشرف فرستادند و از جمله خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی قصیده دویست بیت در باب تهنیت و مباركبادی دولتخانه مباركه گفته این ابیات از آنجاست اوله:
صبح صادق چون به فیروزی برآمد بر سریرگشت دولتخانه مشرق ازو رونق پذیر
روز مولود نبی بود و به نیكویی و سعی‌كرد آئین ولادت تازه خورشید منیر
شادمان شد مادر ایام از مولود اووه چه مولودی كه در یكروز [شد] آفاق گیر
تا جهان از روز مولود نبی گیرد شرف‌باد هر عید غدیر آرایش تاج و سریر
روز نوروز نبی بادت مبارك ز آنكه هست‌دولتت انگیخته از دولت روز غدیر
در چنین روز مبارك با هزاران فرخی‌شد بدولتخانه تو خسرو روی زمین ص 393 س 13: واقع شد چه طالع بناء دار السلام بغداد و دار السلطنه اصفهان یكی است و هرچه در بغداد میشود در اصفهان نیز بوقوع می‌انجامد. القصه كه درین دو شهر خلقی بسیار و جمعی بیشمار تلف شدند از جمله مغفرت‌پناه میرفضل اللّه استرآبادی كه ساكن نجف اشرف بود و از افاضل فضلاء و علمای عصر و صلحای دهر در پیش بود بجوار رحمت ایزدی پیوست سال سی و پنجم ...
ص 394 س 10: كه تا چول آب اترك گریخته بود رسیده ...
ص 396 س 2: علی سلطان امرای مغلوب را كه همراه برده بود قرار داد كه در عوض خونبهای ایشان مبلغی گرفته آن جماعت را رها كند. بدرخان و رفقا ...
ص 396 س 14: ذكر گرفتن قلعه قندهار نوبت دویم بسعی شاهزاده عالیمقدار سلطان حسین میرزا ...
ص 397 س 7: به تیول شاهزاده بدیع الزمان میرزا كه در دار السلطنه قزوین بود ایالت سیستان را بدو مرحمت كرده ...
ص 397 س 13: سبزوار رسید از آنجا احرام زیارت حرم امام انس و جن و عرب و عجم بسته كس بخدمت برادر باجان برابر خود نواب سلطان ابراهیم میرزا فرستاده او را از آمدن خود آگاه گردانید. نواب ابراهیمی بعضی از مقربان خود را با چند قطار استر از مربیات و حلویات و جوارشات و خربزه مشهد مقدس و سایر مأكولات و اشربه و غیره باستقبال فرستاده امر عالی شرف صدور یافت كه اهالی و ارباب و اهل حرفت و كدخدایان مشهد مقدس یكهفته بازارها و سر كوچه‌ها و محلها را آئین با تزئین بسته پس از آن خود تا موضع ... برادر عالی گهر را استقبال نموده او را با اعزاز و احترام بشهر آورده در منزل خود فرود آوردند.
ص 398 س 16: آوردند شاه عالمیان آن خاتون را كه از خاندان بتكچیان بود سیورغال داده رعایت فرمود و محب علی بیك باباكش اشتهار یافته از قورچیان چیق شده بمواجب
ص: 980
و تیول و انعامات سرافراز گردید و قشلاق این سال در دار السلطنه قزوین نموده ...
ص 398 س 64: كتب احادیث نبوی و امامی مینمایند رستم پاشا ...
ص 399 س 7: شهید ساخته بشمشیر زدند و جسد مطهر او را بعد از عصر در دریا انداختند. ولادتش روز سه‌شنبه سیزدهم شهر شوال سنه 911 مدت عمرش پنجاه و پنجسال حضرت شیخ بیشتر اوقات در عتبات عالیات خصوصا نجف اشرف به تألیف و تصنیف اشتغال داشت از جمله تصانیف او ...
ص 857 س 2: گردانیدند و در آن سال زر بسیار بضرب جعفرآباد مسلوك شده و مرحومی قاضی محمد رازی كه از مقربان شاه عالی جاه بود در جواب قطعه خواجه كمال الدین اسمعیل اصفهانی اینچنین در رشته نظم كشیده، قطعه:
چهار بودند در اطراف عراق ای شه دین‌شهرهایی كه نشستنگه شاهان بودند
اصفهان آنكه ورا نصف جهان می‌گفتندعدل عمال شه او را ز جهان افزودند
همدان آنكه علیشكرو یارانش بودبزر و سیم همی چتر و وثاق اندودند
قم كه جز شیعه حیدر نبود ساكن اوسبب آنست كه خاك فرجش پیمودند
ری كه هر قلعه او هست چو لعل یكرگ‌حیف و صد حیف كه او را بسزا نستودند
شاه افرود برین چاریلد یك تختی‌كاهل تاریخ چنین تخت دگر نشنودند
بمثل هر یك از این چار یكی عنصر بودكه از آن چار جهانی شه دین پیمودند
لقب و نام از آن تخت و سبب گر خواهی‌بر تو بگشایم اگر چه بكسی نگشودند
بود قزوین چو به ناپاكی مذهب مشهورذكرش از صفحه ایام از آن نزدودند
باب جنت لقبش آمد و نامش بشنوجعفرآباد كزو خلق خدا آسودند
سنیان همچو كتانند و شه دین مهتاب‌تاب ناورده تمامی چو كتان فرسودند
سرمه چشم جهانست از آن‌رو مردم‌دیده بر خاك قدوم شه دین فرسودند القصه باغ مذكور در غایت زیب و زینت طرح شده بود.
ص 402 س 6: سخنان حمار مروان علیه العذاب و النیران است «اذا انتفی مدة لم ینفع عده»
ص 404 س 14: شهر رمضان آن بوعلی زمان در عفوان شباب كه سنش از سی قدم برتر نهاده بود از دار غرور براحت آباد سرور در دار الارشاد اردبیل انتقال فرمود و مولانا محتشم كاشی در تاریخ آن زبده افاضل گفته. شعر:
ملا ابو الحسن كه محیط وجود اوزین خاكدان [رساند] بافلاك موج [فضل]
چون كرد رو بملك عدم ز آسمان رسیدتاریخ فوت گشتن او [ماه اوج فضل] از حمله تصانیفش ...
ص 404 س 16: خان میرزا صفوی ولد نواب معصوم بیك وكیل. دیگر رساله روضة الجنان ...
ص: 981
ص 404 س 20: در علم كلام و هم درین سال مرحومی شیخ محمد داود استرآبادی كه از صلحاء زمان بود در دار السلطنه اصفهان رحلت نمود او را بمشهد مقدس معلی آورده در گنبد كپك میرزا مدفون ساختند. و هم درین سال بیرام خان بهارلو كه یكی از امرای نامدار همایون پادشاه بود بعد از فوت پادشاه مذكور وكالت خلف او جلال الدین اكبر شاه متعلق بود از منصب عزل شد. بعد از چندگاه عزیمت حج نموده در گجرات بدست كفار بقتل رسید. در تاریخ او گفته‌اند رباعیه:
خانی كه گذشت از حشم و طبل و علم‌شد محرم بزم وصل در راه حرم
اهل دل اگر ز حال وسالش پرسندگویند «شهید شد محمد بیرم» جلال الدین اكبر بعد ازو اقتدار تمام یافت و مستقل گشت. بیرام خان مرد شیعه موالی بود و رعایت سادات و مؤمنان بسیار فرمودی هر كس از عراق و آذربایجان و فارس و خراسان بخدمت او رفتی رعایتها یافتی.
ص 405 س 11: فرستادی و قبل از وفات خواجه میریجان سیاقی را كه وزیر او بود با مبلغی كلی بصوب مشهد مقدس معلی نقل كرده بود و التماس كرده بود كه ترتیب مدفنی جهت او بدهند. خواجه مشار الیه در باغ پائین پا بر جانب غرب صفه و تختی و سردابه جهت او ترتیب داد. بعد از شهادت او را بمشهد مقدس معلی نقل كرده در آنجا مدفون گشت. سال سی و هفتم از پادشاهی آن خسرو اقلیم چهارم نوروز پیچین ئیل دوشنبه 10 جمادی الاول سنه 967
ص 407 س 10: امصار عالم رسیده انتشار یافت خواجه محمد میرك خبیصی ناطقی تخلص در تاریخ آمدن وی چنین گفته، تاریخ:
شاه طهماسب سرور شاهان‌آنكه بر دشمنان هجوم آورد
از مه نو كلید روم بدست‌لشگری بیش از نجوم آورد
گشت تاریخ سال آمدنش‌قیصر آمد ... روم آورد «1» القصه چون سلطان سلیمان ...
ص 409 س 16: نیامده بود گویا ما صدق مفهوم این بیت مینمود، تركیه:
مغبچه‌گون بیرقیدك چخدی كلیسادن بری‌چخمدرشیله صورت دورعیان دورپری بدرگاه عالم‌پناه آمده ...
ص 413 س 7: دریاچه عظیمی بود گشادی یافت. خواجه حمد اللّه مستوفی قزوینی صاحب تاریخ گزیده در كتاب گزیده و نزهة [القلوب] در باب تعریف آن چشمه نوشته كه بحیره چشمه سبز بولایت خراسان بحدود طوس دورش یك فرسخ ازو دو جوی بزرگ است كه بطوس و نیشابور میرود هر یك زیاده از بیست آسیا آب‌گردان. هیچ ملاحی این بحیره را نتواند برید و بقعرش نتواند
______________________________
(1)- ظاهرا: مصرع باید چنین باشد: قیصر آمد ز روم و روم آورد
ص: 982
رسید و بگمان مردم این بود كه از پیشینیان نقل می‌كردند كه هر گاه این بحیره بگشاید اكثر ولایات مشهد مقدس تا نساوباورد و مرو را آب خواهد برد و همگی مردم از آن درهم می‌بودند اتفاقا در محلی كه قمر در برج جوزا بود آب چشمه مذكور بیك ناگاه رهایی یافته بر دره‌ها و رودخانها و صحاری بلوكات مشهد مقدس افتاده هرچه در پیش آن آب واقع بود از بیخ كنده تا برودخانه طوس منتهی شد.
ص 413 س 14: نقره بیشتری مشاهده نمودند برداشتند چون آن جماعت از ضعفا و رعایا و كاركنان قریه كارده بلوك شاندز بودند نتوانستند كه آن طلا و نقره را در آن ولایت خرج نمایند بوسیله‌ای از وسایل بقندهار رفته آن ظروف یافته را خرج كرده در عوض ...
ص 413 س 4: چون اشیاء مذكور عرضه داشت شاهزاده بنظر انور درآمد داروغه و مشرفی جهت آن محل تعیین نموده ارسال داشتند و بدستور كان فیروزه كه در جوار آن قریب ببلده نیشابور واقعست ضابط مقرر داشتند و الحال ...
ص 414 س 14: از خزانه «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» «1» شفای عاجل كرامت فرمود.
ص 415 س 5: آرایش این اوراق در ذكر طوی شاهزاده باستحقاق ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا در مشهد مقدس معلی ...
ص 415 س 17: شاهزاده سلطانم همشیره اعیانیه شاه جمجاه كه ملكه زمان بود وعده فرستادن آن شاهزاده گرفته نواب علیه عالیه بوقتی دیگر فرموده بودند و چون قریب بچهار سال از آن انفصال یافت شاهزاده سلطانم كه نواب میرزایی ...
ص 416 س 6: مانده بود با وجوه كبرسن آن عالیجناب را همراه نمود. خدیجه سلطان خانم كه زوجه القاس میرزا بود و از نواب میرزایی دو پسر داشت او را آق‌برجك وانكه نموده با جمعی از ...
ص 416 س 12: بباغ شاهی كه شاهقلی سلطان استاجلو در ایام تیولداری خود احداث نموده و در میانه باغ عمارتی عالی ساخته فرود آوردند. شعر:
در آن ایام چون آن مهد زرین‌به پیروزی به شهر آمد ز قزوین آنگاه امر عالی صادر شد كه از دروازه دویم سراب تا در چهارباغ آئین‌بندی كرده بازاری از خیمه و خرگاه و سایه‌بانها ترتیب دهند و از جمیع اصناف دكانها تزئین دهند وزرا و مقربان بترتیب اسباب طوی و عروسی مشغول گشتند.
ص 417 س 15: دار السلطنه قزوین متوجه شده شاهزاده‌ها از بلوك ... و مایان بشهر آمدند. و هم درین سال پادشاه ملكی خصال را پسری شده او را سلطان محمود میرزا نام فرمودند و اتابكی او به قرخزاد بیك ایشك آقاسی‌باشی قراداغلو شفقت فرمودند. در باب تاریخ ولادت وی خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی چنین در سلك نظم كشیده، رباعی:
______________________________
(1)- سوره 17 آیه 82
ص: 983 در نهصد و شصت و هفت از سال عرب‌یوم الثلثا نوزده ماه رجب
آمد ز صدف پدید یك در عجب‌سلطان شد و محمود پذیرفت لقب و هم درین سال مرحومی میرحسن عسكری موسوی كه از صلحای عصر بود در خطه قم رحلت نمود تاریخ وفاتش «میربهشتی» یافته‌اند ولادتش را فیاض یافته بوده‌اند. وی در رهق مدفون است. و هم درین سال در روز دوشنبه هفدهم شهر ذی حجه حسین بیك چاوشلو قورچی تیر و كمان شاه عالمیان كه از مقربان و معتمدان بود و كمال تسلط و استیلا داشت در دار السلطنه قزوین فوت شد. جسدش را بمشهد مقدس معلی مزكی نقل نمودند. و هم درین سال شاه جمجاه بتحریك یوزباشیان و مقربان و ریش‌سفیدان نواب سام میرزا را بقلعه قهقهه برده محبوس ساختند منشاء آنكه در وقتی كه شاه عالم‌پناه مریض بود سام میرزا را كه در دار الارشاد اردبیل بود از حظیره آمده روانه اردوی معلی گردید. چون در راه خبر صحت مزاج اشرف بدو رسید معاودت نمود.
سال سی و هشتم از سلطنت.
ص 417 س 18: نوروز نموده در اول بهار و استوی لیل و نهار كه شكوفه بر شاخسار اشجار قرار داشت ایلچیان ...
ص 420 س 19: فرمود و قریب بآن حوالی بایشان رسیده ...
ص 421 س 5: درگذشت از صحیح القولی استماع افتاد كه از جمله متروكاتش ...
ص 421 س 13: درین سال سید علی پیشنماز جبلعاملی كه بصلاح و تقوی و سداد موصوف بود و خاقان گیتی‌ستان باو انواع اعتماد داشت در شب جمعه دویم شهر ذی حجه حجه سنه مسطوره و مرحوم خواجه قاسم نظری كه مدت سی سال استیفاء دیوان اعلی بوی متعلق و از روی استقلال و عجب لا كلام بدان اقدام داشت رحلت نمود و در تاریخ وی خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی گفته:
مستوفی دهر شه سراج الوزراءكامروز بیفراخت بدولت قد و قامت
چون دانه مگر زیر زمین رفت كه فرداسر برزند از خاك بصحرای قیامت
هنگام شدن از پی تاریخ وفاتش‌گفتا كه «شه دین بجهان باد سلامت» سال سی و نهم از سلطنت ...
ص 429 س 3: واقع شد. عطرفشانی قلم خجسته رقم در ذكر فوت شاهزاده سلطانم و شرح اندكی از حالات و صفات آن شمسه آسمان خدارت. درین سفر شكار ...
ص 429 س 17: بیت: سید المرسلین یعنی حضرت فاطمه بنت ابا ابراهیم موسی الكاظم سلام اللّه علیه دفن نمایند.
ص 429 س 23: اسمعیل و در حین احتضار آن شاهزاده پرهیزگار وصیت‌نامه بخط خود نوشته بدین عبارت اختصار فرمودند هذا صورة خطها: «وصیت میكنم من كه سلطانمم بحضرت شاه طهماسب كه تو برادر منی سوگند می‌دهم بتو بخداوندی خدای تعالی كه از غیر ازو
ص: 984
خدایی نیست و به ارواح حضرات چارده معصوم صلوات اللّه علیهم اجمعین كه اول مرا بكربلا فرستی. دوم نماز روزه و حج و زكوة و خمس و نذر و رد مظالم كه گفته‌ام و در طومار علیحده نوشته شده بجای آری. دگر هر چیزی كه گفته‌ام امر كنی كه بجای آرند سفارش ملا عماد را بجای آری دیگر ده ده‌ام چهل و سه سال خدمت من كرده، زن پیریست هرچه مال و ملك اوست بعد از مرگ بدو داده‌ام و آزاد كرده‌ام باو بدهید. دیوانی املاكش از تو التماس دارم كه باو بدهید اسب خان بیگی خانم و استر زینل هم ازوست و استر جامی و اسب گل‌ورن صوفیان را هم باو دهید و ده‌ده سلطان سلیمان كنید و بمشهد فرستید كه زن صالحه است و اگر آید همراه من بكربلا بگذارید بیاید.
بعد از آنكه مراجعت نماید البته او را بمشهد مقدس پیش سلطان سلیمان بفرستید كه آنجا باشد دیگر چه بنویسم مرا حلال كن نیز بی‌ادبی كه كرده باشم از گناه من بگذر و مرا فراموش مكن و از خیرات كه هم پدر و برادر منی غیر از تو وارثی ندارم دگر كنیزان خود را هم آزاد كرده‌ام.
بعد از مرگ مال ایشان را هم داده‌ام اقبال را هم آزاد نموده‌ام. بعد از من ایشان را بتو سفارش می‌كنم كه رعایتشان بكنی كه غریب‌اند و بی‌صاحب». القصه احوال خیر مال آن حمیده خصال چنین است كه چون در عنفوان شباب و جوانی شاه عالی آثار قید و صلاح و زهد و طهارت و فلاح ازو جنات احوالش معلوم نمود در مقام اطاعت او درآمده آن علیا حضرت را نذر حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن صلوات اللّه علیه نمود. وی چون بآن شرف مشرف گردید و عاقله و فاضله بود
ص 430 س 10: بخواندن علم تجوید و قرائت قران داده مولانا عماد الدین علی قاری كه در آن فن اعلم از همگنان بود و در مشهد مقدس معلی مزكی می‌بود ...
ص 431 س 11: روزه و نماز و زكوة و خمس و رد مظالم نموده چنانچه در وصیت‌نامه شرف ذكر یافت و در آستانه مقدسه منوره حضرت معصومه ستی فاطمه علیها الصلوة و السلام مدفون شدند و قرب بیست و چهار سال در آن روضه مقدسه مدفون بودند.
ص 431 س 16: استخوانهای مطهره ایشان بحایر مقدس [نقل] نموده در سردابه كه قبل ازین ترتیب یافته بود دفن نماید. مولانای مشار الیه حسب الامر آن پادشاه نیكوسیر نقل آن بدان آستان عرش نشان نموده در همان سردابه دفن كردند. مصراع ...
ص 431 س 20: و تجاوز عن تقصیراتها و تقصیرات اسلافها. و هم درین سال حضرت ذو الجلال و الافضال نواب جهانبانی كامرانی ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا را دختری در مشهد مقدس معلی مزكی از صبیه شاه جمجاه گوهر سلطان خانم داده او را گوهرشاد بیگم نام فرمودند ولادت وی در شهر شعبان سنه مذكوره بوقوع پیوست. و هم درین سال ولی بیك استاجلو یساول باشی برادر امیر غیب سلطان را برسالت نزد سلطان سلیمان خان خواندگار بروم فرستادند ما حصل مكتوبی كه مشار الیه برده بود بر سبیل اختصار اینست كه «از كتابتی كه مصحوب مصطفی چاوش و حاجی حسین چاوش ارسال فرموده بودند معلوم شد از آنجا كه حق‌شناسی آن پادشاه عالی‌جاه
ص: 985
است یقین كه در ادای حقوق خدمت مخلصان مضمون صدق مشحون «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» «1» و مؤدای «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» «2» بر حسب «تخلقوا باخلاق اللّه» ملحوظ اعتبار خواهند داشت اولا در باب فرستادن دو نفر از ملازمان مخلص بعراق عرب و عمارات عتبات عالیات و صرف نذورات لطف فرموده بخط اشرف خود مؤكد گردانیده بودند زبان از مراسم شكر آن قاصر است و چون بتاریخ سی و چهار سال قبل ازین كه مخلص را با طایفه اوزبكیه جنگ واقع شد مبلغی جهت مشاهد مقدسه چهار امام معصوم و مزار فاطمه بنت اسد والده حضرت امیر المؤمنین علی سلام اللّه علیه كه در بقیع مدفونند نذر نموده بود كه صرف عمارات و فروش و روشنایی و پرده و صندوق پوش و غیره آن حضرات نمایند و تا غایت میسر نشده، حالیا بیمن همت و شفقت آن پادشاه میسر است توقع آن دارد كه در آن باب هم دو كلمه مرقوم قلم محبت رقم فرمایند و چون لوامع انوار عاطفت بر ناصیه احوال فرزندان مخلص تافته بود كه قبول مدعایی كه عرض شده بود فرموده بودند بر رای عالم آرای مكشوف باشد كه در وقتی كه آن استدعا مینمود در طی صحیفه محبت شده بود كه بواسطه صغر سن فرستادن ایشان بدان صوب صورت ندارد چه بزرگتر ایشان پنج ساله دویم سه ساله و سیم دوساله است. بعد از آنكه از مرتبه طفولیت بسن تمیز رسیدند روانه خدمت خواهند شد. دیگر حكایت سلطان بایزید و فرزندان مرقوم قلم عنبرفام شده بود و مضمونی كه بعزة اللّه تعالی هرگز در خاطر مخلص حظور نكرده بخاطر اشرف آورده حیرت و استعجاب فرموده بودند از مقتضای رای عالم‌آرای بدیع نمود. حقا كه از زمان معاودت ایلچیان عظیم الشأن همواره مترصد بود كه امروز و فردا فرستاده آن پادشاه با حكم و فرمان و فرستاده‌های شاهزاده سلطان سلیم خان تشریف آورند كه ایشان را تسلیم كنم حالا این كتابت آمده و موجب حیرت حیرت گشته چرا كه در طی كتابتی كه مصحوب سلطان فرستاده شد و سوگندنامه بخط خود نوشته مصحوب حسن آقا فرستاده شده غیر این نیست كه سوگند خورده‌ایم كه ایشان را بملازمان آن اعلیحضرت ندهیم و بفرستاده شاهزاده سلطان سلیم خان سوگند نخورده‌ایم. البته همان حسن آقا و علی پاشا را بفرستند كه همچنانكه قرار یافته تسلیم نمائیم و صدق و كذب معلوم گردد. بدین سبب امارتمآب ولی بیك بساول‌باشی استاجلو را بر سبیل استعجال فرستادیم چون این مدعا بتأخیر انجامید حكم مطاع به یكی از پاشاهای سرحد اصدار یابد كه سی كس از ملازمان خود و بیست كس از ملازمان سلطان سلیم به اتفاق یساول‌باشی مذكور روانه گردند و جعفر سلطان بدستور در آنجا باشد كه هرگاه خواهند او را رخصت فرمایند و بعد از آنكه خدمت اتمام یافته باشد و حكم و فرمان سلیمانی بجای خود رسیده باشد و مخلص بعهد و یمین خود عمل كرده باشد، آن بحر جود و احسان بدانچه لایق دانند عمل خواهند فرمود. دیگر چشم‌داشت آنست كه هر كس از منسوبات و متعلقات مخلص بدانصوب آمد پاشاهای حدود سرحدها را مقرر فرمایند كه او را بازفرستند و استدعا آنكه این دو كلمه در ذیل ملتمسات بخط اشرف موشح گردد».
______________________________
(1)- سوره 6 آیه 160
(2)- سوره 2 آیه 261
ص: 986
ولی بیك متوجه ولایات روم گشته سلطان سلیمان او را خوب دیده مرخص ساخت و او را همراه ایلچیان خود و فرستاده سلطان سلیم خسرو پاشا حاكم وان و سنان آقا چاشنی‌گیر و علی آقا قاپوچی‌باشی با دویست نفر از ملازمان رومی نموده در روز پنجشنبه ...
ص 433 س 1: بنده خدا سلیمان. القصه كه ایلچیان مذكور بنوازش بی‌دریغ پادشاهانه سرافراز گشته چون قبل ازین كه آن خسرو با تمكین فرخ‌زاد بیك ایشك آقاسی را نزد خواندگار فرستاده بودند ...
ص 433 س 14: نی دست تو دارد خبر نی تیغ تو آلودگی. شعرای نامدار در تحسین این كار قصاید بیشمار و تاریخ بسیار فرمودند از جمله خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی قصیده گفته و این ابیات ازوست:
ناآدمی بلطف چه حاصل كه پروری‌با آدمی بجای خودست آدمی گری
شاها بجای خویشتن این كار كرده‌ای‌دولت ز تست كز همه از عقل برتری
آن كار كرده‌ای كه بجان تا بروز جشرطبع سلیم میكندت مدح گستری و در تاریخ این قصیده چنین است، تاریخ:
نهصد و شصت و نه از سال عرب‌در عجم شد بوالعجب سالی عیان
بایزید و چار تن اولاد اوبرگرفتند از میانه رومیان
زین معماجوی تاریخش كه شد«پنج كم از زمره عثمانیان» القصه صلاح ...
ص 433 س 26: «الصلح خیر». چون ایلچیان نعش سلطان بایزید و اولاد را به استنبول رسانیدند، نواب خواندگار و شاهزاده عالیمقدار سلطان سلیم خان از نواب كامیاب مالك رقاب راضی و خشنود شده در مقام تدارك و تلافی و عذرخواهی درآمده انواع خوشحالی و بهجت و سرور در مملكت روم واقع شد و به پاشاهای سرحد نوشتند كه من بعد هر حكم و فرمایی كه به اسم ایشان از نواب اعلی صادر گردد اطاعت نماید. و هم درین سال در بیستم شهر ربیع الثانی سنه مذكوره داود بیك ولد لواصات ...
ص 435 س 18: فوت گشتند و خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی اینچنین در سلك نظم كشیده، تاریخ:
بین كه در عرض چار ماه چه شداندرین چارسوی كون و فساد
خواجگی رفت و قاضی مرحوم‌آن بدین سعد و این بملك عماد
رفت سید بیك كمونه ز پی‌كه نبودش قرین بدولت و داد
رفت شاطر محمد مغفوربهتر صالحان نیك نهاد
بعد از ایشان بخاك شد ترخان‌كه نظیرش فلك ندارد یاد
بعد ازو رفت قورچی‌باشی‌همه شانرا خدا بیامرزاد
ص: 987 بهر تاریخ فوتشان گفتند«بجهان شاه دین سلامت باد» و هم درین سال، بعد از رحلت شاهزاده سلطانم باغوای نواب معصوم بیك صفوی شاه عالی والد را قم را از وزارت نواب جهانبانی ابو الفتح ابراهیم میرزا خلع فرموده ...
ص 436 س 4: خواجه میرز بیك سابق كه وزیر سوندوك بیك قورچی‌باشی بود سیصد تومان قبول كرده او را بوزارت نواب مشار الیه تعیین فرمودند. مشار الیه درین سال بمشهد مقدس آمد. مولانا معین الدین استرآبادی قصیده‌ای كه جهت والد فقیر گفته بود كنایه‌ای بوزارت خواجه میرزا بیك در آن نمود:
سلیم النفس قمی میر منشی‌خلاف بابویه از باب ما نیست
نمی‌فهمد عتل بعد ذلك‌كه غصب منصب از آداب ما نیست والد فقیر درین سال در دار السلطنه قزوین بپای‌بوس سرافراز شده در سلك مجلسیان مجلس بهشت آئین منخرط گشت. و هم درین سال محمدی بیك منشی كه سابقا منشی بود بعد از فوت میرزا كافی بمنصب انشا سرافراز گشته او را از مشهد مقدس بدرگاه عالم‌پناه طلبیدند. سال چهلم از سلطنت آن پادشاه والا جاه نوروز تنگورئیل پنجشنبه 16 رجب المرجب مطابق سبعین و تسعمایه
ص 438 س 1: چند روزی بخانه نواب معصوم بیك رفته از آنجا بدار الارشاد اردبیل رفت
ص 438 س 6: خواجه افضل محمد تركه
ص 438 س 7: میرزین الدین سید علی ولد غفران‌پناه میر اسد اللّه صدر شوشتری مرعشی كه وی از افاضل و صلحای زمان بود و سالها بر مسند صدارت و عزت متمكن بود شفقت و عنایت فرمودند.
ص 438 س 12: خلیفه اسد اللّه اصفهانی متولی آستانه مقدسه منوره عرش مرتبه رضیه رضویه علی مشرفها السلام و التحیه در آن روضه مقدسه بجوار رحمت ایزدی پیوست. شرح حالات ویرا در تذكرة الشعرا آورده. میر مرحوم در پائین پای مبارك جهت دفن خود سردابه‌ای ترتیب داده بود در آنجا مدفون گشت و تولیت آن آستانه مقدسه منوره را بعد از مرحوم مشار الیه بمیر عبد الوهاب شوشتری مذكور شفقت فرمودند. و هم درین اواخر سال، امیر غیب سلطان استاجلو كه بزیارت مشهد مقدس رفته بود چون بدان آستان رسید مقارن آن نواب شاهزاده عالمیان ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا عرضه نوشته بدرگاه گیتی‌پناه فرستاده بود مضمون آنكه- در بیماری شاه عالمیان نذر كرده‌ام كه بگرد شاه فریدون فر گردم- شاه جمجاه حكومت مشهد مقدس را به امیر غیب سلطان شفقت فرمودند.
ص 440 س 6: مراجعت نمود. و هم درین سال شاه حمیده خصال را پسری از خان پرور خانم دختر شاهقلی گلباد گرجی بوجود آمد و وقوع این عطیه در شهر ذی حجه حجه مذكور در منزل نواب معصوم بیك بود. و هم درین سال مولانا قطب الدین ...
ص 446 س 22: از راه بر و بیابان خود را بمكه مشرفه و مدینه معظمه زادهما اللّه شرفا
ص: 988
و تعظیما رساند. پاشای بغداد آنرا موقوف بعرض نواب خواندگار داشت و محل حج فوت میشد.
بعد از تشرف بشرف زیارت عتبات عالیات از مشهدین و كاظمین و عسكرین و سایر امكنه متبركه وی بالضروره عود نموده در راه بیمار شده پهلو بر بستر ناتوانی نهاده روز بروز ...
ص 447 س 3: در تاریخ وی یافته‌اند، مصراع:
«شاه باقی زنده هر دو سرای»
ولادتش مطابق اثنی و سبعین و تسعمایه.
ص 448 س 11: حاكم لار و مزدج و صدر الدیخلاصة التواریخ ج‌2 988 اختلافات نسخه برلن ..... ص : 927
ن خان ...
ص 449 س 15: فرستادند و بدن او را در گازرگاه در منازلی كه بر جانب غرب واقع است دفن نمودند و مصطفی بیك و مسیب بیك بخدمت اشرف آمده و مصطفی بیك را میر قبله شروان نمودند او بدانجا رفته بواسطه عفونت آب و هوا آنجا فوت شد و مسیب بیك را امیر نموده خاوه ری را به تیول او دادند و در تاریخ قزاق شیخ كمال تربتی كه از فضلای زمان بود گفته، تاریخ:
حجاج ثانی آنكه ز طوفان ظلم اوكس را بهیچ روی نبودی ره نجات
بنهاد بر بساط شه كامیاب رخ‌كج رو چو فرز بود از آنروی گشت مات
بودند اهل شهر هری از جفای اوراضی بمردن خود و نومید از حیات
قتلش چو هست باعث معموری هری‌تاریخ قتل او شده «مأموری هرات» و هم در اوایل این سال فرخ‌فال كه آفتاب در حمل بود و قمر در اسد، در شب پنجشنبه دوازدهم
ص 450 س 6: مالو خراج و مقاسمه كه از قدیم الایام ...
ص 450 س 18: سال چهل و سیم از سلطنت آن خاقان بلند مكان نوروز پارس‌ئیل روز پنجشنبه نوزدهم شعبان المعظم مطابق سنه 973 در اول این سال ...
ص 452 س 24: سلطان حسن میرزا كه در دار السلطنه هرات بود ایشان را بدرگاه گیتی‌پناه آورند.
ص 453 س 1: ركاب نصرت ایاب شاهزاده سلطان ابراهیم.
ص 972 س 10: یرتاولی
ص 453 س 14: پیر قلی بیك شاملوسكی آلن بدرگاه شاه جمجاه فرستاده و هنوز در اوایل این سال كه هنوز محرم سنه ثلث نشده بود، علی سلطان بن الوش خان بن محمد امین بن یادگلد بن میرشیخ اوغلن بن حاجی تولی اوغلن بن عرب اغلن بن فولاد اغلن بن ایبه خواجه ابن تغتای بن بلغان بن شیبان بن جوجی بن چنگیز خان اراده تاخت استرآباد نموده چون بدان حوالی رسید در اواخر شهر رجب المرجب سنه اثنی و سبعین و تسعمایه درگذشت.
ص 453 س 21 بریده شد در تاریخ گفته‌اند:
باطن شه داد چون قتل علی سلطان قراراز خراسان برطرف شد اوزبك سگ آمدن
گرنشان از سال تاریخش یقین خواهی بدان‌مژده قتل علی سلطان اوزبك آمدن
ص: 989
و هم درین سال مرحومی میر تقی الدین محمد صدر اصفهانی در دار الارشاد اردبیل بجوار رحمت ملك جلیل پیوست.
ص 454 س 9: كلانتر مشهد اقدس انور در ركاب ظفر ایاب شاهزاده‌ها از آنجا بدارالسلطنه آمدند. و هم درین سال خبر فوت عبد اللّه خان بن قراخان استاجلو بگلربیگی ولایات شروان كه از عمه شاه جمجاه بوجود آمده بود و شرف مصاهرت آن اعلیحضرت نیز داشت و خواهر آن پادشاه نیكوسیر در حباله او بوده فرزندان ازو داشت، از شروان بدرگاه شاه عالمیان رسید كه در شهر ربیع الثانی مذكوره رحلت نموده و هم درین سال شاه ملكی صفات ...
ص 455 س 9: كمال تقرب داشت و در سخا و كرم دست جودیر می‌افراخت خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی در تاریخ وی گفته، نظم:
ای دل از حق چو در رسد فرمان‌كه تواند زدن دم از كم و كیف
رفت سید شریف آنكه بدهربود مخدرم اهل خامه و سیف
بهر تاریخ فوت او گفتند«حیف سید شریف باقی حیف» لعش میرزا به صحرای كربلا نقل نموده در صحرای كربلا قریب بخیمه‌گاه گنبدی ساخته دفن كردند و از آنجا بمدینه مشرفه نقل نموده‌اند. و هم در روز دوشنبه هفتم شهر جمادی الثانی سنه مذكوره
اقبال‌پناه مرحومی معصوم بیك صفوی با امراء عظام مثل امیر خان موصلو و نظر سلطان استاجلو از سفر خیر اثر خراسان مراجعت نموده بپای‌بوس بندگان اشرف شاه جمجاه سرافراز گشته در منازل خود قرار گرفتند. و هم درین سال محمد جان بیك ذو القدر كه از اعیان آقایان ذو القدر بود برتبه سرافراز شده حاكم شیراز گشت و شاهولی سلطان تاتی اغلی ذو القدر را عزل فرموده بدرگاه گیتی پناه طلبیدند بواسطه آنكه بملازمان چیزی نداده مبلغی كلی ازو مطالبه مینمودند.
ص 456 س 21: فرمان‌فرمایی شاه عالی نوروز توشقان‌ئیل پنجشنبه سلخ شهر شعبان سنه 974
ص 457 س 20: خلیل بیك قورچی‌باشی
ص 458 س 2: و هر كس از سادات و علماء و صلحا و مشایخ و فضلاء بخواندن ادعیه مأثوره مأمور فرموده خود بخواندن دعا اشتغال فرمودند و مترصد خبر بهجت اثر و مژده فتح و ظفر می‌بودند.
ص 458 س 8: رسید كه در بلده مروجاریست و اسكندر ذو القرنین بند آنرا بسته آن بند را خراب كرده ...
ص 459 س 9: در حوالی قلاع بیج در چهارم شهر محرم سنه مذكوره دل بر آن واقعه ناگزیر كه لازمه ذات صغیر و كبیر است نهاده ...
ص 459 س 18: بصره و شهرزور قطیف ولایت لحصا قلعه بتلیس كردستان بعضی از
ص: 990
بلاد یمن ولایت سواكن داوایلی گرجستان قلعه وان و اخلاط و توابع از آذربایجان و بلغرط و اره‌دوس بودن كه پایتخت پادشاه آنكرس بوده از فرنك جزیره سفراء مغرب زمین بلده طرابلس و بلده جزیره و بعضی از جزایر عرب. چون این حادثه عظمی بوقوع انجامید، محمد پاشا وزیر اعظم فوت سلطان سلیمان را مخفی داشته، مصطفی پاشا وزیر ثانی را كه در صورت فی الجمله مشابهتی بخواندگار داشت او را طلب نمود او را در محافه نشانده سیر و سلوك میفرمود تا تسخیر آن قلاع نمود و كس بطلب سلطان سلیم خان بكوتاهیه فرستاده او را طلب نمود. سلطان سلیم بسرعت تمام متوجه ادرنه گردید. چون در نوزدهم شهر مذكور به استنبول رسید اكثر سپاه به استقبال استعجال نموده او را ببارگاه پادشاهی درآوردند.
ص 460 س 24: از تولیت آستانه عرش منزلت معزول فرموده تولیت آستانه مقدسه را دو قسم ساخته، واجبی و سنتی قرار دادند. سركار واجبی را بنواب میرابو الولی انجو شیرازی و سنتی را بمیر عبد اللّه عنایت نمودند و ایشان به اتفاق روانه آن آستان سدره مكان گردیدند. و هم درین سال
ص 461 س 14: جمع آمده بودند و بحسب اتفاق اكثر آنها روی وطن ندیده در آن بلده رحلت نمودند. از جمله آنها نقابت پناهین میرشریف موسوی كلانتر مشهد مقدس و میرزا ابو القاسم ولد مرحومی میرزا ابو طالب رضوی هر دو درین سال بیمار شده میر شریف در دار السلطنه مذكور بجوار رحمت ایزدی پیوست و میرزا ابو القاسم بواسطه تغییر آب و هوا مرخص گشته روانه خراسان شد و تا بسطام رسیده در راه رحلت نمود.
ص 462 س 1: سال چهل و پنجم از پادشاهی آن برگزیده اولاد رسول، نوروز لوی‌ئیل عاشر ماه مبارك رمضان سنه 975. درین سال نواب خان احمد پادشاه گیلان برهنمونی قاید خذلان سر از ربقه اطاعت و فرمانبرداری پیچیده ...
ص 462 س 9: قاضی محمد رازی نیز قصیده طویلی مقرون باصناف مواعظ و تنبیه جهت او گفته و اشعار به آمدن او نمود و فرستاد. مشار الیه بعد از مطالعه مضامین قصیده و اطلاع بر تمهید مقدمات سنجیده اغماض از آن مقالات نموده، در جواب قصیده‌ای در سلك تحریر كشیده «1» بعذر های معلول و سخنان نامعقول تمسك جسته با تحف و هدایا بدرگاه پادشاه عالم‌آرا فرستاد شعر:
بنادان بود پند بس ناصواب‌نشاید نصیحت نوشتن به آب
بود گرز آواز خوش بی‌نصیب‌چه حظ مرده را از علاج طبیب القصه هرچند در این مدت شاه سپهر رفعت ...
ص 469 س 16: یولقلی بیك را بصلاح اندیشی مقرر فرموده بودند امر مطاع لازم الاتباع چنان عز اصدار یافت كه یولقلی بیك كوچسفان نرود.
ص 474 س 7: توابع و كوكیسم و خرگام و بعضی محال دیگر كه آنرا بابا كوه و پاشا كوه و قلعه سیره سر و دره‌های سخت و بلند و كمال استحكام دارد و سیقناهها كرده بودند.
______________________________
(1)- لن: هر دو قصیده را ندارد
ص: 991
ص 474 س 13: شاهمیر سلطان حاكم شعر صدر الدین خان باتفاق امرای مذكور ایلغار كرده نزدیك بصبح به سقناق مذكور درآمدند.
ص 475 س 22:
بغارهاش درون مار گرزه از حشرات‌بناوهاش درون شیر شرزه از حیوان
ز تنگ عیشی بر ذروه‌هاش برده‌همای‌ز استخوان مسافر ذخیره‌های گران در آن اثنا ...
ص 477 س 1: بوقوع انجامید و در روز جمعه 25 شهر مذكور این خبر در دار السلطنه مزبور بسمع پادشاه عالمیان‌پناه رسید.
ص 477 س 5: سپردند و در باب فتح گیلان و گرفتاری خان احمد شعرا و فضلا تاریخ بسیار گفتند از آنجمله این قطعه را میرفارغی گفته تاریخ: گیلان چو شد ...
ص 477 س 10: خان احمد اسیر. و خواجه عبدی شیرازی این رباعی را گفته، رباعی:
چون كرد خدای قطع گرگان زره‌دفع ظلمه ز لاهجان كرد همه
دفع همه كرده شد بشمشیر فناتاریخ فنای ظلمه شد «ظلمه» پس از آنكه خان احمد قریب بدوسه ماه در بالاخانه یوزباشی مذكور بچشم محبوس و مقید بود او را به قلعه قهقهه روانه گردانیدند و حكومت بلاد گیلان را به اللّه قلی بیك ایجك اغلی استاجلو و اسكندر بیك دانه افشار كه قورچی‌باشی نواب شاهزادگی ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا بود و حمزه بیك طالش و زینل بیك ولد ابراهیم خان ذو القدر و شرف خان كرد ...
ص 477 س 16: سی و دو سال در گیلان بر سریر سلطنت و دارایی الكاء كه عبارت از گیلان بیه پس باشد سلطنت نموده حاصل معنی بیه بلغت گیل بریده است و این عبارتست از رود خانه كه در آذربایجان قزل اوزون اشتهار دارد و در گیلان اسفید رود و این رود از میان گیلانات گذشته بدریای «خذر» می‌ریزد چنانكه ولایت گیلان را منقسم بدو قسم ساخته یك قسم را پیش و یكی را پس میگویند. قسم علیا كه بر جانب الشرق افتاده بیه‌پس می‌نامند و قسم سفلی كه بر جانب مغرب است بیه‌پیش نام نهاده‌اند. باقی احوال خان احمد در مجلس دیگر ذكر خواهد شد و التوفیق من اللّه. و هم درین سال شاه ملكی خصال شاهقلی سلطان استاجلو حاكم چخور سعد كه از اكثر امرای عالیشان بوفور عقل و دانش ...
ص 478 س 5: هفتاد زرع و در عرض دو زرع بود و اصل آن كتابت را كه ایلچی مذكور بروم برد، قاضی كوچك مشرف بعضی بیوتات سركار خاصه كه از شاگردان نامی مولانا مالك دیلمی بود بخط جلی كتابت نمود و چون ابیات بیشتری در آن درج بود مشار الیه ملتزم شده بود كه مصراعی بر كنار واقع نشود. القصه آن كتابت را با دیگر تحف و تبركات مثل سابیان اندرون عبایی باف زرین مصور و بیرون مخمل قرمزی فرنگی باف یزدی كویزه طلای مرصع طنابهای ابریشم بروم برد. چون كتابات قریب بدو هزار بیت میشد ثبت نیفتاد. و هم درین سال
ص: 992
شاه جمجاه فتحنامه گیلان را با سواد كتابت تهنیت جلوس نواب خواندگار و صورت حكم نصیحتی كه سابقا بخان احمد والی گیلان نوشته بود امر فرمود كه قریب بهفتاد نسخه بطریق كتاب كتابت نمایند تا جلد شود و بهر كدام از بلاد ممالك محروسه نزد شاهزاده‌ها و خانان و امرا فرستند و جمعی از خوش‌نویسان و مقربان بدین خدمت مأمور گشتند از آنجمله والد ماجد راقم و فقیر راقم بدین خدمت مأمور گشته، منظور نظر تربیت و عاطفت آن اعلیحضرت گردیده، مدتی در مجلس بهشت آئین خلد قرین بخدمت اشتغال داشت. و هم درین سال سلطان سلیم خان پادشاه روم اسكندر پاشا حاكم دار السلام بغداد را مأمور ساخت كه با لشگر عراق عرب و آن حوالی بر سر جزایر عرب رفته تسخیر آن محال نماید.
ص 551 س 17: آنرا خریده وقف بر مدفن مؤمنین و مؤمنات نموده دفن نمایند. نواب سامی بموجب وصیت فرزند گرامی عمل نموده نعش او را بدان بلده جنت مانند فرستاده در آن زمین كه رشك بهشت برین است دفن نمودند و تختی و محجری بر آن ترتیب دادند و بعد از آن در ئیلان ئیل نهصد و شصت و پنج خود بزیارت آستانه مقدسه منوره عرش منزله رضیه- علی مدفونها السلام و التحیه- فرمودند چنانچه بتفصیل ذكر یافت. چون نواب سامی قبل از آمدن از زیارت به اردوی همایون و استسعاد بسعادت پایبوس شاهی روزی از روزها نواب اعلی در دیوانخانه مباركه بر زبان الهام بیان گذرانیدند ...
ص 553 س 23: بواسطه سخنان دشمنان و سرحد خراسان رد این ملتمس شده ...
ص 555 س 1: پس از آن آن پنج نفر را بامانت در قلعه دفن نمودند. در خلال این حال بعضی از مردم قلعه بمحمد بیك اظهار می‌كنند كه چون این كار كردید مهم اسمعیل میرزا را هم كفایت كرده بسازید. ایشان قبول نكرده گفتند كه امراعلی نشده. چون این خبر بپایه سریر اعلی رسید، نواب كامیاب به ایوان چهل ستون آمد و اظهار نمودند كه بی‌آنكه مرا خبر باشد جمعی از اینجا بخودسر بقلعه رفته سام میرزا را با دو پسر و دو پسر القاس میرزا كشته‌اند و از بعضی دیگر استماع افتاد كه چون شاه عالمیان از رحلت ایشان آگاه گشت، به ایوان چهل ستون آمده نقل فرمود كه در قلعه زمین لرزه شد و خانه بر سر سام میرزا و پسران و پسران القاس میرزا فرود آمده و ایشان در زیر آن هلاك شده‌اند. آنروز عزا گرفته خانان و امرا و سایر مقربان آن عتبه سپهر اعتلا مراسم پرسش بجای آوردند و نقل ثانی بصحت اقرب مینماید چرا كه آن اعلیحضرت تجویز این امر چون نمایند حاشا حاشا. از صحیح القولی دیگر استماع رفت ...
ص 556 س 2: نواب سامی شعر را بغایت خوب می‌گفتند و اشعار آبدار بسیار دارند و تقاصیل اشعار و باقی حالات ایشان در خاتمه مجلدات تذكرة الشعرا در سلك سلاطین درج یافته.
و هم درین سال شاهقلی سلطان استاجلو كه با جمعی كثیر از ملازمان با یراق و اسباب و خیل و علم و طبل و حشم بصد زیب و آئین و طمقراق روانه روم شده بود در بلده ادرنه بخدمت سلطان سلیم خان خواندگار رسید و تحف و هدایا و كتابات را گذرانید. خواندگار شفقت بسیار و عنایات بی‌شمار
ص: 993
درباره وی كرده، بعد از چند ماه بدرگاه شاه عالم‌پناه آمد. و هم درین سال مرحومی میرسید علی رضوی قمی كه از تولیت مشهد مقدس معلی مزكی عزل شده بود، بدار السلطنه قزوین آمده بوزارت دار السلطنه مذكور و تصدی خاصه شریفه سرافراز گشت و در اواخر شهر صفر سنه ست و سبعین و تسعمایه بعد از اتمام مهام، احرام آن كعبه امانی و امال بسته متوجه شد. سال چهل و ششم از سلطنت آن خسرو با ترحم نوروز ئیلان‌ئیل روز جمعه بیست و دوم رمضان المبارك سنه 976.
ص 558 س 9: درین سال پادشاه ملایك خصال امر فرمود كه علماء و فضلاء در ممالك محروسه و بلاد معتبره بوعظ اشتغال نمایند از جمله مجتهدان ایشان مولانا عبد اللّه شوشتری كه در روضة مقدسه منوره عرش منزله علی مشرفها الف الف صلوة و سلام و تحقیه بتدریس اشتغال داشتند همه روزه بعد از فراغ از مباحثه آخر روز در مسجد جامع آنجا بوعظ و تفسیر سوره‌های قرآنی اشتغال داشتند و در این باب خواجه عبدی بیك مستوفی شیرازی گفته تاریخ:
درین سال شد طرح آئین وعظبفرمان شاه ملا یك فئه
به اسلوب تاریخ بنگر كه وعظبود ست و سبعین و تسعمایه و هم در اینسال شاه عالمپناه فرمود كه بعضی از امراء آذربایجان ...
ص 560 س 5: در تاریخ این واقعه تاریخهای طویل خصوصا مولانا محتشم كاشی فرموده‌اند اما بعضی دیگر اختصار فرموده‌اند، تاریخ:
دوستان صد حیف از معصوم بیك‌آنكه دادی ملك شاهی را نسق
شد شهید آن سید و تاریخ شد«حیف معصوم شهید راه حق» و دیگری مظلوم سربریده یافته و هم درین سال ...
ص 561 س 18: تعهد نموده و هم مرحومی میر ابو الفتح شرقه خراسان بود در اردبیل بمرض فجاء متوجه عالم آخرت گردید. میر ابو الفتح جامع علوم معقول و حكمیات بود و نزد مولانا عصام الدین اسفراینی كه اعلم علمای عصر خود بود در ماوراء النهر تحصیل نموده بود.
بعد از تحصیل و تكمیل مدتی در مشهد مقدس ...
ص 563 س 2: جلو انداخت زینل سلطان نیز به تقلید افتاده جلو انداخت و در حوالی سنگ بست تلاقی ایشان با اوزبكان واقع شده میرحسین سلطان كه در تمادی ده سال میر و حاكم سرخس و زورآباد بود و در هر مرتبه كه با اوزبكان نساوباورد كه همسایه نزدیك او بودند جنگ واقع شده و غالب آمده و فتح نموده و نزد شاه جنت‌مكان به فیروز جنگ اشتهار یافته بود و در احكام مطاعه او را فیروز جنگ می‌نوشتند. درین مرتبه بواسطه اندك مساهله و غفلتی بجهت غروربل تهوری زینل سلطان در آن معركه با وجود آنكه كوششهای مردانه كرده بود و جمعی كثیر را از اسب انداخته بود بالاخره بزخم تفنگ بقتل آمد و زینل سلطان نیز در آن معركه شهید شد.
چون این خبر بپایه سریر اعلی رسید، شاه جنت‌مكان سرخس و زورآباد را بمیرمحمد برادر میرحسین سلطان شفقت كرده مقرر نمود كه چون خلف مشار الیه ابن حسین میرزا خورد است و سرخس و زور
ص: 994
آباد متصل به اوزبكان و در سرحد واقع شده، میرمحمد در مخافظت آن محال و سرداری لشكر جغتای كوشد كه ولد مرحوم مومی الیه بزرگ شود و حكومت جام را به تبت آقا ذو القدر كه مرد روزگار دیده و مسن بود شفقت فرمودند چه مكرر امر مطاع لازم الاتباع صادر شده بود كه هیچكس از حكام و امرای خراسان چون یرتاولان و دزدان اوزبك بحوالی قلاع ایشان آیند بیرون نروند.
مجملی از تفصیل احوال مغفرت‌پناه میرحسین آنكه مشار الیه از سادات عالی درجات تبادكان مشهد مقدس معلی بود و میانه بلوك مذكور و باورد كتل پاسین در میان بود و در حینی كه شاهزاده جهان‌آرا ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا در مشهد مقدس معلی به امر دارایی و حكومت اشتغال داشت و والد ماجد راقم میرمنشی الحسینی به امر وزارت اشتغال داشت، میانه ایشان كمال خصوصیت و محبت بواسطه نسبت سادات ملحوظ و منظور بود چون سیادت‌پناه مشار الیه صاحب سیف و قلم بود، والد فقیر همگی مهمات كل آنولایت و سرحد را بصوابدید و رای ایشان منوط میساخت و دست او را قوی داشت تا آنكه در سنه پیچین‌ئیل جمعی از اوزبكان از راه كتل بر سر بلوك تبادكان آمدند. مشار الیه با ملازمان و جمعی از پیاده‌ها و تفنگچیان سر راه را گرفته تمامی اوزبكان را بقتل رسانید و سرها و اخترمها را بمشهد مقدس انور نزد شاهزاده والاگهر آورد. والد حقیر آنها را بیكی از آقایان معتبر نواب میرزایی داده با كس میر مرحوم حقیقت عرضه داشت بدرگاه گیتی‌پناه فرستاد.
شاه جمجاه را بسیار متحسن افتاده خلعت و اسب و كمر و شمشیر جهت سیادت‌پناه مومی الیه فرستاده پروانجات استمالت فرستادند كه مردانه بوده آن راه را نیكو مخافظت نماید و غافل نباشد. اتفاقا در همین سال باز جمعی از اوزبكان نادان بهمان راه آمده اراده نمودند كه ببلوكات و ولایات مشهد مقدسه منوره داخل شوند. سیادت‌پناه مذكور درین مرتبه با جمعی كثیر با ایشان مقابله و مجادله كرده باز غالب آمدند و آن ازبكانرا بعضی كشته و بقیه را دستگیر كرده درین مرتبه باز والد راقم آن جماعت را با اقوام مشار الیه و یكی از آقایان نامی نواب جهانبانی بدرگاه گیتی‌پناه شاه عالی فرستاد. چون الكای سرخس و زورآباد داخل تیول نواب جهانبانی كامرانی میرزایی بود و والد راقم الكا را بحیدر قلی سلطان و رساق كه ریش‌سفید آن اویماق بود داده دویست و پنجاه نفر از غازیان و رساق كه در ملازمت نواب كامكار جهانبانی می‌بودند داده بود و اتفاقا مداخل آن ولایت بمواجب و انعام غازیان وفا نمی‌كرد، حقیقت عرضه داشت نموده معروض حجاب بارگاه فلك اشتباه گردانید كه سیادت‌پناه میر حسین تبادكانی فیروز جنگ است و هر مرتبه كه با اوزبكان مقابله نمود غالب آمده اگر شاه كامیاب مالك رقاب او را به مرتبه ایالت سرافراز ساخته الكاء سرخس و زورآباد را بدو شفقت فرمایند كه در حفظ و حراست و مزاحمت و ممانعت اوزبكان بهتر از ورساق خواهد بود و در عوض آن الكا هرجا كه بسر كار نواب میرزا عنایت میفرمایند امر امر اعلی است. این ملتمس مقبول خاطر اشرف افتاده میر مشار الیه را سلطان ساخته مقرر فرمودند كه تا پانصد ملازم نگاه دارد و علم و نقاره و اسبان تازی و كمر و شمشیر مرصع و جیقه و سایر اسباب امارت و مبلغی هر ساله برات بر خاصه شریفه خراسان شفقت فرمودند و در احكام همیشه میر حسین سلطان
ص: 995
فیروز جنگ مینوشتند و در تمادی ده سال كه آن حضرت بر مسند امارت متمكن بود سالی نبود كه دو مرتبه فتح بر اوزبكان ننماید و آمد شد اوزبكان از حوالی الكای او مسدود شده بود. و هم درین سال میر صدر الدین محمد ولد میرغیاث الدین منصور شیرازی كه سابقا بتقریبات ذكر پدر و پسر شد در دار الملك شیراز فوت شد. وی در عربیت و الفاظ مغلق عربی و لغت و سایر علوم ماهر بود و وعظ را بهتر ازو كسی نگفت. بغایت از خود گذشته و بی‌نعین بود در تاریخ او گفته‌اند:
میر صدر الدین محمد بحر علم‌آنكه مثلش كس ندید و نی شنفت
برد گنج فضل و عرفان و كمال‌شد نهان از چشم و زیر خاك خفت
روح پاكش سوی علیین شتافت‌چون مجرد از مجسم رخ نهفت
در میان وعظ و در ارشاد خلق‌هیچكس چون او در معنی نسفت
وعظ گفتن ختم شد بر وی از آن‌عقل تاریخ وفاتش «وعظ» گفت ص 563 س 7: سال چهل و هفتم از فرمانروایی آن پادشاه غازی نوروز یونت‌ئیل سه‌شنبه دویم شوال بعضها مطابق سبع و سبعین و تسعمایه و بعضها 978. درین سال ...
ص 564 س 1: قلعه مینا و تذرج و شمیل.
ص 565 س 1: عزیمت سفر هند نمود و در دریا نشست و كشتی وی در دریا غرق شد و در تاریخ واقعه آن سید پاكیزه مرحومی قاضی عبد اللّه ورامینی گفته:
محمد یوسف آن پاكیزه گوهركه در دریایی افتاد ناگاه
پی تاریخ او با نوحه گفتم«دری بودی بدریا در شدی آه» میرمحمد یوسف پسر میرحسن استرآبادی ...
ص 566 س 5: سال چهل و هشتم از سلطنت آن اعلیحضرت نوروز قوی‌ئیل یكشنبه 14 شهر شوال مطابق ثمان و سبعین و تسعمایه. آنچه درین سال فرخ از ورای مشیت غیب بظهور آمد و جلوه‌گر گشته، میلاد با اسعاد شاهزاده نیكو نهاد و خسرو صحیح الاعتقاد نوباوه بستان سلاطین كامكار، الموسوم به اخ سبط الرسول و خلاصه احفاد البتول الموفق بالتائیدات الملك العلی الاعلی سلطان عباس میرزا خلد ملكه این شاهزاده عالمیان ابو الغالب سلطان محمد میرزاست كه از بانوی عظمی و بلقیس كبری مهد علیا فخر النسا بیگم بنت نواب سیادت و سلطنت‌پناه امیر عبد اللّه خان والی مازندران است. وقوع این عطیه ارجمند در حضرت وهاب بی‌مانند تعالی و تقدس در دار السلطنه هرات در دولتخانه مباركه كه موسوم به باغ شهر است در شب شنبه غره شهر رمضان المبارك سنه مذكوره بافق هرات بطالع سنبله دست داده و «پادشه هفت اقلیم» تاریخ است.
منهیان مژده این مولود عاقبت محمود را بمسامع عز و جلال پادشاه صاحب اقبال رسانیدند. شاه دریانوال زبان شكر بكریمه «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» «1» گشاده آثار جلالت و سروری از ولادت با سعادتش استشمام و استنباط فرمودند و كافه خلایق را بفیض انغام عام
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 38
ص: 996
محظوظ گردانیده اهل هرات را از ترك و تاجیك از فرط احسان و وفور امتنان مرفه و معمور و سرافراز ساخت. شعر:
همایون قدم بود و فرخنده فال‌شد از مقدمش مردم آسوده حال و اشارت علیه بنفاذ پیوست كه مولانا افضل منجم قزوینی كه از دقیقه شناسان صناعت تنجیم و متصدیان استخراج موالید و تقویم بود زایچه طالع آن شاهزاده بلند مرتبه را بنویسد:
همه زبج فلك جدول به جدول‌باسطرلاب فكرت كرد مدخل و هم درین سال در دار السلطنه هرات چون میانه شاهزاده كامكار ابو الغالب سلطان محمد میرزا ...
ص 567 س 10: جوانبخت نامدار كامكار كه انوار سلطنت و پادشاهی از ناصیه همایونش چون نور از چهره حور لایح و تابان و آثار جهانگشایی از مهد گردون رفعتش چون فروغ مهر از اوج سپهر واضح و درخشان است، فی المهد ینطق علی سعاده جده- اثر النجابة ساطع و البرهان
گرامی دری از دریای شاهی‌چراغی روشن از نور آلهی
مبارك طالعی فرخ سریری‌بطالع تاجداری تخت‌گیری بر تخت دار السلطنه هرات متمكن بوده میرزای خراسان باشد و بدستور شاهقلی سلطان لله بوده در حفظ و حراست آن ولایت كوشد. چون شاه كامیاب مظهر لطف آله بشاهزاده جمجاه نظر التفات پیش آمد بیشتر از سایر فرزندان و فرزندزادها داشت لذا او را در خراسان قائم مقام خود گردانید
ص 570 س 10: در آن روضه خلد آسا در جنب بهرام میرزا مدفون شد. و هم درین سال مغفرت‌پناه آقا كمال الدین زین العباد كه از اكابر دار الامان كرمان بود و سالها وزارت شاه سكندر سپاه كرده بود در دار السلطنه قزوین بجوار رحمت ایزدی پیوست و نعش ویرا بكربلای معلی نقل نموده در حایر مدفون شد. نواب غفران‌پناه میرشمس الدین محمد صدر كه نسبت قرابت بوی داشت در تاریخ وی گفته شعر:
صاحب دیوان كمال الملك و دین زین العبادمسند آرای وزارت آصف عالی مقام
چون به اقبال شه دین در خراسان و عراق‌حكم را ندازروی استقلال چل سال تمام
برد طغرای نكونامی بملك آخرت‌یافت از حكم قضا منشور عمرش اختتام
جای او پیداست در دیوان و سال فوت اویافتم تاریخ جای آصف جم احتشام آقا كمال الدین در ایام جوانی بمهمات كرمان و آن نواحی اشتغال داشت و بعد از بیرون آمدن از وطن خود از جانب دیوان اعلی بوزارت دار السلطنه اصفهان و دار الایمان كاشان چند سال مأمور بود و پس از آن بوزارت نواب جهانبانی بهرام میرزا سرافراز گشت و پس از رحلت نواب میرزایی شاه عالم‌پناه او را وزارت كل خراسان از سرحد قندهار و ماوراء النهر تا سمنان با ممیزیها و اكثر داروغگیها دادند. مشار الیه قریب به پانزده سال از روی استقلال در خراسان وزارت و حكومت فرمودند و آثار خیر و نیكوئیهای او در خراسان بسیار مانده رحمة اللّه علیه رحمة واسعة. سال چهل و نهم از پادشاهی شاه حسینی، نوروز پیچین‌ئیل بیست شوال مقرون بالاقبال سنه 979
ص: 997
ص 570 س 19: امیره ساسان با سپاه فراوان از لشگر بدفع آن قوم بداختر آمده بعد از جدال و قتال منهزم گردیده گیلكان اكثر ملازمان امیره ساسان را بقتل آورده بمشقت بسیار از تلاطم دریای ...
ص 573 س 5: جمال الدین محمد لولو تبریزی كه سابقا ذكر او رفته رجوع نمودند.
ص 573 س 10: تعیین نمودند در باب میرسید حسن مشار الیه راقم این حروف تتبع اكابر مورخین كرده معروض میدارد كه اقبال‌پناه مشار الیه در اوان جوانی و مردانگی ...
ص 574 س 9: اعلی چوپان كه دامنه كهسار جوزولاهج است
ص 575 س 3: جوزولاهج
ص 575 س 7: آلهی به تیر سید حسن اخته گرفتار اولیه سن
ص 575 س 20: الكاء شال و مستان فرستاد وی در آنجا قلعه‌ای محكمتر از خیبر بنیاد كرده ...
ص 576 س 4: جهت سلطان حسین میرزا نماید بعضی از ...
ص 577 س 5: جزیره كرقوس
ص 579 س 2: استنبول
ص 579 س 16: با والد او محمدی بیك تركمان متعلق بود
ص 580 س 12: در سنه اربع و ستین ...
ص 580 س 13: ملاقات نموده درس مطول به اسكندر پاشا می‌گفت مباحثات بسیاری در آن باب و در فنون دیگر میانه ایشان و راقم واقع شد و از احوال نواب جهانبانی كامرانی كشورستانی ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا از فقیر استفسار نمودند و از اشعار آبدار آن اعلیحضرت و خط مبارك ایشان از بنده چیزها گرفتند و مولانا تاریخی جهت آل عثمان در میان داشت و بنام سلطان سلیم خان كه در آن [زمان] شاه شده بود نموده بود. بعضی فقرات آنرا بر بنده خواند الحق خوب نوشته و در سلك تحریر درآورده. تصانیفش حاشیه بر شرح مواقف ...
ص 580 س 16: تاریخ آل عثمان، رساله در باب شطرنج رساله در فن بیطاری. ایام حیاتش قرب نودسال سال. پنجاه و یكم از سلطنت آن اعلیحضرت نوروز ایت‌ئیل پنجشنبه 17 شهر ذی قعده، عام احدی و ثمانین و تسعمایه
ص 582 س 7: محل می‌بود به نسبت آنكه در وقتی كه مادر او حامله بود یكی از سادات سببی بمادر او داشته و او متولد شد آن شرف باعتقاد آن مردم ناخلف به او منتهی گشته او را مریدان ... دادند و آن نذور و اجناس را بجهت او می‌آوردند و كار او خیلی بالا گرفت اتفاقا اولاد مرحوم میر شمس الدین دیلجانی كه قرب جواری باو داشتند حقیقت حال را بمسامع عز و جلال رسانیدند ...
ص 583 س 11: خوب پیروی نماید كه آنها را همه بدست آورد. القصه كه بعد از
ص: 998
رفتن ملازمان امیر خان مشار الیه متواری شده بود اتفاقا بعضی از قورچیان او را بدست آورده ...
ص 583 س 18: صاحب مزاقان او را ببهانه رفتن بمتوضی شب تاج و دستاری مقطع بر سر او نهاد بطریق سایر مردمان از دولتخانه همایون بیرون برده گریزانیدند.
ص 584 س 5: درب ویجویه دار السلطنه تبریز او را گرفته ...
ص 584 س 16: در درب سنجاران و پهلوان نشمی در درب ویجویه و پهلوان شرف ولد مصطفی در درب سرو و پسر شال‌دوز در مهاد مهند و پهلوان آقا محمد در درب نوبر و پهلوان عوض در میدان و پهلوان اصلان در درب اعلی و مصطفای ملكانی در محله و كوچه شتربانان و علای حسنجان در شش كیلان ...
ص 586 س 3: گوگچه و پهلوان نشمی و پهلوان شرف و پهلوان شیخی گازر و حسن چكمه دوز و حاجی دراز و شاهعلی حرمك ...
ص 586 س 19: میرزا علی كوكه
ص 587 س 11: خوانده بعد از تحصیل و تكمیل چند سال در مشهد مقدس مدرس بود بعد از آن جاذبه اتحاد و میل بعلم و حدیث و فقه و رجال او را غالب شده بعتبات عالیات سدره مرتبات رفت و آنجا نیز توقف نكرده به جبلعامل رفت و شروع در تصحیح و مطالعه رجال و حدیث نمود. از جمله تألیفاتش حاشیه بر حاشیه قدیم علامه دوانی و شرح بر تهذیب منطق. و هم درین سال مرحومی قاضی محمد ورامینی بجوار رحمت ایزدی پیوست. وی از اكابر سادات عالی درجات ولایت ری بود. آبا و اجداد قاضی آن مملكت بودند قاضی مشار الیه بحدت فهم وجودت ذهن و فطرت عالی وحید عصر و یگانه روزگار بود اشعار بسیار از شعرای متقدمین حفظ داشت. شعر را بسیار خوب می‌گفت و در فن سخنوری و شعر سنجی عدیل و نظیر نداشت و از مقربان و مصاحبان شاه عالمیان بود و مدت پنجاه سال انیس مجلس خاص و از یاران با اختصاص و در تاریخ وی خلف او قاضی عبد اللّه كه او نیز از افاضل بود چنین گفته، شعر:
رفت قاضی محمد رازی.... علی ولی اللّه
زان سبب آمده است تاریخش‌شب فوت علی ولی اللّه سال پنجاه و دویم از سلطنت آن سلطان سلاطین نشان نوروز تنگوزئیل پنجشنبه 17 شهر ذی قعده سنه اثنی و ثمانین و تسعمایه. چون نقطه انجم بسر اعتدال جرم ربیعی پیوست ...
ص 588 س 3: سال تركی در نوزدهم شهر محرم الحرام ثلث و ثمانین و تسعمایه نواب شاهزاده ...
ص 588 س 5: داخل شد و چون در ایام طفولیت تریاكی شده بود و هنوز در سن بیست و یكسالگی بود، شاه جمجاه از این معنی كمال كوفت مزاج بهم رسانیده حكما را مقرر فرمود كه او را از آن باز دارند و والده ماجده آن شاهزاده، سلطان آغا خانم همشیره شمخال كه در حرم محترم می‌بود امر شد كه چند روزی بمنزل نواب شاهزادگی آمده در حفظ و معالجه آن حضرت
ص: 999
كوشند. و هم درین سال در شهر رمضان المبارك ...
ص 588 س 10: به استقبال تابیدستان اقبال آمده و هجوم وضیع و شریف و ترك و تاجیك بمثابه‌ای شد كه از موضع مذكور تا دور دولتخانه همایون خلایق مجتمع شده بودند. و هم درین سال در دویم شهر رجب، مزاج و هاج اشرف اعلی از جاده اعتدال بسرحد اعتلال انحراف نمود.
ص 589 س 14: محمدی خان تخماق ولد شاهقلی سلطان استاجلو را كه یكمرتبه دیگر بروم رفته بود از چخور سعد طلب فرموده او را بجهت تهنیه جلوس سلطنت سلطان مراد خواندگار طلب فرمود.
ص 589 س 20: وداع كرده بمنزل عقبی شتافت نعش او را بدار المؤمنین قم آورده در جوار حضرت معصومه علیها السلام در طوافگاه بر جانب غربی بالینگاه دفن نمودند. تجاوز اللّه عن تقصیراته، خصوصا زیارة الحج و مناسكه. و هم درین سال ...
ص 590 س 6: پرواز كرد شرح حالات وی در جلد اول تذكرة الشعرا سمت تحریر یافته. و هم درین سال در دار الملك شیراز نواب جهانبانی كامرانی ابو الغالب سلطان محمد میرزا را از مهد علیا و بانوی كبری بیگم پسری بوجود آمد. منهیان خبر این مولود را بدار السلطنه قزوین بشاه با تمكین رسانیده، آن خسرو زمانه شاهزاده را مسمی به ابو طالب میرزا گردانیدند. وقوع این میلاد در روز سه‌شنبه 23 شهر رمضان المبارك سنه مذكوره به افق شیراز بطالع حوت. و هم درین سال در مشهد مقدس معلی در شب جمعه 26 شهر ربیع الاول سنه مذكوره مغفرت‌پناه امیر صفی الدین محمد ولد نواب مرحومی امیر جمال الدین محمد صدر استرآبادی كه ملكی بود در صورت بشر و بعلم و فضل و صلاح و تقوی آراسته بود بجوار رحمت ایزدی پیوست و در آن آستان عرش نشان مدفون شد. علیه رحمة واسعه من اللّه الغفور. سال پنجاه و سیم از سلطنت آن برگزیده خالق افلاك و انجم. روز جمعه 27 شهر ذی قعده نوروز تنگورئیل قلیلها ثلاث و اكثرها اربع و ثمان [و تسعمایه]. در اول این سال فرخ‌فال كه مطلع آمال و امانی و مطمح اقبال و كامرانی بود و سلطان جهانگشای بهار باعتدال لیل و نهار فرمان داد و لشگر صبا در باغ و صحرا باستحضار سپاه سبزه و ریاحین برخاست و به خنجر بید و پیكان غنچه و سنان سوسن اطراف چمن و اكناف گلشن را آراست، سحاب بر حال لشگر بهار از غایت اضطرار اشك از دیده روان ساخت محمدی خان تخماق كه قبل ازین بجهت رسالت مملكت روم طلب فرموده بودند در روز سه‌شنبه هفتم شهر جمادی الاول بدرگاه گیتی‌پناه آمد.
ص 590 س 19: در روز شنبه هشتم شهر ذی حجه ثلث و ثماثین و تسعمایه، نواب سلطان محمود میرزا را خدای عز و جل پسری شفقت فرمود او را محمد باقر میرزا نام نهادند. و هم درین سال ...
ص 591 س 11: برآورد. نظم:
نور دید وادی بوادی جهان‌پری وار از دیده‌ها شد نهان بابا سلطان بنابر نقاق برادرش ...
ص: 1000
ص 591 س 22: حاكم استرآباد در قلعه‌ای كه در كنار آب جرجان واقع است فوت شد جای او را ...
ص 592 س 1: محمد میرزا را دار الملك شیراز از علیا جناب مستطاب بیگم پسری بوجود آمد. چون پنج ماه و یازده روز گذشت، شاه غفران پناه رحلت فرمودند.
ص 592 س 5: سال پنجاه و چهارم از پادشاهی آن خسرو عالی و وداع آن عالیحضرت از .... و توجه بمملكت جاودانی. نوروز سیچقان‌ئیل روز شنبه هشتم شهر ذی حجه قلیلها ثلث و اكثرها اربع و ثمانین و تسعمایه در اول این سال پرملال كه شاه ملكی خصال بر بستر ضعف و ناتوانی متمكن بود، در درون حرم محترم نشسته و تكیه زد، شاهزاده‌های نامدار مقدمهم نواب ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا و نواب سلطان حیدر میرزا در پس پنجره فولادی بپای خدمت ایستاده هر كه از امرای عالی‌مقدار و صدور و مشایخ و علما و قضاة و فضلا و وزراء و سایر مقربان و یوزباشیان و تاجیكان و قورچیان رجوع خدمتی بود طلبیده مدت دو ماه علی الاتصال برین منوال مهمات فیصل می‌یافت با آنكه همتهای بندگان از پیر و جوان همگی مصروف آن بود كه ذات انفس و بدن اقدس قوتی یافته بدستور به ایوان چهل ستون خرامند و شاه جمجاه مترصد آن بود كه هوا اعتدال یافته از برودت و بارندگی ایام بهار بیرون آمده متوجه كارسازی كافه عباد گردند و گاهی از ضعف شكایت می‌فرمودند اما بهیچوجه اثر دیگر المی ... در جسم میمون و طلعت همایون واضح ولایح نبود و صورت استمرار پادشاهی و زندگانی در آئینه مقصود بخوبتر وجهی روی مینمود چنانچه ممالك ایران و اطراف جهان تا سواحل دریای عمان در قبضه اقتدار امرای كامكار و حیطه اختیار غلامان بختیار سعادت یار قرار داشت و در بسیط بلاد و بساط عدل و داد بنوعی انبساط داشت كه همه كس چون آفتاب طشت پر رز از باختر بخاور می‌برد و از بیم تعرض بی‌باكان و دزدان غم نمی‌خورد. نظم:
میرود یكشنبه از عدل تو خورشید فلك‌قاف تا قاف جهان طشت زر افشان بر سر و انوار مرحمت آن اعلیحضرت بسان آفتاب جهانتاب بر مشرق و مغرب عالم می‌تافت اتفاقا نقصان عین الكمال جمال نمود و سپهر بی‌مهر خدنگ بلا از كمان جفا گشود و آفتاب دولت كه از اوج جلال تافته بود روی بزوال آورد و اسباب سلطنت را كه در غایت كمال ارتباط یافته بود میل انتقال كرد. شعر:
خوش است عمر دریغا كه جاودانی نیست‌پس اعتماد برین پنج روز فانی نیست و شرح واقعه جانسوز و بیان حادثه غم اندوز آنست كه شاه جمجاه ملایك سپاه در عشر اول شهر صفر چون مدتی بود كه بحمام نفرموده بودند میل حمام كرده نوره كشیدند و از حمام كه بیرون فرمودند بعد از یك دو روز عرض مرض مجدد بر جوهر ذات ملكی صفات مستولی گشت. قهرمان طبیعیت كه مدیر مملكت قالب بدن بود ...
ص 592 س 13: این ندا می‌شنیدند، شعر:
ص: 1001 نبود از آدمی كس جاودانی‌چنین رفته است حكم جاودانی
گر از انسان كسی پاینده بودی[ابو القاسم محمد زنده بودی] ص 592 س 21: پرواز نمود. از غرایب حالات «پانزدهم شهر صفر» موافق بتاریخ است. چون ابو نصر در خدمت و معالجه خیانت كرده بود اوراق بقا را بیاد فنا داد. ایام زندگانی آن برگزیده دو جهانی شصت و چهار سال و یكماه و نوزده روز.
ص 593 س 8: نظم:
پیر گردون زین مصیبت جامه جان چاك زدخسرو انجم كلاه خسروی بر خاك زد
قامت گردون دو تا شد چهره مه شد سیاه‌برق این آتش مگر بر قبه افلاك زد القصه در آن صبح صیحه محشر از عالم اصغر برخاست. ندبه و نوحه امیر و وزیر و صغیر و كبیر آزاد و اسیر گوشواره كنگره ایوان كیوان گشت و از فرق قرقدان درگذشت و آواز افغان و ناله زاری پیر و جوان به اوج سپهر زنگاری رسید و آن ایام بهاران و موسم تگرگ و باران بود و آفتاب عالم‌تاب از حجاب سحاب روی جهان را گم مینمود و چون ماتم زدگان پیوسته گریان و رعد و برق متصل خروشان و جوشان و سوزان. دار السلطنه قزوین كه بعیش و طرب چون صبح جنان و صحن ارم خرم و خندان بود، بیك صدمه صور صفت چون عرصه قیامت در جوش و خروش آمد ... «1»
ص 601 س 1: بر حیات خویش لرزان بودند و تا روز رشته زندگانی را از مقطع مقراض سیاست رنود و اوباش چگونه خلاص سازند. اما شمخال سلطان چركس خالوی سلطان سلیمان میرزا و پریخان خانم بواسطه تقاضت سلطان حیدر میرزا با جمعی از امرا به اراده آنكه دستبردی نمایند ...
ص 601 س 9: چه ظاهر شود. در آن اوان سلطان حیدر میرزا به استصواب مادر در بالین پدر نامور جا گرفته بواسطه دعوی سلطنت كرد. گمان لشگر استاجلو و شیخاوندان و گرجیان كه «مرج البحرین یلتقیان» «2» فراهم آمده‌اند.
ص 602 س 8: اقبالش گشود عیاذ باللّه كه اگر آن حضرت بر سریر سلطنت ننشیند سپاه قزلباش زود ضایع گردند.
ص 605 س 11: برهنه ساختند. شعر:
هنگام آنكه گل دمد از شاخ بوستان‌رفت آن گل شكفته و در خاك شد نهان
هنگام آنكه شاخ شجرنم كشد ز ابربی‌آب ماند نرگس آن تازه بوستان زمانه در عزای آن شاهزاده یگانه بدین مقال مترنم بود.
ص 605 س 20: غسل داده سر مبارك او را كه از بدن جدا كرده بودند بریدن دوخته
______________________________
(1)- دنباله لن در صفحه 601 متن چاپی آمده و مطالب دو نسخه اختلاف زیادی دارد لكن مفهوم حوادث یكی است.
(2)- سوره 55 آیه 19
ص: 1002
او را نیز در تابوت نهاده چهار نفر از بیلداران باغچه دولتخانه آن تابوت را برداشته بدر آستانه متبركه امامزاده حسین علیه و آبائه السلام بردند.
ص 607 س 9: برخاست، مصراع: جهان بی‌جهانبان سر بی‌تن است، و منتظر ورود ...
ص 607 س 17: امرای تكلو مثل اردوغدی خلیفه و حسین بیك سولاخ كه در گیلان الكا داشتند از استماع رحلت شاه فردوس‌پناه بشهر داخل شدند.
ص 609 س 2: جدا افتاده بدست جمعی خصوصا خواجه فرخ گرفتار گشته او را عریان و برهنه پارچه نمدی بر سر بدار السلطنه قزوین آوردند. عوام الناس و خلایق از بامها خاك بر سر او میریختند. و هم در اوایل شهر صفر مذكوره شاه جنت بارگاه تغییر زر داده بیست دیناری كه رایج بود با دویست دیناری طلا بواسطه قلبی و ناروایی و ناتمامی عیار برطرف ساخته مقرر شد كه هزار دیناری طلا و یكصد دیناری نقره زر جدید در دار الضرب دار السلطنه مسكوك گردانند و در سایر بلاد بدستور همچنان. گفتار در بقیه احوال شاه فردوس جایگاه شاه رضوان بارگاه در تاریخ سنه ثلث و اربعین و تسعمایه كه از سفر خراسان معاودت نمودند نذر فرمودند كه هر ساله بزیارت مشهد مقدسه منوره متبركه سدره مرتبه- علی مشرفها الف الف صلوة و سلام و تحیه- مشرف و سرافراز گردد و از آن تاریخ كه اربع و اربعین و تسعمایه بود تا ثلث و ثمانین و تسعمائه كه چهل سال باشد، آن حضرت را میسر نشد كه بدان سعادت فایز گردد. هر سال كه وقت میشد نایبی تعیین كرده و میفرستاد كه در آخر سال زیارت حضرت كند و بدان شخص مبلغ سی تومان خرجی راه و استر و تاج و ساروق و قبا و بالاپوش با پوستین شفقت می‌كرد و مداحی نیز همراه مینمود كه در دار الحفاظ قصیده از مدح بخواند و در تمادمی این ایام سال بسال برین منوال می‌گذشت. ممالك محروسه شاه عالم‌پناه آذربایجان، شكی شروان عراق عجم فارس، كرمان، خراسان، گیلان بیه پس و بیه پیش، قندهار، بعضی از لرستان و كردستان. در ایام سلطنت دو جنگ كرده اول با امرای استاجلو در سكسن جوك دویم در رودجام با عبید خان و سایر خانان ازبك كه دویست هزار نفر بودند.
ص 609 س 10: رباطات و حمامات كه در تمامی محروسه احداث یافته. و هم روز یكشنبه ششم شهر صفر مذكوره قبل از رحلت شاه جمجاه به هشت روز خواجه امیر بیك مهر كه در قلعه الموت محبوس بود فوت شد. شرح حالات وی در نسخه ممتاز منتخب الوزراء سمت تسطیر یافته و روز سه‌شنبه هشتم این خبر بشاه والاگهر رسید. و هم درین سال در شب دوشنبه نهم شهر ذی قعده سید الاعظم جامع الفضایل و الحكم حلال مشكلات الدقایق، كشاف معضلات الحقایق، امیر فخر الدین محمد السماكی الاسترآبادی كه از اكابر علمای زمان بود در دار السلطنه قزوین همراهی شاه جنت قرین بجوار رحمت ایزدی پیوست. میر از تلامذه استاد البشر امیر غیاث الدین منصور شیرازی بود و بعد از ترقیات مدتی در دار المؤمنین سبزوار مدرس بود. اكثر علما و دانشمندان زمان مثل مولانا احمد اردبیلی و مولانا افضل قاینی و مولانا عبد اللّه یزدی و مولانا عبد اللّه شوشری و مولانا عبد الواحد شوشتری و غیرهم همه شاگردی میر نمودند و او را استاد العلماء
ص: 1003
می‌دانند. از جمله نتایج قلم خجسته رقمش حاشیه بر شرح حكمة العین و حاشیه بر آلهیات، شرح تجرید. وی را بمشهد مقدس نقل نمودند. و هم درین سال در شهر ربیع الاول شیخ علی منشار كركی كه از صلحاء و فضلا و فقهای زمان بود و در دار السلطنه اصفهان بحكم خاقان جنت‌مكان شیخ الاسلام و متصدی زكوة بود رحلت نمود. او را درون بقعه منسوبه به امام الساجدین و قبلة- العابدین زین العابدین، علیه الصلوة و السلام دفن كردند. و هم درین سال در شهر ذی قعدة الحرام مغفرت‌پناه میر مرادخان والی مازندران كه به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده موصوف بود و نسبت بولاة و حكام مازندران بواسطه سلامت نفس و نفاست ذات اقدس ممتاز و مستثنی بود از دار فنا بدار بقا رحلت فرمود نعش او را بحایر كربلای معلی نقل نمودند شعر:
اگرچه یقین است ازین خانه رحلت‌ولیكن نبود این كسی را گمانی
جهان بی‌ثبات است و تا بوده دایم‌چنین بوده دایم سرایی است فانی الحمد اللّه علی نعماته و آلائه و الصلوة و السلم علی محمد و آله و اولاده كه این جلد تمام شد و حسب الوقایع باتمام رسید و شروع در جلد دیگر بعون اللّه و حسن توفیقه خواهد كرد. چون ارباب فضل و هنر و اصحاب علم و تاریخ و مرد سخنور را قدری و این طوایف را وقری نمانده لهذا این جماعت بحسب وضع گردش فلك دوارغدار و روزگار بی‌مدار ناسازگار از جمیع چیزها مایوس و دایم حزین و مخذول‌اند و كلیه آنست كه بی‌مظاهرت لطف ازلی و قبضه لم یزلی سهم سعادت بهدف مراد نرسد و از كثرت فضل و علم و استعداد بی‌معاونت قضا و قدر هیچ كار این طبقه صورت نه‌بندد نظم:
دولت نه باكتساب فضل و هنر است‌البته باحكام قضا و قدر است ص 1296 س 2: تاریخ سلطنت شاه اسمعیل ثانی. حمد و سپاس و ستایش بی‌قیاس پادشاهی را سزد كه سرافرازی شاهان زمان و خواقین اوان بمقتضای كریمه «1» ... بوجود فایض الجود او منخرط و مربوط است و كارسازی خسروان دوران بمؤدای «2» .... در شان او محصور و منوط و تحف صلوات بر سلطان انبیا و مسندنشین بارگاه رسالت و اصطفا ...
خطوط رایتش انا فتحناممد لشكرش انا كفینا و درود و سلام بر امیر دیوان وصایت و حجت قاطع ولایت ...
شیر یزدان و امام حق امیر المؤمنین‌بحر مردی، كان دانش لطف رب العالمین و بر آل و اولاد آن حضرت صل اللهم علیه و علیهم اجمعین.
راقم این فقرات و محرر این مقالات قاضی احمد بن میرمنشی الحسینی ابراهیمی القمی تجاوز اللّه عن سیآته بحق النبی و الوصی كه خود را از كمترین مورخان میداند، چون بتوفیق ملك قدیر تحریر از رقم تسطیر نصف اول از مجلد خامس كتاب خطاب خلاصة التواریخ فراغت یافت
______________________________
(1)- ناخواناست
(2)- ناخوانست
ص: 1004
اكنون شعشعه آفتاب اندیشه از مشرق عنایت ملك علام بر افق نصف دویم خواهد تافت و شروع در احوال اولاد امجاد شاه غفران مآل خواهد شد و التوفیق من اللّه الملك المتعال. و چون در اثنای حكایات وانهای واقعات بذكر اسامی شاهزادگان گرامی یعنی فرزندان جهانیان اعلیحضرت شاه جمجاه رضوان جایگاه احتیاج میشود اگر هر نوبت زبان قلم خجسته شیم بفتح باب حلاوت القاب كامبخش و كامیاب گردد هر آینه موجب اطناب آید قرار با خامه گوهرنگار آنست كه در مقام تعبیر از نام نواب اسمعیل میرزا شاهزاده عالمیان و هنگام احترام پادشاه عالیمقام سلطان محمد میرزا پادشاه سكندرشان و هرگاه نام شاهزاده سعید شهید سلطان حمزه میرزا خواهد كه بر زبان آرد، سلطان صاحبقران قایم مقام آن دارد و مقصود از ذكر پادشاه عالم و عالمیان، شاه عباس، خاقان گیتی‌ستان خواهد بود. اگرچه بسیار افتد كه اسامی نامی آن پادشاهان تصریح مذكور گردد از باقی شاهزادگان نیز بنام مشهور مسطور شود ...
فروغ گوهر معنی نه‌بیند عقل چشم‌كلك در نظم سخن زینسان در معنی كشید رجاء واثق و امل صادق است بعون آلهی و توفیقات نامتناهی كه تا از حروف معانی و ظروف مبانی بر عذار اخبار و رخسار آثار رقمی باشد انوار اشراق این نسخه شریفه در مغارب و مشارق آفاق چون شعاع آفتاب فروغ بخشد و طلعت جهان‌افروز آن چون شعاع روز در اطراف عالم درخشد و جواهر مقصود بر حسب مصاعد سمت انتظام یابد و آفتاب سعادت بر طلعت ایام تابد ....... چون قلم تقدیر ملك قدیر سلطنت ایران را بنام نامی شاه اسمعیل رقم زده بود و از او برادر بزرگتر و صاحب ولایت عهد و دیگر برادران كامكار و عم‌زاده‌های نامدار در پایتخت و سرحدها كه هر یك آفتاب سپهر سلطنت و ماه آسمان مملكت بودند چنانچه مجموع آنها بیست و دو قمر بود كوشش آنها از دور و نزدیك، هیچ فایده نداد و شاهزاده عالمیان با آنكه مدت نوزده سال و ششماه بمقتضی حكمت كریم ذو الجلال و دانای كل و حال در قلعه قهقهه محبوس بود چنانچه كه در اواخر شهر شعبان سنه اربع و ستین و تسعمایه داخل شده القصه كه از آن تاریخ شاهزاده چون لعل در كان و در صدف عمان محبوس تا آنكه عنایت الهی بموجب ... او را از مضیق حبس برین وجه كه مسطور می‌گردد بیرون آورده بر سریر سلطنت نشاند. شعر:
اول شكسته باش كه اوج سریر ملك‌یوسف پس از مشاهده قعر چاه یافت در شبی كه شاه جمجاه رضوان جایگاه رحلت نمود و بجنت اعلی انتقال فرمود افشار آقا ...
ص 618 س 17: زنجانه رود مضرب سراپرده شاهی گردید چون در میانه حكم مطاع عز اصدار یافته بود كه هر كس كه به استقبال آید در زنجان توقف كند كه در آنجا بسعادت بساط بوسی سرافراز شود بنابرین جمعی كثیر از صغیر و كبیر دو سه روز در آنجا مجتمع گشتند. در روز مذكور چون ساعت از نحوست عقرب بیرون آمده بود جمعی كثیر از امرای استاجلو و تكلو و طالش مثل پیره محمد خان و سولاخ حسین در ملازمت شاهزاده امام قلی میرزا كه در گیلان می‌بودند و نواب میرمیران اصفهانی صدر و جناب میر عنایت اللّه قاضی معسكر و خواجه افضل الدین محمد
ص: 1005
تركه و دیگر علما و نویسنده‌های دفترخانه همایون و سادات و اكابر و اعیان ...
ص 618 س 23: میرسراج الدین علی قمی كه بعضی اوقات وزیر معصوم بیك بود و بعد از آن سمت ملازمت شاهزاده سلطان حیدر میرزا داشت چون برابر آمد او را به حیدر سلطان ترخان تركمان حاكم قم گیرانید و هم در آن روز نفس بیك كیسه مال را كه از هواخواهان سلطان حیدر میرزا بود بقتل آوردند و امرایی كه در شهر بحفظ و حراست دولتخانه ...
ص 619 س 6: گردون كشید. خلایق بگمان آنكه شاهزاده عالمیان را حالات سابق باقی مانده غافل از آنكه تریاك و تمادی ایام حبس تغییر ذات و ماهیت او داده همه خوشحال و فارغ البال بودند. القصه كه هجوم خاص و عام از اقصای ممالك محروسه از هر جنس طبقه و طایفه بمثابه‌ای شد كه راه گذر و عبور بر همگنان تنگ گردید.
ص 62 س 5: صاحبقران شاهزاده عالمیان چند روز در آسیا رود توقف كرده بواسطه اختیار ساعت خوب به وسواس افتاده داخل شدن شهر و بدولتخانه مباركه آمدن را موقوف داشت كه بساعتی سعید بر تخت جلوس سلطنت قرار گیرد. عمدة الفضلاء و المنجمین مولانا غیاث خال علامه العلمایی مولانا احمد اردبیلی را كه در علم نجوم سرآمد بود او را طلبیده امر فرمود كه ساعتی سعد و وقتی ارجمند اختیار كند مولانا روز چهارشنبه بیست و هفتم شهر جمادی الاول را اختیار فرمود. شاهزاده عالمیان آن روز داخل شدن بدولتخانه مباركه موقوف نمودند اما در مرتبه اول قرار بر این دادند كه در همان آسیا رود در منازل مرغوب ساخته دیواری بطریق قلعه و خندقی بر دور آن ترتیب دهند. آخر از آن اراده كسپیده سوار شده بباغ سعادت‌آباد كه نمونه‌ایست از گلستان ارم و ....
ص 622 س 6: عیسی خان ولد لوند خان گرجی و سیما وون مشهور به سلطان محمود خان ولد لواصات گرجی و آقا جمالی ...
ص 622 س 8: پنجم ربیع الاول شاهولی حمامی كه از هواخواهان سلطان حیدر میرزا بود ...
ص 622 س 11: بهزار تومان گیرانیده و به تحصیلدار حواله فرمودند و قرباغه كه قابوچی در دویم راه حرم بود از ملازمت اخراج فرمودند و هم در ان اوان.
ص 622 س 17: بدرگاه عالی آمده هر كدام از ایشان بوسیله‌ای به پابوس همایون سرافراز گشته منتظر مهمات و در آرزوی خدمات بودند چون سابقا ذكر رفت.
ص 623 س 6: میرزا محمد دخترزاده و خواجه میرك منشی كرمانی كه در فن خط و انشاء سرآمد شده بود تعویض فرمودند و در بیست و سیم ماه ربیع الثانی سنه مذكوره حضرت میرزا شكر اللّه را كه استیفای كل ممالك محروسه شاهی داشت وزیر اعظم نمودند و امیر شاه غازی كه از سادات حسینی اصفهان بود و در زمان شاه جنت‌مكان مستوفی بقایا بود مستوفی الممالك ساختند.
ص: 1006
ص 623 س 17: پریخان خانم و منازل شاهقلی سلطان یكان و شاهوردی یكان برادر و منازل محمد قلی خلیفه مهردار و برادران كه متصل به دولتخانه همایون بودند فرمودند و تغییرات و تبدیلات بسیار در آن عمارات فرموده الحق منازل اعلی طرح نمودند در روزی از روزها كه آن شاهزاده عالمیان اكثر آن منازل را خراب كرده تل خاكی شده بود بنواب جهانبانی سلطان ابراهیم میرزا فرمودند كه این منازل را چون خراب كردم نواب میرزایی در جواب فرمودند كه اگر تمامی سلاطین روم ...
ص 624 س 2: نشسته در هفته دو روز پرسش نمایند و بعد از تنقیح و تشخیص پروانچه اشرف نوشته همانجا تمام كرده بدادخواه دهند اتفاقا از هیبت و صلابت آن شاهزاده عالمیان احدی را قدرت و یارای تمرد و احتراز نبود. اگر ضعیفی بر امیری سخنی داشتی او را پیش انداخته بدان ایوان می‌برد. تمهید سخن در ذكر جلوس شاه اسمعیل ثانی بر سریر مسند پادشاهی چون سابقا ذكر رفت كه منجمان ...
ص 626 س 26: شاه جنت‌مكان بود قریب به پنجره كاشی‌كاری خانه دراز انداخته
ص 628 س 6: بمجلس اشرف درآورده هر كدام فراخور احوال خود در محلی مناسب جا یافتند و به اعزاز و احترام سرافراز گشتند و همگنان شرایط عبودیت بجای آوردند بهشتی دیدند آراسته و اطباق زرین و سیمین گسترده شاهزاده عالمیان بصیقل كلمات عنایت‌انگیز و الفاظ مودت آمیز زنگ اندوه از مرآت خاطر ایشان بزدود. بعد از فراغ از آن جشن شاه كامیاب از مجلس انور برخاسته بحرم محترم تشریف برده و سایر شاهزاده‌ها و خانان و امرا و مقربان بمنازل خود معاودت فرمودند و در روز شنبه سیم شهر جمادی الثانی ...
ص 628 س 20: صدور یافت وی مانند صعوه اسیر قفس و بسته دام عنا گردید و كبوتروار در مضراب و شبكه اضطراب افتاد. پس از این اوضاع جمعی از مفسدان ترك و تاجیك كه صلاح خویش در فساد جهان می‌دیدند شروع در خبث یك‌یك از شاهزاده‌های نامدار كه هر كدام ركنی حصین و حصنی استوار بودند كرده آن شاهزاده عالمیان را بواسطه استقلال در سلطنت متوهم و بددل ساختند. شاهزاده نیز بوسوسه فتنه‌پیشگان شراندیش از برادران خویش بدغدغه افتاد خود را از مضمون كریمه «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیكَ» «1» محروم ساخت و شروع در دفع برادران و بنی اعمام نمودند آنست كه این امر مذموم برو شوم خواهد بود بیت:
بر شیشه خویشتن مزن سنگ‌با لشكر خویشتن مكن جنگ چند روز قبل ازین شاهزاده سلیمان میرزا را نیز باو سپرده هر دو را رفیق یكدیگر ساخت و امر فرمود كه شمخال بدفعال آن هر دو شاهزاده نیكوخصال را بقتل آورد. مشار الیه بآن امر مبادرت نموده از غضب حضرت آفریدگار و از انتقام منتقم جبار نیندیشید. از حدوث این حادثه و نزول
______________________________
(1)- سوره 28 آیه 35
ص: 1007
این واقعه دلهای عزیزان در آتش و جانها دركش ماند. بیت
از بس كه خون دیده احباب موج زداز گریه چرخ بر سر طوفان حباب شد و آن شاهزاده‌ها در آستانه مقدسه امامزاده حسین علیه و آبائه التحیة و الثنا در جنب شاهزاده سلطان حیدر میرزا مدفون گشتند. مثل آدمی و احوال و سرانجام مآل او چون مسافریست كه منزل او مهد است و آخر تاتوت و لحد. رباعی:
هر دیده كه بر مراد صاحب نظر است‌بیند كه سرای زندگی را دو سر است
آنجا كه سررشته سوق العبر است‌تابوت تراش نزد گهواره‌گر است و در میان دو منزل مرحله چند معدود و چند روزی محدود هر سالی چون مرحله و هر فصلی چون رباطی و هر ماهی فرسنگی و هر هفته میلی و هر روزی ... و هر ساعتی مسافتی و هر دمی قدمی و آدمی دروایمن نشسته و از منزلت فارغ گشته. رباعی:
بنگر كه به من رسید افسانه عمرآمد بگداز شمع پروانه عمر
تو غافل و خوش نشسته و باد اجل‌هم كاه امید برد و هم [دانه] عمر سلطان سلیمان میرزا بیست و سه سال عمر داشت ولادتش سابقا مذكور شد. وی شاهزاده نیكو خصال پسندیده افعال بود بصلاح و تقوی از طفولیت برآمده یكچند در مشهد مقدس معلی مزكی به امر خادم‌باشی آن روضه مقدسه عرش منزله اقدام داشت و در خدمت علماء و فضلا و ارباب صلاح كسب علم و تقوی كرده نشو و نما یافته بود از سن تكلیف تا وقت رحلت ازو صغیره و كبیره در وجود نیامد و در كرم و سخاوت و عطا ثانی خود نداشت. شعر:
حاتم طی گدای مفلس اومجمع اهل فضل مجلس او اما شاهزاده سلطان مصطفی میرزا در سن هژده سالگی بود بغایت بدیع شمایل و كم آزار و نیكو خصال طبع نظم داشت و شرح آن در خاتمه كتاب مستطات تذكرة الشعرا ایراد یافته. القصه آن شاهزاده آفتابی بود از برج شاهنشهی و بغایت بفهم و با ادراك بود مولانا آصف اردوبادی در تاریخ وی گفته است. تاریخ:
چو سلطان مصطفی میرزای مظلوم‌بفیض رحمت حق گشت واصل
ز دنیا كرد رحلت روح پاكش‌بهشت جاودان را ساخت منزل
بهشتی بود از آن تاریخ فوتش‌ز «میرزای بهشتی» گشت حاصل هنوز گوش از صدمت زلزله كوس رحیل شاهزادگان جمیل خلاصی نیافته بود كه طنین ارتحال شاهزاده نامدار سلطان حسین میرزای قندهار رسید و آن خبر در شرفات قصر و باغ و غرفات حجره خیال ارباب حال پیچید:
یك داغ نیك ناشده داغی دگر نهند. آنحضرت در بلده قندهار وفات یافته نعش محفوف برحمت بی‌اندازه‌اش نقل بمشهد مقدس معلی مزكی نموده او را در جنب والد ماجدش نواب بهرام میرزا دفن كردند مدت عمرش
ص: 1008
سی و هفت سال. چون قاصد خبر رحلت آن شاهزاده بدار السلطنه قزوین رسانید و شاهزاده عالمیان از آن واقف شد، سوار شده بمنزل پسرش محمد حسین میرزا كه در قزوین در ملازمت آن خسرو با تمكین می‌بود شتافته نواب ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا برادر او را همراه برده بمراسم تعزیه و پرسش اقدام نمود و همانروز ایشان را از تعزیه بیرون آورده خلعتهای وافر و اسباب متكاثر وافر بدیشان شفقت كرد. پس از این واقعه، شاهزاده عالمیان حكومت قندهار بفولاد خلیفه شاملو كه حاكم همدان بود ...
ص 630 س 21: التحیة و الثنا نمودند و از در دولتخانه بدر باغ سعادت‌آباد آورده از آنجا از راه خیابان بمزار مذكور رسانیدند. همگنان از صغیر و كبیر و ترك و تاجیك همراه آن نعش مبارك گریه‌كنان نوحه و زاری و فریاد و فغان بر سپهر زنگاری رسانیدند و آن روز نمونه‌ای از صحرای محشر بود و عالم در چشم مردمان تاریك و تیره مینمود. خاقانی:
شد وقت كه وقت در سرآیدسیلاب عدم ز در درآید
شد وقت كه این جهان حمال‌بنهند محفه مه و سال
شد وقت كه مركبان انجم‌هم نعل بیفكنند و هم دم القصه كه ندبه امیر و وزیر گوشواره ایوان كیوان گشت.
ص 631 س 19: بدار السلطنه قزوین فرستادند. شعر:
تیغت ز كله سر بی‌مغز دشمنان‌نسرین چرخ را چو هما استخوان دهد
هر سر سبك كه یا تو زبان آوری كندایام گوشمال بگرز گران دهد چون این خبر بگوش ...
ص 632 س 9: باغوای مفسدان چون شیطان بقتل آمدند مجددا تیر خروش و زاری از نشانه مهر و هدف سپهر بگذشت اهل عالم در گرداب حیرت افتادند و بسوگواری این قضایا دستی بر سر نهادند. شعر:
بگردید عالم ز آئین خویش‌كه آمد عجب مشكلی سخت پیش
ز اندوه آن محنت جان گسل‌روان گشت از دیده‌ها خون دل شاهزاده سلطان محمود ...
ص 632 س 19: دوازده سالگی بود چون شاه جمجاه جنت بارگاه علیا جناب فاطمه سلطان صبیه خود را بنواب سلطان حسین میرزا در سلك ازدواج درآورده بودند نواب میرزا محمد حسین میرزا پسر بزرگتر خود را با اغلان پاشا خانم كه در سن هفت سالگی بود بدار السلطنه قزوین فرستاد كه شاهزاده فاطمه را بقندهار برند. چون شاهزاده جنت جایگاه رحلت فرمود آن اراده در عقده توقیف افتاد و هم در آن اوان حسین قلی بیك شاملو كه در زمان شاه جنت‌مكان یساول باشی بود و به امارت سبزوار سرافراز شده بود بدرگاه آمده منظور نظر آن شاهزاده عالمیان شد و بمنصب ایشك آقاسی‌باشی سرافراز گردید. اشك‌فشانی قلم سیاه عمامه در تحریر كیفیت شهادت
ص: 1009
سلطان ابراهیم میرزا مشتمل بر انواع الم و بلا. حكیم دانا و مالك الملك بی‌همتا «الذی تجیرت الافهام فی مقتضیات حكمت و تعجب الاوهام» جهان فانی و لذت بی‌ثبات نفسانی را بقدر وسع و توان بماصدق انسان كرامت فرموده و طبایع متنوع افراد بشر را كه مصدر خیر و شر است و در ارتقا بمدارج كمال و استعلا، بر مدارج اموال مختلف و متفاوت ابداع نموده گاه از پی ثبات دعوی «و لو بسط اللّه الرزق بعباده لبغوا فی الارض» ارزاق و فراش معاش را به نسبت افساد می‌نهد. شعر:
دلا نیست دایم بقا و حیات‌كه عالم ندارد قرار و ثبات
رسد تخت و بخت ار باوج كمال‌چو خورشید رخشنده یابد زوال
بیا تا بگویم به آواز نی‌كه جمشید كی بود و كاوس كی
كسی را كه زد كوس بر پشت پیل‌زنندش بناكام كوس رحیل
منوچهر و كیخسرو و جام كو... رفت شاپور و بهرام كو
همان منزل است این جهان خراب‌كه انداخت ایوان افراسیاب
هر آن پاره خشتی كه بر منظریست‌سر كیقبادی و اسكندری است
همان مرحله است این بیابان دوركه گم شد درو لشگر سلم و تور
بجز خاك خوبان درین دشت نیست‌بجز خون شاهان درین طشت نیست
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج‌كه یك جو نیرزد سرای سنج
جهان را نباشد .... كسی‌نه‌بندد برو دل مگر ناكسی هرچند ارتحال ازین منزل وحشت‌آباد پرملال به نزهت‌آباد قرب و وصال همین سعادت انس است و اقبال، اما بازماندگان از وقوع آن حادثه نازله چنان و چندان مضطرب و پریشان‌حال میشوند كه نهایت بیان ببدایت شرح شمه آن رسد و چون حقیقت صاحب واقعه را غیر انتقال از تنگنای مرحله پرغرور بفضای دار السرور چیزی دیگر پیش نیامده است اعتصام بحبل المتین [لا انفصام] اصطبار استوار داشته و نقش مصدوقه «إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» «1» بر نگین خاطر حزین غمگین نگاشت هرچند عارف خبیر از قلم تحریر و رقم تقریر داند كه مقصود از ترتیب این مقدمات توطئه قتل شاهزاده و تفصیل آن واقعه است اما صورت حال از روی اجمال شرح انتقال و ارتحال آن شاهزاده غفران مآل سلطان عادل كامل فاضل است كه صدای این صیت هایل همچو سم قاتل و زهر هلاهل در مزاج كافه بنی آدم و در طبایع اهل عالم بود. شعر:
از سیل اشك بر سر طوفان واقعه‌خونابه قبه قبه بشكل حباب شد
ماتم سرای گشت سپهر چهارمین‌روح القدس به تعزیت آفتاب شد
از بس كه خون دیده احباب موج زداز گریه چرخ بر سر طوفان حباب شد تفصیل این اجمال آنكه چون شاهزاده كامكار ابو الفتح سلطان ابراهیم میرزا ...
ص 633 س 8: اقران میشد ... آن طایفه مخذوله را آتش رشك در نهاد افتاده و نایره حسد در كانون جسد ایشان اشتعال پذیرفت، هنگام عرض مهام فرصت یافته درباره آن شاهزاده
______________________________
(1)- سوره 48 آیه 10
ص: 1010
كثیر الافاده سخنان ناملایم موحش كه تشوش خاطری بود معروض داشتند چه آن شاهزاده كثیر الافاده را اهلیت تن و استعداد بر سریر سلطنت زیاده از دیگران بود همچو آفتاب در میان پادشاهزادگان نهان می‌نمود .....
ص 633 س 17: قبول نخواهد كرد با آنكه آن شاهزاده از سلطنت و امارت نیز معرض بود همیشه از روی عزلت و انزوا كنج‌نشینی و درویشی می‌نمود. در خلال این احوال امیر مخدوم ...
ص 634 س 7: بسیار هست از مضمون حقایق مشحون «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» «1» غافل نبوده ...
ص 634 س 12: اعمال شنیع و افعال قبیح كه جمعی كثیر از سیدزاده‌های مظلوم چه كبیر و صغیر و بیگناه كشتی و به سخنان مفسدان بی‌ایمان و مخربان مخالف مذهبان عمل نمودی و این علت و خال كلفت بر رخ خود گذاشتی نا انقراض زمان از آن باز خواهند گفت و مثل ملاعین بنی‌امیه و متغلبان عباسیه همگی ترایاد خواهند نمود و از عمر دولت ...
ص 634 س 16: در دار السلطنه قزوین در دیوانخانه آن شاهزاده جنت قرین تفیر عام از خواص و عوام برآمد و فزع روز اكبر نمودار یوم محشر گردید سیل خون از دیدها چون رود جیحون روان گشت سحاب بموافت احباب سیل سرشك از چشمها فرو ریخت و رعد از فغان بازماندگان خروش در گنبد گردون افكند و برق از آتش دل مهجوران آفاق را پر شعله و شرر ساخت بیت:
برآمد ابری از دریای اندوه‌فرو بارید سیل از كوه تا كوه آفتاب چرخ معالی از برج اقبال انتقال كرد و كوكب فلك سعادت از اوج جلال بحضیض و بال آمد ...
ص 634 س 25: در سینه تست ... زهی سنگدلی كوه از سختی این واقعه اختلال باستحكام او راه نیافت و زهی سیه رویی زمین كه از استماع این مصیبت خاك بر رخسار و خاشاك بر سر نكرد ...
ص 635 س 12: مكافات از غرایب حالات آنكه بعد از وقوع این واقعه نازله اسلمش مذكور را شاه اسمعیل بر ستمدار بكاری فرستاد در همان ایام در حوالی رستمدار به تیغ آبدار گرفتار شد و از جمعی كه در آن قضیه با وی بودند همچنان در آن اثری نماند.
ص 635 س 14: نواب جهانبانی سلطان ابراهیم میرزا شاهزاده برفعت منقبت و قوت سلطنت از تاجداران روزگار و تخت‌نشینان جم اقتدار افسروار بر سر آمده بقدم همت بلند فرق فرقد را تحت آسایی سپر گردانیده ماه كه در علو منزلت با سپهر برین پهلو می‌نماید در قصر جلال او سزاوار صف نعال آمد و خورشید كه با شمشیر آتشبار ممالك شرق و غرب میگشاید بسلاح‌داری صفدران
______________________________
(1)- سوره 48 آیه 10
ص: 1011
ذرات عدد او افتخار نمود و همای همایون قدمش در بسیط جهان چنان پر و بال گشود كه از جلاجل باز كبك دری دانه بمنقار بیرون آورد و صحاب دست سخاپرورش چنان گوهربار شد كه صحن زمین از عكس جواهر گوناگون بسان سقف گردون گشت. نسیم كرمش اگر بر اشجار در جان گذشتی همه درختان بجواهر ثمین بارور گشتی خسرو سیار كان اگر آستین مثال بشرف دستبوس او اختصاص یافتی علم صفت بالادست كیوان جا گرفتی و اگر لمعه از پرتو تجلی رای انور به پیكر ماه رسیدی سرمایه نور تا صبح نشور بآفتاب جهانتاب بخشیدی و تا پیر پرتدبیر جهان كشته ندای «احسن اذا كان امكان فعله فلن یدوم علی الاحسان بامكان» بگوش او رسانیده بود در چمن دولت خویش جز نهال احسان نمی‌نشاند و تا تغییر احوال لیل و نهار و تبدیل دولت و انتقال در ضمیر منیر او جاگیر شده بود صحایف آمال اهل سئوال جز بعین عنایت و اجابت نمی‌خواند و با این فضایل حمیده و خصایل پسندیده در همه احوال مجالست ارباب فضل و كمال و مخالطت اهل علم و ارباب استعداد بر خود فرض عین و عین فرض میدانست و در اقامت مراسم و تكریم این طبقه كرام تقدیم مناظم اجابت مرام این طایفه عظام غایت عنایت و نهایت رعایت بظهور می‌آورد و اصداف اسماع جهانیان بلایی آثر ماثوره او مشحون شد وصیت صدق عنایت و آوازه حسن رعایت او بحال اهل فضل باطراف كشور و اقالیم، بحر و بر رسید چون تاب آفتاب عالمتاب و مانند نسیم صبا جهان پیمای بر عالمیان واضح گردید و خردمندان كامل و هنرمندان فاضل از اطراف و اكناف دولت مثال روی امید بدرگاه آن شاهزاده افاضل پناه آوردند و پیوسته علماء وافی درایت و شعراء متواتر فراست كه پشت سپاه دانش و روی لشكر فضل و بینش و سرافرازان عالم علم و پیشوایان اهل فرد و صدرنشینان مجالس عقلی و نقلی بودند بنواب افاضل مآب آن شاهزاده كامبخش كامیاب خود را رسانیده خاك درگاه او را سرمه كردار در چشم می‌كشیدند و بشرف مجالست اختصاص می‌یافتند و بواسطه كمال كرم و بذل نعم و خوش‌سخنی و تازه‌رویی و بذله‌گویی مطیع و منقاد بلكه از جان و دل غلام آدمی گشتند و ملوك جهان و پادشاهان اطراف ایران از استماع عظمت و شوكت و فر بزرگی و جهانبانی و تمهید قواعد تمكین و دانایی او انگشت حیرت بدندان می‌گرفتند حصر و تعداد كمالات و حیثیات آن حمیده صفات غیر متناهی است و اگر احیانا كسی خواهد كه بپایان رساند الهام این بروح حیران ماند. در علم عربیت ...
ص 636 س 8: بمثابه كه شعرای نامدار و فصحای روزگار همواره ...
بر استماع اشعار درباره آن قدوه ابرار نهاده از روی شاگردی سلوك می‌فرمودند. بیت:
خامه او چون گهر افشان شدی‌نظم سخن لؤلؤ مرجان شدی ...
ص 636 س 17: عصر و اوان بود و طنبور را بغایت الغایت خوش می‌نواختند ...
ص 636 س 21:
جواهری كه بیفتد زر شحه قلمش‌برند دست بدست از برای گردن حور ص 637 س 14: نمودندی ... القصه بنوعی جمعی از هنرمندان و پیشه‌ورانرا كه تربیت فرمود هر یك وحید زمان و یگانه دوران شدند و خود مهارت تمام در تذهیب و جدول و عكس
ص: 1012
سازی و رنگ‌آمیزی و مجلد حكاكی و غیره و زه تراشی و قاشق سازی و طنبور و تبر سازی و نقاری و باقی هنرها و نقوش و صنایع‌پردازی چنان نازك و زیبا كرده بودند كه در ازمنه سابقه بسعی و اجتهاد پادشاهان ماضیه كمتر میسر شده باشد و آن شاهزاده كثیر الافاده مجموع فضلا و ارباب هنر و پیشه‌وران را بمواجب و انعامات و مواجب و تفقدات بنوعی خوشحال داشت كه پیش از آن امكان نداشت
ص 637 س 18: مدت عمر شریف آن حضرت سی و پنجسال ولادتش در اواخر شهر ذی قعده سنه ست و اربعین و تسعمائه اودئیل. از نواب میرزایی یك صیبه در مشهد مقدس معلی مزكی بوجود آمد كه رابعه زمان و مریم دوران است و مسمی بگوهرشاد بیگم گشته و اكنون مدت دوازده سال شد كه آن فرخنده خصال بواسطه حوادث روزگار و سوانح لیل و نهار بعد از زیارت عتبات عالیات سدره مرتبات پناه ببلد امین و كعبه مستبین بمؤدای «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» «1» كه محیط «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» «2» برده و احرام قول «وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» «3» بسته و معتكف آن كعه امانی و آمال گشته و خود را فارغ البال از دنیا و مافیها ساخته و مستغرق «...
شده شعر:
زهی نیك بختی كه او را خدای‌سوی نیكبختان شود رهنمای و ذلك هو الفضل الكبیر. شرح احوال آن شاهزاده در سنواة آینده مذكور خواهد شد انشا اللّه وحده العزیز و از غرایب اتفاقات و نوادر عجایبات آنكه حرم محترم نواب جهانبانی میرزایی علیاجناب گوهر سلطان خانم كه صبیه بزرگ شاه جمجاه غفران‌پناه بود بعد ازین واقعه جگرسوز و حادثه غم اندوز اثر حیات و زندگی در خود نگذاشته مرقعها و كتبها و چینی‌آلات و آنچه از نفایس بود تمامی ضایع و نابود ساخت و در خانه را بر روی خود بست و ترك خورد و خواب نمود با هزاران درد و سوز از تلخی هجران جان شیرین برفشاند و در جهان نام نیك بحسن ازو یادگار ماند. شعر:
جان فدای دوست كن كم زان زن هندو نه‌ای‌كز وفای شو در آتش زنده سوزد خویش را و این حادثه دو ماه و ده روز بعد از آن غایله در پانزدهم شهر ربیع الاول به وقوع انجامید شعر:
روانش بخلد برین شاد باد.
القصه بعد از ارتحال آن شاهزاده ملكی خصال اركان جهان متزلزل شد و اساس عالم بكلی مختل گشت بیت:
او كوه علم بود كه برخاست از جهان‌پی كوه كی قرار پذیرد بنای خاك *
دریغ آنكه دیگر نیابد زمین‌بصد قرن شه‌زاده‌ای اینچنین
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 97
(2)- سوره 24 آیه 27
(3)- سوره 2 آیه 144
ص: 1013 دریغ آنكه دیگر نه‌بیند سپهرنظیرش در آئینه ماه و مهر و در تاریخ این واقعه هایله افصح الشعراء المتأخرین مولانا عبدی جنابدی منه فی التاریخ:
گل گلزار حیدر كرارخلف آل احمد ابراهیم
بر فلك سود افسرش كه نهاددر مقام رضا سر تسلیم
وقت رفتن ازین سرای غروربا دل مستقیم و طبع سلیم
گفت تاریخ سال قتل مرابنویسید «كشته ابراهیم» ذكر حالات و مقالات آن شاهزاده كثیر الافاده زیاده از آنست كه در حیز تحریر و نمط تسطیر در توان آورد حقا كه اگر ابن مقله زنده شود و سحبان حیات یابد هیچكدام از عهده تقریر و تحریر آن بیرون نتوانند آمد. فكیف این دل شكسته عاجز. اما بعضی حالات و تمامی اشعار شریف آنحضرت را در رساله موسومه بمقالات ابراهیم كه باسم صبیه ...
ص 637 س 19: نوشته و از جمله اشعار آنحضرت اكتفا شده با این رباعی كه در اواخر كار كه شاهزادگان كامكار بقتل می‌آمدند فرموده بود- علیهم رحمه و المغفره من اللّه الملك الودود. شعر:
بفلك رساند آن مه ز تغافل آه ما راز حیا ولی نگوید به كسی گناه ما را
ز جفا منال جاهی نه نكوست نا صبوری‌بدهد خدای رحمی دل پادشاه ما را *
جاهی شهید طوس مگر همنی كندكاید مرا برون ز گل سبزوار پای *
ای دل چو نشیمن تو این كهنه سر است‌غافل منشین گذر كه سیل فناست
رفتند یكان یكان همه همراهان‌تا چشم بهم نهاده‌ای نوبت ماست ذكر اندكی از بسیاری حالات مقترن بسعادات آن شاهزاده پسندیده صفات قدسی سمات و تتمه وقایع آنسال.
ص 640 س 17: اشرف در جمیع یورشها و ییلاقات و قشلاقات بسر برده همگی انیس و جلیس و محرم و صاحب سر بودند.
ص 640 س 20: منزلت شدند چنانچه در طی بعضی از سالهای گذشته سمت تحریر یافته پس از آنكه آن نور چشم عالمیان و نور حدیقه جهانیان در آن مكان ملایك پاسبان قرار و استقرار گرفتند و حكم و فرمان ایشان از قندهار و سیستان و هراة و استراباد تا یزد و تهران نافذ و جاری و روان بود و امراء آنمحال كمال اطاعت و انقیاد و فرمانبرداری بجای می‌آوردند و خلعت آنحضرت با تاج و سارق كه دادن آن مخصوص آن شاهزاده كامران بود می‌پوشیدند و از اطراف و جوانب همگی از افراد سلاطین و ترك و تاجیك روبزیارت نهاده در ضمن آن بشرف مجالست صحبت فیض‌بخش آنحضرت مستعد و سرافراز شده سر مفاخرت بفرقدان میرسانیدند و مدت هشت ماه .....
ص: 1014
ص 642 س 23: پرواز فرمودند «و ما الموت الا رحلة غیر انها من المنزل الفانی الی منزل الباقی» و در جوار رحمت ایزدی فی مقعد صدق عند ملك مقتدر وطن ساخت و حظایر قدس را بر مجالس انس اختیار فرمود و عالمی را خود كدام واقعه ازین قضیه نازله دلسوزتر و جانگدازتر تواند بود. شعر:
تا دیده دید واقعه زین بتر ندیددل كین خبر شنید كسش باخبر ندید قلم تحریر هر چند در رقم تقریر حالات و قضایا و مزایای آن شاهزاده دانا بسط و اطناب و زیادتی نماید گنجایش دارد همانا كه بر اصحاب دولت و ارباب حقیقت ظاهر خواهد بود كه فقیر سالها پرورده آن دولت و برآورده آنحضرت بود و در سلك غلامان و غلامزادگان انتظام داشت و بصنوف عنایت و فنون رعایت بر اقران سابق و بر همگنان فایق بود. شعر:
دوستان عیب من بیدل حیران مكنید. دبیر فلك كاخترانش نوشت‌بخورشید حل كرده نامش نوشت
ز تاج زرش یك زمرد سپهرچو خورشید بر عالمی گرم مهر
خبر چون ز جودش یكان تاختی‌جگر پاره پاره برانداختی ص 644 س 3: پیشكش نموده و چون آن شاهزاده عالمیان را بخود سرگران میدید چیزی نوشته مهر كرده بر طبق آن قسم یاد نمود كه هرچه داشته باشد تمامی تعلق بسر كار خاصه شریفه دارد و او را در آن حقی نیست. پس از آن هر روز فوجی از عراق و خراسان و فارس و كرمان و لرستان و كردستان و عربستان و آذربایجان و شروان بسایه چتر .....
ص 645 س 22: دفن كردند و هم در اول این سال و هم درین روز واقعه آن شاهزاده عالمیان را خدای عز و جل دو دختر از كنیزان شفقت فرمود اولین را فخر جهان خانم و دومین را مسمی به گوهر سلطان خانم نموده اولین را به قورخمس بیك كه در آن اوان از مقربان بود سپرد گوهر سلطان خانم را در حرم نگاه داشتند ذكر فتح قلعه كردستان ....
ص 648 س 1: میرزا شكر اللّه ... كه وزیر اعظم شده بود و در منازل خلفا روملو مسكن داشت از وزارت ...
ص 649 س 16: شجاع الدین محمد ... و فرمان قضا جریان شرف صدور یافت كه منجمان ثاقب فكرت و اخترشناسان صایب فطنت و عارفان دقایق تنجیم و واقفان حقایق تقویم استخراج زایجه طالع نمایند. بیت:
بوفت ولادت بفرمود شاه‌كه دانا كند سوی اختر نگاه
سطرلاب سنجان موزون قیاس‌باندیشه گشتند ساعت شناس در روز بیستم ...
ص 644 س 17: بدان تعلق گرفت كه جمعی دیگر از شاهزاده‌های نامدار و میرزاده‌های كامكار كه هر كدام در یكی از بلاد و امصار تشریف دارند در قلع و قمع او كوشند از آنجمله
ص: 1015
نواب شاهزاده عالمیان نور حدقه جهانیان ابو النصر سلطان حسین میرزا پسر بزرگتر نواب سكندر شان ابو الغالب سلطان محمد میرزا كه آفتابی از برج پادشاهی و ماهی درخشان از مطلع جهانبانی و خاقان جنت‌مكان جد بزرگوارش انار اللّه برهانه او را از سایر فرزندان و فرزندزادگان عزیز و گرامی‌تر میداشت در ایام حیات خود بدارایی مازندران فرستاده بود اتفاقا بعد از قضیه آن پادشاه رضوان بارگاه چون خبر سلطنت عم خود را استماع نمود از مازندران عزیمت درگاه وی بسته متوجه دار السلطنه قزوین شد چون خبر ....
ص 650 س 19: بر خلیفه زد پس از آن سفاكان او را در میان گرفته شربت شهادت چشانیدند و مرغ روحش از قفس تن پروازكنان بشاخسار طوپی درآمده بر اوج شهدا فی مقصد صدق عند ملیك مقتدر آرام گرفت و جد مبارك آنحضرت ....
ص 651 س 1: شفقت فرمودند و او را خان گردانیدند چه مشار الیه قبل ازین بشرف خدمت آن شاهزاده عالمیان آمد او را منظور نظر كیمیا اثر ساخته سفره‌چی ساخت و كمر مرصع عنایت فرمود چون اهلیت و لیاقت و نجابت او زیاده از آن خدمت و منصب افتاده بود لاجرم بدان رتبه و مرتبه سرافراز گشت و تمامی غازیان شاملو را از بزرگ و كوچك ملازم وی گردانیده ......
ص 651 س 24: گیسودار می‌آمد و بغایت بزرگ و نمایان و روشن شد و ازین ممر انواع اراجبف در میان مردم افتاد و شاهزاده عالمیان چون از علم نجوم خبری داشت بغایت هراسان شده دغدغه‌ناك گردید و شبها كه متوجه گردیدن میشد از رؤیت آن ستاره مهیبه به تحقیق احكام آثار نجوم بمرحومی مولانا الیاس اردبیلی و مولانا افضل قزوینی امر فرمود و عاقبت رایها بر آن قرار گرفت كه تأثیر آن ازین دیار و بلاد نخواهد بود چه آن ستاره موحشه آنچنان قریب التأثیر بود كه در بیست روز تأثیر كرد و واقعه ناگریز آن شاهزاده عالمیان روی نمود ...
ص 652 س 1: در مقام تربیت ... بعضی از افراد و وصلت و پیوند درآمده در باغ سعادتاباد جشنی عظیم و طوی بزرگی نمودند چنانچه هیچكس از پیران سالخورده و اكابر روزگار دیده مثل آن ندیده و نشنیده بودند چون شمخال سلطان چركس خواهرزاده خود شاهزاده عالم‌آرا سلطان سلیمان میرزا را كه در مشهد مقدس معلی نشو و نما در خادمی و صلاح و تقوی نموده بود و باعتقاد جمعی كه با او معاشرت داشتند از آنحضرت گناه صغیره و كبیره سر نزده نود او را با شاهزاده خورشید لقا سلطان مصطفی میرزا بقتل رسانیده ...
ص 652 س 8: سیاق كلام در شرح بقیه ایام. چون سابقا گذشت ... كه بعضی از اهل فساد و جمعی از طبقه عناد كه بدنهاد آمده بودند بواسطه پیش‌آمد كار خود و خوشامد خاطر نشان آن شاهزاده عالمیان كرده بودند كه با وجود یكی از اولاد امجاد شاه غفران‌پناه علیین آشیانی انار اللّه برهانه پادشاهی و سلطنت شما در میانه قزلباش اعتباری نخواهد داشت و قراری نخواهد گرفت و لهذا وی در مقام قطع صله رحم كه نشانه انقطاع عمر است درآمده از آن مقوله نه‌اندیشید و تا آن اوان در فكر بعضی از سایر شاهزادگان كه بعد ازو بحسب مكان داشتند می‌بود
ص: 1016
ص 652 س 13: آمد و شد نبود. القصه. شعر:
ما می‌گوئیم و دیگران می‌گویندبیرون ز اراده تو چیزی دگر امت حاصل كه چون سلطان محمود آقا بدار السلطنه هرات رسید و حكم را به نظر خان رسانید خان نیكو اعتقاد بدان خدمتی كه مأمور شده بود آنروز و آنشب را موقوف داشت و ...
ص 652 س 19: برطرف سازد ... غافل از آنكه طایفه علیه قزلباش بولایت علی ولی اللّه ظهور كرده و دست ولایت كار خود خواهد كرد. رباعی:
سلطان ممالك ولایت علی است‌شاهنشه كشور هدایت علی است
آری شه دین كاشف اسرار یقین‌از من بشنو بصد روایت علی است لاجرم قطع صله رحم و قضیه بیموجب ... برو مبارك نیفتاد ....
ص 653 س 7: بباد فنا داد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «1» رباعی:
آنها كه محیط شمع آداب شدندوز كشف دقیقه شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریك نبردند برون‌گفتند فسانه و در خواب شدند ....
ص 653 س 15: دفن نمودند .... شعر:
چو بد كردی مباش ایمن ز آفات‌كه واجب شد طبیعت را مكافات ص 653 س 16: ملك خدای. شعر:
هر بد كه می‌كنی تو مپندار كان بدی‌گردون فرو گذارد و دوران رها كند
قرض است فعلهای تو در پیش روزگاردر هر كدام قرن كه باشد ادا كند ص 654 س 5: حاصل شده‌اند یكی فخر النسا بیگم و یكی علیا جناب گوهر سلطان خانم و احوال هر یك از آن دراری اصداف سلطنت در محل خود ایراد خواهد یافت انشا اللّه وحده العزیز
ص 655 س 1: نسیان می‌نهادند از صحیح القولی از مشرفان بیوتات آن خسرو حمیده صفات استماع افتاد كه در عرض یكسال زیاده از صد هزار تومان از سر كار خاصه شریفه بیرون رفته بمردم عاید شد اما آنچه رفته بود زیاده بر آن از پیشكشها و صونك بهم آمده بود ...
ص 655 س 4: آرمیدند امنیت و رفاهیت در ایام او بمثابه رسید كه اكثر بلاد كه سواد اعظم و سرحد بود مثل قندهار و هراة و غیر ذلك حاكم نداشت و راههای اطراف و جوانب چنان امن گشته بود كه خورشیدوار تجار طبق زر بر سر گرفته متردد بودند و هیچكس مقید به همراه و قافله نمی‌شد ....
ص 655 س 10: عادلی می‌نمودند ... و از حكمت و هندسه و تاریخ وقوف تمام داشتند
ص 656 س 4: امرا و اعیان و یوزباشیان و ایشیك آقاسیان و قورچیان و از ارباب قلم نواب میرزا سلمان وزیر اعظم و نواب میرشاه غازی مستوفی المالك در میدان ...
______________________________
(1)- سوره 2 آیه 156
ص: 1017
ص 656 س 12: پریخان خانم كه در زمان والد ماجدش شاه غفران‌پناه رضوان بارگاه همه وقت ملكه عصر و مشیر آن پادشاه والا قدر بود ....
ص 656 س 19: .. و مخالفان از اطراف و جوانب سر بر آوردند. القصه كه امراء سالخورده روزگار دیده صلاح در آن دیدند كه اولی و انسب آنست شاهزاده كامكار منظور انظار حضرت پروردگار سلطان محمد میرزا را كه پسر بزرگ شاه غفران‌پناه است و ولی‌عهد و اكبر اولاد می‌باشد و شاه جنت‌مكان نیز او را بسیار دوست میداشت و ویرا نذر حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمن صلوات اللّه و سلامه علیه فرموده بودند و از سایر اولاد امجاد شرف امتیاز داده بودند ...
ص 661 س 6: از مغفرت‌پناه میرزا محمد حكیم استماع افتاد كه شبی از شبها شاه اسمعیل را فولنجی و نفخی عظیم طاری شد و بجهت علاج او گفتم كه كبوتر را سینه شكافته بر موضعی كه درد داشت بنهند مشار الیه به جمعی از مقربان و مخصوصان كه در حوالی و حواشی او بودند اظهار نمود ...
.... هم زبان بوده .... چنانچه مولوی معنوی در مثنوی می‌فرماید شعر:
صد هزاران طفل سر ببریده شدتا كلیم اللّه صاحب دیده شد و كلام حضرت ملك علام تقدس و تعالی مشعر بر صدق آن قولست حیث قال ...
از قسمت بندگی و شاهی‌دولت تو دهی بهر كه خواهی ...
ص 661 س 15: قرار گرفتند «الحمد اللّه علی احسانه قدرجع الحق علی مكانه» و شعرای روزگار
ص 662 س 7: بمنزل خود برد و چون در اصل طبقه افشاریه در ظل حمایت و رعایت آن در صدف عصمت و طهارت می‌بودند و ده‌ده و لله آن علیا حضرت فتحی بیك و سیفی بیك هر دو از معتبران افشار بودند و حقوق نواب علیه بر آن طایفه زیاده از حصر و عدد میشد لهذا این خدمت بر ایشان مرجوع گشت. مجملا كه از بی‌اعتباری مردم زمان امثال این حكایات غریب و عجیب نخواهد نمود.
ص 662 س 12: بعز شهادت فایز گشت و آن بانوی كبری نیز در سلك شهدا و درجه سعدا منخرط گشت. وی خیره بود و مدد او بسادات و سایر مسلمانان میرسید. ولادتش در شهور سنه ثلث و خمسین و تسعمائه مدت عمرش سی و سه سال نعش آن خاتون عظمی را بعد از تغسیل به آستانه امامزاده كبری شاهزاده حسین علیه و آبائه التحیة و السلام برده در جنب سلطان سلیمان میرزا و شاه اسمعیل با مانت دفن نمودند ....
ص 663 س 2: مقرر گشته و داروغگی اصفهان را به مرحومی میرحسین خان مازندرانی كه نسبت قرابت و خویشی به نواب مستطاب علیه عالیه بیگم داشت دادند وزارت نواب جهانبانی كشورستانی كامرانی میرزایی ...
ص 663 س 8: صورت نمی‌بست ... وی مرجع و مطاع اهل عالم شده همگنان از خانان
ص: 1018
و امرا و بزرگان بخانه او رفته ملازمت او می‌نمودند و در شیراز قبل از آمدن به پایه سریر خلافت مصیر منصب ...
ص 663 س 16: بعمل نیامد و ملاقات شاه حمیده صفات ایشانرا میسر نشده بمؤدای المؤمنون عند شروطهم ...
ص 664 س 10: و قزوین ... والد ماجد نواب علیقلی خان بیگلربیگی خراسان مرحمت فرموده او را خان و صاحب قشون ساختند و مرحومی میرزا محمد كرمانی را كه قبل از آن در زمان شاه جنت‌مكان وزیر دار الارشاد اردبیل بود وزیر او گردانیده ...
ص 664 س 22: سپردند و الكاء مرند را به ابراهیم بیك پیاده تركمان دادند و مراغه را به مكش سلطان ولد اللّه قلی سلطان ایچك اغلی مقرر كردند و ولایت نخجوانرا به عبد الغنی سلطان استاجلو كه سابقا ملازم شاهقلی سلطان یكان بود و در جنگ اوزبك مردانگیها كرده مرحمت فرمودند ...
ص 665 س 16: ولی بیك یوزباشی افشار كه عم او بود داده او را سلطان گردانیده و نواب حاتم بیك اردوبادی را نیز وزیر او ساختند و منصب ایشیك آقاسی‌باشی بهماندستور زمان شاه اسمعیل شده بود او را امیر كرده اكثر الوسات و احشامات را با رودبار بتیول او دادند و الكاء طالقانرا بخلیل سلطان تاتی اغلی برادرزاده شاهرخ خلیفه مرحمت كردند و حكومت ... را بشاهقلی سلطان قارنجه استاجلو عنایت نمودند و در جزین را به امت بیك تكلو مرحمت كردند و منصب قورچی‌باشی را بدستور زمان شاه اسمعیل به قلی سلطان افشار داده ویرا ركن السلطنه و مختار الدوله گردانیدند ....
ص 668 س 4: محفوظ گشتند بعد از آن اكثر امرا و مقربان از ترك و تاجیك را بخلاع پادشاهانه از تاج و سارق و چهار قب سرافراز ساخته آن روز بفروز را بنشاط و سرور و مسرت گذرانیدند ...
ص 670 س 5: یقین نمودند. نواب میر و فرزندان و وكلاء دیوان الصداره و ملازمان بآنجا رفته خانه بزرگی كه نواب اسمعیل میرزا در آن منزل ساخته و آنرا خانه دنیا نام نهاده تمامی مكتب بغزلهای فرح‌فزای دلگشای خواجه حافظ شیرازی از آنجمله، شعر:
خوش كردیاری فلكت روز داوری‌تا شكر چون كنی و چه شكرانه آوری آن خانه را دیوان الصداره نموده قریب به بیست زوج قالی و قالیچه‌ها در آن فرش انداختند نواب سیر شروع ...
ص 670 س 7: شوكت نبودند و مكررا بر زبان الهام بیان می‌آوردند كه سلطنت شرع بمیر تعلق دارد و مرا به هیچوجه در آن دخلی نیست و مبلغ پانصد تومان رقم مواجب صدارت شفقت كرده از خزانه عامره واصل گردانیدند و تمامی نذورات ....
ص: 1019
ص 670 س 12: ممیزی بدستور كه در زمان شاه جنت‌مكانی بمرحومی آقا كمال الدین ندین العباد كرمانی مفوض بود بنواب میرزا شكر اللّه .....
ص 670 س 18: كه وكیل بودند و اكثر اوقات كه معصوم بیك بمازندران و خراسان و هراة رفته بود بعد از آنكه متوجه سفر حج شد مهر مشار الیه در گردن میر بود و مهر میزد و حكایات خود معروض میداشت و بقیه سنواة كه معصوم بیك مشار الیه در راه حج سعادت شهادت دریافت میر خدمت شاهزادگی سلطان حیدر میرزا كه در خانهای معصوم بیك كه لله او بود تشریف داشت می‌كرد و همچنان در مجلس همایون راه داشت در ایام نواب شاه اسمعیل بواسطه اندك مضایقه در باب آب باغچه و خانه نواب علیه سلطانم والده ماجد آن شاهزاده نموده بود و بیشتر بواسطه خدمت معصوم بیك و سلطان حیدر میرزا و خصوصیت معاندان شاه اسمعیل منصوب شده در خانه یادگار بیك یوزباشی روملو محبوس شد بعد از فوت شاه اسمعیل نجات یافته بقم آمده بخدمت شاه و شاهزاده سرافراز شد در وقت رفتن بدار السلطنه قزوین در بلده ساوه ...
ص 671 س 13: اجمال آنكه از تفصیل احوال مشار الیه آنكه در وقتی كه شاه اسمعیل بر سریر سلطنت متمكن شد و بر فراز تخت سلطنت نشسته چون همشیره میر مشار الیه پری بیكر خانم كه از علیا حضرت خانش خانم همشیره شاه جنت‌مكانی بوجود آمده حلیله پادشاهی مذكور ازو دختری صفیه سلطان چنانچه سبق ذكر یافت داشت نواب میرمیران بعد از مدتی كه شاه اسمعیل بیرون آمده مشار الیه خلف خود شاه نور الدین نعمت اللّه را بخدمت آن پادشاه عالیجاه فرستاد و خود بعد از ایامی روانه درگاه شد همانا كه این معنی قطع نظر از پادشاهی كرده بواسطه دیگر روابط كه در میان بود بر خاطر اشرف آن پادشاه عالیشان گران افتاده و در مقام بی‌التفاتی درآمده چه در آن ایام تا در حیات بود فرزندانرا نطلبید. میرمیران چون بحوالی دار السلطنه قزوین رسید شاه اسمعیل حكم فرمود كه مشار الیه در حوالی شهر قم توقف كرده داخل شهر نشود تا بهرچه حكم جهانمطاع صادر گردد عمل نماید و شاه نعمت اللّه ولد بزرگ میر مشار الیه كه در اردوی همایون او را رخصت داده نزد پدر فرستاد اتفاقا مشار الیه چهار پنجماه در قریه لنجرود كه تا شهر دو فرسخ راهست و در بعضی ایام در مقام با احترام حضرت امام صاحب العصر و الزمان معتكف گشت تا آنكه بتنگ آمده علاجی دیگر نیافت اراده نمود كه به آستانه معصومه قم كه در خارج بلده واقع است چند روزی بمراسم زیارت اقدام نماید اتفاقا مقارن آمدن وی بدان حوالی و خبر فوت ...
ص 671 س 18: خلیل اللّه عقد ازدواج بسته مجلس عالی از اجتماع صدور و علما و خانان و وزراء و امرا و اعیان ممالك آراسته صحبتی و جشنی عظیم نمود چون شاهزاده‌ها اولاد عظام در دار العباده بودند صحبت طوی را به محل زفاف انداخت و در همان ایام دوستكام و مقتضی المرام ....
ص: 1020
ص 672 س 5: مدفون ساختند چون نواب سلطان ابراهیم میرزا در ایام دارایی مشهد مقدس ترتیب سردابه و مدفن جهت خود نموده بود آن شاهزاده و حلیله جلیله‌اش در آن مكان كه متصل به آستانه در روضه مقدسه است در دار الحفاظ مدفون ساختند، علیهم رحمة و مغفره واسعة و حشرهم مع امام معصوم مظلوم بلافاصله ...
ص 676 س 18: پرسش ننمودند همچنان آن غایله در میان بود و درین مرتبه نیز كه شاه سكندرشان بر سریر سلطنت ایران قرار گرفت تهنیتی به هیچ باب نشد ... خواندگار ....
ص 677 س 6: مسدود ساختند. پادشاهان مذكور را از منزل شرابخانه شوره‌گل كه راه بجانب گرجستان میرود اول اراده رفتن گرجستان نمودند چون سلاطین گرجستان با یكدیگر اتفاقی نداشتند و هیچكدام از ایشانرا حالت مقاومت با لشگر ...
ص 677 س 8: قیتاق بسر می‌بردند چون در آن اوان دیوانیان شاه سكندر نشان غافل افتاده قریب بمبلغ دویست هزار تومان مالوجهات الكاء شروان در دفاتر ثبت بود و شاه جنت‌مكان آنرا بواسطه مصلحتها گذاشته حواله نمی‌نمود و مستوفیان بر صد قورچی شدید عنف حواله كرده به تحصیل دادند قورچیان به یكبار بر سر رعایا هجوم آورده رعایا پریشان دست از هم دادند مقارن این حال .... بعضی از اجامره و اوباش ....
ص 677 س 10: بر سر او جمع آمده قورچیان را جواب دادند. ارس خان و اردوغدی خلیفه و سایر امرای تابین از هجوم عام رعایا و قرب رومیان اندیشیده و نتوانستند كه مدد قورچیان نمایند لاجرم هوای حكومت ...
ص 689 س 13: بقتل آوردند و لله پاشا قرب یكماه در شروان توقف نموده خود متوجه روم شد چرا كه عثمان پاشا از راه دربند بر سر لشگر آمده پیاله پاشا را با ده هزار سوار مقرر گردانید كه در شماخی باشد و ... پاشا را با پنجهزار مرد در ارش گذاشت و كس از عقب عادل‌گرای خان و لشگر تاتار فرستاد و ارس خان حاكم شروان بواسطه آمدن رومیان امراء تابین و لشگریان خود را جمع نموده بر یكجانب خیمه در صحرا زد و مترصد جنگ و جدال می‌بود و حقیقت حالات را عرضه داشت نموده كس بدرگاه گیتی‌پناه فرستاد و طلب شاه سكندرشان و شاهزاده صاحبقران نمود چون توجه رومیه ...
ص 681 س 5: مهمانداری نواب صاحبقرانی عالی و نواب مستطاب علیه عالیه بیگم و سایر خانان و نواب صدارت‌پناه و میرشمس الدین محمد صدر و نواب میرزا سلمان وزیر اعظم نموده خدمات ....
ص 682 س 2: به اردو رسانیده القصه فیمابین آتش جدال اشتغال یافته نصرت بر لشگر قزلباش افتاده در آن معركه جنگ بیاله پاشا را زنده گرفته قیتاس پاشا مقتول شد و عثمان پاشا خود را به قلعه شماخی رسانید و امرا هنوز از احوال ارس خان و امرای تابین او خبری نگرفته
ص: 1021
كه مقارن آن احوال لشگر تاتار با عادل‌گرای خان كه مكررا حكم خواندگار از عقب ایشان رفته بود ....
ص 684 س 1: وزیدن گرفت و باد مراد به تحریك اللّه رؤف بالعباد از جانب غازیان ظفرنشان در جنبش آمد ...
ص 690 س 4: به لاهیجان رسانید و بدستور بر سریر سلطنت خود تمكن یافت شعر:
این جهان همچو شیشه ساعت‌گاه در زیر و گاه بر زبر است ...
گفتار ....
ص 690 س 11: به مجلس اشرف آمدند و آنروز را بدستور جشن نموده. تنقلات و خوانها كشیده اطعمه و اشربه فراوان كشیدند و بعضی از خانان و تاجیكیان را خلعتهای نوروزی شفقت فرموده بخلاع فاخره سرافراز ساختند چنین روزی كه از ایام بهار و حوادث لیل و نهار گذشت بواسطه انحراف مزاج ...
ص 695 س 15: میرقوام الدین حسین شیرازی وزیر خود نامزد فرموده انتظار آن می‌كشید كه سلطان حسین خان شاملو شاهزاده صاحبقران كامران ابو المنصور سلطان عباس میرزا را كه داخل شهر گرداند شروع در دفع جماعت مذكور نماید. چون میرزا سلمان و سایر امرا استنشاق رایحه این اراده نمودند بخاطر رسانیدند كه، ع: پیش‌دستی كن كه تبود دست پیشین را بدل
ص 697 س 15: گربختند و آقاجمالی كه از معتمدان و محرمان گشته بود تدبیر كرده بفراشی چیزی قبول كرد كه او را در جوالی نهاده به بیرون رسانید.
ص 700 س 1: شهر روان گردید در این ایام الكاء سمنان كه خاصه نواب علیه بود به تیول سید سلمان كمونه مقرر فرمودند و شعرای شیرین گفتار در باب قتل عادل‌گرای خان تاتار ابیات بسیار در سلك تاریخ كشیدند و از جمله مولانا عبد الله نثاری تبریزی اینچنین در رشته نظم كشیدند:
روز شكست تاتار از لشگر قزلباش‌وقتی كه قتل كفار از تیغ غازیان شد
عادل‌گرای خانرا از دست برد دوران‌از طوق دست بستند گردن ز غل گران شد
شهزاده جوانبخت بخشید جرمش آخراز حادثات دوران یكچند در امان شد
لیكن قلم به قتلش چون رفته بود اول‌آخر چنانكه گردون میخواست آنچنان شد
روزی كه نام كردند عادل‌گرای خانش‌تاریخ روز قتلش «عادل‌گرای خان» شد پس از قضیه رفتن نواب بیگم میرزا سلمان و خلیل خان و قورچی‌باشی شروع در دیدن خزانه و اموال و اسبابی كه نواب بیگی آنچه خلاصه و زبده سركار شاه جنت‌مكانی و صونكهای ایام شاه اسمعیل مانده بود و بیگم به حرم آورده بود و حمامی كه شاه اسمعیل متصل به خانهای حرم احداث نموده بود و نمی‌گردید آنرا خزانه نموده بود و تمامی آنها در زر و جواهر و طلا مسلوك
ص: 1022
و كتب و فیروزه چینی و اقمشه و اسباب و یراق طلا و نقره و سایر نفایس كرده مدت یك هفته درهای دولتخانه را بر پشت بسته شب و روز عرض آن می‌دیدند و اكثر چیزها و اجناس را بمساعدت ترك و تاجیك از جمله خواجه عبد القادر كرمانی و غیر ذلك مقرر نموده مدعیات خود را خوب ساختند و چیزی در محل نگذاشتند گفتار در ذكر ...... پس ازین رای
ص 702 س 18: .... خورش الاغان و اشباء در آن سفر مانند عنقا شد:
در خانقاه و باغ نه صادر نه واردست‌با پیر پنبه گشت حریف گران برف
از بس كه سربخانه هر كس فرو فكندسرد و گران و پی مزه شد میهان برف
وقتی چنین نشاط كسی را مسلم است‌كاسباب عیش باشدش اندر اوان برف در میان زمستان امراء و لشگریان بی‌جسر از تخته پل رود ارس عبور كرد ....
ص 705 س 18: از اكابر و سادات دار المؤمنین قم بود و سالها خدمت آن اعلیحضرت نموده بشرف خصوصیت محرمیت و مصاحبت سرافراز بود و یكدو مرتبه بوزارت اعظم نامزد شد و تا مبلغ دوازده هزار تومان بجهت سركار خاصه شریفه عاید ساخته و بكثرت اموال و محصولات و لطافت و ظرافت طبیعت اشتهار تمام در ممالك ربع مسكون داشت بجوار رحمت ایزدی پیوست او را در طوافگاه خلف روضه مقدسه مطهره معصومه علیها السلام و التحیه دفن نمودند ....
ص 707 س 14: رهایی یافتند اما نواب كامیاب مالك الرقاب خود را از اعتماد الدوله و امراء استدعای قرار مهم میرشمس الدین محمد صدر نمود فرمودند كه از سر گناه گذشته او را به من بخشند و در باقی مهمات و معاملات خود ....
ص 707 س 19: یكرو شد با علی بیك ولد خلیل و اسكندر بیك برادرزاده او در مقام جنگ و جدال درآمده با ده هزار سوار افشار و پنج هزار كس از لشگر میر جهانگیر علایی صف‌آرایی كرده شكست بر لشگر افشار افتاد و علی بیك را بقتل آوردند و اسكندر بیك زخمدار شده و كوه‌گیلویه مقر آن قلندر گشته ...
ص 710 س 7: كوچ را كه نواب علیه سلطانم در حرم محترم تشریف داشتند با شاهزاده‌ها ابو طالب میرزا و طهماسب میرزا و همشیره او سایر حرمهای اعتماد الدوله و خانان و امراء را گذاشته خود از راه از دم دول متوجه بازار جایی شد ...
ص 710 س 20: دفن كرده پس از آن بكربلای معلی نقل نمودند ...
رخصت تبریز یافت و از اردوی همایون جدا شده به تبریز آمد. پس ازین قضایا وقوع حوادث چون اخبار فتنه‌انگیز در باب قتل امرای عظام شاملو و قتل پدر و مادر علیقلی خان شاملو لله و خالوی او در دار السلطنه هرات به علی قلیخان مشار الیه رسید بموجب «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» «1» ...
ص 711 س 21: از هراة بیرون آورد كه از سرقدم ساخته حاضر شوند زیب سخن در
______________________________
(1)- سوره 28 آیه 3
ص: 1023
جلوس شاهزاده صاحب قران بر سریر تخت سلطنت خراسان بتأیید ملك مستعان. موافق امور و كاشف ما فی الصدور مناسبت هر امری كه در فطنت هر فطنتی و صاحبدولتی ابداع نماید همگی همتش را بر آن مصروف داشته اسباب و ادوات آن آماده و مهیا گرداند. بیت:
زیر ایوان چرخ بوقلمون‌كل امر بوقته مرهون تا آن وقتی كه از برای ظهورش مقرر گشته درنرسد مقصود كارگر نیاید غرض از تمهید این مقدمات و تسطیر این مقالات ذكر سلطنت و پادشاهی آن نوباوه بستان ظل آلهی است كه چون در جبلت بی‌علت آن مهر سپهر سلطنت و حشمت و آن آفتاب ... مناسب كشورستانی و جهانبانی بیشتر مأخوذ بود از روزی كه آن خورشید طلعت بهرام منزلت بوجود آمد همگی همت شاه‌جنت مكان علیین آشیان و شاهزاده عالم و عالمیان چنانچه سابقا شرف تقریر یافت و دیگر همت و دعای همگنان از ترك و تاجیك و دور و نزدیك مصروف بر پادشاهی آن عالمپناهی و با وجود آنكه نواب شاهزادگی صاحبقرانی سلطان حمزه میرزایی .... برادر بزرگتر بود و ولایت عهد به او نزدیكتر می‌نمود، شاهی این شق ارجح و اقوی بود ... جامه سلطنت و پادشاهی بر قد بلند اختر آن والاگهر دوخته بود و اظهار آن تا غایت و تمكن بر تخت سلطنت موقوف ... مشیت و قرار یافته ... می‌بود لاجرم درین ایام فرح انجام علیقلی خان شاملو لله و جمیع آقایان و ... طبقه جلیلیه شاملو و سایر غازیان و امرا و تابینان از طوایف استاجلو و قاجار كه در ركاب ظفر [آیات] بودند همه یكدل و یكزبان در پادشاهی ... گشته آن صاحب قران را برداشته شایسته و بایسته پادشاهی جهانبانی دانسته از دار السلطنه هراة بیرون آوردند و سر بر انقیاد و فرمان حكم او نهادند كس از عقب امرا [مثل] فولاد خلیفه شاملو كه حاكم سر كار قایین ....
ص 712 س 3: بر تخت سلطنت نشانده ... منجمان حاذق و اخترشناسان صادق اختیار ساعت نموده، بیت:
بساعتی كه تولا كند بدان انجم‌بساعتی كه تفاخر كند بدان تقویم در روز پنجشنبه پانزدهم شهر جمادی الاخر سنه مذكوره كه آفتاب در برج اسد بود آن اعلیحضرت در سن جد بزرگوارش شاه جنت بارگاه كه بر تخت سلطنت نشسته بود میرسید علی جبلعاملی ...
ص 712 س 12: زمان و زمین ... و همگنان رسم و عادتی كه در حین جلوس سلاطین متعارف است بجای آورده است و زبان به ثنا و دعا گشادند و هركرا هرچه مقدور بود نثار و ایثار نمود بیت:
زر و گوهرش بر سر افشاندندورا شاه گیتی ستان خواندند چون شاه عالمیان تخت سلطنت را بفر و شكوه همایون زیب و زینت داد، بشارت سلطنتش در خراسان انتشار یافت تمامی امرا و خانان زبان بشكر بی‌پایان گشاده و خطبه و سكه بنام نامی
ص: 1024
و القاب گرامی آن عالمیان پناهی خواند احكام و نشان پادشاهی مشحون به طغرای غرای منشیان عطاردنشان در قلم آورده اول نشانی كه نوشته به مرتضی قلی خان پرناك به مشهد مقدس فرستاده او را استمالت داده طلب فرمودند ..... در سلك خانان منخرط ساخته مشهد مقدس به همان قاعده به تیول او مقرر باشد. مرتضی قلی خان مراسم تعظیم و تكریم حكم و قورچی بجای آورده بالضروره بواسطه تعصب اویماقیت و اینكه میانه تركمانان و شاملویان مجددا چند خون عظیم واقع شده بود اعتماد نكرد چون میدانست كه امراء در خانه شاهی بغایت مسلط و قوی و شاه عالی در دست ایشان و خورد سال است از رفتن ابا نموده در مقام معذرت درآمد. خانان شاه عالمیانرا برداشته روانه مشهد مقدس معلی مزكی شدند. چون لشگر بی‌حد و قیاس .....
ص 712 س 22: موافقت نموده چون سابقا تكلو و روملو بر سر هم بودند و اكنون تركمان و تكلو یكی شده او نیز بجهت تعصب اویماقیت در بلده نیشابور را نگشود و اطاعت ننمود چون زمستان سخت بود چندان به تسخیر آنولایت التفات ننموده متوجه سبزوار گشتند و سبزوار را گرفته به قباد سلطان دادند و تكلویان گریخته بعراق رفتند و ولایت اسفراین و ترشیر خود در دست امرای استاجلوی عباسی بود تمامی ولایت ... سبزوار .... به قباد سلطان دادند و تكلویان گریخته به عراق رفتند.
ص 713 س 1: نیشابور و تون كه او را نیز سلمان خلیفه تركمان ولد سهراب خلیفه بایندر داشت، گرچه همشیره مرشد قلی خان زوجه او بود اما او نیز تبعیت مرتضی قلی خان نمود احكام استمالات نوشته فرستادند و امرا بالتمام رخصت انصراف داده هر كدام بالكاء خود رفتند و اتمام قشلاق آنسال را بدار السلطنه هراة رفته قرار گرفت. پیش ازین مرتضی قلی سلطان حقیقت حالات را كماهی نوشته بدرگاه نواب شاهی و نواب شاهزادگی صاحبقرانی حمزه ثانی عرض نمود.
قاصد وی این اخبار وحشت آثار را به ییلاقات بازارچایی به اردوی ... بدرگاه ... نواب شاهی و نواب شاهزادگی صاحب‌قرانی سلطان حمزه ثانی عرض نمود ... این اخبار ... همایون رسانید.
حكم پادشاه سكندرشان عز اصدار یافت كه برخی از امراء تركمان و تكلو خصوصا اوردوغدی خلیفه تكلو و علی سلطان برادر مسیب سلطان و ملازمان ولی سلطان حاكم همدان بسركردگی محمد خان مصاحب و بعضی از امراء شاملو مثل اسمعیل قلی سلطان و قورخمس سلطان و غیره ذلك بخراسان رفته ...
ص 713 س 15: .... بدامغان رسید ... خبر سلطنت شاه سلیمان حشمت در خراسان شنید.
ص 714 س 14: ... مسئله‌دان بود و كتاب ارشاد فقه مسئله می‌نمود و احتراز و اجتناب از چیزها كرده همیشه بوسواس و تفدی گرفتار بود.
ص 714 س 21: سرافراز گشتند و همچنین نوروز این سال شاه جهانیان و ظل سبحان شاه
ص: 1025
عباس در دار السلطنه هراة در باغ شهر نموده امرای شاملو تشرف پایبوس و سجده اشرف اعلی سرافراز گشته ایشان نیز لوازم و مراسم خدمات پادشاهی را بجای آورده خان لله آن اعلیحضرت سپهر منزلت را كه اول نوروز سال پادشاهی بود به طمطراق هرچه تمامتر و قرق و قیتاق بیشتر بایوان بزرگ درآورده بر تخت نشانده خود در پیش ایستاده بقواعد خدمتكاری قیام نمود و زبان بشكر بی‌پایان گشود. بعد از آن خود و آقایان شاملو پیشكش وافر از هر جنس و متاع بنظر انوران پادشاه خجسته سیر درآوردند و تیمنا آنرا كه اظهر علامات پادشا هست به عمل آوردند و به تلقین ملهم توفیق زبان سعادت بیان گشاده سرود بشارت از پرده كرامت بنواخت:
چو حفظ الهی نگهبان تست‌جهان از كران تا كران آن تست
بزن گوی دولت كه میدان تراست‌خدای جهان را چنین است خواست پس از آن متوجه احوال لشگر و غازیان شده به مهمات ملك و مملكت و لوازم سلطنت و حشمت و پادشاهی گماشته چشم بر ممالك ایران داشته .... ایروان و گرجستان ....
ص 716 س 3: ممتاز ساخته چون همگی از اردوی همایون شاهی احكام از عقب وی و امراء میرسید و خاطر از ممر خراسان و سلطنت پادشاهی شاه عالمیان كه بر تخت سلطنت خراسان متمكن شده بود نگران داشتند لاجرم اعتماد الدوله بالضروره با آنكه كوفت ... نقرس ....
ص 716 س 10: محافظت او نماید بعد از آن پسر و دختر را بشرف اسلام سرافراز ساخته بدستور دختر را در عقد و ازدواج شاهزاده عالم آرا درآوردند. ذكر بعضی ...
ص 716 س 23: عثمان پاشا ننماید ... صلح و صفا تجدید یابد لاجرم در شهر رمضان سنه مذكوره در موضع زكم ابراهیم سلطان تركمان را لقب خانی داده مهمات او را سامان نموده او را بقایی روانه گردانیدند. و هم در این سال ....
ص 717 س 3: مراجعت نمودند مجملی از تفصیل این مفصل آنست كه چون لله پاشا از شروان به استنبول رفت سلطان مرادخان خواندگار بواسطه آنكه شروانرا چرا فتح و تسخیر ننموده بخود سر متوجه قاپی شدی او را به قتل رسانید و سنان پاشا وزیر اعظم را با یكصد هزار سوار لشگر به آذربایجان فرستاد و در پانزدهم شهر ربیع الثانی لوی‌ئیل ثمان و ثمانین و تسعمایه بقارص و ایروان نزول نمود ...
ص 723 س 21: مفوض شد و حسب الحكم اشرف اعلی مؤلف را نایب و صاحب اختیار مهمات شرعی گردانیدند و رقم اشرف صادر شد. گفتار در وقایع ...
ص 723 س 24: اشتغال نمودند و بدستور صدور و وزراء و خانان و امراء مستوفیان و مقربان و یوزباشیان و ایشیك آقاسیان و اعیان و كلانتران و اكابر ممالك محروسه به بساطبوسی سرافراز گشته بخلعتهای فاخره سرافراز شدند و همچنین شاه عالمیان مظهر امن و امتنان شاه عباس در دار السلطنه هراة در باغ شهر كه دولتخانه مباركه است نوروز سال مذكور را كه سال سیم
ص: 1026
از سلطنت و پادشاهی ممالك خراسان آن خسرو گیتی‌ستان بود گذرانیدند علیقلی خان شاملو و بعضی امرا و تابینان و آقایان شاملو بدستور در خدمت اشرف گذرانیده و لوازم و مراسم پادشاهی را بعمل آوردند. اما احوال عراق چون اعتماد الدوله ...
ص 724 س 19: بیست تومان مالوجهات رقبات قزوین مالوجهات چهارده معصوم صلوات اللّه علیهم اجمعین را به سیورغال .....
ص 724 س 22: مدفون شد. شاهزاده صاحبقران با تمامی خانان و میرزا سلمان به تشییع جنازه او حاضر گشتند. و هم در اینسال ....
ص 725 س 3: میرزا محمد منشی كه از آذربایجان و عراق مأیوس گشته به مهمات بخراسان رفته و در آنجا او را دخلی نداده ناامید باز به عراق آمده و مرغبات جهت رفتن نواب شاه و شاهزاده عالمیان بخراسان به اعتماد الدوله گفته ایشان را بیرون خراسان تحریض نمود. اول قرار مهمات برفتن خراسان ...
ص 726 س 9: ... از دامغان اردوی همایون در حركت آمده متوجه بسطام شد.
چون قبل ازین سمت تحریر یافت كه شاهوردی ....
ص 726 س 20: دفن نمودند و میرزا نظام ولد اعتماد الدوله از جانب نواب صاحبقرانی بجهت تكفین و تجهیز او مأمور گشتند بدین خدمت اقدام نمود. بیت:
خود كشته حافظ را خود تغریه میداری
پس از آن بواسطه آمدن امرای تكلو در سر منزلی توقف واقع میشد چون لشگر گران همراه اردوی همایون بود از راه ... رفتن دشوار و صعب می‌نمود ...
ص 727 س 1: چه مقدار لشگر قدرت بر مقاومت دارند. یا نه چون بر ایشان ظاهر شد كه لشگری گرانست و باز انتظار امراء تكلو و افشار كرمان و ذو القدر شیراز می‌كشند و روز بروز عسكر میرسد ....
ص 727 س 3: الكاء خود ... چون زمستان نزدیك است و این لشگر یكدل و یكجهت در گرفتن قلاع نخواهند بود زود ضایع میشوند در بهار باز بر سر ایشان می‌رویم ...
ص 727 س 24: سرافراز شد و نیشابور هم به تصرف اولیای دولت درآمده میرمحمد یوسف ولد میرشاه حسین و ... نیشابوری قلعه تاباد را كشیده از اولیای دولت عباس شاهی شد. چون اردوی شاهی دو روز در سبزوار ...
ص 728 س 16: قلعه آمدند ... مرشد قلی خان در چهار كنج قلعه سایه‌بانها را بر افراشته بر بالای در قلعه تیر سایبانها زده مردم خود را در برجها قرار داده خود در مقام مجاهده و مدافعه درآمد. خانان و امرا چون اختیار اطراف و جوانب قلعه نموده دانستند كه گرفتن آنچنان قلعه بدینگونه كه امرا مشوش باشند و كار ایشانرا میرزا سلمان پیش گرفته میخواهد كه این تسخیر و فتح به نام او مذكور گردد. بیت:
ص: 1027 چو در لشگری اندر افتد خلاف‌تو شمشیر خود را مكن در غلاف اقبال و طالع امرای عباسی امداد نمود و امرا از یورش از جای عنان نمود و پاره بی‌دست و دلانه بر بالای تلی كه مشرف بود بر قلعه ایستاده و مردم كارخانه وارد و بازارها كه این وضع را دیدند همگنان از هم پاشیده قرار بر فرود آمد شد. چتر و اوتاق و دولتخانه شاهی و نواب صاحب قرانی در جانب شمال قلعه فرود آمد ...
ص 731 س 14: تفنگ زدند. برادر مشار الیه با زین العابدین گریخته باردوی شاهی آمدند و مبلغ یكصد تومان بجایزه گرفته خلعتها و اسب شفقت شد. اعتماد الدوله ....
ص 731 س 17: ..... شدت سرما .....
ز برف گشته زمین همچو ... كافورز ابر مانده جهان همچو گنبدی بی‌نور ص 731 س 24: سرافراز گشتند. جواب كتابات را به نوعی كه فایده‌مند بود گرفته روانه دار السلطنه هراة گردیدند. و هم درینسال ...
ص 733 س 21: جمع میداشت و در اثنای این رد و قبول وكلا میان ایشان دو سه نوبت امراء تركمان مثل محمد خان مصاحب اراده كرده كه بر سر میرزا سلمان شبیخون آورد و میرزا سلمان به ولی سلطان تكلو توسل جسته با وجود آنكه خود قریب هزار ملازم خوب داشت اعتماد بر آنها نكرده شبها بكشیك شهید اغلیان تكلو را می‌طلبید و بیشتر اوقات ...
ص 735 س 4: مدفون ساختند. همچون مؤلف یعنی بنده وی در ركاب ظفر انتساب در ممالك خراسان بود در سال قوی‌ئیل بعد ازین چون به مشهد مقدس معلی مزكی رسید و به آستان بوسی سرافراز شد ...
ص 736 س 15: نوروز قوی‌ئیل روز یكشنبه 28 صفر ختم بالحیر و الظفر سنه مذكوره شاه و شاهزاده در قصبه تربت زاوه بشادكامی و عیش و عشرت و نشاط و كامرانی نوروز نموده خاقان نامدار و امراء عالیمقدار و اكابر و اهالی هر دیار كه در آن معركه ظفر اثر جمع آمده بودند با پیشكشهای بسیار بشرف بساطبوسی سرافراز گشته همگنان در مجلس همایون قرار گرفته به تفقدات پادشاهانه و نوازشات خسروانه سرافراز گردیدند. بعد از كشیدن خانهای مستقل و اشربه و اطعمه متكاثر اكثر آنها به خلعتها سرافراز گشته بوثاق خود فرمودند و همچنین در همین روز سعد شاه جهان و نور چشم عالمیان شاه عباس بهادرخان در دار السلطنه هراة در باغ شهر نوروز نموده خان زمان علیقلی خان لله و سایر امراء و آقایان شاملو بسعادت بساطبوسی سرافراز گشته هر كدام فراخور حال احوال خود به انعامات شاهانه مشرف و امیدوار گردیدند و این سال چهارم از پادشاهی آن برگزیده آفاق و انجم بود. پس از آن رای عالی شاه و خان خیرخواه تقاضای آن نمود كه ساعت سعید اختیار كرده از شهر به عزم سیر ییلاقات و بلوكات بیرون آیند تا بعد از آنكه حقیقت احوال شاه و شاهزاده یعنی پدر و برادر نیكو سیر معلوم گردد كه هرچه اراده دارند برچه مقتضی وقت باشد و مصلحت دانند عمل نمایند و بساعت خوب و روز مسعود از شهر بیرون فرموده چند روز جهت
ص: 1028
تهیه اسباب سفر و انجاح مهمات لشگر و حشر در مدرسه میرزا كه خارج دار السلطنه هراة واقع است نزول اجلال فرمودند و انتظار آمدن مولانا عطا اللّه و اخبار بر خواستن اردوی شاهی از سر تربت می‌كشیدند. نواب شاه و شاهزاده تا اواخر حمل بواسطه حیل مرشد قلی خان در تربت ماند ....
در روز 24 شهر ربیع الاول ....
ص 737 س 16: فرود آمدند ... مجملا اردوی وسیعی بهم آمدند كه نزدیك بدو سه فرسخ طول و عرض آن میشد لاجرم اگر كسی وثاق خود را گم می‌كرد بچند روز از سركردگی می‌كشید تا آنرا می‌یافت در آن سرزمین ...
ص 737 س 20: اقدام داشتند بعد از نماز فریضه ظهر و عصر با قورچیان و بعضی امرای نامدار تكلو و تركمان و ذو القدر و افشار به قصد پیكار متوجه اردوی شاهی ظل سبجانی كه در كنار آب تیرپل قرار داشتند و مسافت ده فرسخ راه بود شدند. ذكر رفتن شاه سكندرشان و شاهزاده صاحبقران بجانب هرات و جنگ غوریان.
اراده حضرت ملك ملك بخش فعالیت كبریا چون به بقا و ابقای ذات انفس كه سالها بر سریر سلطنت و جهانبانی متمكن خواهد بود رایت عنایت برافراشته بوجود با وجود او عالمی را در ظل حمایت و عاطفت او منوط و مربوط فرموده شاهباز بلندپرواز اقبال او را بر سر جهانیان گسترانیده و بواسطه اراده كه به حسب خام طمعی و نمك بحرامی از كج‌بینان روزگار بی‌اختیار صادر گردد و نقصی در ذات حمیده صفات نخواهد چه «الخیر فی ما وقع» وقوع هر حادثه و حدوث هر واقعه بوجود واسطه و وصول رابطه منوط گردانیدند. نظم:
در تمام آفرینش بیش هر كو عاقلست‌هیچ بی‌حكمت نباشد گرچه قدرت كاملست در مبادی احوال انبیاء و اولیا تا بمضایق و شداید گرفتار نشدند بمرتبه نبوت و ولایت نرسیدند. یوسف نبی تا بزندان نرفت بر سریر پادشاهی قرار نگرفت شرح این متال و تفصیل این اجمال آنست كه سابقا شرف عرض یافت كه چون شاهزاده عالمیان شاه اسمعیل از دنیا رحلت فرمود و سلطنت بوجود با وجود شاه سكندرشان سلطان محمد پادشاه كه والد اكبر شاه فردوس مقر مزین گردید آن اعلیحضرت دو خلف نامور یكی شاهزاده صاحبقران سلطان حمزه را كه با والده ماجده در خدمت اشرف می‌بودند و شاهزاده دیگر پادشاه گیتی‌ستان شاه عباس كه در دار السلطنه هراة بدارایی مملكت خراسان اشتغال داشتند و محبت میانه پدر و پسران و برادر با یكدیگر چنان بود كه هیچكدام خود را بر دیگری ترجیح نمیدادند و هر كدام دیگری را بر خود عزیزتر میداشتند انشاء اللّه بعد از این در محل خود مذكور خواهد شد كه بعضی از امراء و معاندان با شاهزاده صاحبقران سلطان حمزه میرزا در میان نهادند كه خلع پدر بر سلطنت نموده او را بر تخت سلطنت نشانده خطبه و سكه باسم مبارك او مزین سازند قبول نفرمود. چون میرزا سلمان جابری كه ركن السلطنه اعتماد الدوله بود و بفكر دور و دراز و اندیشهای مبرا از عقل و ایجاز اراده داشت
ص: 1029
كه چون صبیه خود را در سلك خادمان حرم عالی شاهزادگی درآورده بود و باعث آن همه فتنه و فساد میانه طوایف و اویماقات عالی گشته بود و علی‌رقم شاملویان تكلویان و تركمانان را پیش كشیده خیال باطلی پیش گرفته اگرچه شاه و شاهزاده بآن راضی نبودند بحسب وضع آنچنان افتاده بود كه مشار الیه شاه و شاهزاده را برداشته بخراسان برد. شعر:
من فكر همی كنم قضا می‌گویدبیرون ز اراده تو چیز دگرست چون مقدر چنان بود كه میرزا سلمان در دار السلطنه هراة بقتل رسد اجل او را گریبان گرفته كشان كشان بباغ زاغان كه مقتل او در آن مكان بود رسانید چنانچه ذكر خواهد شد القصه چون روز سه‌شنبه یازدهم ....
ص 738 س 7: میرزا محمد كرمانی كه بعد از قتل سلطان حسین خان از عراق گریخته بدانجا رفته بود و در خدمت خان می‌بود.
ص 738 س 8: شاه عالمیان كه در آن وقت در سن دوازده سالگی بود و در اتاق خوابیده بود آن اعلیحضرت را واقف نساختند و لشگر ظفر اثر شاه و شاهزاده كه متوجه آن جنگ بودند ایشان نیز دو بخش شده قبل از آنكه بر سر تیرپل برسند ولی سلطان تكلو را با جمعی از امرا بر سر فولاد خلیفه كه بر سر آب مسكن داشت فرستاد و تیپ شاه و شاهزاده از پل گذشته متوجه اردوی شاهی ظل سبحانی شدند و اعتماد الدوله میرزا سلمان با اكثر امرا تیپ شاه و شاهزاده را گذاشته چرخچی شده بیشتر در حركت آمدند .... صباح
ص 838 س 17: مستعد براق بستن ... مردم اردوی شاهی از كنار آب آواز جنگ و جدال را شنیده تیغها آخته و نیزه‌ها سرانداخته را ملاحظه نمودند دانستند كه آن شخص راست می‌گفته پس از آن چون آفتاب عالمتاب قدم در معركه فلك دوار نهاد و سپاه ظلمت شب را منهدم ساخت خان عالیشان علیقلی خان یراق پوشیده بخدمت اشرف رفته آن اعلیحضرت سوار كرد. شاه كامكار چون از توجه پدر و برادر عالیقدر آگاهی یافت و پرتو این خبر بر خاطر انور ... فرمان داد كه دلیران شاملو و بهادران جنگجو سوار شده علمها را برداشته تیپ و صفها را آراسته و جمعی را پیشتر فرستادند اگرچه لشگر آن پادشاه بحر و بر كمتر بود اما اعتماد كلی بر عنایت حضرت پروردگار عالی داشت آن دو لشگر پرخروش و دو دریای پرجوش بمؤدای «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» «1» بر یكدیگر تاخته. شعر:
سحرگاه كین شاه انجم حشم‌بجنبید از چه بطبل و علم
دمید از افق صبح صادق شكوه‌كف انداز شد بختی مست كوه
ز داغ افق آسمان درگرفت‌فلك پنبه صبح در بر گرفت از طرفین صف قتال و جدال آراستند و از سر جان كه متاعی بود بس گران بر [خاستند] میان
______________________________
(1)- سوره 55 آیه 19
ص: 1030
آسمان و زمین غباری بر [خاست] كه جز بباران خون نمی‌نشست جانرا با تن نزاعی پیدا شد كه جز بحد شمشیر به قطع و فصل نمی‌رسید. فارسان عباسی بر بالای نیزه و گیسوی بزخم چنان فتنه‌انگیز بودند كه روز مصاف را شب زفاف می‌پنداشتند و دلیران حمزوی جام مالامال خون جگر كه سافی اجل میداشت شراب ناب می‌پنداشتند. شعر:
بجنبش درآمد دو دریای خون‌شد از موج آتش زمین لاله‌گون ...
ص 838 س 19: روان بود و چون اكثر لشگریان از طوایف اویماقات عباسی بودند آن صحرا و دراز لشگر بعنوان دیگر آرمیده میرفتند و خود را داخل قشون و تیپ و قشر نمی‌نمودند
زیادت ز مور و فزون از ملخ‌گرفته همه كوه و هامون و شخ .....
ص 739 س 1: خلافت مكان كه به یمن آن فتوحات غریبه و تسخیرات عجیه روی نموده چنانچه از اول این كتاب مستطاب تا حال شرف ذكر یافته پیش انداخته خود را به صف لشگر عباسی رسانیدند و از اطراف و جوانب جنگ پیش بردند علیقلی خان سعی و كوشش بسیار نمود و آثار شجاعت و مردانگی بظهور رسانید و ...
ص 739 س 1: معطوف داشت ... شعر:
پیاده دو سو بر سر بارگی‌بجنبید لشگر بیكبارگی
سم باد پایان فولاد نعل‌بخون دلیران زمین كرد لعل
درنگ كمانهای بازوشكن‌بسی خلق را برده از خویشتن
ستیز دو لشگر چو از حد گذشت‌زمانه یكی را ورق در نوشت
قوی دست را فتح شد رهنمون‌بزنهار خواهی درآمد زبون عاقبت نسیم فتح و نصرت از مهب «مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» «1» بر علم شاه سكندرشان پدر بزرگوار وزید و صبح اقبال از مطلع آمال او دمید و در نصف ساعتی ...
ص 839 س 8: هرات رسانیدند ع: چشم زخمی عظیم واقع شد. شاهزاده جوانبخت روشن ضمیر بعون تأیید الهی و قوت پادشاهی با جمعی قلیل یكجلو از قریه سول تا شهر كه از ده فرسخ متجاوز است از دیدهای بداندیشان نهان در حفظ امان حضرت ملك منان درآمده داخل حصار دار السلطنه گشتند و شاه و خان هر دو بی‌گزند بر سریر تمكن قرار گرفتند و شهر را بستند ...
ص 739 س 18: میرزا محمد وزیر را از شخصی كه مشار الیه را گرفته بود استماع افتاد كه او را گرفتم میخواستم كه چون تاجیك است زنده بیارم الحاح بیشتری كرد كه نمی‌خواستم چشم بر چشم میرزا سلمان اندازم مرا بكش لهذا حسب الالتماس او سرش را آوردم ... و جمعی دیگر
ص 739 س 23: بدست هر یك افتاده و این جنگ و جدال از صبح تا چاشت امتداد داشت و مال و اموال تمامی اردوی همایون بدست لشگر عراق درآمد شاه و شاهزاده از قریه سول
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 126
ص: 1031
گذشته یكدو فرسخ راه آمدند اردوی كیهان پوی نزول نمودند آنموضع را به افتخارآباد موسوم ساختند درین روز چهارشنبه دوازدهم شهر ربیع الثانی سنه مذكوره بود چون چنین فتحی میسر شد میرزا سلمان بگمان آنكه شاه نوجوان و علیقلی خان لله كودكان در وقت شكست بجای پدر رفته هراة همچنان خالیست در آنروز در آنموضع نزول فرمودند لشگریان هر سر و اختر مه و زنده كه بدست ایشان درآمد بود بنظر انور شاهزاده صاحبقران سلطان حمزه میرزا درمی‌آوردند. راقم این كتاب در آنوقت در خدمت آن شاهزاده خورشید منزلت بودم آن اعلیحضرت را بغایت ملول و مقبوض یافتم اصلا منبسط از آوردن گرفتاران و سرهای مقتولان نمیشد. در آن اثنا شخصی آمده و خورجین ركاب شاهی ظل الهی را بر استری همچنان بقاعده بسته بنظر مبارك آن نور حدقه جهانیان رسانید چون گشودند رخوت پوشیدنی و كمر خنجر آن برادر جانی خود را مشاهده نمود رقت تمام نمود و از مجلس برخواسته بحرم محترم رفت. میرزا سلمان در همان مجلس بی‌تابی كرد منشیان عطارد رقم را طلبیده خود مسوده فتح‌نامه نموده آن فتح را باسم خود سمت تسطیر داد و مطلقا اسم شاه و شاهزاده والاگهر شاهزاده عالیقدر و اسم امراء معتبر را در آن قید نكرد. اینمعنی باعث آزردگی خاطر شاهرخ خلیفه ذو القدر كه مهردار بود و تمامی ذو القدر بفرمان او بودند و همچنین قلی سلطان قورچی‌باشی افشار كه از اعاظم امرا و ریش‌سفیدی هزار افشار بود گردید و همچنان عداوت میرزا سلمان را با آنكه تا غایت بزور بال و پر آن امرا زندگانی داشت در دل گرفتند و در قتل او عازم و جازم گشتند. میرزا سلمان نادان بموجب:
چو تیره شود مرد را روزگارهمه آن كند كش نیاید بكار چشم از آن امرا پوشیده ایشانرا بر كنار نهاده و در امور مملكت گیری مشورت را با ایشان برطرف نمود و علی‌رغم ایشان امراء تركمان را پیش كشید ...
ص 741 س 7: قرار گرفت بپادشاه سكندرشان و شاهزاده صاحبقران نمودند میرزا سلمان با شاه و شاهزاده سوار شده تا در مدرسه خاقان سعید آمدند مقرر شد ...
ص 741 س 10: فرود آورد ... پس از آن نشیمن خانان و امرای ذی شان را قرار داده امر شد كه شهر را مركزوار در میان گیرند قورچی‌باشی ...
ص 742 س 5: آراسته ... خط نسخ تعلیق را خوش می‌نوشت و شعر را خوش می‌گفت و بهشتی تخلص داشت این رباعی از اشعار اوست كه مرقوم گشته. رباعی:
دلرا بنوید وصل خرم كردم‌رو خاطر اغیار پر از غم كردم
در دیده خیال روی او آورم‌خود را بنشاط و عیش همدم كردم و در شجاعت و تیراندازی عدیل خود نداشت ...
ص 742 س 9: خلاصی یافتند از جمله خلاص و نجات یافتگان یكی میرزا جان بیك بیچرلو وكیل بود كه چون او را به محمد خان مصاحب تركمان سپرده بودند مشار الیه در حبس
ص: 1032
ملازمان او بهر عنوان كه بود فرار نمود و میرزا سلمان بر سر فرار او اعراض بیشتری بمحمد خان نمود دیگری علیقلی خان ...
ص 742 س 13: خواجه افضل وزیر كه سابقا این قطعه میرزا سلمان از نتایج طبع خود بدو نوشته بود. بیت:
ای آصف هراة فراموشیت مباداز ما كه چاكران شه ذره پروریم
تو شیشه مراتی و ما سنگ این حباب‌شاید كه دور گردد و روزی بهم خوریم او را بغلامان شاهزاده صاحبقران سپرده در حجره‌های بالاخانه مدرسه حبس نمودند و ابراهیم سلطان ...
ص 740 س 19: می‌كوشید ... و در وادی امراء بزرگ مثل قلی سلطان قورچی‌باشی و شاهرخ خلیفه و محمد خان مذكور ساخت كه مادام كه این سه كس را دفع نكنند سلطنت سلطان حمزه میرزا قرار نمی‌گیرد و همگی این حكایات شنیع را بی‌تحاشی ببانگ بلند شهرت میداد و از گوشه و كنار معاندان او این را با قبح بیان بدیشان میرسانیدند و اراده و ما فی الضمیرش آنكه چون فتح نموده و بیكهفته بزور امرای تكلو و لشگر خود و بیاده شهر و بلوكات دار السلطنه هراة را خواهد گرفت بعد از آن دفع امرای مذكوره نموده سلطنت را یكی خواهد ساخت و دویی از میانه قزلباش بر [خاست] اما نمیدانست كه:
كبوتر كه پهلو زند با عقاب‌به قصد سر خویش دارد شتاب القصه كه بتدبیر و عقل خواجه ملك محمد منشی و خواجه عبد المؤمن قوم مقرر كرد كه پنج هزار پیاده ...
ص 744 س 1: تاختند ... میرزا سلمان را بعضی از غلامان و آقایان در پیش انداخته او را بمدرسه رسانیدند وی خود را بخدمت شاه و شاهزاده رسانیده متحصن به دولتخانه گردید. ازین معركه و غوغا شهر بر هم خورد و غوغایی عظیم و حادثه بزرگ روی نمود. اول آوازه افتاد كه شهر هراة گرفته شد نقاره كوفتند و آخر در شهر خبر افتاد كه میرزا سلمانرا بقتل رسانیدند و در شهر بشارت زدند ....
ص 746 س 5: محروسه خصوصا دار السلطنه اصفهان كه اصل او از آنجا بود و برادر و ابناء عم و اقوامش در آنجا بسر می‌بردند ....
ص 746 س 7: ... كه نوشته شود عرض كه دفع الوقتی شود و شبها بمیان آید چنانچه گفته‌اند اللیل جبلی:
كه داند كه این پرده نیلگون‌ز بازیچه فردا چه آرد برون چون مرحومی میرزا ابو تراب نطنزی كه مستوفی دفتر خاصه شریفه بود و دفاتر اموال صونك نیز با او بود او را حاضر ساختند و او بمیرزا سلمان و میرزا سلمان به او عدو بودند او قلم
ص: 1033
بدست گرفته گفت چه احتیاج مدت است ... یكساعت ....
ص 746 س 11: عصر این روز ... جمعی از جلفان قزلباش خصوصا طهماسب قلی بیك بن بكتش بیك موصلو كه یوزباشی تركمان بود و بجلافت و بی‌اعتباری و ناهمواری موصوف بود بر سر او آمده ... مشار الیه او را برهنه كرده ...
ص 746 س 16: كرده بود چه در ایام حیات و اواخر زندگانی آن شهید بر زبان الهام خود در شبی از شبها كه نواب صدر و حضرت میر ابو الولی انجو قاضی معسكر در صحبت وی بودند بقاضی معسكر مشار الیه بی‌جهت رو كرده گفت كه عنقریب این طایفه قزلباش مرا بقتل خواهند آورد و كسی كه متوجه سیرت من شود نیست و اندیشه كفن دفن من كند بهمه حال به تو وصیت می‌كنم كه چون مرا به قتل رسانند و عریان سازند پوستین خود را ستر عورت من نمایی و متوجه تغسیل و تجهیز من گردی. سیادت‌پناه مشار الیه امتثالا لوصیة سر او را حاضر ساخته بریدش دوختند و غسال مشار الیه بدان خدمت اقدام نموده ... بعد از تغسیل ...
ص 747 س 13: به بیوتات سركار خاصه شریفه و اصل سازد و فقهایی كه مشار الیه بر كل املاك خود نوشته بود چنانچه سابقا مذكور شد كه در دامغان خوایی در باب شهادت و رحلت خود دیده، دوازده وقفیه تویسانید كه هر كدام بیكی از مشاهد مقدس فرستد و آن املاك نفیس را اكثرش در شیراز و بعضی در اصفهان داشت و بر مدرسه كه پدرش خواجه میرزا علی جابری در دار الملك شیراز در جنب مزار امامزاده واجب الاحترام شاه علاء الدین حسین- علیه و آبائه التحیة و الثنا- در راه درب بالكت نزدیك به تل مشهور به تل خلیل احداث نموده و او نیز املاكی كه داشته بر آنجا وقف كرده مشار الیه نیز بهماند ستور بر آنجا وقف نموده به تحریك میرزا احمد ناظر اصفهانی طلبیده تمامی را در طشت آب شستند و دواتدار بیك ولد فرخزاد بیك قرا داغلو ایشیك آقای‌باشی كه از یساولان صحبت بود تحصیلدار صونك مال و اسباب او و فرزندان كه دار السلطنه قزوین بود و علیخان بیك ایشیك آقاسی‌باشی شاملو كه میرارد و بازار بود و در قزوین او را گذاشته بودند نوشته فرستادند و غلامانش كه هشتاد نفر بودند چون قبل از آن در دامغان ایشانرا مدبر ساخته بود ...
ص 747 س 9: جریمه او را به مبلغ پانصد تومان قرار داد و مبلغ دویست تومان كاروانسرایی را كه در یزد ساخته بنواب شاهزادگی داده سیصد تومان تتمه را مهمسازی كرد محمد خان و قورچی باشی و شاهرخ خان را با برادر میرزا نظام الملك خدمات كرده ....
ص 747 س 17: ابیات ...
شد كشته در خراسان آن آصفی كه بوده‌نور العیان اعیان گرد سم ستورش
چون عیسی مجرد قابل بقرب حق بودموسی صفت همیشه در سر هوای طورش
روزی كه شد ازین دهر از بهرسال تاریخ‌آمد ز عالم غیب «پرنور باد گورش»
ص: 1034
ص 748 س 14: ... كارگر نیفتاد:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای‌نبرد رگی تا نخواهد خدای ...
ص 749 س 12: خلاع فاخره از سر تا پا و اسب و زین مرصع و بعضی اجناس و امتعه نفیسه بدرون شهر برند و شیخ نصر الدین محمد استرابادی كه سالها در دار السلطنه خدمت شاه سكندر سپاه و اهل حرم و شاهزاده‌ها نموده بود و به تعلیم شاه عالمیان نیز اقدام داشته او را با اغرلو بیك قیجاچی فرستادند ....
ص 749 س 19: عازم مشهد .... شعر:
بمنزلگه خویش گشتند بازبخوبی شده صلح را كارساز ..
ص 750 س 12: به شهر داخل شده ... و بحمام فرمودند و بعد از غسل زیارت و تغییر لباس سفر متوجه زیارت گشته بعد از تلثیم و تقبیل سلات سنیات و عتبات عالیات شرایط زیارت و لوازم طاعت و عبادت بجای آورده زبان به پرسش سادات و خدام آن روضه عرش مقام گشوده انواع صلات و تصدقات بسادات و مستحقین آنجا رسانیدند ....
ص 751 س 1: آثار رساند ... با وجود تركمانیت و جنسیت و تعصب اویماقیت به قهر درآمده در مقام آزار و اندكی از صلاح حال او شد. شعر:
وای بر حال كسی كش غم كند غمخوارگی
ص 751 س 4: چند عدد طبق ... اما از آن خبر نداشت كه انتقام از درگاه ملك علام مقرر است در هر وقت كه میخواهد بعمل می‌آورد و بعد از اندك روزی در صندوق اسكان استرآباد تركمانان آنجا بر سر او ریخته او را هلاك كردند و از جمله ثقه نقل كرد كه هزار لنگری چینی كه هر یكی به سه تومان می‌ارزید از سر كار او بردند و دیگر اثاث او بر این قیاس شعر:
ناحق بستانی از كس و ناحق دهی بكس‌زر دیگران برند و تو دلال مظلمه شاه سكندرشان چون حال او را مشاهده نمود دانست كه مردم مشهد دیگر اطاعت و فرمانبرداری او نخواهند نمود .... ایالت مشهد مقدس ....
ص 751 س 7: وزیر كرده و للگی او را به شاه قلی سلطان قارنجه استاجلو كه در تدبیر و عقل و فراست نظیر نداشت دادند و الكاء جام و باخرز را كه در تصرف مرشد قلی خان بود بدو عنایت فرمودند و به گمان اینكه چون سلمان خان آقا و امیرزاده طایفه استاجلوست، تمامی استاجلو كه در خراسان است بر سر مرشد قلی خان جمعند انداخته بر خدمت وی خواهند آمد وزارت مشهد مقدس را كه همیشه از جانب دیوان اعلی بواسطه آنكه مالوجهات مشهد مقدس سیورغال سركار فیض آثار مقررست و مواجب امرا از خارج داده می‌شود به خواجه فتح اللّه اصفهانی كه در آن زمان ناظر دفترخانه همایون بود عنایت فرمودند ....
ص: 1035
ص 751 س 12: نواب صدر و قاضی معسكر و حضرت مولانا عبد اللّه شوشتری و خواجه افضل الدین محمد تركه كه در آن ایام خادم‌باشی و ناظر سركار آستانه مقدسه بود طلبیده ... از بعضی مناهی ....
ص 751 س 22: می‌گفت ... و مدتها به تحریر انشا و تسطیر كتابت روم و هند اقدام داشت در راه بیمار شده بجوار رحمت ایزدی پیوست و نعش او را از سبزوار به مشهد مقدس نقل نمودند و یادگار و خلفی نماند ... این رباعی تركی ...
ص 753 س 3: چرا كه گفته‌اند: پیش‌دستی كن كه نبود پیش‌دستی را بدل ... زمانه از آنكس ...
ص 754 س 4: ... خانه را به یغما دادند:
عادت آنست كه چون مملكتی فتح شودمال غارت شود و خانه بماند برجای
اندرین فتح ز اقبال شه كشورگیرمال با خانه و یا خانه‌نشین شد یغما عورات مسلمانان ...
بوجود آمده بود ... كه در مشهد مقدس او را بحكومت تعیین نموده بودند و در آن روز شاه و شاهزاده با اركان دولت قاهره در جنازه وی حاضر شده بعد از قواعد شرعی او را در آستانه امامزاده .....
اشتغال .... از حضرت واهب المواهب و روحانیت آن امام مظهر العجائب و مظهر الغرایب نصرت و تأئید و دولت پادشاه سعید را كه كوس ولای او را در شش جهت عالم آرزوی زدن داشت مسئلت نمود و نجات و فیروز گشتن خود را حسب المدعا كه در میانه اعدا و جمعی كثیر از معاندان افتاده بود در تحت قبه مباركه سامیه ......
بیرون آمدن ندید ... مرشد قلی خان بواسطه سبق خدمت آبا و اجداد بدودمان جدا و عبد اللّه خان در مقام تعرض و گرفتاری او درنیامده او را مرخص ...
ص 760 س 12: بحصول پیوند ... خدام شیخ الاسلام بهاء الملة و الدین محمد عاملیا چنین فرمودند:
این عقد كه شهزاده عالم فرمودبا طالع ارجمند و بخت مسعود
چون خیر عقود بود از روی شرف‌تاریخ وقوع آن شده خیر عقود ...
شاهد ...
ص 760 س 14: ... بارگاه برافراشتند ... شعر:
سرا پرده از دیبه زرنگاردر آن خیمه و خرگه بیشمار
بسیط زمین در سرا پرده گم‌درو بارگه رشك چرخ نهم
پی بزم شهزاده آن بارگاه‌ز سر هر سو برافراشته سر به ماه
امیران بجای خود از چهار سوی‌فزون هر یكی را ز جم های و هوی
ص: 1036
میدان اسب سرمنزلی بود در نزهت و صفا چون خاطر اهل حضور پرنور و عرصه از غایت نضارت و طراوت غیرت‌فزای روضه ارم. نظم:
بساط سبزه چون جان خردمندهوای معتدل چون جان فرزند ص 760 س 21: بسیار آمد ... شاه سكندرشان در این سور پرسرور به نفس نفیس خود اهتمام تمام فرموده بترتیب جشن و یراق طوی و جمع اسباب آن امر فرمود و مردم ممالك محروسه هر كه در دار السلطنه حاضر بود همه را به مجلس حاضر نمود و نثار و ایثار بسیار فرمود چنانچه حجله سپهر از جمال عروس ناهید زینت یافته نظیر آن جشن كم دیده. شعر:
بهر جای مجلسی ساختندبهشتی نوآئین بپرداختند
همه شهر جشن و همه شور و سوربهر گوشه صحبت بهر جا حضور
همه مملكت گشته عشرت سرای‌مغنی ز هر پرده عسرت زدای
سرای جهانرا نوایی سرودفرستاده هر دم به شادی درود در اثنای آن جشن و صحبت منجمان حاذق و اخترشناسان صادق بعد از رعایت احتیاط باختیار وقت در مجلس خاص آن شاهزاده عالمیان را با هزاران شمع و چراغ و مشاعل بجانب حرم محترم برده هر سو زبان تهنیت داشت به ثناخوانی و گهرفشانی برگشادند. پس از آن چون خسرو خاور به خلوتخانه غروب خرامید و جهان معجر كحلی موضع شب در سر كشید خلوتخانه زفاف سعادت محل اجتماع نیرین سپهر سلطنت و برج مقارنه سعدین و نیرین آسمان ابهت و جلالت گشت. شعر:
دهان ناشتا از لقمه پر شدصدف شایسته یك دانه در شد
لب از یاقوت سایی چون برآسودزر اندر بوته سود و سیم اندود
چو مرغ تشنه زد بر چشمه منقاراز او آب حیات آمد پدیدار و این مضاجعه مباركه شمس و زهره در شب پنجشنبه ششم شهر جمادی الاول سنه مذكوره واقع شد و همان شب زفاف بوقوع انجامید. صباح روز پنجشنبه شاهزاده عالم‌افروز بعد از حمام بدستور ایام سور و عظمت تمام به مقام مجلس جشن و طوی آمده ساقدوشان رعنا و پروانچنان ساده زیبا در پس و پیش آن ماه شب چهارده جهان‌آرا در خرگاه جمع گشتند:
وثافی مدور بسان سپهرسپهری پر از ماه و ناهید و مهر
درون و برونش معرق بزرمرصع به یاقوت و در و گوهر كرشمه ساقیان شیرین كار بانشأ شراب تلخ مذاق خوشگوار باز شده دست بغارتگری عقل و هوش برآوردند و نغمه سرود مطربان خوش‌آواز به آهنگ نوای هرگونه ساز راست گشته پرده دری عشاق مدهوش آغاز نهادند. پس از آن شروع در كشیدن ظرفهای پر از تنقلات فرنگی و كله‌های نباتهای مصری و نان گرجی و قندآبادجی نموده و خوانسالاران اطعمه و شربتداران اشربه
ص: 1037
و حلاوه فرنی و پالوده آنقدر كه در وسعت آن صحبت كثیر البهجت گنجد كشیدند. القصه كه ....
میزبان قضا ...
ذكر وقایع و حالات شاه عالمیان در ...
نوروز این سال فرخ‌فال را آن برگزیده ملك متعال در باغ شهر دار السلطنه هراة بدوستكامی و خرمی گذرانید. خان لله و امرا و اركان دولت قاهره در آن بلده فاخره بعد از گذرانیدن نوروز و آن سور پرسرور آخر روز بمیدان پای حصار آمده شروع در چوگان بازی و قپق تازی نمودند شاه والاجاه كه در آن اوان شروع در چهارده نموده بود بسان آفتاب درخشان بر بادپای گیتی نورد سوار گشته فرصت گوی زدن و راه تیر انداختن به دلاوران تهمتن آن انجمن نداد و با وجود حدائت سن و صغر ذات محسن در شجاعت و تهور و دلاوری آیتی افتاده و كارهای خجسته آثارش با وجود خردسالی طراز كسوت مفاخر و مآثر سلاطین روزگار دیده گردیده ملهم توفیق ساعت بساعت زبان سعادت بیان گشوده سرود بشارت از پرده كرامت باین مضمون می‌نواخت. نظم:
چو حفظ الهی نگهبان توست‌جهان از كران تا كران آن توست
بزن گوی دولت كه میدان تراست‌خدای جهان را چنین حكم خواست و زبان حال در آن زمان ترجمان تقدیر آلهی و واسطه عنایت نامتناهی بود كه مضمون بشارت مشحونش نه تغییر پذیرفت و نه در حیر تأخیر افتاد و:
صد قرن در زمان گذرد تا زمام ملك‌اقبال در كف چو تو صاحبقران نهد القصه:
تا در نرسد وعده هر كار كه هست‌سودی نرسد یاری هر یار كه هست پادشاهی كه هفت كشور در نظر او محقر می‌نماید قناعت به مملكت خراسان نمود و مترصد وقت می‌بود در اوایل فصل بهار یعنی در زمانی كه سلطان نوروز از قهرمان شتا خلاصی یافته سلطان گردون سریر آفتاب به تخت شرف برآمد و در ممالك بساتین از برای خسرو ریاحین دو رنگ گلبن را به فیروزی بیاراستند فراش ظفر بترتیب آئین ربع مسكون سراپرده دركشید و قبه بارگاه رفعت و جلال را از سایبان سپهر گذرانیده بساط امن و امان بگسترانید مرشد قلی خان چاوشلو احرام خاكبوسی درگاه پادشاه بهرام انتقام نموده با آقایان و ریش‌سفیدان چاوشلو پیشكش و هدایای بیشمار سامان نموده عازم دار السلطنه هرات گردید. پس از وصول آن خان رفیع مكان به حوالی آن مملكت شاه والا جاه و خان لله خیرخواه از آمدن وی واقف شدند كس به خیر مقدم او تعیین نموده انواع مأكولات و نفایس خوردنی‌ها به استقبال او فرستاده روز دیگر خان نیكوسیر با امراء تابین و آقایان طبقه جلیله شاملو تا عیدگاه و سر خیابان به استقبال آمده آن جماعت را به درون شهر برده به پابوس اشرف اقدس سرافراز فرمودند مرشد قلی خان چون به خدمت رسید به رسم پیشینیان چند جا زانو زده خاك را بوسه داده و بر گرد سر آن اعلیحضرت مكرر گردید و به زبان حال مضمون این مقال ادا فرمود:
بحمد اللّه كه دولت كرد یاری‌نشد ضایع طریق جانسپاری
ص: 1038 مرادی كز خدا مقصود ما بودبه كام دل جمال خویش بنمود
به هر راهی كه این بنده قدم زدید قدرت به آن معنی رقم زد
تمنایی كه دایم داشت در دل‌به كام دوستان گردید حاصل پس از فراغت از آن مجلس و صحبت، منازل مناسب جهت خان و آقایان تعیین نموده و مهمانداران ایشان را زود آوردند و شروع در خدمات و مهمانداری فرمودند خان لله و امرا و اركان دولت قاهره هر چند روز به منزل مرشدخان رفته قدوم او را به اعزاز و احترام تلقی نموده به مراسم یگانی و عذرخواهی اقدام نمود و همه روزه خانان بعشرت بیشتر در سیرگاهها و باغات به عیش و صحبت و نشاط مشغول گشته یكدو ماه توقف مرشد قلی خان در آن دیار واقع شد بالاخره چون مرشد قلی خان را اراده غدری در خاطر راه یافته بود در آن ایام انتظار بر اقدام آن می‌كشید مرشد قلی خان و آقایان شاملو از این عمل قبیع و فعل شنیع آگاه شده در خود داشتند و اظهار آن لایق وقت نمیدانسته اما متوهم و در فكر اندیشه می‌بودند مرشد قلی خان چهره مصادقت و مصافات را به ناخن بدگمانی بخراشید چنانچه آثار آن از مجاری گفتار و كردارش می‌سرایید یكدو مرتبه آقایان شاملو در خانه و حمام كه مرشد قلی خان یكه پیرهن و برهنه بدن بود اراده كردند كه او را به شمشیر گیرند علیقلی خان نیكونهاد به محض غلامی و جانسپاری كه او در راه شاه نیكو اعتقاد كرده بود و پرده بر روی این كار دریده كشیده بود آن جماعت صاحب اراده را منع فرمود و اظهار این معامله ننمود و همچنان در مقام خاطرجویی و همراهی او می‌بود مرشد قلی خان چون بر حقیقت حالات اطلاع یافت دیگر تاب مقاومت نیاورد به هر عنوان كه بود رخصت گرفته خود را از هراة بیرون انداخت و یكجلو متوجه مشهد مقدس شد اما همچنان در مقام غدر و مكرر فریب با علیقلی خان می‌بود و همگی مخطور خاطرش این بود كه نواب كامیاب مالك الرقاب را از علیقلی خان گرفته خود لله باشد .... ذكر توجه شاه سكندرشان و شاهزاده صاحب‌قران از مملكت عراق بصوب آذربایجان.
روزی چند كه پادشاه دولتمند و شاه ارجمند سعادتمند در دار السلطنه گذرانید و از كوفت سفر خراسان بیرون آمدند و قورچیان و لشكریان سامانی گرفته پیوسته امراء آذربایجان و مغان و قراباغ و شروانات و گرجستان كس به خدمت فرستاده و التماس رایات نصرت آیات بدانصوب و محال می‌نمودند. چون تعلل و توقفی در رایات نصرت آیات بدانولایات واقع شد امراء آنسرحد به شكایت درآمده معروض درگاه فلك اشتباه شاه جمجاه و شاهزاده آگاه گردانیدند كه معاملات ...
ص 761 س 18: به الكاء خود رفتند و هم درین سال علیقلی خان فیج اغلی استاجلو كه از ملازمان و مقربان شاهزاده صاحبقران گیتی‌ستان بود و در معامله قوی‌ئیل داروغگی اصفهان را در تربت‌زاوه گرفته به اصفهان رفته بود و پیچین‌ئیل بدرگاه معلی آمده در مسلك مقربان و مخصوصان شاهزاده منخرط گردید و اسمعیل قلی بیك ولد ولی خلیفه شاملو كه از محرمان و یكجهتان
ص: 1039
شاهزاده ثریا مكان بود مصاحب و همداستان گردید و به اتفاق در خدمت آن سلطان آفاق خدمت می‌نمود و از تحفه‌های اصفهان چیزی كه بدرگاه همایون آورده اغلی بیك شیطان بود كه كمال رعونت و زیبایی داشت و غارتگر ایمان بود. درین سفر شاهزاده نیك سیر او را از علیقلی بیك گرفته در سلك غلامان و ملازمان خود جا داد. و هم درین سفر شاهزاده عالیقدر مجلس شراب را برملا انداخته با مصاحبان و مخصوصان به ظاهر باده می‌پیمود چه قبل از آن بواسطه خاطر والد ماجد و بعضی از امرای ریش‌سفید در خانه مثل قلی سلطان قورچی‌باشی ملاحظه علانیه آن می‌فرمود:
اگر چه باده فرح‌بخش و باد گلبیزست‌ببانگ چنگ مخور می كه محتسب تیز است پس از آن اردوی همایون از حوالی دار السلطنه قزوین كوچ كرده
ص 762 س 1: سرافراز گشتند بعد از قواعد زیارت و مراسم خلعت، سادات و خدام آن عتبه عالیه را به تفقدات و نوازشات شاهانه سرافراز ساخته به فقرا و عوام الناس نذورات و تفقدات و احسانات فرمودند. پس از آن‌كه معامله نزاع و كدورت مذكوره را بر حسب صلاح دولت قرار داده آن جماعت را به خلعتهای فاخره سرافراز گردانیدند وداع آن آستانه و بارگاه نموده از راه تون سیر خود را به خدمت پدر بزرگوار كیوان وقار رسانیدند ....
ص 762 س 11: پیشكش فراوان و تحفهای بی‌پایان از زر و گوهر ولیدی از ظرایف و تحف و جواهر و لالی شاهوار و اقمشه و امتعه و اجناس نفیسه و اسبان تازی با زینهای زرین و قطارهای شتر و خیمه و سایبان و خرگاه از سقرلاط و مخمل و اطلس همه در غایت تكلف و لطافت بشاه و شاهزاده عالیجاه كشیدند بغایت الغایه مستحسن افتاد. شاه و شاهزاده خان مشار الیه و آقایان و برادران را بخلعتهای فاخره سرافراز ساخته او را مشمول عواطف بیدریغ فرمودند و از آنها بدولتخانه مباركه نقل نمودند پس از قرار و استقرار در دار السلطنه تبریز سایه التفات بر ضبط بلاد و تدبیر مصالح عباد انداخته سادات و قضات و علما و اكابر و اشراف و تجار و اهل حرفه و بازار را به نوازشات خسروانه سرافراز گردانید و بر هركه ظلمی رفته بود تدارك نموده و فقرا و مساكین را به تفقدات مفتخر ساخته دست ظلم متغلبه را از زیادتی و تعدی و ستم كوتاه گردانید و قشلاق این سال در دار السلطنه تبریز قرار دارند ....
ص 762 س 23: به تقدیم رسانید او را سلطان حیدر نام نهادند و شاه سكندرشان یعنی جد عظیم الشان و جده‌اش سلطانم از مقدم این مولود میمنت ورود خوشحالی بسیار فرموده بعد از آنكه خانان و امرا و خواتین ایشان مشتلقها و نثارها داده بود دست همت دریانوالشان بحركت درآمده و كافه خلایق را به انعام عام محفوظ گردانیدند و طبقات مردم را فوج فوج از ترك و تاجیك شهری و بومی از فرط احسان و وفور امتنان محظوظ ساختند و اشارت عالی شاه متعالی به نفاذ پیوست كه میرزا عرب منجم مروی كه از دقیقه‌شناسان صناعت تنجیم و مستخرجان دقایق تقویم
ص: 1040
بود زایچه طالع آن شاهزاده بنویسد و مولانا مرتضی المشتهر بآصف اردوبادی در تاریخ ولادت آن گوهر درج سلطنت گفته. تاریخ:
از اوج سلطنت بسعادت طلوع كردفرخنده اختری كه جهان را ازو ضیاست
سال ولادتش طلبیدم ز عقل گفت‌از در درج اشرف اگر خوانیش رواست ص 765 س 18: حكم اشرف بدین عبارت منشیان بلاغت نشان و دبیران لطافت بیان در سلك تحریر كشیده بدو شفقت كردند:
«فرمان همایون شرف نفاذ یافت كه چون تربیت جمعی كه بحسب استعداد حسبی و سببی ابا عنجد خلاصه حیات و سرمایه اوقات صرف خدمات این آستان عالیشان نموده باشند و به اعتبار قابلیت ذاتی و مكتسبی گوی تفوق و رحجان از اقران ربوده از متحتمات امور خلافت و كامرانی و متحمات سركار سلطنت و جهانبانی است لهذا امارت‌پناه شمسا للحكومة و الدین محمدی بیك موصلو را كه از صفایح حال فرخنده فال لوامع اشراقات ... تابان و از ناصیه امانی و آمالش اشعه استعداد ... درخشانست و مع هذا با وجود حداثت و عنفوان شباب بمزیت عقل و فراست رشد و درایت از اقران و اكفا امتیاز تمام دارد و من كل الوجوه مستعد تربیت شاهی دانسته بتفوق طایفه موصلو و اویماقات تركمان و آن طبقه سربلند و ارجمند گردانیدیم و زمام اختیار آن زمره عالیمقدار را از امرا و قورچیان عظام و سایر عساكر نصرت فرجام به قبضه اقتدار او داده فیصل قضایا و مهام و انجاح مقاصد و مرام ایشانرا بعهده اهتمام او مقرر فرمودیم امرای كبار و سلاطین نامدار و سایر آقایان آن طایفه عالیمقدار حسب المسطور مقرر دانسته شرایط متابعت و وظایف مطاوعت به تقدیم رساند و رای و صلاح او را در جمیع مواد كلیا و جزئیا معتبر دانسته آنچه در هر باب از سوانح امور معظم كه واقع شود بدو رجوع گردانند تا بر وجهی كه متضمن صلاح آن طایفه باشد عمل نموده به فیصل رساند و اگر بذروه عرض باید رسانید بابلغ شان و احسن وجود خاطرنشان اشرف اعلی نموده بنوعی كه منتج حصول مرام و مقتضی مصلحت ناموس و نام آن طایفه باشد فیصل دهد سبیل امارت دستگاه مومی الیه آنكه در جمیع ابواب قانون حق و حساب و قاعده صدق و صواب منظور داشته از منهج قویم عدالت و انصاف عدول نورزد و از روی استقلال تمام بامر مزبور قیام نموده خود را در زجر و تأدیب آن طایفه مرخص شتاسد و بدانچه صلاح دولت قاهره و اصلاح حال آن طایفه داند عملنماید وقع ذلك بدار السلطنه تبریز فی شوال سنه اربع و خمسین و تسعمائه.» القصه كه بعد از رحلت محمدی بیك جاو الكاء او را به پسر بزرگ او امیر بیك ....
ص 766 س 1: در فصلی .... كه بحسب اتفاق آنسال شدت هوا بمرتبه بود كه آسمان همواره پشت سنجاب بر دوش افق كشیده بود و زمین شكم قاقم پوشیده:
ز برف گشته زمین همچو صفحه كافورز ابر مانده جهان همچو گنبد بی‌نور خان عالیشان ....
ص: 1041
ص 767 س 10: شفقت كرده .... احكام مطاعه واجب الاطاعه و خلاع فاخره بوی شفقت كرده آذربایجانرا باو و برادران او و بعضی از تركمانان بتیول دادند و مبلغ چهارهزار تومان زر نقد از خزانه عامره بر سبیل قرض باو عنایت كرد و او را بدار السلطنه تبریز فرستادند .....
ص 767 س 17: گفته‌اند بیت:
گر بگردی بلاد ایمانراملحدستان و كافرستانرا .....
ص 770 س 1: ذوی الاحترام ازین مقدمات واقف گشتند مانع رفتن آن صدارت‌پناه بر سر آن مقدمه گشته نواب صدارت‌پناه نیز چون دیدند كه امرا برین نیستند و بی‌رضای ایشان این امر صورت پذیر نیست بالضروره این مقدمه در حیز توقیف و تعویق افتاد. اما امیر خان از عرض آن سخنان بد همچنان مترصد می‌بود ....
ص 770 س 19: با امراء ... و خواص خصوصا علیقلی بیك و محمدی بیك ساروسولاخ دواتدار استاجلو به قلعه ....
ص 771 س 15: بوی دادند .... یكی چون رود دیگر آید بجای .....
ص 773 س 7: مدفون شد ... و داخل بهشت برین گردید. مولانا بعد از ضبط اكثر علوم به شیراز رفته مدتی در خدمت مولانا جلال الدین محمود شیرازی تحصیل نمود و از آنجا به زیارت مشهد مقدس مزكی معلی فرموده چند روزی در بلدة المؤمنین سبزوار در خدمت استاد العلما میرفخر الدین سماكی استرآبادی مباحثه فرمود و از آنجا در سال طاعون عراق عرب كه سنین هجرت به نهصد و شصت و سه رسیده بود باتفاق مغفرت‌پناهی مولانا افضل الدین محمد قاینی بنجف اشرف رفته از آن تاریخ تا این زمان ارتحال كه سی سال تمام باشد مجاور و معتكف آن آستانه بوده بعد یكسال كه سفر حج فرمود دیگر از آن آستانه دوری ننمود و درین مدت بمطالعه فقه و حدیث و تفسیر اشتغال فرمود. تقید و زهد ایشان حد بشر نبود و بلكه ملكی بودند بصورت بشر مصنفاتش شرح بر كنز العرفان، آداب حج، حاشیه ارشاد، رسالات فارسی در كلام و واجبات اسلام و در تاریخ وفات آنحضرت فردوس منزلت میر ابو طالب معمایی خواهرزاده میرحیدر معمایی چنین فرمود. تاریخ:
مفتی شرع نبی احمد كه بودپاك‌طینت پاك‌دامن پاك‌زاد
آنكه سودندی جبین بر خاك اومفتیان دین ز روی اعتقاد
آنكه از آلودگی هرگز نیافت‌دامنش از گرد عصیان اتحاد
شد روان ناگه سوی خلد برین‌گفت جنت از قدومش خیر باد
منخسف گردید ماه اوج شرع‌تیره شد مهر سپهر اجتهاد
چون پناه و مقتدای شیعه بودچون بمهر چارده معصوم زاد
شیعه‌ای گفت از پی تاریخ او«حشر وی با چارده معصوم باد» ... ولادتش در شب جمعه نوزدهم شهر ذی قعده سنه ست و عشرین و تسعمائه مدت
ص: 1042
عمرش شصت و هفت سال. چون تاریخ رحلت والد ماجد آن حضرت «مقتدی شیعه» گشته، تاریخ وفات وی» «ابن مقتدی شیعه» شد پنجاه و سه سال كه لفظ «ابن» باشد بعد از پدر بجوار رحمت حق پیوسته مدفنش صفه بالای سر امامزاده بزرگوار ابراهیم طباطبا منسوب به بقعه حضرت امام زین العابدین صلوات اللّه علیه. اخلاق حمیده و صفات پسندیده حضرت شیخ بسیارست. حضرت شیخ در اوائل پیش شاگردان والد ماجد خود سیما مولانا محمد ابو طالب مطالعه فرموده بودند و بعضی اوقات با مولانا شمس الدین محمد جعفر و مولانا احمد ابیوردی مباحثه نموده شرح تجرید را با حاشیه بهتر از علماء شیراز ضبط فرموده بودند و در اواخر بتصحیح كتب فقه و رجال و احادیث قیام و اقدام نموده از بلاد عجم خطه كاشانرا خوش فرموده بودند و قریب به هزار تومان در آن مملكت املاك و مستقلات بهم رسانیده بودند اما اكثر اوقات با بركات آنحضرت بسفر میگذشت. مصنفاتش شرح ارشاد حضرت شیخ بعد از رحلت شاه جنت‌مكان و واقعه و مصادره اسمعیل میرزا ترك توطن كاشان نموده بدار السلطنه اصفهان نموده تا در حیات بود آنجا بسر می‌برد علیه و آبائه المجتهدین رحمة اللّه الملك المبین. و هم در اواخر این سال ......
ص 778 س 6: در اواخر فصل بهار كه صحرا و مرغزار پر از سبزه و لاله‌زار گشته بود و عندلیبان صحرایی به فریاد و فغان آمده كوه و دشت چون مخمل سبز مینمود، شاه سكندرشان و شاهزاده صاحبقران از دار السلطنه هراة در حركت آمده بچند كوچ به ییلاق اشكنبر نزول اجلال فرمودند چه آن سرزمینی بود بغایت نزه و لطیف. نظم:
یكی مرغزاری چو باغ بهشت‌كه گفتی تو رضوان درو لاله كشت
گل هفت رنگ اندر آن مرغزارعلفخوار اسبان و جای قرار
فرود آمد آنجا باقبال شاه‌سپاهش گرفتند یكروزه راه ص 778 س 9: مظنه آمدن رومی بدار السلطنه تبریز اراجیف در میانه خلایق مذكور میشد كه مقصود آقا كوزه‌كنانی تبریزی كه مدتی در سلك ملازمان حسن بیك و حسین بیك یوزباشی استاجلو بودند پس از آن در ملازمت شاه سكندرشان بسر می‌برد و چند سال قبل از این در ایام میرزا سلمان به ایلچیگری بجانب روم رفته بود پس از مراجعت چند مدت در خدمت امیر خان بسر میكردند در آخر از دست تعدی و ستم امیر خان فرار نموده باستنبول رفت و بعضی مقدمات در باب تسخیر آذربایجان عموما و از تبریز خصوصا خاطرنشان پاشایان و وزرای اعظم نمود و باسم اهالی و اكابر تبریز طاوس و قوریقی گرفته نهانی فرستاده و باعث آوردن رومیه فی الحقیقه ببلاد آذربایجان او بود و رومیانرا دلیر گردانید. القصه كه در حال قضیه علیقلی خان كه مدار و صاحب امتیاز دولت و مملكت آذربایجان بود مقرر نمود كه برادرش متنفسی از اهل تبریز را مانع آمده نگذارد كه از دار السلطنه بیرون رود و حكم اخراج میرزا عبد الحسین جهانشاهی كه قبل از این كلانتر دار السلطنه بود و مولانا عبد الوفا قاری زاویه كه مردم زاویه گمان تسنن
ص: 1043
به او داشتند و یك دوی دیگر با خانه كوچ نمود و قبل از ورود اردوی كیهان بویی به ییلاق در وقتی كه ....
ص 778 س 17: ما تجربه كردیم كه در ملك شما.
ص 778 س 18: چند روزی كه شاه و شاهزاده در ییلاق اشكنبر به خیر و خوبی گذرانیدند ...
ص 780 س 9: و این مطلع نیز از برای او واقع شده و زبان تبریز را نیز در او دخلی هست. نظم:
آن كرد پریچهره ندانم كه چه كرد است‌كز جمله خوبان جهان گرد ببردست آن جوان اسیر را .....
ص 780 س 21: شعر:
سراپرده شاه چرخ اقتدارزمین را كشیده ز دیبا حصار
همه دشت گشته كران تا كران‌پر از خیمه و خرگه و سایبان و در این سرمنزل شریف و محفل منیف كه رشك سلسبیل است در آن صحرای جانفزا و هوای دلگشا كه نسیم بهشت را اعتدال می‌بخشد و ارم از غیرت طراوت آن رودخانه سر در نقاب می‌كشد هر طرفی انواع ریاحین مشكبو و گلهای رنگین توبرتو شكفته و هر جانب مرغان شیرین زبان بهزاردستان صلای نشاط و خرمی گفته شاهزاده گیتی‌ستان یكدو هفته در آنجا به عیش و عشرت گذرانیده و در آن صحرا و بیابان بسیر و شكار مشغول گشته وحوش و طیور نگذاشت. شعر:
ز خون شكاری زمین شد تمام‌چو دامان چرخ از شفق وقت شام ص 781 س 2: و شاهزاده را خان قزلباش بآداب و طمطراق تمام بمنزل خود برده سر مفاخرت بچرخ برین برافراشت. شاهزاده گیتی گردون احتشام تمام امراء و لشگریانرا در آنمقام به خلعت و كمر و اسب سرافراز ساخت. شعر:
برافراشت خرگاه و پرده‌سرای‌ز دیبای زربفت كرده بپای
نهاده به خیمه درون تخت زرهمه پیكر تخت زر و گهر
نشسته برو شاهزاده چو ماه‌بچنگ اندرش گرز و بر سر كلاه
ز دست بتان نوش كرده بكام‌شراب عقیقی ز زرینه جام
در آن عیش و عشرت ... چند روزروان شد از آن منزل دلفروز ص 781 س 5: از آنجا ببر كشاط آمده چون معلوم شد كه عثمان پاشا بگنجه و شنكور رفته و از آن طرف میل رفتن بآذربایجان دارد اردوی عالی از آنجا معتكف گشته بجانب ییلاق باندارجایی در حركت آمدند.
ص 781 س 13: شعر:
اگر به خصم طریق دگر سلوك كنی‌ره وفاق سپاری بسی به از جنگ است ... و از آنجا بباز ارجبال تشریف برده چند روز در آن سرزمین به شكار ماهی اشتغال
ص: 1044
فرمودند و قزل‌آله بالغ كه مانند آن از قسم ماهی نیست و در آن رودخانها و افراست شكار فرمودند و چون در این منازل جمعی از صوفیان از بلاد روم شاهی سون شده خود را باردوی همایون رسانیدند آن جماعت خبر آمدن عثمان پاشا را از جانب قارص و ایروان بآذربایجان دادند و اردوی كیهان پوی كوچ باوچ گلیسا فرمودند و از آنجا به جانب نخجوان نهضت فرمود و در نخجوان كهنه نزول اجلال واقع شد. ذكر آمدن عثمان پاشا ...
ص 782 س 3: سابقا شرف عرض یافت كه چون ساغری بلاغی مضرب خیام اردوی گردون احتشام گردید جمعی از مسرعان خیراندیش بعرض خسرو عدالت كیش رسانیدند و جمعی دیگر موافق آن از صوفیان روم بمسامع عز و جلال رسانیدند كه ...
ص 782 س 15: از امراء قورچی و سپاهی دو اسبه بی‌شتر و خیمه از قریه چولاهه و پل ضیاء الملك گذشته آن قنطره‌ایست كه زیر طاق آبگون گردون مثل آن نیست و آنرا از سنگ تراشیده ترتیب داده‌اند. القصه كه شاهزاده از آنجا عبور كرده و از مرند و دره درگذشته بر سر عسكر رومی رفته ایشانرا از رفتن به تبریز مانع آیند و نواب شاه سكندرشان و قلی سلطان فورچی باشی كه میر اردو بود او را برداشته از راه جولفا و اردوباد از آب ارس گذرانیده بكوههای ارزوم و دول و خواجه خوشنام روند كه از طرف تبریز باز به اردوی معلی ملحق خواهند گردید. شاهزاده ظفرلوا بروز دیگر كوچ كرده وداع والده ماجده نموده سفارش فرزندان بدیشان نموده متوجه غزا و جهاد با رومیان بدنهاد گردید. شعر:
روان شد باقبال فتح و ظفرسعادت به فیروزیش راهبر
سعود فلك نصرتش را ضمان‌جنود ملك در پیش حرزجان پس از توجه صاحبقران بجانب رومیان، یعنی روز دوشنبه بیستم شهر رمضان المبارك سنه مذكوره چون شب سردست درآمد در میان دره ...
ص 782 س 17: صباح چون روز شد كوچ كردند در حوالی صوفیان مرند كه در آنوقت محل نزول رومیان بود در مقابله ایشان فرود آمدند و محمدی خان استاجلو را بقراولی مأمور ساخته آنروز نیز مجادله و ستیزی واقع نشد.
ص 782 س 4: فوج فوج چون دریای پرموج هجوم آورده محمد خان بواسطه كثرت اعدا غازیانرا از حرب مانع آمد ....
ص 785 س 11: احوال خیر مآل شاه سكندرشان و شاهزاده صاحب‌قران اینكه در وقتی كه شاهزاده عالمیان از نخجوان متوجه مرند شد قلی سلطان افشار قورچی‌باشی كه امیر اردو شده بود اردوی همایونرا با اغرق برداشته در خدمت شاه سكندرشأن و شاهزاده‌های محترم جهانبان و حرم علیه و صدور و تاجیكان و كارخانها از آب اورس گذشته بارزوم دول و خواجه خوش [نام] آمده در عقب كوه سرخاب نزول اجلال فرمودند.
ص: 1045
ص 785 س 14: و همچو شیر عرین او را در میان گرفته التماس نرفتن مینمودند و امرا انتظار سرحد میكشیدند چه در آن ایام نافرجام هنوز لشگر گنجه و قراباغ باردوی همایون ملحق نگشته بودند و بیست هزار تركمان و تكلو بیك قلم در عراق بودند.
ص 785 س 17: و هر كس را برمی‌خوردند او را به قتل می‌آوردند و سرش از تن جدا كرده همراه می‌داشتند.
ص 787 س 6: چون غازیان از توجه رومیان واقف شدند تمكین خود را از دست ندادند چه میدانستند كه لشگر گران در عقب خواهد بود پای ثبات در جای خود انداخته ...
ص 787 س 16: طالبان با نام و ننگ و بهادران با فرهنگ بمیدان جنگ درآمده زلزله و غلغله و ولوله در زمین و زمان انداختند.
ص 788 س 11:
چون علم روم نگونسار شدباعث برگشتن سردار شد ص 789 س 9: پس از آن دست به نهب و غارت برگشادند و هرچه اسم مال از صامت و ناطق بر آن افتد تاراج نمودند و یك سقف را درست نگذاشتند و قطع جمیع اشجار باغات كردند. اكثر عمارات عالی و مساكن و اماكن را مصدوقه «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» «1» مشاهده افتاد و قضیه ... صورت حال پیش آمد.
ص 790 س 7: و در این باب تاریخ مولانا مرتضی اردوبادی المتخلص به آصف چنین فكر نمود. شعر:
چو عثمان ثانی فرعون سك بودبنای ظلم را گردید بانی
جهنم را مقام خویشتن ساخت‌ز بد كرداری و بد زندگانی
چو سال فوت آن ملعون بجستم‌خرد گفتا كه گو «فرعون ثانی» ص 792 س 7: رومیان در میان دیوار بستها و باغات جمع شده عرابها را بر دور خود بطریق حصار نصب نمودند.
ص 792 س 12: در عقب و میان شتران شروع در تفنگ انداختن نمودند.
ص 793 س 14: فرخ‌فال یعنی تخاقوی‌ئیل كه سال ششم است از سلطنت آن بر گزیده خالق افلاك و انجم در دار السلطنه هراة به عیش و خوشدلی گذرانیده در خلال این احوال ...
ص 793 س 12: گفتار در محاربه اهل دانش و بینش و واقفان كارخانه آفرینش چون فروغ آفتاب جهانتاب روشن و بسان لمعان صبح صادق مبین است كه قادر مختار عز شأنه هرگاه دولتمندی را خواهد كه بعلوشان و سمومكان در مقر سلطنت متمكن سازد و تاج و هاج سلطنت و شهریاری را بفرق فرقدسای او بر افروزد و جهانیانرا در ظل رأفت و عدالت او باز دارد او را به تباشیر صبح دولت و مبادی ایام سلطنت بطرف تشویشات و فنون واقعات پرورش دهد تا آن
______________________________
(1)- سوره 99 آیات 1 و 2
ص: 1046
ذی دولت بهر صفت از اقبال و ثقال و انعام و انتقام و لطف و عنف و مهر و كین و سرعت و تمكین ترتیب یابد و نیر عالم فروز از افق می‌تابد و طنطنه ... روز بروز بر تضاعف جاه و جلال او می‌افزاید و از انقلابات غریبه و انتقالات عجیبه اصح برهان واضح بیان لایح. بر صدق این مقالات و سوانح حادثات و وقایع حالات شاه حمیده صفات سپهر حركاتست چه عنایت الهی چون سریر پادشاهی را باو عنایت فرمود اول بار او را به كمال صفات جلال و نعوت جمال تربیت نمود تا قدر دولت سلطنت دانسته غایت عدالت و مرحمت بظهور آورد و در جمیع امور طریق نصفت و شیوه سویت سلوك و مرعی دارد. القصه كه تا این زمان شاه جهانیان در میان شاملویان در دار السلطنه هراة بسر می‌برد. چون رایات عز و جلال از قاین به جانب ترشیز نهضت نموده چون فریقین به قریه فاخره سوسفد كه مزار متبركه امامزاده واجب الاحترام ... كه در آنجا واقعست رسیدند ترتیب صفوف داده میانه شاملویان و استاجلویان جنگ عظیم دست داد.
ص 795 س 1: آن دو لشگر و آن دو دریای خونخوار بهم رسیدند بهرام تیغ‌گذار از مهابت آن كارزار تیغ از دست انداخت و سماك رامح را نیزه خطی خورد ساخت و زیان سنان در قبضه مبارزان از شهاب ثاقب سخن میگفت صوت نای روئین به مسامع ساكنان قلعه قلعی افلاك رسید و صدای كوس حربی صور اسرافیل در جهان دمید. شعر:
ز غریدن كوس حربی ز دورگمان بود كامد سرافیل و صور
گره در گلوها فروبست كردز بیخوابی اندامها گشت زرد
ز فریاد و افغان چون رستخیزبوحش بیابان درآمد گریز افواج آن دو لشگر در كوشش آمدند و چون امواج بحر اخضر جوش آوردند نیزه‌ها چون سپاه ملخ فضای صحرا را سیاه كرده نقاب كحلی بر رخسار آفتاب می‌بست و پیكانهای آبدار چون پند دلپذیر مصلحان در دلهای مبارزان می‌نشست و تفنگ مرگ آهنگ بمؤدای ... هر لحظه مهره در دل ایشان می‌انداخت. باد حمله دلاوران حلقهای زلف زره را از هم میگشاد و سرشك خون قیرگون پرچم را رنگ بقم میداد. طاوس امان از جمله باز می‌ایستاد چون زاغ كمان گوشه گرفت و شاهین اجل پر و بال گشوده مرغ روح را صید كرد از غبار سم سمند جهان نورد روی هوا فلك اغبر شد و از خون دل دلیران معركه روی زمین كان یاقوت احمر گشت. عاقبت الامر شعر:
ستیز دو لشگر چو از حد گذشت‌زمانه یكی را ورق در نوشت ص 795 س 11: خود را بر تیب شاهی كه بندگان اشرف در میان آن بودند باراده آنكه اعلیحضرت را از شاملویان جدا ساخته خود را در ظل ظلیل ابدی الظلیل درآورد. اتفاقا به حسب همت این كار را از پیش برده و گروه جمعیت آن جماعت را ...
ص 795 س 19: در آن معركه نواب حسین خان شاملو كه در آن ایام جلودار جلو خاصه شریفه بود و به حسین آقا اشتهار یافته بود بنابر یكهجتی و یكرنگی به جانبی بیرون رفته خود را بدست استاجلویان دانسته گرفتار ساخت و شرح احوال او عنقریب شرف تسطیر خواهد یافت و
ص: 1047
این واقعه روز چهارشنبه دوازدهم شهر رجب المرجب سنه مذكوره بوقوع پیوست و مرشد قلی خان شاه كامیاب را برداشته خود پیاده در جلو باتاق و خیمه و خرگاه خود برده آنچه داشت همه را پیشكش نمود.
ص 795 س 21: شعر:
روان شد سوی مشهد آن پادشاه‌بیاری اقبال و عون آله و چون از غبار موكب همایون هوای ولایت تربت راوه و محولات مایه بخش مشك اذفر و عنبر سارا گشت، شعر:
بزرگان شهر آگهی یافتندسوی رایت شاه بشتافتند
به شكرانه جانرا كشیده به پیش‌كه دیدند روی خداوند خویش ص 796 س 12: مرشد قلی خان كه این جانسپاری بتقدیم رسانیده آن اعلیحضرت را به مشهد مقدس معلی مزكی آورده مجددا سلطنت و پادشاهی را رواج داد وصیت كشورستانی آن ثمره شجره دودمان صفوی را در اقطار و امصار عالم منتشر گردانید همگنان رسم و عادتی كه در حین جلوس پادشاهان متعارف است به جای آورده دست و زبان بدعا و ثنا گشاده هركرا هرچه مقدور نثار و ایثار نمودند
زر و گوهرش بر سر افشاندندورا شاه صاحبقران خواندند پس از آن چون آن صاحبقران تخت سلطنت را به فر و شكوه همایون زیب و زینت داد و بشارت سلطنتش را در عرصه آفاق عموما و خراسان خصوصا منتشر ساخت و مرشد قلی خان و اقوام و ملازمان را از خورد و بزرگ بانواع نوازش و تربیت سرافراز گردانیده پایه قدر و منزلت همه را بلند ساخت و مرشد قلی خان را سارو اصلان نامیده حكم قضا نفاد صادر گردید كه فرامین و احكام مطاعه من بعد از القاب وكالت و اختیار سلطنت او را بآن لقب نویسید و زمام اقتدار و قبض و بسط سهام عالم را بدست او داد و نخست. ایالت دار السلطنه هراة را به علیقلی خان للّه عنایت فرمودند و احكام مطاعه و خلغ فاخره جهت او بدار السلطنه هراة روان ساختند و هراة را بدستور به بتیول او عنایت فرمودند.
ص 796 س 15: و همچنین شهر به شهر خراسانرا به امرا شفقت كرده هر كدام را بمحال تیول رخصت انصراف ارزانی داشت و در خلال این احوال بعضی از ملازمانرا كه در این مدت بجانسپاری اقدام داشتند خصوصا حسین خان شاملو كه سبق خدمت آن علیحضرت داشت و مدتها در دار السلطنه هراة بجلوداری خاصه شریفه اقدام داشت و در جنگ سوسفد گرفتار شده همراه گرفتاران بمشهد مقدس رفته بود شاه عالمیان او را طلبیده درخواست جرایم جنگ از مرشد قلیخان نموده او را مشمول عواطف بیدریغ گردانیده او را قورچی شمشیر خاصه گردانید و شمشیر خود را باو سپرد و همگی او را با خود انیس و رفیق داشت و همچنین از مظهر شجاعت و مظهر احسان گنج علی سلطان كه در آن یورش خدمات پسندیده بتقدیم رسانیده بود او را بعواطف
ص: 1048
پادشاهانه ممتاز و سرافراز ساخته اول خانی كه در میانه امرا تعیین كردند مشار الیه بود او را خان لقب فرموده خواف و باخرز را بدان حاكم عادل عنایت كرده رخصت رفتن بالكاء ارزانی داشت و بعضی دیگر را فراخور حال بمواجب و انعام مفتخر و سرافراز ساخت و هر كس را بشغل و خدمتی مأمور گردانید. رباعی:
تأیید الهیش چو یاریها كردعالم بگرفت و كامرانیها كرد
هر بنده كه در ركاب او روزی رفت‌بر مركب فدر سرفرازیها كرد چون مجاری امور سلطنت بر وفق مرام انجام و انتظام [یافت] همت كیوان رفعت آن اعلیحضرت در آبادی و معموری و كثرت اهالی خراسان عموما و از مشهد مقدس خصوصا كه دار السلطنه ساخته بودند بمرتبه رسید كه مشهد مقدس با منقبت ... جامه رشك در رود نیل زد و به یمن معدلت آن سپهر منزلت خراسان رشك ربع مسكون گردید.
ص 797 س 12: و اسماعیل خان شاملو به خانهای علیخان بیك و كامران بیك اوحدی كه سابقا نواب صدارت‌پناه شمس الاسلامی میرشمس الدین محمد صدر می‌نشست نزول نمودند و نواب صدارت‌پناه مشار الیه در خانهای میرزا عبد السین كه در خیابان و برابر قلعه مظفریه واقع است نشستند.
ص 797 س 19: مانده بود در این زمستان اكثر جاها را بحال نشستن و عمارت باز آوردند.
ص 797 س 21: و درخت‌ها و باغات را تمام انداخته بودند و سقف‌های خانها را با اكثر دیوارها بگمان دفینه شكافته بودند.
ص 798 س 2: و امرای مذكوره همه روزه و هر شب باتفاق ملازمان خود در سبیه ساختن و نقب زدن به قلعه بودند.
ص 798 س 2: و امرای بزرگ از اطراف و جوانب قلعه همه ترتیب سیبه خود داده ...
ص 799 س 3: و روزگار جهت دفع عین الكمال اینچنین خط بر صحیفه لیل و نهار كشید.
ص 801 س 1: و یاغی گردد چون اهل قم و عمال آنجا ازین مقدمه آگاه گشتند ...
ص 801 س 2: دست ظلم و بیداد و دست‌انداز گشوده بهركه گمان چیزی داشت او را از آن عاری ساخت.
ص 802 س 7: حكم مذكور را میدهد چون در حكم مذكور باسم امت خان مخالفت محمد خان و امرا منظور بود امرا از این در خشم شدند كور حبیب مقارن این ...
ص 803 س 12: كه شاه و شاهزاده از سر خون ایشان در گذشته بدستور بپای بوسی ایشان مشرف گشته در سلك غلامان منخرط باشند التماس ایشان نزد شاه جهان و شاهزاده عالمیان ...
ص 803 س 16: بولایت آلان و براغوش و اهر و تومان مشكین و آن حدود ...
ص: 1049
ص 805 س 5: قاضی معسكر با مرحومی مولانا محمد علی شیخ الاسلام تبریزی بعضی از علما و صلحا و قضاة و ریش‌سفیدان اویماقات كه امرا را نصیحت نموده خاطرنشان نمایند كه ارشاد و سلطنت در میانه قزلباش شاه سكندرشان شاه سلطانمحمد واقع است و او شاهزاده سلطان حمره میرزا را ولی‌عهد خود نموده و عالمیان و تمامی صوفیان این دودمان خلافت مكان برینند و غیر این به عمل آوردن «1» و سوای ایشانرا مرشد دانستن «2» از صوفیگری و طالبی دورست امرا بعد از اصغاء این مقدمات اذعان بدین مقالات نموده معروض داشتند كه ما نیز شاه سكندرشان را مرشد خود میدانیم و نواب شاهزادگی را ولیعهد و جانشین میدانیم غایتش ...
ص 807 س 9: مزین به جیقه و تاج مرصع و كمر زرین مرصع شده همراه محمدی بیك ساروسولاخ دواتدار كه انكه او بود و جمعی دیگر از یكرنگان ...
ص 807 س 11: آن سه كس ناقص عقل بناحق مقتول شده‌اند و شاه و شاهزاده در باره او صلب دیدند من بعد در آن صحرا و بیابان ... خلاصة التواریخ ج‌2 1049 اختلافات نسخه برلن ..... ص : 927
البلاغ» باز به اردوی ایشان رفته آنچه لوازم خیرخواهی و عافیت ایشان بود مذكور ساختند و به مواعظات و مراسلات دل ایشانرا نتوانستند نرم نمود ...
ص 809 س 14: سرتاسر مملكت و اردوی بدان عظمت كه از نور ظلمت زیبای آن نونهال پر عز و سور و سرور بود از هول آنواقعه ناگریز دلسوز محل ماتم و انجمن شیون همگنان گشت. شاهزاده صاحبقران ازین واقعه نازله در آن شب هایله بغایت محزون شده اما «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «3» را مرهم آن جراحت ساخت شاهزاده عالم افروز صباح آنروز حكم بتجهیز و تكفین وی نموده بعد از فراغ آنها و لوازم آداب بشرع مطهر حضرات بسادات و علما و افاضل و صلحا بر جنازه محفوف برحمت بی‌اندازه نمازگزارده مراسم تعزیه بجا آورده تصدقات فرموده آش حلال دادند و مقرر كردند كه ...
ص 809 س 18: كه جراحت دل عالمیانست. شرح این مقال و مفصل این اجمال آنست كه پیش از این سال به شآمت بعضی از مردم بی‌مآل عادت به مداومت فلونیا فرمودند و ترغیب این پریشان آنكه مرحومی میر علاء الملك مرعشی فلونیایی بود. القصه كه آنحضرت طبیعت را بدان عادت داد همیشه مزاج و هاج ایشان از تناول آن منحرف می‌گشت تا آنكه سفر آذربایجان روی نمود و یكدوسال برین منوال بر ایشان گذشت تا آنكه در پائیز این سال كه اردوی همایون به ییلاقات بازار جایی و نخجوان و حوالی دار السلطنه تبریز در حركت بود آنحضرت باز بواسطه صحبت جمعی از اعزه كه همیشه با آنحضرت هم وثاق در اتاق بودند به طعامها منجز میل كرده مطلقا از امراض ذمیمه مزمنه نه‌اندیشیدند و بدان التفات نفرمودند و غافل از
______________________________
(1)- لن: آوردند
(2)- لن: دانستند
(3)- سوره 2 آیه 156
ص: 1050
مضرت آنها بالاخره واقف گشتند كه بر پشت پای ایشان ورمی طاری گشته به فكر افتادند. مقارن اینكه اردوی معلی بدار السلطنه تبریز بعد از رحلت عثمان پاشا و رفتن رومیان آمد آنحضرت چون داخل آن بلده فاخره گشتند اراده زیارت مشهد مقدس معلی نمودند كه مرخص گشته متوجه گردند. شدت سرما و برودت هوا بمرتبه اعلا بود امراض آنحضرت روزبروز تضاعف پیدا كرده منجر بسوء الغینه و استسقا گردید و آنحضرت پهلو بر بستر نهاده اطباء حاذق جمع گشته ترتیب ادویه و اشربه لطیفه و وظیفه معالجه مشغول گشتند شاه جمجاه و شاهزاده عالمپناه متوجه احوال ایشان شده نوازشات و تفقدات و تلطفات فرمودند و همه روزه وزرا و مقربان و اطباء و حكما را بخدمت ایشان میفرستادند چون معلوم عالمیان گشت كه مهمات معامله ایشان از صحت گذشته و از دست معالجه و دعوات صالحه بیرون رفته دو روز قبل از آن واقعه ناگزیر كه آنحضرت در حیات بودند شاه كامیاب و شاهزاده مالك رقاب منصب سامی و مهم گرامی صدارت را بخلف آنحضرت جامع كمالات حاوی معقولات و منقولات امیر تاج الدین محمود كه در فضایل و اخلاق حسنه و اوصاف پسندیده حمیده گوی سبق از افاضل سادات ممالك محروسه ارثا و استحقاقا برده شفقت فرمودند و این مژده بنواب مشار الیه فرستاده در همان روز تاج و ساروق و خلاع فاخره با احكام مطاعه جداجدا از نواب شاه و شاهزاده اتمام یافته بخدمت نواب میر فرستادند نواب میر در حیوة بود تا آنكه در شب دوشنبه بیست و چهارم ذی حجه حجه ثلث و تسعین و تسعمائه كه بر آنحضرت رحلت منكشف از راقم این نسخه كه در خدمت آنحضرت می‌بود دعای عدیله طلب نموده زبان الهام بیان بوصیت گشاده چنین فرمود كه ترا وصی خود گرداندم اگر میسر شود نقل نعش من به مشهد مقدس معلی مزكی نمایی والا بدار المؤمنین كه آن نیز از اماكن شریفه و بلاد طبیه است كن و تا نصف شب در حرف و حكایت بود و فرمود كه در آذربایجان نگذارد و تا نصف شب در حرف و حكایت بوده فرمودند كه بكسی مانم كه یراق بر بدن خود چست كرده و شلوار پوشیده متوجه سفر عالم آخرتست و همواره اللهم الحقنی بالرفیق الاعلی، بر زبان معارف نشان ایشان جاری میشد. پس از آنكه علامت احتضار بر ایشان ظاهر گشت تلقین بكلمه شهادتین و كلمه طیبه اشهد ان علی ولی اللّه و سایر ائمة المعصومین حجج اللّه نمودند و لبیك حق را اجابت نموده مرغ روح پرفتوح ایشان از روی شوق و اطمینان بسوی سدره و ملاء اعلی در پرواز آمد. در آن شب غم اندوز بازماندگان بناله با ناله و خروش چون دریا بجوش آمده صباح چون این خبر مصیبت جانسوز بشاه سكندرشان رسید زبان بآیه كریمه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» «1» گشوده نواب شاهزاده صاحبقران مهرها و توقیعات آنحضرت را از انگشتری و غیر ذلك طلبیده در كیسه مخمل سرخ نهاده بمهر شریف خود سر آنرا مهر كرده بداعی سپرد كه بفرزندان عالیشان ایشان رساند و پس از آن حكم تجهیز و تكفین آنحضرت نموده امرا و وزرا و نواب میرابو الولی قاضی
______________________________
(1)- سوره 2 آیه 156
ص: 1051
معسكر و اول به مسجد مظفریه نموده در آنجا بریشان نماز گزارند «1» و سه روز تغزیه آنحضرت را در آن مسجد گذاشته بعد از آن نقل به سرخاب نموده در مقبره مرحومی میراشرف اوحدی كه از اكابر و اعیان دار الملك آذربایجان بوده به امانت گذاشته شد كه در آن وقت حسب الوصیه نقل بعراق یا خراسان چنانچه شرف عرض یافت نموده شود و تصدقات و خیرات و آش بزرگ و ختمات قرآنی نموده حافظ غضنفر تبریزی كه از جمله صلحا و اتقیا بود جهت سر قبر آنحضرت تعیین نموده صبح و شام بتلاوت كلام ملك علام قیام و اقدام مینمود. ملازمان و ركابداران و فراشان هر شب بسر مقبره ایشان به افروختن شمع و مشعل مشغول بودند و هر شب جمعه بتصدفات و خیرات و طعامها و حلواها اقدام میشد.
ص 810 س 16: قریب به هزار تومان مداخل و حاصل او از زراعت و دهفنت میشده و همه را صرف آینده و رونده مینموده.
ص 810 س 18: سر داستان حاتم طائی گشته و هر سال زمستان آن امیر عالیشان پانصد عدد قبا و پانصد پیراهن وزیر جامه و پانصد پوستین و پانصد عربی پاپوش و پانصد كپنك و پانصد فوطه سر ترتیب به محتاجان و مستحقان میرسانید و صاحب تاریخ حبیب السیر مولانا غیاث الدین الشهیر بخواند امیر در كتاب تاریخ خود [در] ذكر اكابر ایران اسم آنحضرت را برسم سخا و كرم و عطا ایراد كرده چنین نوشته «2» ... و این نسخ را تاب ذكر مقامات و حالات و مراتب این دودمان عظیم الشان كثیر الاحسان [نیست] انشاء اللّه الرحمن مجلدی علیحده در ذكر مناقب و اوصاف آن سلسله علیه پرداخته شود بمنه و كرمه و توفیقه. القصه كه بعد از فوت میرتاج الدین محمود نواب میرشمس الدین محمد صدر كه از پدر نامدار بازماند ...
ص 810 س 22: ك» به سعی جمیل خود بهم رسانیدند مثل باغ باجگاه كه در خطه دلگشای خبیص احداث فرموده‌اند و آن باغیست بطرح كه در ربع مسكون مثل و نمودار آن نیست از باغ ارم دلگشاتر و از بستان فردوس روح افزاتر در میان خیابانها و كنار چمنها و گذرها و بهر گوشه از چهار جانب دیوار درختان چنار و نخیلات نشننده درون انهار باشجار میوه‌دار آراسته باندك زمانی معمور و مشجر و پر نخل و مكروم ساختند.
ص 812 س 1: و نواب شاهی را با ایشان محبت و التفات زیاده از حد بود و با آنحضرت یارانه و مخصوصانه سلوك میفرمودند و در اول صدارت مبلغ چهل تومان متوجهات رقبات و املاك وی را در ولایت خبیص و كرمان سیورغال ابدی و احسان سرمدی ایشان و اولاد و امجاد بعد ازیشان شفقت فرمودند و در دار السلطنه هراة بعد از قصد و قتل میرزا سلمان وزیر اعظم مجددا عنایت بیغایت درباره آنحضرت میفرموده حكم قضا نفاذ عز اصدار یافت كه حكم مجددا در باب تعویض منصب عظمی صدارت در باب امضاء تنفیذ سیورغالات و مسلمیات و تفاوتهای آن مؤكد بلعنت
______________________________
(1)- لن: گذاردند
(2)- لن ناخواناست
ص: 1052
نامه نسلا بعد نسل در قلم آید. راقم این نسخه نفیسه مسوده آنرا حسب العبارة و امر آن پادشاه جمجاه درست نویسانیده بمهر مهر آثار مزین ساخت.
فرمان همایون شرف نفاذ یافت كه چون بسابقه تأئید «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ «1» صدر مسند «إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» «2» مقر و ذات قدسی صفات و مستقر وجود قدوسی سمات گردیده و از دیوان عالیشان «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» «3» نظام مهام «الملك والدین توامان» مخصوص اولیاء دولت بی‌زوال و خاص خواص سلطنت ابدی الاتصال گشته بر عموم عالمیان و كافه جهانیان بمثابه شمس شارق و اشراقات صبح صادق ساطع و لامع است كه در مقام سپاس این عطایا و موقف شكر این مزایاء جلیه همواره داعیه ضمیر انور و اراده خاطر فیض گستر آنست كه در نشر عواطف بیكران و بذل عوارف بی‌پایان و نسبت بمؤسسان اركان دین مبین و مشیدان بنیان «4» ... كه بمصداق كریمه «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» «5» و مصدوق منطوق العلماء «6» ... الانبیااند خصوصا جمعی كه باین صفات رضیه و ملكات ملكیه مدخول حكم حدیث شریف و شمول مدلول خبر خجسته اثر شرف اختصاص داشته از اعاظم سادات عالیدرجات و اماجد نقباء ذوی البركات كه هر یك نهال با كمال ریاض نبوت و امامت و دوحه طوبی مثال حدایق ولایت و كرامتند و مضمون حقیقت مشحون ... «7» مبین ارتفاع و اعتلای منزلت و مكان ایشان است بعلو حسب مستثنی و ممتاز و بسمو نسب معزز و سرافراز بر طبق فحوی ... «8» از شایبه ریا عاری بود در اهلیت و احسان و رعایت و استحقاق اشفاق‌گوی تفوق و رجحان از زمره اعالی جهان و طبقات اشراف جهانیان ربوده باشند بر وجهی بذل توجه و التفات فرمائیم كه مآثر آن تا انتهای زمان و انقراض دوران بر صفحه روزگار و صحایف لیل و نهار باقی ماند. لهذا مجددا شمه‌ای از الطاف كامله بیضا خصال شاهی و رشحه‌ای از الطاف دریا نوال پادشاهی درباره سیادت و صدارت‌پناه نقابت و افاضت دستگاه نجابت و هدایت انتباه اسلام ملاذ خلایق معاذ علامة العلماء الامامیه فهامة الحكما الاسلامیه مطاع اعاظم النقبا علی الاطلاق مستخدم ارباب العمایم بالاستحقاق شمسا للاسلام و المسلمین محمدا كه در جامعیت ملكات علیه و جایزیت كمالات بهیه مشمول اینمقالست «9» ... و اول جلوس سلطنت روز افزون و بدایت طلوع نیز خلافت ابد مقرون بی‌وساطت و وسیله غیری بمنصبب سامی رتبت و مهم والا منزلت صدارت نواب كامیاب همایون ما كه اعلی مناصب كارخانه خلافت و پادشاهیست من حیث الاستقلال و الانفراد سمت اختصاص یافته مركوز خاطر انور و مكنون ضمیر منیر شرع‌پرور آنست كه همچنانكه در مبادی حال استقرار آن عالیشان در مسند صدارت مقارن تمكن اشرف اعلی بر سریر سلطنت واقع تا منتهی زمان از آن سلسله علیه تغییر نیافته همیشه با دولت این خاندان
______________________________
(1)- سوره 4 آیه 59
(2)- سوره 38 آیه 26
(3)- سوره 16 آیه 90
(4)- ناخواناست
(5)- سوره 35 آیه 28
(6)- ناخواناست
(7)- ناخواناست
(8)- ناخواناست
(9)- ناخواناست
ص: 1053
ولایت مكان توام باشد ضمیمه سایر مكارم و تلطفات و علاوه دیگر مراحم و تفقدات فرموده مقرر فرمودیم كه چون بموجب حكم جهانمطاع كه سابقا عز اصدار یافت جمع رقبات سیادت و صدارت پناه مومی الیه كه بسیورغال مقرر شده بلا مبلغ بسیورغال آن نقابت و افاضت‌پناه مقرر است هر تفاوت و نودرآمدیكه در سر كار املاك و رقبات آن نقابت منقبت و اولاد امجاد عالی منزلت كه در مملكت كرمان واقع است بوده باشد خواه رقبات و املاك قدیمی كه به سیورغال مقرر دانسته داخل سیاهه جمع و بازدید ننمایند و دانسته به سیورغال ابدی و احسان سرمدی مؤكد بلعنت نامه مقرر شناسند و اصلا از بابت تفاوت و نودرآمد اطلاق و حوالتی بر آن سركار ننمایند و قلم و قدم كوتاه و كشیده داشته بمیزان تفاوت و نودرآمد اصلا در بازدید سركار آن سیادت و صدارت‌پناه مدخل نسازند و پیرامون نگردند و از حكم بازدید آنرا مستثنی دانند و بحكم نقیض این معنی مستمسك نشده بهر مضمون كه خلاف این حكم باشد در پروانجات سابق و لاحق كه هر كس حاصل نموده باشد یا نماید معتبر دانند. بعهده حكام عظام دار الامان كرمان و عمال و متصدیان مهمات دیوان و متكفلان اشغال سلطانی كه در این باب غایت اهتمام بجای آورده در امضاء و اجرای این حكم همایون كه با المشافة العلیه صادر شده كوشیده مطلقا مجال تخلف احدی از مدلول لازم الاذعان قضا جریان ندهند و به هیچوجه من الوجوه مساهله جایز ندارند و هر ساله حكم مجدد نطلبند مستوفیان عظام كرام دیوان اعلی رقم این عارفه را در دفاتر خلود ثبت نموده از شابیه تغییر و تبدیل و استرداد و انسداد محروس و محفوظ شناسند در این ابواب قدغن عظیم لازم دانسته بهیجوجه من الوجوه از فرموده عدول نجویند و تخلف نورزند «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1» كتب بالامر العالی الاعلی لازال نافدا مخلدا فی شهر جمادی الثانی قوی‌ئیل احدی و تسعین و تسعمائه بدار السلطنه هراة حمیت عن الافات». «2»
القصه كه نواب میر در تمامی ایام صدارت فایده بسیار و زر بیشمار به سادات و علماء و صلحا و مشایخ و فقرا و ارباب استحقاق رسانید و شاه سكندر شأن او را مختار علی الاطلاق نموده بودند كه هیچ امری را موقوف به عرض اشرف نداشته به رأی صوابنمای خود عمل نماید و در داد و ستد موقوفات و نذورات و تعیین مناصب شرعیات قدرت تمام داشتند در هیچ زمانی صدری با استقلال ایشان نبوده اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده آنحضرت همچنانكه در مالیات و تفویض مهمات لا در زبان نواب اعلی هرگز نبود به هماندستور در ایشان نیز هم رد هیچ ملتمسی نمیشد.
فضایل و كمالات آنحضرت زیاده از آنست كه عرض توان نمود یا در نسخها عرض كرده در حیز بیان و نمط تسطیر گنجد. وی جامع منقول و معقول بودند و حاوی فروع و اصول گشتند. در ایام صدارت یكدم بی‌مطالعه و مباحثه نبودند و تتبع علم اصول و فقه و حدیث و بعضی از اقسام ریاضی و حكمی نمودند و در جمیع علوم و فنون خصوصا علم عربیت و كلام صاحب فن و قادر و ماهر گشتند و در عبارت و انشاء و كیفیت به انشاگری بیش از منشیان دانا متبحر بودند و خط
______________________________
(1)- سوره 2 آیه 181
(2)- ناخواناست
ص: 1054
تعلیق و شكسته نستعلیق را بغایت خوش می‌نوشتند با وجود علو نسب و سموحسب و سمت منصب هرگز خیال كبر و انانیت پیرامون خاطر عاطر ایشان نمی‌گشت و در میدان سخنوری و شعر و شاعری گوی تفوق و رجحان از شعرای زمان ربوده و فهمی تخلص میكردند و گاهی بفكر آن می‌افتادند و آنچه از نتایج طبع وقاد آنحضرت سر زده و فقیر بطریق حروف تهجی در سلك تحریر كشیده از قصاید و هفت بند و غزلیات و رباعیات و دیباچه بر آن نوشته و هزار بیت میشود و این ابیات از روایج انفاس ایشانست، شعر:
تنش را دیدم از چاك گریبان‌گریبان چاك كردم تا بدامان
سبوی باده بر سر میرود فهمی به میخانه‌به محرابش نیاید سر فرو خوش همتی دارد و اكثر اشعار آبدار دربار آنحضرت را با كماهی حالات و اوصاف در جلد چهارم كتاب تذكرة الشعراء و مناقب الفضلا كه موسوم است به مونس الابرار منظوم ساخته و در اواخر این رباعی بر زبان ایشان جاری گشت:
بودیم بملك عدم آسوده ز غم‌نه آگه از امكان و نه واقف ز عدم
افتاد گذر دو روز بر ملك وجودفرداست كه این وجود هم گشته عدم در تمامی یساقها و سفرها از آذربایجان و شروان و خراسان همراه اردوی معلی بودند و در اواخر از یورش ثانی آذربایجان چنانچه معروض گشت ضعف و ناتوانی و پیری بر مزاج شریف ایشان مستولی گشته رحلت فرمودند پس از آنكه شاهزاده صاحب‌قران از عقب مخالفان متوجه عراق میشد راقم این نسخه نعش نواب میرزا را از سرخاب برداشته بر شتر بسته در ركاب ظفر انتساب آن مالك رقاب بعراق روان شد. اتفاقا روزی از روزها در راه نواب شاهزاده عالمیان سلطان حمزه بر شتر نعش نواب مشار الیه گذشته فقیر از جانب آنحضرت بدینمقال عرض حال ایشان [نمود]
بخدمت تو پس از مرگ مرغ روح مراهمان ملازمت صبح و شام خواهد بود نواب شاهزادگی را بسیار خوش آمده چون اردوی همایون آن شاهزاده عالمیان بطارم رسید و از قزوین خبر مخالفت امرا و استیلاء ایشان نوعی دیگر مذكور میشد و دغدغه داشت كه مبادا به نعش شریف ایشان نقصانی رسد بعد از استخاره نعش مبارك آنحضرت را در مزارهای امامزاده‌های واجب التعظیم و التكریم امامزاده قاسم و امامزاده ابو المعالی و امامزاده ابراهیم علیهم التحیة و التسلیم كه در طارم قریب به پل شاهرود و سفیدرود كه بگیلان میرود واقع است بر سبیل امانت تابوت به بلغار گرفته نهاده شد. در روز جمعه بیستم شهر ربیع الثانی سنه ثلث و تسعین و تسعمائه بعد از آنكه جنگ تركمان و تكلو واقع شد و شاهزاده صاحب‌قران متوجه شروان و آذربایجان گشت و واقعه هایله ایشان رخ نمود و شاه سكندرشان و شاهزاده ابو طالب میرزا به عراق و اصفهان آمده در سنه تنگوزئیل نواب كامیاب مالك رقاب اشرف اعلی خلد اللّه ملكه ابدا مقر سلطنت ایران را تحت ظل ظلیل خود درآورده اندیشه و اراده آن بود كه مرخص شده نعش مذكور را برداشته به مشهد مقدس معلی مزكی برد كه درین اثنا قضیه مشهد مقدس
ص: 1055
چنانچه بعد ازین شرف عرض خواهد یافت واقع شد و آمد و رفت به خراسان بشآمت اوزبكان بی‌ایمان قطع گردید و در تاریخ عشر ثالث محرم الحرام اودئیل سبع و تسعین و تسعمائه بطارم رفته نعش مبارك آنحضرت را كه از هم ریخته بود در كیسه متقالی سفید نهاده و در صندوقی تازه نهاده نقل به دار المؤمنین قم نمود و در شب جمعه دوازدهم شهر صفر آنحضرت را بآداب و قاعده مقرر بروضه مقدسه مطهره حضرت معصومه صلوات اللّه علیها درآورده بر گرد ضریح مبارك ایشان در صفه و در آستانه بر جانب شرق نهاده شد و تصدقات و خیرات فرموده و آش حلال كشیدند.
له الحمد و المنه كه حسب الوصیه آن خدمت را بتقدیم رسانید چه ارض قم در شرافت همچو آستانهای مقدساتست و باسناد صحیح از حضرات ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین مرویست كه اموات را به بیت المقدس محشر و منتشر بود اما مردم خطه قم كه مدفونان و مردگان ایشان را در آن مكان در قبر محاسبت كنند از قبر نخست برند و اموات آن بلده مغفورند. سه سال و هشت ماه نعش ایشان در طارم بواسطه انقلاب زمان مانده بود اما معامله صدارت نواب میرتاج الدین محمود كه سابقا عرض شد چون احكام مطاعه شاه و شاهزاده باخلاع فاخره بدار المؤمنین كرمان رسید آنحضرت در فكر آمدن بودند بواسطه رسیدن محصولات و ترتیب لوازم اسباب و یراق آن منصب عظمی چند روزی توقف داشتند و یكمرتبه از تسلط و استیلای بكتش خان افشار كه در آنملك دم از مخالفت این دولت میزد اندیشه ناك و ملاحظه داشتند تا آنكه قضیه نواب شاهزاده عالمیان سلطان حمزه میرزا روی نمود چنانچه بعد ازین شرف عرض خواهد یافت بعد ازین حادثه بكتش خان شروع در طمع از سركار ایشان نموده اكثر املاك ایشان خصوصا فرمیتن را كه در ایام صدارت خریداری نموده بودند با باغ باجگاه و غیره بعنف گرفتند و بعد از قتل بكتاش خان اوزبكان بكرمان آمده انواع «1» ... بدانحضرت راه یافت و شرح آنها در محلش ایراد خواهد یافت انشاء اللّه وحده العزیز و هم درین سال محمد بیك برادرزاده میرزا كافی منشی اردوبادی كه منشی نواب شاهزادگی سلطان حمزه میرزا بود بجوار رحمت ایزدی پیوست و در تاریخ فوت او مولانا آصف اردوبادی چنین گفته:
حضرت شمسا ز جهان خراب‌رفت بصد محنت و اندوه و غم
[پیك] اجل نامه عمرش دریدزد بسوی عالم عقبی قدم
رفت ازین عالم فانی دریغ‌با دل پر حسرت و با ... «2»
آصف دلخسته بتاریخ گفت‌حیف از آن منشی زرین قلم بعد از محمد بیك منشی انشا را به میرزا خان ولد میرزا كافی كه در آن ایام وزیر قورچیان نواب شاهزاده عالمیان بود داد و وزارت قورچیان شاهزاده عالی را به جناب میرزا جان بیك شفقت كردند
ص 814 س 13: راقم این نسخه چنانچه سبق ذكر یافت نعش شریف میرشمس الدین محمد صدر را برداشته در ركاب ظفر انتساب روان شد.
______________________________
(1)- ناخواناست
(2)- ناخواناست
ص: 1056
ص 814 س 15: نوروز مذكور را بدستور همه سال شاه مرضی الخصال در دار السلطنه تبریز نمود و همچنان شاه عالمیان نور حدقه جهانیان ابو المظفر شاه عباس بهادر خان در مشهد مقدس معلی در شب جمعه مذكور بطاعت و احیاء گذرانیدند. القصه كه شاهزاده سلطان حمزه در حظیره مقدسه بیرون فرمودند و در حوالی آستانه مقدسه و درخانه یكی از سادات شیخاوند فرود آمده چند روز توقف فرمودند.
ص 814 س 22: آخر الامر آن شاهزاده بوداع زیارت آستانه مقدسه آمده بعد از مراسم زیارت دو ركعت نماز باخلاص و نیاز بگذارد و روی تضرع و خشوع بر خاك استكانت و خضوع نهاده از درگاه پادشاه نصرت‌بخش فتح و فیروزی طلبید و بعد از فراغ مناجات بدرگاه حضرت واهب العطیات و یا عالم السرو الخفیات، وداع آن روضه مطهره نموده توكل بر فضل نامتناهی حضرت الهی نمود و بسعادت ...
ص 815 س 11: و خود و فرزندانرا برداشته با غازیان شاملو به الموت آمده متوجه دیلمان و گیلان شد و بصد تشویش متوجه اردوی عالی گردید.
ص 815 س 15: و مطلقا شرم ننمود شعر:
ای مگس منزل سیمرغ نه جولانگه تست‌عرض خود می‌بری و زحمت ما میداری ص 816 س 2: و سركار خاصه شریفه و خانهای تاجیكانی كه در دار السلطنه تبریز در خدمت اشرف بودند خصوصا میرزا محمد ناظر الممالك اصفهانی ...
ص 816 س 15: نگذاشتند:
هر كسی را هوای مملكتی‌هر سری را خیال سلطنتی حاصل این قضیه آنكه ..
ص 817 س 4: بطارم داخل و حوالی پل و دو راه قریب به مزار اكثیر الانوار امام‌زاده قاسم علیه و آبائه السلام ...
ص 818 س 1: به اردوی عالی مراجعت فرمودند باز بعضی از كج‌بینان و دوراندیشان اراجیف انداختند كه ولیخان تكلو شبیخون می‌آید. چون در میان هر دو اردو مذكور بود كه چون اردوی همایون شاهزاده گیتی‌ستان نزدیك قزوین میرسد ...
ص 818 س 7: و یك مرتبه اویماق تكلو را تسلی ساخت و با ادهم خان نیز وعده چند در میان نهاده ملاحظه اطراف و جوانب نمود پس از آن ...
ص 818 س 9: در آن ایام مردم دوربین كوته‌نظر را گمان این بود كه چون لشگر مخالف زیاده از حد است ظفر ایشانرا خواهد بود شعر:
غلط بین كه بدخواه را در سر است‌كه فیروزی از كثرت لشگر است
بصد رنج كوشش نماید بجان‌كه جمع آورد لشگر بیكران
نداند كه هنگام رزم آوری‌ز حق نصرت آید نه از لشگری محمد خان كه خمیر مایه این فتنه و فساد بود به طمع زیادتی و زیاده سری پای بر تخت
ص: 1057
خود زده بدین حركت نامناسب و اقدام بی‌موجب لشگری را گمراه ساخت ...
شوربختی كه دهد دامن اقبال ز دست‌زود باشد كه ازین غصه گریبان بدرد مشار الیه اصلا اندیشه ننموده ...
ص 818 س 20: نزول نمودند ...
روان شد به اقبال و فتح و ظفرسعادت بفیروزیش راهبر
سعود فلك نصرتش را ضمان‌جنود ملك در پیش حرزجان ص 819 س 2: صباح روز پنجشنبه شهر مذكور، شعر:
روان شد بدان قلعه صاینین‌وطنگاه شاهان ایران زمین
خجسته سمند ظفر زیر ران‌سعادت قرین نصرتش همعنان ص 819 س 4: نزول نمودند و از اتفاقات حسنه همان سرزمین جنگ‌گاه پادشاه سعید جنت قرین سلطان ابو سعید الجایتوست كه او نیز با امیر چوبان كه از امرای پدر او بود جنگ نمود
ص 819 س 12: در وقت فصل ربیع بدیع كه سلطان عدالت شعار بهار لشگر آراسته و ریاحین و ازهار را در عرصه‌گاه «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ» «1» احضار فرموده تمام روی زمین را بتأیید من كل روح نهج تسخیر فرمود.
ص 820 س 3: بنده‌نواز در روز جمعه نوزدهم شهر مذكور جمع شدن لشگر مذكور را نپائید و از مقوله فی [التأخیر] آفات اجتناب لازم دید امضای عزیمت را صواب دانست دست توكل بر حبل متین تأیید صمدانی استوار كرد.
ص 820 س 6:
در آن حال شد بی‌توقف سواربنیروی تأیید پروردگار ص 820 س 16: برافراخت. فقیر مؤلف در آن مصاف در پای علم آن خسرو اكناف و زبده اولاد عبد مناف بودم و یكهزار و سیصد شمردم كه با آن شاه دین‌پرور بودند چون نظر كیمیا اثرش بر آن غلام دعاگر افتاده فقیر را مخاطب ساخته بر زبان الهام بیان گذرانیدند كه قاضی مرد سید صالحی دعا كن كمینه بدعوات ماثوره مشغول بود دست اخلاص از روی تضرع و ابتهال بدرگاه حضرت ذو الجلال گشاده از حضرت عزت فتح و نصرت آن سپهر منزلت را مسئلت نموده و بر حسب سنت سنیه حضرت رسالت صلی اللّه علیه و ...
ص 823 س 20: مختار سلطان تكلو با لشگری چنان از كثرت سواد و بسیاری یراق و استعداد و بی‌توقف منهزم شده كالجراد المنتشر متفرق و پراكنده شدند. شعر:
برآمد ز شور سپه رستخیزنبد دشمنانرا مجال گریز
همه راه اگر دشت و گر پشته بودپر از خسته و جسته و كشته بود
ز بیم جهاندار صاحبقران‌فرو ریخت از هم سپاهی گران
ندیده كس از دور گرد سوارگزیدند یكسر طریق فرار
______________________________
(1)- سوره 30 آیه 50
ص: 1058
امراء مذكوره پاره بقم و جمع دیگر به همدان گریختند.
ص 824 س 1: قضا و قدر نظم:
چو سرمنزلش داد یزدان پاك‌ورا از سیاهی دشمن چه باك
یكی تن كه با وی بود كردگارنباید كه اندیشد از صد هزار ص 825 س 2: شاهزاده عالم آرا طهماسب را برداشته بدولتخانه مباركه داخل شد عساكر نصرت شعار را از فتح نامدار چندان غنیمت از قطار اشتران پربار و اسبان تازی صرصر رفتار بدست افتاد كه پای تقریر و دست تحریر بسرحد وصف آن نرسد. شعر:
غنیمت كشان بر در شهریارغنیمت كشیدند بیش از شمار آحاد و افراد مردم اردوی همایون كه معاش یو می‌نداشتند چندان مال و شتر بهم آوردند كه از احتیاج بیرون آمدند و از وقت فتح تا صباح در كشاكش بودند و آن همه مال و جمعیتی كه امراء مذكور سالها اندوخته بودند و ایشان و ملازمان و اتباع بغنف و تعدی از مسلمانان گرفته بودند صاحب شدند.
ص 825 س 4: یعنی آفتاب جهانتاب علم نورانی برافراخت و لشگر كواكب را مغلوب ساخت شاهزاده صاحبقران در آنمحل بدیوانخانه رفیعه برآمده به تخت شهریاری و جهانبانی برآمده به عشرت و شادكامی مشغول شد. شعر:
بگرد تخت خوبان سرایی‌جهان را داده از رخ روشنائی
پریچهره بتان نازك اندام‌ز جعد از بهر دلها بافته دام
جوانان لطیف ناز پروردز چشم بد ندیده رویشان گرد
بریشم زن ره عشاق میزدصلای عشق بر آفاق میزد
كرشمه ساز كرده ساقی مست‌ز غمزه ناوك افكن شست در شست
خرامان جام بر كف چون تذروی‌شكفته لاله از شاخ سروی حدیقه منزل همایونرا نزهت و طراوت بی‌اندازه و روضه سلطنت و جلالت از رشحات فتح و نصرت و فیروزی سرسبز و تازه و بواسطه بشاشت و خوشحالی آرام انتظام اسباب سرسبز و تازه و بواسطه بشاشث و خوشحالی آرام انتظام اسباب سرور جنود محبت رخت بسته و سپاه غم و اندوه پشت هزیمت داده و از صولت عساكر منصور لشگر دشمن شكسته و بنیاد شوكت مخالف بكلی برافتاده ساخت. شعر:
كه جاوید صاحبقران شاد بادز فتحش جهان یكسر آباد باد
بر او آفرین از جهان آفرین‌كه نارد بفرش زمان و زمین
زمین گلشن از پایه تخت اوست‌زمان روشن از پرتو بخت اوست
فلك بنده و اخترش یار بادخدای جهانش نگهدار باد
ص: 1059
پس از آن تواچیان و ایشك آقاسیان امر به آوردن سرو اختر مه و جماعت اسیر و گرفتار و زنده نمودند.
ص 825 س 22: مقرر نمود آقا رضای قاضی كه از جانب اولاد امجاد میرغیاث الدین صدر سابق اصفهان مشهور بمیرمیران همراه در اردوی اعلی بود و همان از وكلای سلسله علیه ایشان بود رفته ...
ص 826 س 2: شفقت كرده تمامی آنجماعت را كفن نموده در آن محل دفن نمودند پس از آن دبیران لطایف نگار منشیان بلاغت شعار خصوصا میرزا محمد منشی سابق كه در آن اوان مستوفی الممالك دیوان اعلی شاه سكندرشان بود و سمت مصاحبت شاهزاده صاحبقران داشت و مهر بر ضمن احكام عالی شاهزادگی میزد و در آن یورش همراه بود صورت عظایم امور و جلایل احوال كه در آنمدت روی نموده بود به نوك خامه گوهربار بر صحایف اعلام و اظهار نگاشته فتح نامها پرداختند و قورچیانرا باطراف و جوانب ممالك محروسه فرستادند. شعر:
بپرداخت منشی صاحب هنربسی نامه در باب فتح و ظفر
برانگیخت یكران كلك دبیرز میدان كافور گرد عبیر
بصد لطف چون گشت پیراسته‌بمهر همایون شد آراسته
رسانید قاصد به هر كشوری‌صدایش برآمد ز هر منبری صورت فتح‌نامه قم ثبت افتاد
«امر عالی شرف نفاذ یافت آنكه سادات عالیدرجات و قضاة منیع البركات و ارباب و اهالی و موالی و كدخدایان و رعایا و جمهور سكنه و متوطنان برایاء دار المومنین قم احسن اللّه احوالهم و انجح بالخیر آمالهم به عنایات بلاغایات عالی و مراحم بلانهایات متعالی مفتخر و سرافراز و مكرم و معزز گشته بدانند كه همیشه عون و عنایات و توفیقات نامتناهی قرین روزگار خجسته آثار این دولت بی‌زوال بوده در جمیع مواد توكل بحضرت حق تعالی جل و علا و حضرت ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین و توسل به لطف غیر متناهی حضرت رسالت پناهی صل اللّه علیه و آله نموده و به مضمون اینكه
خود را به ما سپار و عدو را به ما گذارآنگه ببین كه دست ولایت چه میكند عمل كردیم لاجرم اولیاء دولت قاهره از مكمن غیب و محل لا ریب باحسن وجهی و اسهل رمزی به حصول موصول میگردد و اعدای سلطنت عدیم الانتقال قرین ادبار و انكسار گشته متوجه دار البوار میشود و مؤید این حال و مصداق این مقال قضیه طایفه مخذول العاقبة تكلو و تركمان كه با وجود شفقت و مرحمت عالی كه نسبت بدیشان زیاده از دیگر اویمافات مشاهده عالمیان میشود بواسطه قضیه امیرخان لجاج نموده در مقام مخالفت و لجاج و نمك بحرامی شدند و هرچند حسب الالتماس اركان دولت قاهره و ریش‌سفید قزلباش پروا نجات بایشان نوشته خلعتهای فاخره جهت ایشان فرستادیم اصلا در مقام سركشی و مخالفت به مضمون «الشقی الشقی فی بطن امه مضمون این بیت كه، شعر:
ص: 1060 گلیم بخت كسی را كه بافتند سیاه‌سفید كردن آن نوعی از محالاتست باز بنابرین طرفه‌تر آنكه برادر بیدولت بی‌سعادت طهماسب میرزا را دست‌آویز كرده نام پادشاهی برو نهاده خیالات فاسد در سویدای خاطر جا داده و غافل از آنكه زمام امور سلطنت و پادشاهی به مقتضاء حقیقت انتمای «تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ» «1» در قبضه تأیید كردكارست. شعر:
نكوئی جهانداری از سرسریست‌كه شاهی نمودار پیغمبریست
كسی را سزد رایت افراشتن‌كه ده را تواند نگهداشتن
سریر بزرگی نه جائیست خردبخوردی كسی گوی دولت نبرد در دار السلطنه قزوین كه مقر سلطنت و منزل خلافت این دودمان ولایت مكانست نزول نموده خان و مان و عرض و ناموس و اموال و اسباب چندین هزار نفس از ترك و تاجیك و وضیع و شریف بر باد افتاده به جمعیت هرچه تمامتر از فحوای این بیت، شعر:
با ولی نعمت از برون آیی‌گر سپهری كه سرنگون آیی غافل شد اراده مقابله رایات فیروز آثار نمودند و نواب عالی بتائید ملك متعال و موكب دولت بی‌زوال:
بزرگ كرده او را فلك نگیرد خوارعزیز كرده او را ملك ندارد خوار مضمون حقیقت مشحون و ما توفیقی الا باللّه، منظور انظار اجابت آثار ساخته با امرای نامدار و مقربان فلك اقتدار و قورچیان نصرت شعار و دلیران لشگر ظفر كردار و خدام عتبه عالیمقدار و غازیان شیرشكار و عساكر فیروز آثار قرین نصرت و ظفر به مقتضای «وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ» «2» برفع و دفع طایفه شدید القوة شدیم و رایات ظفر آیات بواسطه بقیه عساكر منصوره چند روزی در چمن سلطانیه توقف فرمودیم. در این اثنا خبر رسید كه مخالفان ضلالت نشان از روی غرور به ییلاق جیكچكی آمده همانساعت بلا توقف اردوی كیهان پوی كوچ كرده در چمن صایین قلعه چتر فلك فرسای بر اوج اعتلا افراشتیم چنانچه فاصله بین الفریقین زیاده از دو فرسخ بود روز دیگر كه روز جمعه نوزدهم شهر جمادی الاول سنه تسعین و تسعمائه بود قرین فتح و اقبال پای سعادت در ركاب دولت و اقبال نهاده بشوكت هرچه تمامتر سوار شدیم و عساكر گردون مآثر و غازیان عطام و قورچیان عظام و مقربان بارگاه فلك احتشام و توپچیان و تفنگچیان بهرام انتقام و سایر ملازمان ذوی الاحترام در ركاب نصرت آیات ترتیب میمنه و میسره داده و صفها آراسته شروع در مقدمات جنگ و جدل شد. نواب عالی در تیب جا گرفته دست راست و چپ را بامرای عظام عالیمقدار و شیران بیشه گیرودار سپرده چرخچی تعیین فرمودیم و مخالفان بی‌ایمان بهیات اجتماعی قشون قشون و فوج فوج پیش آمده صف‌آرایی كرده شعله حرب التهاب یافت مكررا از طرفین بر یكدیگر تاختند مرتبه اول شكست بر چرخچی مخالفان افتاد علی سلطان ولد ولیخان تكلو كه سرمایه
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 26
(2)- سوره 3 آیه 26
ص: 1061
فتنه و فساد ایشان بود بقتل رسید و مخالفان زور آورده چرخچی ما را گردانیدند مجملا تا عصر تنكی جنگ عظیم بهم رسیده بود آن نمك بحرامان دل از جان برگرفته نزدیك بدان شد كه چشم زخمی عظیم واقع شود كه نواب عالی به مضمون خیر مشحون «وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» «1» تكیه بر الطاف بینهایت بار الهی و امداد بواطن قدسی مواطن حضرات عالیات نموده به مضمون این بیت:
كسی را كه ایزد بود كارسازز یاری لشگر بود بی‌نیاز با معدودی چند كه همراه بودند به موجب نص كریم صریح «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً» «2» بنفس نفیس حمله كرده با وجود آنكه قلیلی از ملازمان مخصوص در ركاب عالی در تیب مانده بودند بر وجهی پیش برد كه مخالفان و موالفان مخلوط شده تمیز جوانان طرفین از یكدیگر نمی‌شد بحسن توفیق ملك متعال و مساعدت بخت فرخ فال شكست بر لشگر نكبت اثر ایشان افتاده نسیم فیروزی و شمیم نصرت و فیروزی بر پرچم علم ظفر فرجام وزید، مخالفان بی‌شكوه بیكبار منهزم شدند و غازیان شیرشكار برادر بیدولت طهماسب را با محمد خان روسیاه و مسیب خان نامراد و بیرام خان ولد سولاخ حسین و مرتضی قلی ولد اردوغدی خلیفه و علی سلطان تركمان گرفته دویست سیصد كتل را در پای تیب ایشان از پشت زین بر روی زمین انداخته سرهای ایشانرا بر سر نیزه‌ها كردند و سر ولیخان تكلو و علی سلطان ولد او و خلیل بیك نموده ابو طالب میرزا، بیرام بیك قراب اغلی و شاهقلی سلطان تكلو برادر امیر خان و سرداران ایشانرا بنظر عالی درآوردند و تفصیل آن بر وجهی است كه در ضمن پروانچه نوشته شده. غرض كه به یمن تأیید الهی چنان فتحی شد كه در هیچ عرصه و اوان كسی نشان نداده. شعر:
چشم فلك ندید و نه‌بیند به هیچوجه‌این دولت عظیم كه ما را میسرات بیت:
نباشد چنین كارها سرسری‌كه ایزد دهد نصرت و برتری» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» «3» كه اعدای دین و دولت ابدی الغایت نیست و نابود شده و مملكت عراق مجددا بتصرف اولیای دولت قاهره درآمد و اصلا دغدغه از هیچ ممر بخاطر انور راه نیافت روز دوشنبه و یكشنبه آنجا توقف نمودیم كه سرها و اخترمها كشیدند و بلاتوقف متوجه الكاء همدانیم و بعد از قرار و مدار مهمات عراق باستعجال تمام بدار السلطنه تبریز مراجعت نموده به محال متعلقه رومیه شومیه رفته آن بلاد را به تحت تصرف این دولت قدیم الامتثال می‌آوریم باید كه بدین مژده مسرت آثار كه مصحوب رفعت آثار نظام الدین مهدیقلی بیك ایشك آقاسی ابواغلی فرستادیم مسرور و شادمان بوده آوازه طبل شادمانی و غوغای نقاره شادكامی به عیوق رسانیده در دعاگوئی تقصیر ننمایند»
______________________________
(1)- سوره 65 آیه 3
(2)- سوره 2 آیه 249
(3)- سوره 15 آیه 34
ص: 1062
نواب شاهزاده گیتی‌ستان بعد از دو روز از آنجا كوچ كرده به قصد آنكه جمیع امراء گریخته جمعیت نموده به همدان میروند و از آنجا فتنه كرده به بغداد متوسل خواهند شد اراده یورش همدان نمودند و راه از قزوین گردانیده ...
ص 826 س 17: و شمشیر در گردن انداخته به شرف پایبوس شاهزاده صاحب قران سرافراز گشتند. علیقلی خان استاجلو چون توجهی به ادهم خان داشت در مقام تربیت و مخافظت او گردید.
ص 827 س 11: سوق كلام در توجه شاهزاده سپهر احتشام بجانب بلده قزوین در اول جوزا یعنی در زمانی كه سلطان گل بر تخت تجمل قرار گرفته و بلبل هزاردستان به صد زبان و بیان به انواع فریاد و فغان باغ سعادت را پرنوا ساخته و اطراف جمنها به انواع سبزه و ریاحین آراسته، شاهزاده صادق الاعتقاد و العقیده همت عالی نهمتش بمقتضای آن شد كه درین فصل بهار عدالت شعار سری بدار السلطنه قزوین كشیده و بعد از سیر و تماشای گل:
سلطان گل رسید و دیار چمن گرفت‌و اطراف جویبار سپاه سمن گرفت به احوال ستمدیدگان و جفا یافتگان و تاراج‌زدگان آن بلده جنت نشان باز رسیده تلافی جبر و آزار خاطر مستمندان آن جماعت نماید و مقرر شد كه اردوی همایون همچنان در ییلاق خرقان توقف داشته نواب مالك رقاب با امرا و مقربان شاهی بسیر و تماشا رفته زود مراجعت فرمایند. آخر روز سه‌شنبه سلخ جمادی الاول سنه مذكوره بسعادت و كامرانی سوار گشته متوجه دار السلطنه شدند. شعر:
بزرگان شهر آگهی یافتندبپابوس شهزاده بشتافتند
بشكرانه جانرا كشیدند پیش‌كه دیدند روی خداوند خویش و شهر را آیین بسته از هر طرف تعبیهای لطیف انگیخته روز چهارشنبه غره شهر جمادی الثانی یكسر بباغ سعادت‌آباد كه رشك باغ ارم و فردوس پرنعم است تشریف بردند:
جهانی بشادی بیاراستندبهرجای رامشگری خواستند
همه شهر در زیور و در نگارگهریوش شد هم زمین از نثار
بآیین ببستند هر چار طاق‌كه هر یك بدی رشك نیلی رواق
بپوشیده بر هر یكی زیوری‌فرازش بهر گوشه رامشگری
همه مملكت گشته آراسته‌درو یوم و دیوار برخاسته شاهزاده صاحبقران در باغ فردوس نشان به عیش و نشاط و كامرانی گسترده بزم‌های خسروانه آراست. شعر:
بگسترده فراش صد نوع فرش‌ز بهجت زمین گشته مانند عرش
شد آراسته بزمی از ناز و نوش‌كه مثلش ندیده به مینو سروش
خورشهای الوان ز اندازه بیش‌به خانهای زرین نهادند پیش
ص: 1063 می ارغوانی به زرین قدح‌به میخواره افتاده عكس قدح ساقیان سیمین ساق و پروانجبان زرین نطاق ساغرهای مالامال در گردش آورده مغنیان خوش الحان و نغمه سرایان شیرین زبان نوای ارغنون و صدای بربط و قانون در گنبد گردون انداختند و دعای آن خسرو دین‌پرور بدین ترانه و سرود می‌نواختند. بیت:
كه تا باشد جهان صاحبقران بادزمانه حكم كش او حكم ران باد
مظفر باد بر اعدا سپاهش‌نیفتاد از سر دولت كلاهش
مرادش را سعادت راهبر بادز نو هر روزش اقبال دگر باد و بعد از عیش و عشرت بدولتخانه مباركه درآمده سایه التفات برساحت آن بلده و تدبیر مصالح ساكنان آن خطه نفیسه انداخت. سادات و علما و اكابری كه در آن بلده بودند همه را به نوازش خسروانه سرافراز ساخته خلعتهای پادشاهانه شفقت فرمود و هركه را ظلمی رسیده بود بعدالت تدارك فرموده فقرا و مساكین را به انعامات مفتجر گردانید.
ص 828 س 7: برادر اسمعیل قلی خان شاملو دادند و ایالت شیراز را چون قبل ازین به علیخان مرحمت كرده بودند بدستور بدو عنایت كردند. مهدیقلی بیك سارو شیخ ذو القدر را وكیل و ریش‌سفید آقایان ذو القدر نمودند و الكاء بوانات و كبیر و طسوج كاشان بسید سلیمان كمونه دادند و الكاء سمنانرا اضافه خوار كرده به پسرزاده تبت اغلی عنایت كردند. چون ادهم خان تركمان با آن همه عقوق و یمك بحرامی ...
ص 828 س 14: كه از تبریز روگردان شده بود بمیان تركمانان رفت و در معركه جنگ پیش‌آهنگ بود التجا بدرگاه نواب عالی آورده و ملتجی به علیقلی خان فیج‌اغلی گشته شاهزاده جرایم او را مقرون بعفو ساخته ...
بمؤدای «وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «1» او را همان بحالت خود باز گذاشته ...
ص 828 س 11: بتاراج رفت و صاحبقران دست دریانوال گشاده امراء مذكوره را نوازشات نموده خلعتهای فاخره خسروانه دادند. شعر:
چو بحر عنایت درآمد بجوش‌سپه جام انعام كردند نوش
سرانرا همه خلعت خاص دادبه بخشش دل همگنان كرد شاد ص 828 س 19: از گناه ... درگذشته. شعر:
بدرگاه او هركه كرد التجاهمه كار او شد به خوبی روا ص 828 س 23: القصه كه مدت یكماه و كسری شاهزاده عالی در دار السلطنه قزوین توقف داشتند. گفتار در توجه شاهزاده صاحب‌قران به آذربایجان. بعد از وقوع فتح مبین چنین و قرار و مدار مهمات عراق و فارس در دار السلطنه قزوین شاهزاده صاحب‌قران نصرت قرین آرزم
______________________________
(1)- سوره 3 آیه 134
ص: 1064
آیین در ساعت سعد سعید در عشر ثانی شهر شعبان از دار السلطنه قزوین بیرون رفته ...
ص 829 س 7: شاهزاده جهانیان منزل به منزل از روی عیش و نشاط و فراغت و صحت شعر:
بهر منزلی مجلسی ساختندبهشتی نوآیین بپرداختند ص 829 س 8: استقبال فرموده مقدم یكدیگر را بمراسم اعزاز و اكرام گرامی فرموده از جانبین دقیقه از دقایق شرایط حرمت و خدمت و نوازش فروگذاشت ننمودند. پس از آن داخل شهر شده.
ص 830 س 15: به كنار رفت. شعر:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای‌نبرد [رگی] «1»تا نخواهد خدای ص 830 س 18: شعر. بیت:
تا درنرسد وعده هر كار كه هست‌سودی ندهد یاری هر یار كه هست ص 831 س 3: روز چهارشنبه بیست و چهارم
ص 831 س 9: آب شهر
ص 831 س 17: سه‌شنبه ششم شهر مذكور
ص 832 س 15: مهدی قلی خان مشهور بسیماون
ص 831 س 17: نمیتوانست نمود. شعر:
آن حصاری كه طرف بلده اودر علو از ستاره دارد عار
حصن او حصن اختر ثابت‌بام او بام گنبد دوار ص 832 س 19: و اكثر امرا در ركاب شاه مستطاب و شاهزاده كامیاب بودند بخاطر باریافتگان آستان خلافت مكان رسید كه یكمرتبه دیگر بقراباغ رفته لشگر عظیم فراهم آورد.
ص 833 س 14: علی خان كه بخدمت نواب كامیاب سپهر ركاب اشرف اعلی ابو المظفر شاه عباس بمشهد مقدس آمده هر كدام شهر كه از عراق و خراسان كه خواهد به تیول او مقرر شود مرتضی قلی خان ...
ص 833 س 15: می‌بود و اراده رسیدن بخدمت آن اعلیحضرت در خاطر داشت و در وقتی كه ...
ص 834 س 20: توقف نكند و الكاء استرآباد را كه الكاء او بود بحوزه تصرف درآورده
ص 835 س 21: چون مرشد قلی سلطان برادر اسمعیل قلی خان شاملو بواسطه بعضی از ولایت قم كه به تیول او بود در قم بود چند نفر از شتران او و چند قطار از شتران تركمانان همراه غازیان ذو القدر بكسیب برده بودند ..
______________________________
(1)- لن: یكی
ص: 1065
ص 836 س 6: و خود با ملازمان خود سوار شده پنج دروازه قم حراست نمود چهار را بست و یكی را گذاشت كه آمدن غازیان از آنجا باشد چون شب از مردم شهر و محلات جمعی كثیر را بمرحلهای بارو فرستاد آنشب تا صباح با مردم قم و جماعت قم كشیك داشت. صباحش مرشد قلی سلطان كه در حوالی آستانه مقدسه منوره معصومه سلام اللّه علیها او را با فرزندان در آنروز جناب مولانا آقاجانی متولی سركار آستانه مقدسه با حضرت میرمخدوم قاضی القضاة قم ...
ص 836 س 7: در این اثنا خبر رسید كه نواب جهانیان كامران صاحبقران علیقلی سلطان حاكم قم را رخصت داده بود كه بعراق آمده بعضی ایل و الوسات غازیانرا كه در شراه و فراهانند جمع نموده بدرگاه رود سلطان مشار الیه را در زنجانرود گذاشته‌اند. مشار الیه از سلطانیه بولایت شیراز روانه شد. مرشد قلی سلطان شاملو و هفتاد نفر دیگر از تركمانان با وی می‌بودند او را سردار لشگر ذو القدر و اهل قم نموده صد كس دیگر از ذو القدر و مردم خود و از قم سان داده فرزندان علیقلی سلطان و مرشد قلی سلطان بنارین قلعه برده بر هر كه از تركان كه محل اعتماد بودند فرزندان ایشانرا داخل نمودند و هر دروازه را به ذو القدریان و شاملویان سپرده بر در نارین قلعه كس اعتمادی نیز تعیین نمود و بر مردم شهر و محلات آدم قسمت نموده مقرر شد كه تمامی حصار و مرحلها را تا صباح محافظت نمایند و از سر شب تا صباح مرشد قلی خانرا سوار كرده دوره شهر را از درون حصار گشته طریق جرأت كشیك مرعی می‌شد. اتفاقا مولانا آقاجانی كه برساله رفته بود با زن در اصل مولانا از حزب تركمانان بود و با محمد خان و طوایف ایشان تبریزی داشت (؟) ترك سفارت و نمك‌خوردگی اهل قم را گذاشته مرغبات در آمدن تركمانان بقم كرد. خان روز دوشنبه 11 شهر محرم از آنجا كوچ كرده یكفرسخ را پیش نشسته بمراغه طیب و طاهر آمد و مولانا از درب ری به شهر داخل شده بعضی از مردم كه بر دروازه و پشت حصار به محافظت اشتغال داشتند بایشان رسانیده كه شاهزاده حمزه میرزا را شهید كرده‌اند و شما به عبث هرزه كاری مكنید و حریف تركمانان نمی‌شوید اولی آنست كه در پی كار خود بروید. چون مولانا را منزل در بیرون شهر بود یقین كه چون مرتضی قلی خان و تركمانان به آستانه میرفتند مشار الیه دیگر فساد و تحریكات میكرد غازیان شاملو و ذو القدر صلاح وقت در آن دیدند كه مولانا آقاجانی را با سایر تركمانان كه درین ... «1» بودند مثل ابو المعصوم میرزای موصلو و طهماسب قلی بیك عمزاده او و زینل بیك [كرد] «2» و قریب ده پانزده نفر از تركمانان ملازم امرای تركمان بحرمت و عزت هرچه تمامتر در خانهای واقعه در قلعه نشانده از یراق جنگ ایشانرا عاری داشتند و خدمات میكردند تا معاملات مشخص شود. القصه كه روز دیگرش مرتضی قلی خان با اجلاف و اوباش تركمان بقم آمدند و در جوار مزار حضرت معصومه علیها الصلوة و التحیه مأوا گرفتند و ملازمان ایشان بدر باغ هارونی و سایر باغات قریب بآستانه خیمه زده اراده یورش شهر نمودند.
ص 837 س 17: به رسالت فرستاده امیر اسماعیل مختار ساوجی وزیر وی مرد دانای
______________________________
(1)- ناخواناست
(2)- لن: دوكر
ص: 1066
عاقل بود باو پیغامی چند نمود الحق مشار الیه نیز چیزها درین باب در خفیه خاطرنشان او كرده بود تا آنكه در مرتبه اخیر مبلغ ده تومان جهت میر اسمعیل وزیر و پاره آرد و جو و گلاب و نار و میوه و چورك و حلوا جهت سركار خان فرستاده شد.
ص 838 س 8: شهر رسانیده تا آنروز تخته پل را انداخته بیرون رفته تا سر قلعه استقبال نموده و سلطان را به شهر درآورد حاصل كه در آنروز راقم ...
ص 838 س 16: گرفته پس از قرار و استقرار سلطان در نارین قلعه و خبر آمدن مرتضی قلی خان باز به حوالی بلده و سر رودخانه ...
ص 839 س 4: كاشان و عمال آنجا از وزیر و داروغه كه از جانب نواب شاهزاده منصوب بودند ...
ص 839 س 12: احكام همایون بعزل سلطان شاملو كه در دار السلطنه قزوین و حسین قلی سلطان استاجلو برادر علیقلی سلطان شاملو كه در ری بود و علیقلی سلطان كه در قم بود ...
ص 839 س 16: گریزگاه نداری. اما آنچه در قم باو متقبل شده بود مشار الیه بابا احمد قمی را كه ملازم او بود آن مبلغ را به تحصیل او داد و چون علی قلی سلطان به قم آمد بابا احمد را ملازم سلطان ساخت و آنوجه را وصول نموده به سركار سلطان داد.
ص 841 س 5: روز سه‌شنبه
ص 841 س 13: می‌فرمودند و مغنیان و مطربان خوش الحان به سرود این ابیات مجلسیانرا آگاه می‌كردند. شعر:
مغنی به آواز چنگ و چغانه‌چه خوش گفت در شاه غم این فسانه
كه ای شاه برخیز كانفاس عمرت‌بود مایه دولت جاودانه
غنیمت شمر شام عشرت كه داندكه روز دگر زنده باشیم یا نه
مباش از می لعل خالی زمانی‌كه پیداست بنیاد كار زمانه
درین بزمگه چند غافل نشینم‌ز صوت اغانی و چنگ و چغانه
بكعبه مرو جامی از خانه خودكه خالی نباشد ازو هیچ خانه ص 842 س 18: پرواز نمود و از این صحرای اندوه و ملال بجوار رحمت ایزد متعال انتقال فرمود تا جهانست سلطانی چو او بر تخت سلطنت ننشسته و سروی به اعتدال او در جویبار مملكت نرسته. شعر:
بكوشش چو رستم به بخشش چو حاتم‌چو نوشیروان عدل و حیدر دلاور عمر شریف آن اعلیحضرت هجده سال هشتماه تمام بود آخر الامر ...
ص 843 س 1: ترا حرم به ...
شد وقت كه این جهان حمال‌بنهند محفه مه و سال
شد وقت كه مركبان انجم‌هم نعل بیفكنند و هم سم و در آن شب دیجور صیحه محشر از نزدیك و دور بر [خاست] و نفیر نوحه از امیر و وزیر و صغیر و كبیر
ص: 1067
گوشواره كنگره ایوان گشت و آوازه فغان و زاری از اوج سپهر زنگاری بگذشت و آن هنگام زمستان و موسم برف و باران بود و آفتاب عالمتاب از حجاب سحاب روی جهان‌آرا نمود چون ماتمزدگان پیوسته گریان بود و رعد و برق سوزان و خروشان القصه كه آلاچق ...
ص 843 س 13: و سپهر بی‌مهر خدنگ بلا از كمان جفا برگشود و آفتاب دولت كه از اوج جلال تافته بود روی به زوال آورد و اسباب سلطنت كه در غایت كمال ارتباط یافته بود میل انتقال كرد. روزگار غدار عین الكمال را جمال نمود و نیل دغدغه از مصیبت آن شاهزاده بر جمال حال جهانیان كشید.
ص 845 س 7: دار الارشاد اردبیل تقل نمایند و در درون حظیره منوره مقدسه مدفون سازند و ایشان از اردو جدا شده چون شب درآمد در كنار همان آب خیمه و خرگاه زده شمعها و مشعلها افروخته حفاظ كلام ملك علام بتلاوت اقدام نمودند. شعر:
شب آمد چه شب اژدهای سیاه‌فرو بسته ظلمت پس و پیش راه
شبی سخت بی‌مهر و تاریك چهربتاریكی اندر كه دیدست مهر
فرو دوخته لب بمسمارهاستاره گره بسته بر كارها القصه در شب گذشته كه این قضیه واقع شده هنگام توجه به منزل دگر ...
ص 844 س 18: آه از كشتن سلطان حمزه و مولانا آصف اردوبادی در تاریخ رحلت آن جنت منزلت بهتر یافته. تاریخ:
شاه سلطان حمزه صاحبقران‌گشته شد از جور گردون بیگناه
عقل گفتا سال تاریخش بجوی‌از «طلوع دولت عباس شاه» سلطان حمزه میرزا شاهزاده بود در كمال شجاعت و معدلت و كرم و صفت از تاجداران روزگار و تخت‌نشینان جم اقتدار برتر، در چمن دولت خویش جز نهال احسان نمی‌نشاند و تا تغییر احوال لیل و نهار و تبدیل غم و انتقال جز تخم مروت و عاطفت بر مزارع قلوب نمیكاشت و باخلاق حمیده و آداب پسندیده موصوف و معروف بود. انعام عام چون فیض غمام بخاص و عام میرسید و جهان و جهانیان در پناه رأفت او آرمیده بودند. جهت مناقب و آوازه محامدش در اطراف جهان منتشر شده بود میلش همواره بعدالت و رفاهیت عجزه و رعیت‌پروری می‌بود و در ایام فرح انجام او امور دیوانی و اسباب جهانبانی در غایت انتظام سرانجام داشت. القصه شاهزاده با وجود این حالات پیوسته شعف تمام به شرب مدام داشت و زندگانی را بی‌می لعل‌فام حرام می‌پنداشت چون نرگس و لاله همیشه در هوس جام و پیاله بود و بسان لب لعل جانان بی‌راح ریحانی و شراب ارغوانی دهان نمی‌گشود تا در آن شب جان‌ستان شرابهای گران آن بر سر ایشان آمد چنانچه عرض یافت.
كه شنیدی كه در این بزم دمی خوش بنشست‌كه نه در آخر صحبت بندامت بر [خاست] و مدت سلطنت و حشمتش نه سال تمام ...
ص: 1068
ص 847 س 1: شاه عباس تعلق دارد و سالهاست كه در خراسان بر سریر سلطنت متمكن است و تا غایت كه برادر بزرگ كامكارش در قید حیوة بود پیرامون ممالك عراق و فارس و آذربایجان نمی‌گشت.
ص 847 س 7: و روزی میگذرانیم یحتمل كه چون اسم پادشاهی سلطانمحمد پادشاه در میان باشد شاه عباس بخراسان فراغت كرده مزاحم پدر نگردد بالاخره ...
ص 848 س 18: بجا آورده تمام اركان دولت و اعیان حضرت و سادات آنولایت. شعر:
همه جامه كرده سیاه و كبودز خون دل از چشمها رانده بود و بغایت از آن قصه ناگزیر محزون شده اما نص «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را مرحم آن جراحت ساخت ...
ص 851 س 4: فرستاده، شعر:
خطبها را دهان بذكر تو بازتا ممر سخن زبان باشد
سكه‌ها را دهان بنام تو بازتا ز زر در جهان نشان باشد ص 851 س 9: روز شنبه
ص 854 س 13: ایستاده سایر ملازمان خود را با لشگر مرشد قلی سلطان و سلطان مذكور طرح ساخت كه از اطراف و جوانب برایشان تاخت آورد. مرشد قلی سلطان در آنروز داد تهور و دلاوری داده مجددایكه و تنها بمیان آن جماعت رفت و بیرون آمده ...
ص 857 س 13: دو پسر او را یكی میرزا عبد الحسین و دیگری میرزا علاء الدین محمد
ص 858 س 12: سال هشتم از سلطنت آن خسرو اقلیم چهارم. درین سال فرخ‌فال یعنی تنگوزئیل پادشاه حمیده خصال در مشهد معلی مزكی نوروز به قاعده مقرر معهود در روضه مقدسه نموده پس از آن بشوكت و عظمت هرچه تمامتر در چهارباغ آنجا كه رشك هشت بهشت و فردوس گشت نموده امرا و سادات و متولی و نقباء و خدام ذوی الاحترام سپهر اعتلا بپابوس تهنیه سلطنت كل ایران سرافراز گشته همگنان مشمول عواطف بیدریغ گشته بخلاع پادشاهانه و تفقدات خسروانه سرافراز گشتند. آنجماعت نیز به رسم و عادتی كه در حین جلوس پادشاهان بر تخت می‌باشد و متعارفست دست و زبان به ثنا و دعا گشاده هر كدام را آنچه مقدور بود نثار و ایثار نمودند. شعر:
زر و گوهرش بر سر افشاندندورا شاه صاحبقران خواندند پس از آن باطراف و جوانب خراسان احكام استمالت به حكام و داروغگان نوشته ارسال داشتند و مصمم در آمدن به عراق و آذربایجان گشتند.
ص 859 س 1: توقف داشتند و بواسطه نسبت ادب برادر بزرگتر كه در عراق و آذربایجان بودند دست بر خاطر داشتند چون آن قضیه ناگریز نواب مشار الیه واقع شد ...
ص 859 س 2: پادشاهی نمود و از عمر شریف آن اعلیحضرت سپهر منزلت كه بپایه سریر سلطنت و خلافت آمده شانزده سال شمسی منقضی گشته بود ...
ص: 1069
ص 859 س 7: جایز نیست و مهدیقلی خان استاجلو كه در آن اوان لله و وكیل ...
ص 859 س 9: اویماقات خصوصا بسطام آقا تركمان كه یكی از آقایان معتبر امیر خان موصلو بود ...
ص 860 س 5: شفقت فرموده و احكام استمالت و خلعت‌های فاخر جهت مظهر شجاعت و معدلت و احسان گنجعلی خان كه حاكم خواف و باخرز بود فرستاده در خراسان اعتماد تمام بر آن دو خان معتمد نموده و حفظ و حراست آنحدود و ولایات را بدیشان فرموده از سبزوار اردوی همایون نهضت فرموده بدامغان و سمنان و ری و طهران در حركت آمدند و ...
ص 861 س 3: چون قبل از این كه خبر رایات عز و جلال به جانب عراق باصفهان مسموع سمع آن امرای نادان شده بود ...
ص 861 س 7: چون حضرت عزت و عز و علا جامه سلطنت و پادشاهی را بر قد بلند اختر نواب شاهی ظل آلهی دوخته بود و موقوف وقت می‌بوده چون بالكای ساوخ بلاغ رایات عز و جلال رسید ترك و تاجیك و وضیع و شریف ...
ص 861 س 21: خصوصا نواب سیادت و نقابت دستگاه مجتهد الزمان میرسید حسین و حضرت میررحمت اللّه نجفی و قورخمس سلطان شاملو و اكابر و اعیان كه ...
ص 862 س 1: روز شنبه ...
ص 862 س 9: دمیده و در تاریخ جلوس آن اعلیحضرت چون در محرم نهصد و نود و شش خبر به دار الامان كرمان رفته بود كه آن اعلیحضرت سپهر منزلت بر تخت سلطنت نشسته نواب میرتاج الدین محمود ولد نواب غفران‌پناه میرشمس الدین محمد صدر این رباعی را فرمودند تاریخ:
صد شكر كه آیین عدالت نوشدخورشید زمانه معدلت پرتو شد
كیخسرو عهد چون بشاهی بنشست‌تاریخ شهی جلوس كیخسرو شد ص 864 س 15:
كسی را كه برگشت ازو روزگارهمه آن كند كش نیاید بكار ص 865 س 4: متوجه دار السلطنه گردند غافل از آنكه تیر تدبیر را بسپر تدبیر دفع توان كرد. هیهات هیهات با ناوك دیده دوز تقدیر سپر آهنین با كاغذ نم یافته و حصار عنكبوت بافته با هم سمت مساوات دارد.
ص 865 س 16: ابراهیم خان تركمان كه بایلچیگری بروم رفته بود و مدت پنجسال و كسری آنجا مانده در اول این سال باردوی همایون در دار السلطنه قزوین ملحق شد همراه شاه و شاهزاده آمده بود ...
ص 868 س 17: بودند مثل حسین بیك شاملو قورچی شمشیر او را الكاء نطنز داده شروع در تربیت او نمودند و اكثر آقایان شاملو ملازم او شدند و سایر جماعت را كه ...
ص 869 س 17: مرحمت كردند و سی‌تومان سیورغال در شیراز مجددا عنایت كرده
ص: 1070
ص 869 س 22: عنایت كردند و نقابت‌پناه امیر اسماعیل ساوجی را كه از سادات مختار بود در زمان شاه جنت‌مكان علیین آشیان وزیر دار المؤمنین استرآباد وزارت كرده بود پس از آن با مرتضی قلی خان می‌بود و در آمدن به عراق در ركاب ظفر انتساب بود مرشد قلی خان او را وزیر خود ساخت و در دار السلطنه اصفهان كه پیش از آن الكاء شاهزاده صاحبقران سلطان حمزه میرزا بود مرشد قلی خان بتیول خود گذرانید.
ص 871 س 8: مرشد قلی خان كه باعث این خدمت بود بعضی از خواتین خود و امرا را با بعضی از تبركات و تنسوقات و اسباب طوی به خانه عصمت‌پناه زهره باجی كه جده آن علیا حضرت بود فرستاد. شعر:
ز دیبا و یاقوت و مشك و عبیرز كمخا و زربفت و خز و حریر
زر و زیور و گوهر شاهواروزانگونه چیزی كه آید بكار و اثاث بیشمار و یراق بسیار با زینتی و تجملی لایق همراه نمود و در شب وصول همایونش بعد از رسوم و آداب طوی بدرون دولتخانه مباركه نثار و پای انداز نموده شاهزاده را درآوردند و همچنین با صد هزار حشمت و آیین شاه نصرت قرین را از باغ بدولتخانه آورده در اثنای آن مجلس و جمع اسباب چنانچه زیبد و سزد كه در غایت كمال ترتیب یافته بود منجمان حاذق و اخترشناسان صادق بعد از رعایت احتیاط به اختیار وقت آن مخدره تتق ابهت و عفت را به منزل خاص برده پس از آنكه خسرو خاور به خلوتخانه غروب خرامید و جهان معجر كحلی مرصع شب را در سر كشید خلوتخانه زفاف سعادت اتصاف محل اجتماع نیرین سپهر سلطنت و برج مقارنه سعدین آسمان ابهت و جلالت گشته، شعر:
دهان ناشتا از لقمه پر شدصدف شایسته یك دانه در شد
لب از یاقوت سایی چون برآسودزر اندر بوته سود و سیم پالود
چو مرغ تشنه زد بر چشمه منقارازو آب حیات آمد پدیدار و این جشن در اواخر محرم الحرام سنه 996 اتفاق افتاد.
ص 874 س 8: قرار دادند و میرزا عبد اللّه پسر میرزا سلیمانرا به حسن بیك اغلان خلیفه شاملو به تحصیل دادند.
ص 874 س 10: خان داده وی چون در ایام قورچیگری با جناب میرزا خان بیك اردبیلی مصاحبت و آشنائی داشت و درین ایام در جریده اعمال سابق و سایر تاجیكان بواسطه آنكه مستوفی قورچی ابو طالب میرزا بود او را نیز جریمه كرده به تحصیلدار داده بودند یعقوب بیك او را در خواست نموده وی را به وزارت او مأمور ساختند.
ص 874 س 13: تركمان كه داروغه اصفهان بود در همان ایام او نیز اصفهانرا انداخته بدرگاه گیتی‌پناه آمده بود مرشد قلی خان او را ...
ص: 1071
ص 875 س 16: گردید، شعر:
از رعیت هر آنكه مایه ربودبن دیوار كند و بام اندود ص 875 س 21: براق خان كه همیشه میانه ایشان بمداوت و دشمنی بود ...
ص 876 س 7: درآوردند. مردم بلوكات و نواحی با اوزبكان سر راست بودند بی‌مضایقه سر بر بقه اطاعت درآورده متابعت نمودند.
ص 876 س 15: علیقلی خان در حفظ و حراست حصار و مرحلها و برجها كوشیده خود با غازیان رستم توان شاملو شب و روز در جنگ و جدال و منع و قتال می‌بود و هیچ پادشاهی و لشگری را قدرت گرفتن حصار و قلعه هراة نبوده چرا كه آن قلعه‌ایست بغایت محكم و استوار و بلندی باروی آن به مرتبه كه پاسبانش اگر بكنگره برآمدی از آسیب شیر فلك در خطر بودی و عمق خندقش بحیثیتی كه اگر در تهش سبزه دمیدی از تعرض گاو زمین امان نیافتی. شعر:
فلك مثال حصاری كه سد اسكندربدی بنسبت او نسج عنكبوت نزار
بغایتی ز بلندی كه عقل نتوانست‌كمند فكر فكندن بطرف بام و حصار
ز محكمی به طریقی كه منجنیق سپهربه سنگ حادثه كاهش فكندی از دیوار دلاوران شاملو در شیوه شجاعت و بهادری بحد كمال و در دلاوری و پهلوانی بی‌مثال عبد اللّه خان هر روز در گرفتن آن شهر دل افروز فكر و اندیشه دیگر می‌نمود لویخان را مقرر كرد كه شروع در توپ انداختن نمایند و یكدو سنگ توپ قریب به بیست من بلكه زیاد بر پیش مسجد جامع ملكان كه در درون شهرست انداخته‌اند كه تا نصف در میان گچ و آجر و كاشی نشسته و الی یومنا هذا بر جای خود ماند. القصه ...
ص 878 س 7: متحصن شد ازبكان از حصار پایین رفته سرداران و آقایانرا گرفته به شمشیر زدند ...
بسی تن كه بی‌سر شد از تیغ تیزنه دست نبرد و نه پای گریز
هر آن كو نشد كشته از تیغ تیرببردند غارت كنانش اسیر ص 878 س 11: و كوششهای مردانه كرد چنانچه دست از آستین توانائی بیرون آورده پای جلادت پیش نهاد و تانم قوه در جگر توانائی داشت پای ثبات قایم داشت.
ص 878 س 11: انجامید اوزبكان قلعه را بجاروب غارت پاك رفتند و اثر آبادانی نگذاشتند. شعر:
نشان از در و برج و بارو نماندمران قلعه را هیچ دارو نماند پس از آن خرابی بسیار:
سرای سپنجی بدین سان بودیكی خوار و دیگر تن آسان بود
یكی بر فراز و دگر بر نشیب‌یكی با فزونی دگر با نهیب
بیا تا ز دنیای دون بگذریم‌ز دانش جهانی بدست آوریم
ص: 1072 كه شادی آن جاودانی بودنه چون این غم آباد فانی بود ص 878 س 12: شاملو نموده ...
برآمد ز شور سپه رستخیزنبد غازیانرا مجال گریز ص 878 س 17: كفن شد. از صحیح القولی استماع افتاد كه سوای لشگر قزلباش از مردم شهر و بلوكات تا ده هزار نفس بدست آن جماعت در آن شهر كشته شد. شعر:
بسی دیدم درین گردنده دولاب‌ندیدم هیچ دورش بر یكی آب
اگر خورشید یكساعت بلند است‌زمانی دیگر از پستی نژند است
چو حال این است شوبا داده خورسندمجو آزار بهر خورده چند ص 879 س 20: درآورد و هم در شهر رجب المرجب سنه مذكوره در بلده بخارا اعلامی مولانا میرزا جان شیرازی كه از علماء متبحر بود رحلت نمود و هم در آنجا مدفون شد مولانا در فضیلت جامع علوم حكمی و ریاضی و كلامی و طبیعی و اصول بود و انواع فضایل و كمالات را حاوی گشته گوش و گردن ایام به جواهر فضایلش مزین می‌نمود. بیت:
ز درك عالی علمش عیون مدركه قاصرز كنه آیت فضلش نفوس ناطقه مضطر از جمله تصانیفش آنچه در ایران قبل از رفتن توران در سلك تحریر درآورده بود حاشیه بر اثبات واجب جدید علامه دوانی، حاشیه بر حاشیه خطائی، حاشیه بر حاشیه مطالع، حاشیه بر حاشیه تصدیقات مطالع، حاشیه بر شرح حكمت العین، حاشیه بر حاشیه قدیم علامه دوانی كه مولانا حیفی نوشته و آنچه در ماوراء النهر تصنیف نموده حاشیه بر مطول، حاشیه بر شرح مواقف، حاشیه بر مبحث حال شرح جامی بر كافیه، مجموع دوازده مجلد است. وی از جمله شاگردان استاد العلماء خواجه جمال الدین محمود شیرازی بود عمرش از شصت سال تجاوز كرده بود ...
ص 880 س 1: جاووانی كشید شرح حالات مولانا كما هی در تذكرة الشعراء شاهی مذكور ساخته ...
ص 880 س 21: كو كلتاش كه از مخصوصان و معتمدان او می‌بود و منصب عالی صدارت هم داشت ...
ص 881 س 22: از سلطنت عراق و آذربایجان و فارس و كرمان بود و سال نهم از سلطنت خراسان بود در آن روز ...
ص 882 س 13: ورامین جهت احتیاط كه به خراسان نزدیكتراند و قلعه مذكوره استحكام تمام دارد در آنجا ...
ص 883 س 1: گفتار در ذكر قتل مرشد قلی خان چاوشلو و محمد خان تركمان و بعضی وقایع نمایان. چون از هرگونه علامات و ادله محقق گشت كه مرشد قلی خان در مقام مكر و غدر و حیل و تلبیس و ظلم و تذویرات است، شاه جهان‌پناه را به حكم وجوب دفع ضایل كه در شرع ثابت شده ضرورت گشت كه در تدبیر كار او سعی نماید.
ص: 1073
ص 883 س 19: گریخت و در آنجما به رفاقت بندگان صیمیمی نقدروان جان به حواله دیوان قهر و انتقام از وجه خیانت كفران نعمت بقابض ارواح سپرد. شعر:
ملازم كه افتاد حق ناشناس‌كن از فعل او بر روانش قیاس در آن شب این خبر بلند شد نقاره چیان نقاره‌های شادمانه كوفتند.
ص 883 س 20: استقلال تمام بدیوانخانه آمده بر تخت سلطنت قرار گرفتند.
شه آسمان تخت بیضا نگین‌مسیح آستان گلیم آستین
حسینی نسب شاه حیدر شكوه‌كزو تیغ مو شد بر اندام كوه
طرازنده افسر سروری‌فرازنده رایت حیدری
برازنده تیغ انجم گهرنگارنده حكم خورشیدفر
زمین استقامت زمان انتقام‌فلك احترام و ملك احتشام
ز بیداری بخت شد كامیاب‌كس این بخت هرگز نبیند بخواب ص 884 س 10: داخل شده و در اوایل شوال احرام رفتن مشهد مقدس كه ثانی كعبه و ركن مقام است بسته بسعادت و فتح و اقبال و ظفر روان شدند و زبان حال به مضمون اینمقال مترنم ساختند. شعر:
چو آیم جانب كویت دو صد منزل یكی سازم‌دگر بیرون روم در هر قدم صد جا كنم منزل شاه جهانیان چون به حوالی آن شهر دلبند رسیدند غسل زیارت كرده پیاده بآستانه تشریف بردند و سعادت زیارت دریافته بلوازم طاعت و عبادت اقدام نموده از حضرت واهب المواهب و روحانیت آن امام مظهر العجایب و مظهر الغرائب نصرت و تأیید مسئله نمودند. پس از آن صلحا و اتقیا و زوار را به تفقدات شاهانه و تصدقات خسروانه سرافراز ساخته به چهارباغ آنجا كه دولتخانه مباركه آن پادشاه زمانه بود و شاهزاده برخوردار منظور انظار حضرت آفریدگار، المنصور سلطان صفی میرزا ابقاء اللّه تعالی در آنجا می‌بود و تا متولد شده بود شاه عاقبت محمود او را ندیده بود دیده بدیدار فرزند سعادتمند ارجمند منور ساختند.
ص 784 س 12: توقف فرمودند گفتار در ذكر آمدن رومیان از راه بغداد به جانب همدان
ص 885 س 8: دوشنبه ذی حجه حجه مذكوره روز عبد اضحی بوقوع انجامید چغال اغلی قورخمس خان را محبوس ساخته همراه به بغداد برد.
ص 887 س 3: با جمعی از امرا خصوصا مظهر شجاعت و احسان گنجعلی خان كه در آن ولایات الكاءها و قلعها كشیده داشت چرخچی لشگر ظفر اثر باشند.
ص 887 س 9: برداشته بقلعه ... كه در میانه كوه و كتل مابین قوچان و اسفراین واقعست متحصن شد. سابقا داخل اسفراین بوده الحال از آنجا جدا شده و آن قلعه‌ایست در صحرای همواری افتاده و از هیچ جانب حواله و همپایه ندارد و سر بفلك الافلاك كشیده و در متانت و حصانت با خیبر همسری میكند:
ص: 1074 دژی بود با آسمان هم نبردنبرده كسی نام او در نبرد
تو دانی كه بر تارك مهر و میغ‌نشاید ز دل نیزه و تیر و تیغ الحاصل كه بوداق خان ...
ص 888 س 11: پیدا كرده اما زود مزاج همایون از بركات دعوات و تصدقات روی بصحت، بیت، نگویم ...
نگویم مزاجش گرفت اعتدال‌كه عالم شد ایمن ز خوف زوال خلایق را حدایق آمال و بساتین امانی از شقایق بهجت و ریاحین شادمانی آراسته و پیراسته شد پس از آن ...
ص 888 س 15: در حركت آیند و انتقام از رومیان كشیده آن الكاء را نهب و غارت نمایند.
ص 888 س 16: والا بدار السلطنه اصفهان نزول اجلال فرمایند. و هم درین سال بعد از قتل مرشد قلی خان نواب میرزا لطف اللّه شیرازی وزیر شاهزاده سعید شهید سلطان حمزه میرزا را در چمن بسطام وزیر نواب مستطاب مهد علیایی زینب بیگم عمه شاه عالمیان‌پناه نمودند و مقرر شد كه بر ضمن احكام شاهی در پائین وزیر خط و مهر نهد و هم بعد از قتل مرشد قلی خان نواب فرهاد بیك قرامانلو كه یكچند در ملازمت شاهزاده سعید شهید مغفور می‌بود بواسطه تسلط اعادی كه نواب شاهزادگی را با او بی‌توجه كرده بودند انداخته به روم رفت. چون خبر توجه شاه عالمپناه را كه به عراق آمده و بر سریر توجه موروثی متمكن گشته مشار الیه اقبال‌وار بدرگاه عالمپناه شتافت و مشمول عواطف بیدریغ گردید و شاه جهانیان او را در سلك مقربان درآورده خان فرمود ...
ص 889 س 7: دفن نمودند و وزارت دیوان اعلی را به میرزا لطف اللّه كه وزارت نواب علیه عالیه بیگم بدو متعلق بود شفقت فرمودند و زمام مهام كلی و جزئی ممالك ایرانرا به قبضه اقتدار و حیطه اختیار آن آصف روزگار دادند وی همچنان به وزارت مهد علیایی اقدام می‌نمود و جناب آقا شاه علی دولتابادی كه سابقا در سلك مستوفیان دفترخانه همایون شاهزاده صاحبقران سلطان حمزه میرزا منخرط بود در وقتی كه میرزا محمد وزیر شد او را وزیر خود ساخت بعد از رحلت او او را لشگرنویس كردند.
ص 889 س 9: دامغان به تیول امرا تعیین كرده و جابجا لشگر گذاشت و اسفراین را به ابو مسلم سلطان برادر قرا حسن استاجلو عنایت فرمود و خاف و بعضی محال غوریان كه سابقا به تیول نواب شجاعت شعار مظهر دلیری و احسان گنج علی خان مقرر بود مشار الیه با وجود همسایگی هراة و تسلط اوزبكان همچنان الكای خود را حفظ و حراست نموده بود كه مرغی را قدرت پرواز از حوالی آن نبود و حوالی و حواشی الكاء او را اوزبكان فرو گرفته بودند و دامغانرا به فرمان سلطان روملو دادند.
ص: 1075
ص 889 س 12: فرمودند او را ریش‌سفید طبقه جلیله شاملو گردانیدند امر مطاع شد كه آقایان معتبر شاملو و ایل را تمامی صاحبی كرده ترتیب قشون و لشگر دهد و این طبقه را كه در راه این دولت محنت‌ها كشیده‌اند پیش آورده رعایت نماید.
ص 890 س 10: گذرانیده و جشنی عظیم نمودند امرا و لشگریان را بانعام و خلعت سرافراز ساختند و ...
همه دشت و خرگاه پرده‌سرای‌ز دیبا و زربفت كرده بپای
ز دست بتان نوش كرده بكام‌شراب عقیقی ز زرینه جام
بدان عیش و عشرت چو شد چند روزروان گشت از آن منزل دلفروز ص 890 س 14: مقرر داشتند كه همگی همراه باشند و در سواریها قشون و علم و تیب در عقب ایشان بوده هنگام نزول بقاعده در حرم محترم مسكن سازند و عم و برادران و برادرزادها را به تفقدات شاهانه سرافراز ساخته آنچه مایحتاج ایشان بود زیاده بر آن انعام فرمودند
ص 891 س 3: در یاوك و كوه موسوم بحضرت سلطان اویس كه ...
ص 891 س 17: مسلمانان است. شعر:
اگر بیر اولسه و گر یوز شرسواشماق عیب دور بارشماق هنر ص 892 س 18: روش و آداب و سلوك جد بزرگوار عالممدار را مطمح نظر دانسته آنرا منظور داریم و به نهجی كه صلح و صلاح و اتحاد و وداد میان آن دو پادشاه عالیجاه قرار یافته بود ما نیز بدان اقتدا فرموده ...
ص 895 س 6: گردید دولتیار همچنان با حسین بیك شاملو بدار المؤمنین قم آمده با وی می‌بود.
ص 896 س 17: گردید و در اردوی همایون بیماری شیوع یافته خیلی مردم از ترك و تاجیك رحلت نمودند در این اثنا ...
ص 898 س 15: استماع افتاد كه در روز دخول آن شهر در وقتی كه سلطانزاده در صفه میر علیشیر بر در آستانه كه بدرون میروند ایستاده و فراشان در را بسته گفتگوی ساچق و نثار داشتند شخصی از غازیان از بالای منار مدرسه میرزا شاهرخ تفنگی بر آن بی‌ایمان بسته بر بالای سر او بر دیوار آمد. مشار الیه ازین قهر به غضب رفته آن همه قتل و غزا جهت آن عمل فرمود و قرب ...
ص 898 س 16: وارد نشده فصاحت شعاری مولانا شانی مرثیه گفته و شرح آن قضیه را بیان نموده این بیت مصدق آنست شعر:
هنوز اگر بفشاری تو خاك مشهد راسفینه بر سر خون تا به كربلا برود ص 898 س 18: بردند و آن مملكت را به جاروب غارت تمام پاك روب كردند و چندین هزار مصحف و تفسیر را بگمان آنكه كتب شیعه است در آب انداختند و از جمله اكثر
ص: 1076
آنها را بباغ شاهی كه در درب سراب واقعست برده آن حوض را انباشتند و هر كس كه گستاخی در سركار آنحضرت كرد و تصرف در اسباب ...
ص 899 س 4: علیه اللعنه خود را منسوب ساخت و به جهت آشنایی غایبانه كه در آنمرتبه كه عبد اللّه خان به محاصره مشهد مقدسه آمده بود بمراسلات به میانه ایشان بهم رسیده بود چون مولانا را به مجلس او حاضر ساختند صحبت مولانا او را خوش افتاد و باز حكم به عدم قتل او نمود اما از آنجا كه تعصب بخارائیان و سوختها و اهل بغی و عصیان است هجوم عامی بر سر عبد اللّه خان آورده چیزها مذكور ساختند عبد اللّه خان بالضروره ملجاء شده حكم بقتل آنحضرت فرمود. آن جماعت ضاله مضله بعد از قتل بسوختن آنحضرت اتفاق كردند هرچند سعی نمودند اصلا آتش در اعضای پاكیزه آن بزرگوار اثر نكرد و شب بمیان درآمد همچنان در میان آتش و خاكستر او را گذاشتند و پراكنده شدند. اتفاق، شیعه مؤمنی همان شب بدن مبارك آنحضرت را از میان خاكستر بیرون آورده به منزل خود برده و غسل و تكفین نموده به امانت گذاشته و این نقل از [صحیح] القولی عدلی استماع افتاد. اما بعد از آن مشخص شد كه آنحضرت را به مشهد مقدس معلی نقل نموده یا همانجا مدفون ساخته یقین است كه آن شهید ثالث بمرافقت قافله «الا ان اولیاء اللّه لا یموتون و لكن ینقلون من دار الی دار» بمنزل «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ» «1» باز بدان آستان عرش نشان رسیده‌اند و از اغذیه صالحه «وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ» «2» مزاج لازم الابتهاج را منبسط گردانیده‌اند رحمة اللّه علیه و سایر الشهداء قوت روح حاصل كرده با حریفان بزم «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً» «3» از نوشیدن جرعه جام مسرت انجام ...
ص 901 س 10: آن عارضه ممتد شد عجب حالت حیرت فزایی و مشكل قصه دهشت افزایی. ذاتی كه سلامت همه آفاق در سلامت اوست، از كسوت صحت عاری ماند و وجودی كه نظام سلسله وجود از میامن عدالت او سمت انتظام یابد داشت از حلیه اعتدال عاطل گشت. اطباء حاذق جمع آمدند و نواب علیه عالیه بیگم بترتیب ادویه و وظیفه معالجه مشغول بودند. اما از پرتو عقیدت آن صاحب دولت میدانستند كه قانون شفا جز از دار الشفاء «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ» «4» چشم نتوان داشت و هر دارو كه به طبیب لطیف «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ» «5» در مطبه «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» «6» سودمند نیاید فرموده طبیب دلها و حبیب خدا صلی اللّه علیه و آله «و دواء امراضكم بالصدقة» پیش نهاد همت ساخته دست تصدق كوچك و بزرگ از سر اخلاص برگشادند و به مزارات شریفه و مواضع متبركه ولایت ری نذورات و صدقات فرستادند. فقرا و مساكین را تصدقات دادند و به میامین دعوات صالحه كه صافی دلان و گوشه‌نشینان از برای اصلاح كار جهان و جهانیان مواظبت مینمودند به ظهور پیوست و صدقات و زكوات كه ... كارگر آمد مزاج همایون روی بصحت نهاد:
______________________________
(1)- سوره 15 آیه 46
(2)- سوره 56 آیه 21
(3)- سوره 5 آیه 76
(4)- سوره 17 آیه 82
(5)- سوره 42 آیه 19
(6)- سوره 26 آیه 80
ص: 1077 نگویم مزاجش گرفت اعتدال‌كه عالم شد ایمن ز خوف زوال ص 902 س 16: دغدغه بیشتر است:
چو داریم در كشور خود عدوبه دیگر دیار از چه آریم رو ص 903 س 13: صاحبقران سلطان حمزه میرزا را همچنان گذرانید و همچنین مدت سه سال شد كه ...
ص 903 س 16: یعقوب خان را چون ازو بواسطه آنكه اكثر آقایان او از شیراز نزد او رفته بدو متوسل شده بود مدتی حكم مطاع لازم الاتباع آن میر نفاع ...
ص 903 س 20:
سپاهی بكثرت فزون از شمارظفربندگان تسلط شعار
به هیجا چو آشفته پیلان مست‌همه نیزه و گرز و خنجر بدست
نه از مرگشان باك و نز تیغ تیزنه از آب بیم و نه ز آتش گریز ص 903 س 20: متحصن شود از آقایان افشار و مقصود بیك وزیر قلی سلطان افشار قورچی‌باشی سابق تاجیكان جلادت شعار بود و در آن اوان بر سبیل مصاحبت و خدمت افشاریت با او می‌بود.
ص 903 س 21: ندیده اما اراده نموده كه طرح صلح و صلاح با یعقوب خان انداخته كدورتی كه در میان بود به صفا مبدل سازد یعقوب خان بقوت و كثرت لشگر خود مستظهر گشته آن سخن را مسموع نداشت.
ص 903 س 23: گلزار شد بكتاش خان به موجب ... «1» با لشگریان خود متفرق گشتند
ص 903 س 25: سرش را نزد یعقوب خان آورد ملازمان و لشگریان یعقوب خان از پی افشاران روان گشته بسیاری از آن جماعت را به تیغ بیدریغ از هم گذرانیدند و وی را فرود آورده سرش را بریدند و مقصود بیك مشار الیه كه محرك سلسله فتنه و فساد در آن ایام بود او را نیز بقتل رسانیدند. پس از آن یعقوب خان به یزد داخل شد سر بكتاش خان را فرمود كه در شهر و بازار گردانیدند و مضمون این مقال بگوش هوش اهالی آنجا رسانیدند:
هر سر سبك كه او ننشیند بجای خویش‌از دست روزگار به بیند سزای خویش پس از آن یعقوب خان سر او را مصحوب یكی از ملازمان خود عرضه داشت نوشته بپایه سریر اعلی فرستاد و اموال و اسباب و هرچه از بكتاش خان بوده جماعت افشار به یعقوب تصرف نمود
ص 908 س 25: سابقا مذكور شد كه یعقوب خان ذو القدر را [از] خراسان مرخص ساخته به جانب فارس روان گردید كه در سال نو لشگر بسیاری بهم رسانیده تا به جارویساق شاهی بهرجا كه احتیاج شود متوجه گردد ...
______________________________
(1)- ناخواناست
ص: 1078
ص 909 س 9: از آن جماعت نامدار را از سلسله علی خان حاكم سابق و مهدیقلی خان و حمزه و غیر ذلك ...
ص 910 س 24: فرمودند، شعر:
یكی مرغزاری چو باغ بهشت‌كه رضوان تو گفتی درو لاله كشت
گل هفت رنگ اندر آن مرغزارعلفخوار آسان و جای قرار
فرود آمد آنجا باقبال شاه‌سپاهش گرفتند یكروزه راه شاه صاحبقران در آن مكان فرود آمده هر هفته تغییر جا و منزل مینمودند.
ص 911 س 19: كمرگاه گاو زمین می‌شكست و هر روز سادات و نقبا و اكابر و فضلا و علما و صلحا طبقه بطبقه و طایفه بطایفه انجوئیه و نقباء شریفه و علماء منصوریه دشتكیه و افاضل الشأنیه و اعیان دست غیبیه و سایر اصحاب روز بهانیه و لاهجیه و غیر ذلك باستقبال آمده پیشكش و تحف و هدایاء خود را گذرانیده مشمول عواطف بیدریغ گردیدند.
ص 912 س 12: روزه گرفتند. چون هلال فرخ فال شوال به فروغ عالم افروز جهانرا منور گردانید، شعر:
روز طرب رخ نمود روزه به پایان رسیدرایت سلطان عید بر سر میدان رسید نواب سیادت و صدارت‌پناه میر ابو الولی انجو كه شیرازی بود و مدت بیست و پنجسال بود كه از آنملك بیرون آمده به مراتب و مناصب عتبه سرافراز گشته بعالی منصب صدارت بدان مملكت میانه افران و امثال تشریف برده بودند بدستور مقرر معهود باتفاق حضرت سادات و مشایخ و علما و فضلا و صلحا اردوی معلی و دار الملك شیراز عزیمت مصلی جهت اقامت صلوة عید نمودند:
خوشا نسیم مصلی و آب ركنابادغریب را وطن خویش میبرد از یاد حضرات در مصلی شیراز نماز گزارده خلعت مقرر ایشانرا از تاج و ساروق و لباس نقره‌باف از قبا و بالاپوش آورده پوشیدند و بپای‌بوس اشرف اعلی رفتند. آخر روز عالم افروز شاه فیروز بر سبیل سیر سوار شده از راه مصلی و حافظیه به جانب مزار كسیر الانوار شیخ العاشقین فرمودند.
اهالی شیراز بزبان نیاز به هزاران اعزاز میگفتند:
طلوع كوكبه عید بر تو میمون بادكه هست ظلمت تو بر جهانیان میمون
مخالف تو چو ماه از محاق در كم و كاست‌و لیك دولت تو چون هلال روزافزون ص 912 س 26: داخل شد چون قبل ازین در ییلاق قصر زر ولی سلطان حاكم كرمان باردوی همایون آمده منظور انظار بیغایات گشت و شاه عالمپناه او را بمنصب ایشك آقاسی‌باشی حرم محترم سرافراز نمودند و حضرت حاتم بیك نیز كه سابقا وزیر ولی سلطان در كرمان بود و بعز اقبال همراه والده او بخدمت اشرف آمده بود خان زمان بواسطه ربط افشار ولی
ص: 1079
سلطان مذكور افشار و اسمعیل سلطان آرد پلو افشار و حاتم بیك مشار الیه را همراه بكرمان برد ملازمان او به تمامی ...
ص 913 س 8: برداشته بجانب شیراز در پرواز آمد و التوفیق من اللّه الاحد الصمد. و هم در اواخر روز سه‌شنبه بیست و هشتم شهر شوال مقرون بالخیر و الاقبال كه شاه مشتری خصال در میدان شیراز به چوگان بازی اشتغال داشت:
كامران و كامبخش و كامیاب‌دولت و نصرت ملازم در ركاب
بر هر طرف كه چشم نهی جلوه ظفروز هر طرف كه گوش كنی مژده امان زمانه خواست كه نیل عین الكمال جمال فرخنده مآل آن سپهر عظمت و اجلال كشد بنابرین چون عنان جهان‌ستان به جانب زدن گوی معطوف ساخت و بر سمند غزال رفتار غزاله دیدار سهیل چشم سپهر خشم كیوان حشم مشتری جبین بهرام كین آفتاب انبساط زهره نشاط، عطارد فظنت ماه سرعت چون آفتاب بر سر خنگ فلك سوار بود ابر صفت براقی كه چون برق بر روی هوا بی‌آرام بود و بادپیمایی كه بسان آب بخوش خرامی بساط خاك می‌پیمود در اثنای تك و تاز و نشیب و فراز به جهت دفع آسیب الكمال بیك پهلو افتاده و پادشاهی كه پای عزت بر تارك كیوان می‌نهاد با اسب بر روی زمین افتاد و پای چپ مبارك را آسیب كسری دست داد و فغان از جان جهانیان برآمد و ذات بی‌مثال را كه عین سعادت و اقبال بود از تصاریف ایام بی‌فرجام صدمت و ناتوانی روی نمود. درین اثنا، هاتف غیب از ورای استار مشیت لاریب بگوش هوش عالمیان رسانید و به تلقین ملهم توفیق زبان سعادت بیان گشاده سرود بشارت از پرده كرامت بنواخت
چو حفظ الهی نگهبان تست‌جهان از كران تا كران آن تست
بزن گوی دولت كه میدان تراست‌خداوند عالم نگهبان تراست پایی كه بوسه‌گاه سلاطین و ملثم خواقین است حاشا كه آسیب بدو راه یابد اما حضرات انبیاء كه خاصان درگاه كبریااند خصوصا حضرت موسی و حضرت نبی ما صلعم به كسر دست و شكست دندان مبتلا گشته‌اند. القصه كه در آن شب شكسته بندی حاذق كه كمانگر و سرآمد دهر بود در آن فن حاضر ساخته وی حكمت افلاطون و معرفت بلیناس در انواع معالجه ید بیضا به ظهور آورد. علی الصباح وضیع و شریف از سادات شیراز و اكابر و امرا و وزرا بدولتخانه همایون و منزل استراحتگاه آن پادشاه ربع مسكون درآمده همگنان بر گرد آن اعلیحضرت گشتند و زر بسیار و اقمشه بی‌شمار تصدق فرمودند و قریب به یكصد و پنجاه نفر غلام آزاد كردند. راقم این حروف خط آزادی تمامی آنها را بقلم تحریر درآورده به مهر مهر آثار مزین گردید. چون مقرر است كه بواسطه كسر استخوان اعضا آنمقدار كه سال صاحب كسر است یكروز حساب میشود تا به صحت مبدل میشود اتفاقا شاه عالمپناه را در آن وقت بیست سال تمام بود مدت بیست روز آن پادشاه فیروز صاحب فراش بودند تا ذات خورشید مثالش از حضیض اعتلال باوج صحت و كمال اعتدال رسید و رنج شكستگی باعدای دولت وی انتقال كرد. صحت كمال دارد و علت زوال یافت.
ص: 1080
پس از آن داوری و مناظره با اسب افتاد و این رباعیات امیر معزی نیشابوری كه جهت سلطان سنجر سلجوفی كه از اسب افتاده گفته مناسب حال این پادشاه ملكی خصال افتاد:
شاها ادبی كن فلك بدخو راكاسیب رسانید تن نیكو را
گر گوی گنه كرد به چوگان بزنش‌ور اسب خطا كرد به من بخش او را
رفتم بر اسب تا بجرمش بكشم‌گفتا كه نخست بشنو این عذر خوشم
نه گاو زمنیم كه جهان برگیرم‌نه چرخ چهارمم كه خورشید كشم ص 915 س 15: بیرون آمدند تا آن وقت كه عدالت‌پناه با خط امن و امان گنجعلی خان در میان اوزبكان در خراسان حكومت و قلعه‌داری در الكاء خود می‌نمود شاه جهانیان مكررا احكام نوشته از عقب او فرستاد. مشار الیه حسب الامر اعلی متوجه پایه سریر خلافت مصیر گردید.
ص 915 س 27: زهر فنا نچشید. ما صدق این مقال و مدلول این قیل و قال احوال مقرون بوبال و مشحون بوبال یعقوب خان بدفعال است ...
ص 916 س 5: كفران نعمت بپای قصاص خواهد كشید و این كار و رای قلعه‌داری و بیش از اندازه بهادری است:
هست مخصوصان درگاه الهی را بسی‌حالهای بوالعجب كان در نمی‌یابد كسی ص 916 س 13: رفیق او بودند مثل مصطفی بیك كچل افشار و مختار سلطان تكلو و غیر ذلك.
ص 916 س 26: آوازه‌اش:
محیط فلك خندق آن حصارنه كس را برو دست جز كردگار ص 918 س 5: گرفتار شود در اثنای این، شاه عالمیان به شكار كلنك رفته كلنگ بسیار شكار فرمودند و در آن صحرا یك كلنكی بقورچی داده جهت یعقوب خان بقلعه فرستادند یعقوب خان ازین شفقت سرافراز شده ...
ص 919 س 3: جماعتی كه پدر و برادر او را بناحق كشته بودند خوردند
ای كشته كرا كشتی كامروز ترا كشتند ص 921 س 3: از همه باب و غالب خورش ایشان شكر و خرما و برنج است و در باب لطافت آب و هوا و كثرت میوه‌های لذیذ خصوصا اقسام انگور كه بمراتب از نبات مصری شیرین تر است و از آن نتوان ریخت در آن بلده فاخره بسیار است پیش از آنكه وارد شیراز گردد و از جمعی ثقه و صحیح القول استماع نموده بود كه انگور شیراز به مراتب از انگور ری و سمنان بهتر است چون خود بدان صوب باصواب رسید تصدیق آن قول نمود و از فیض آن سرزمین كه بطریق زمین یونان خاصیتش صفای ذهن و تیزی فهم و كسب علم و فضائلست چه عرض توان نمود چنانچه از یونان حكما بیرون آمدند از این بلده علم آیین فضلا و علماء بسیار بظهور رسیده حال هزار
ص: 1081
افاضل و طلبه در آن بی‌شمار و هر كس از بلاد بدانجا به جهت تحصیل رفت علامه زمان و نادر دوران گردید و تفصیل آن مما لا یعد و لا یحصی و از زمان سابق تا این اوان چنانست در متانت و خصوصیت آن بلده جنت منزلت كسی را سخنی نیست چنانچه شیخ العاشقین سعدی شیرازی علیه الرحمه و المقفره میگوید.
ص 921 س 10: فرمودند و هم در این سال در دار الملك شیراز شاه صاحبقران جهت تسخیر قلعه اصطخر مبلغ یكهزار تومان تبریزی نذر شرعی فرموده بودند كه بعد از گرفتاری یعقوب مردود تصدق فرمایند. بعد از انجام مرام و انجاح مدعا و استجابت دعا مبلغ مذكور را به جناب عباس علی سلطان شاملو كه در سلك اتقیاء و صلحا و زهاد موصوف و مندرجست داده مشار الیه بسادات و صلحا و فقرا و علما و مستحقین رسانیدند.
ص 921 س 11: بوداق خان كه وی همگی منظور نظر كیمیا اثر بود و به آیوقرداش مخاطب می‌شد در شب صحبت شراب ...
ص 921 س 15: به یزد رفته همین در روز از صباح تا شام طی راه نمود با وجود آن شب استراحت می‌نمودند بعد از وصول و نزول در آن خطه دلگشا ...
ص 921 س 23: مأمور بود چون سفر تسخیر كرمان با نواب خان زمان فرهادخان رفیق بود و در آن سفر جانسپاری بسیار و خدمات بی‌شمار به تقدیم رسانیده بود نواب خانی در مقام تربیت او درآمده بمسامع عز و جلال رسانید كه او را وزیر دیوان گردانند چون شش ماه به سال نو مانده بود و میرزا لطف اللّه وزیر مبلغ بیست هزار تومان تقبل نموده بود كه به سر كار خاصه شریفه و اصل سازد و در میان بود شاه جهانیان بواسطه مصلحت مشار الیه را مستوفی الممالك گردانیده ضمنا قرار دادند كه در اول سال نو او را پای‌بوس وزارت بفرمایند. نواب حاتم بیك در دار العباده یزد مستوفی الممالك گشته ...
ص 922 س 12: شدت سرما و برودت هوا تا دار السلطنه قزوین توقف نفرمودند و چون بكاشان رسیدند در آنجا كورحسن استاجلو بقتل رسانیدند ...
ص 922 س 17: بتماشای آئین‌بندی كه اهل قزوین چهار بازار و میدان سعادت را كرده بودند ...
ص 923 س 17: خراسان گردد مشار الیه در كتاباد قزوین جهت آنكه .... «1» روز بنوروز مانده بود توقف فرمود كه آن سال را در خدمت و ملازمت اشرف دریافته بپای‌بوس سرافراز گردد

سال دوازدهم از پادشاهی خراسان و سال پنجم از سلطنت عراق و تبریز و فارس و كرمان آن نظر كرده خالد منان‌

نوروز توشقان ئیل روز پنجشنبه 25 شهر جمادی الاول سنه تسع و تسعین و تسعمایه شاه
______________________________
(1)- نامشخص است
ص: 1082
كامیاب مالك ركاب طوبی له و حسن مآب در باغ سعادت‌آباد دار السلطنه كه رشك فردوس برین و با خلد قرین بود و در آن سال بواسطه ملایمت هوا در وقت تحویل جمیع اشجار پرشكوفه و برگ و اطراف چمن و جداول انهار پر از سبزه و ریاحین رنگارنگ شده بودند.
درختان در آن ماه برفی كه خوردنددرین ماه كردند سراسر شكوفه وقت تحویل را بآئین جمیل گذرانیدند و چون قبل از آن بجهت اختیار ساعت و اراده توجه مملكت خراسان از دولتخانه مباركه چنانچه عرض شده بباغ مذكوره تشریف شریف برده و علماء و افاضل و اكابر و خانان و سایر امراء و مقربان بشرف پای‌بوس اشرف اعلی و تهنیه نوروز سرافراز گشته در این روز نواب حاتم بیك اردوبادی كه قبل از آن بشش ماه مستوفی الممالك گشته بود او را وزیر اعظم و اعتماد الدولة العلیة الخاقانیه گردانیده درین روز عالم افروز بپای‌بوس وزارت مفتخر و مباهی گشت. و حضرت میرزا لطف اللّه شیرازی كه مدتها خدمت این دودمان خلافت مكان كرده بود و در خدمت شاهزاده صاحب‌قران سلطان حمزه میرزا وزارت را بدرجه اعلی رسانیده بود و بعد از آن دو سال دیگر سمت وزارت اعلیحضرت سپهر منزلت داشت چنانچه عرض یافت و بر گرد سر اشرف میگردید او را باغوا و افساد بعضی از مفسدان و معاندان عزل فرمودند.
اتفاقا در آن روز وزیر معزول مذكور كه بصد طمطراق و آرزو از منزل خود كه در سر خیابان دار- السلطنه قزوین واقع است سوار شده متوجه سعادت‌آباد گشت كه بدستور بپای‌بوس مشرف گشته در ملازمت باشد اتفاقا بعضی از متهیان و جاسوسان در میان خیابان این مژده پرشور را بآن بیمار بی‌حضور كه گرفتاری تب ربع داشت رسانیده یكبار او را پژمرده ساختند.
شعر:
چو فانیست دنیا و آمال اونیرزد به ادبار اقبال او
نه این اعتبارات بی‌اعتبارهمه نیست گردد سرانجام كار از پی نیر اقبال زوالی و از عقب هر منصبی انتقالیست. نظم
چنین است تا بود گردان سپهركه با نوش زهرست و با كینه مهر مشار الیه بعد از استماع اینكه حاتم بیك پابوس وزارت كرد عنان «1» جلو را معطوف ساخته بجانب منزل خود روان شد. و جمعی كه در جلو در خانه «2» او ازدحام و جمعیت داشتند متفرق و پراكنده شدند. لیس فی الدار غیره دیار.
و هم آن روز جناب خواجه «3» شاه علی دولتابادی اصفهانی كه دو سال بود كه لشگر نویس خاصه شریفه بود او را مستوفی الممالك ساختند. و هم حاتم بیك بنیابت او پابوس نمود. چون آقا شاه علی مشار الیه بواسطه تنقیح محاسبات در دار السلطنه اصفهان حسب الحكم اعلی توقف داشت و همراه اردوی معلی بدار السلطنه قزوین نیامده بود وزیر قورچیان خاصه ملك بیك خط و
______________________________
(1)- لن: و عنان
(2)- لن: و در خانه
(3)- لن: خواجه
ص: 1083
مهر او را بر پروانجات میگذاشت. و بعضی از ظرفاء اردوی همایون در باب عزل و نصب وزراء مذكوران این تاریخ گفتند، شعر:
تا وزیر شه دین حاتم شدقامت آصف سابق خم شد
سال عزلش ز خرد جستم گفت‌موئی از خایه حاتم كم شد چون اراده اشرف اعلی برفتن خراسان جهت دفع طغیان عبد المؤمن خان مصمم گشته بود بالاخره رای عالی و جانقی با امراء متعالی بدان قرار گرفت كه فرهاد خان سركرده لشگر ظفر اثر گشته محمدی خان استاجلو مشهور بتخماق و سایر «1» امراء از ری تا بسطام بخراسان رفته بعضی از بلاد خراسانرا تسخیر كرده مشهد مقدس معلی مزكی را كه در حسن و بها و شرافت مكان و استجابت دعا و لطافت آب و هوا در هفت اقلیم عالم ممتاز و مسلم است بتحت تصرف اولیاء دولت قاهره درآورد. شاه كامیاب قمر ركاب تاخوار ری بر سبیل شكار رفته خبر توجه شاهی ظل الهی در ممالك خراسان شایع گشته اوزبكان از آن اندیشه هراسان گشته ببلاد خود روند. شاه ستاره سپاه قرب ده روز تاری بشكار رفته آوازه شاه گلدی انتشار تمام در خراسان یافت. آنگاه پادشاه عالمپناه از ری بسعادت و اقبال معاودت فرموده بدار السلطنه قزوین تشریف آوردند. سایه دولت و آفتاب مرحمت و معدلت بر كافه رعایا و عامه برایا انداختند.
و هم درین ایام كلانتر و مردم خطه ساوه از ظلم و تعدی و ستم و زیادتی شاه قلی سلطان پیاده تركمان كه حاكم آنجا بود دادخواهی نموده رای جهان آرا تقاضا نمود كه حاكمی عادل خداترس نیكو كردار بر آن جماعت گمارد.
خدا ترس را بر رعیت گماركه معمار ملكست پرهیزكار بعد از فكر و اندیشه قرعه بنام نامی مظهر عدل و احسان گنج علی خان كه در شجاعت و عدالت و رعیت پروری و آبادانی مملكت و معموری در میانه لشگر ظفر اثر قزلباش ممتاز و مستثنی است و سالها در خراسان و بعد از آمدن شاه جهانیان بصوب تخت در میان اوزبكان كه در اطراف و جوانب الكاء او بودند غاشیه جانسپاری و رعیت‌داری بر دوش انداخته حلقه غلامی و صوفیگری و اعتقاد را در گوش داشت افتاد باو عنایت فرمودند. و ولایت آوه را بقورچیان زیگ كه از ملازمت آن خان عالیشان بمرتبه قورچیگری و تقرب سرافراز شده بودند شفقت نمودند. و مردم ساوه ازین عطیه سجدات شكر ایزدی بجای آورده در دعاگویی افزودند.
و هم در اوایل این سال منصب سامی قضای عسكر ظفر اثر را بشریعت شعار امیر علی خان اوحدی خلف اكبر مرحومی امیر اشرف كه سابقا ذكر حالات و خدمات او درین دودمان خلافت مكان شده مرحمت فرمودند. و هم درین [ایام] جناب خواجه محمد شفیع نیشابوری كه سابقا وزیر ابراهیم خان تركمان در ترشیز و ساوه بود بوساطت شیخ حسن داود استرآبادی مستوفی سركار نواب فرهاد خان گردید. و هم درین ایام مهدی قلی سلطان تجرلو شاملو ولد حسین قلی سلطان ایشك
______________________________
(1)- لن: و سایرا
ص: 1084
آقاسی‌باشی كه سابقا ذكر حالات ایشان شده مشار الیه در جنگ عثمان پاشا بدست رومیه افتاده بود مدتی در روم و آن مرز و بوم گرفتار میگردید چون صلح شد مرخص گشته بدار السلطنه قزوین آمد.
نواب كامیاب مالك رقاب بواسطه آنكه حقوق خدمت و یكجهتی و اخلاص و جانسپاری كه مشار الیه و پدر او در راه آن پادشاه عالمپناه نموده بودند و ذكر شده مقرر فرمودند كه بجهت او خلاع فاخره از تاج و كمر مرصع و اسپ و زین لباس فاخره باستقبال برده تمامی ترك و تاجیك تا قریه سونك قزوین او را پیشواز نموده بآئین تمام و اعزاز و احترام بدار السلطنه قزوین آورند. ایشك آغاسیان و امراء و مقربان و قورچیان حسب الامر خاقان كشور ستان عمل نموده او را بشهر در درآورده بدولتخانه همایون بردند. بعد از سودن جبین بر آن خاك آستان خلد قرین شاه نصرت آئین با تمكین منصب سامی موروثی او را بدو عنایت فرموده الكاء همدان را بتیول او مقرر ساختند.
و هم در روز یكشنبه بیست و ششم منه امر اعلی بنفاذ پیوست كه نواب حسین بیك شاملو قورچی شمشیر حاكم قم بر سر دولتیار نابكار كه مجدد غدر او بر مرآت ضمیر منیر كیمیا تأثیر ظاهر شده بود بسلطانیه و آن حوالی رفته او را بدست درآورد. نواب حسین بیك مشار الیه با دلیران شاملو بدان ولایات رفته دولتیار برگشته روزگار بواسطه حقوق سابق و نمك مشار الیه چنانچه ذكر شده باز بقدم اطاعت پیش آمده دست از جنگ و جدال باز داشت و كس بخدمت نواب مشار الیه فرستاده رسوم مهمانداری و ساوری بجا آورده از طرفین بمقام اصلاح درآمدند.
و مقرر شد كه نواب حسین بیك با هفت نفر از خاصان خود بدرون قلعه كه او خود در آن ولایت احداث كرده بود و مردم خود را در آنجا جمع نموده رفته قرار مدار صلح و صلاح دادند و دولتیار را با برادران برداشته بدرگاه برند. بعد از رفتن مشار الیه بدرون قلعه و عهد و میثاق چون بیرون آمد، جمعی از اقوام و برادران دولتیار او را پشیمان كرده از آمدن او را نادم ساختند و شروع در تحصن نموده و برادران او در مقام مجادله درآمدند. چون خبر در عرض یكشبانروز از سلطانیه بدار السلطنه رسید، شاه جهانیان مهدی قلی خان ایشك آقاسی‌باشی شاملو را نیز بمدد حسین بیك بجانب سلطانیه روان نمود. و بعد از آن با آنكه شاه عالمیان اراده رفتن خراسان فرموده بودند كه خود را بمدد فرهاد خان برسانند و اختیار ساعت نموده به آسیا رود دار السلطنه رفته از آنجا بجانب بیدستان فرموده لاجرم بواسطه معامله دولتیار بشهر فرموده، بحمام تشریف بردند و از حمام بیرون آمده آخر روز چهارشنبه چهارم شهر رمضان بایلغار تمام بر سر دولتیار یورش فرمودند و غازیان و قورچیان همه بی‌شتر و خیمه در ركاب ظفر انتساب روان شدند و نواب اعتماد الدوله حاتم بیك را در شهر گذاشتند و بعضی خدمات مامور ساختند. چون آوازه صیت توجه و آمدن شاهی ظل الهی بدان حوالی و نواحی رسید غازیان شیرشكار قبل از ورود موكب همایون شاه كامكار جم اقتدار دولتیار نابكار را بدست درآورده شاه عالمپناه متوجه سیر و شكار آن دیار گردید. امیر شكاران جار رسانیدند كه پیاده‌ها از هر محل بیرون كرده شكار صحرا و جبال را یكجا جمع كنند و وحوش و سبع را بیك طرف رانند. شاه جهانیان براق براق صفت زیر زین آورده
ص: 1085
و عنان بهلال نعل ماه سیر زهره جبین داده با مقربان و مخصوصان مریخ اقتدار در آن عرصه بر سر شكار تاخته تیر نشاط هر طرف می‌انداختند.
برگشادند دست را بشكاربرشكاری زمانه گشت حصار
باز بدرید سینه تیهویوز بگرفت گردن آهو
گشته تازان بسوی گور كمندچون شهاب از قفای دیو نژند
شد هوا همچو ابر پروردین‌از پر باز و با شه و شاهین خاك شكارگاه در آن عرصه شكاری رنگ لعل بدخشانی گرفت و سنگ خارا در آن جرگه رنگ یاقوت رمانی پذیرفت. چند روز در آن حدود بنشاط شكار گذرانیده روانه دار السلطنه گشتند و حسین بیك شاملو و لشگریانش دولتیار بد كردار با مردم و وزیرش گرفته در صندوق كرده از عقب اردوی همایون متوچه درگاه گشتند. شعر:
با ولی نعمت ار برون آئی‌گر سپهری كه سرنگون آئی و قلاعی كه در تصرف داشت اول قلعه كرفس كه خود در آن متحصن شده بود و ثانیا قلعه انگوران و ثالثا قلعه بیجار كه مزه بیك برادر او در آن متحصن بود و وی در آن معركه داد مردی و مردانگی در قلعه‌داری داده بود همه را بعد از تسخیر امر بتخریب آن شد. القصه كه در آخر روز چهارشنبه هژدهم شهر رمضان المبارك سنه مذكوره جناب شاهوردی بیك بای‌بردلو یساول صحبت از جانب آن پادشاه ثریا منزلت بمشتلق گرفتاری دولتیار بدار السلطنه آمده نواب اقبال‌پناه اعتماد الدولة العلیة العالیه جلالا حاتم بیكا كه در شهر تشریف داشتند باین خبر مژده خلعتهای لایق و مبلغی زر بمشتلق داده. شاه كامیاب مالك رقاب روز سه‌شنبه بیست و چهارم بشهر نزول اجلال فرمودند. روز چهارشنبه بیست و پنجم نواب حسین بیك قورچی شمشیر دولتیار و اتباعش در میان صندوق داخل دار السلطنه قزوین گردانیدند. وی چند روز همچنان در صندوق بود و وزیر او خواجه بكان همدانی نیز در صندوق محبوس بود. روز پنجشنبه سیم شهر شوال دولتیار بدفعال را بمیدان سعادت برده او را پاره پاره نمودند و صوفیان گوشت او را خوردند و خواجه بكان وزیر و جمعی دیگر از مردم او را بقتل رسانیدند. اینست جزای هر كه عصیان ورزید. و هم در شب دویم منه در عین طریقه مخترقه شاهزاده سلطان علی میرزا و طهماسب میرزا و اسمعیل میرزا را كه بجهت دیدن و ملاحظه احوال ایشان بدرگاه كریاس اساس طلب فرموده بودند.
بكوتوالی ایوانه میرزا گرجی كه از سلاطین زاده‌های ولایت گرجستان بود بقلعه الموت روانه كرده رعایت بسیار ایشانرا فرمودند حیث قال النبی العربی صلی اللّه علیه و آله و سلم «رعایة صلة الرحم تزید فی العمر» و بمؤدای كریمه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ» «1» مراقبت ایشانرا اولی دانسته بكوتوالی قلعه مذكور سفارشها فرمودند.
______________________________
(1)- سوره 8 آیه 75
ص: 1086
و هم درین سال فرخ‌فال رای آن خسرو كامكار صاحب اقبال بر آن قرار گرفت كه صبیه سلطنت‌پناه خان احمد گیلانرا كه از عمه ماجده‌اش علیا جناب مریم بیگم بوجود آمده و موسوم است یخان بیگم جهت خلف ارجمند فیروز بخت سعادتمند خود ابو المنصور سلطان صفی میرزا طال عمره فی ظل ظلیل ابدی التظلیل والده الاعلی، خواستگاری نمایند. و بجهت قرار مدار این كار خیر یكدو مرتبه از ریش‌سفیدان معتبر معتمد و خادمان حرم محترم بگیلان «1» فرستاده، چیزی مشخص نساختند. بالاخره رای عالم آرای بر آن قرار گرفت كه عمدة المنجمین و قدوة المستخرجین مولانا جلال الدین منجم كه بزبان دانی و رشاد، موصوف است و سالها در مملكت گیلان مقیم بوده و خصوصیت تمام با خان گیلان دارد او را بجهت تشخیص ساختن و قرار دادن این امر بگیلان روانه سازند. مولانای مشار الیه در اول شهر رجب بگیلان رفته در نصف ماه مذكور مراجعت نمود و خبر رسانید كه خان احمد عرض مینماید كه قبل از این بنده نذر كرده‌ام و قسم خورده كه مادام كه صبیه من بالغ نشود من بولایت عقد نكاح او باحدی نكنم و خود را از ولایت عزل كرده‌اند اما از روی طرح در آخر گفته كه كس بفرستند كه شیرینی خورده شود و ضمنا اظهار آزردگی نموده چنانچه بعد از این شرف عرض می‌یابد. الحاصل كه شاه كامیاب قمر ركاب در قزوین از حضرات صدور و علماء و مشایخ استفتا نماید اگر حسب الشرع جایز باشد چون صبیه صغیره است فقیر بولایة عقد كنم و فتوی را گرفته بفرستند. چون مولانا جلال منجم این اخبار را رسانیده شاه كامكار نواب سیادت و صدارت‌پناه میرابو الولی صدرانجو را كه در فنون علم خصوصا در فقه یگانه دورانست و نواب قدسی القاب مجتهد الزمانی میر سید حسین و حضرت علامی شیخ بهاء الدین محمد عاملی را طلب فرموده صورت مسئله مذكوره تقریر فرمودند حضرات مشار الیهم در جواب فرمودند كه این نذر و سوگند منعقد نمیشود و موافق مذهب علماء امامیه رضوان اللّه علیهم اجمعین نیست چه خان احمد چون فرزند دیگر جز آن صبیه ندارد و وارث ملك، موروثی خود او را میداند یحتمل كه تأملی و دفع الوقتی «2» كرده باشد. نواب صدارت پناه و مشایخ كرام صورت فتوی را بمولانا جلال داده او را روانه گیلان گرداند. درین مرتبه كه خان احمد فتاوی علما را ملاحظه نمود دیگر معذرتی نتوانست آورد. بدرگاه گیتی‌پناه عرض نمود كه از علماء و مقربان هركه را تعیین میفرمائید بگیلان روان سازند كه تا نكاح مذكور بولایت هركه از جانب اشرف وكیل باشد جهت نواب شاهزادگی نور حدیقه سلطنت و كامرانی عقد بسته شود. مولانا جلال بسرعت و استعجال از گیلان بدار السلطنه قزوین آمده حقیقت معروض داشت. شاه با تمكین و خسرو سلیمان قرین نواب اقبال‌پناه اعتماد الدوله حاتم بیك را وكیل عقد كرده خدام فرشته احترام شیخ بهاء الدین محمد را با حضرت میرزا ابراهیم همدانی و سایر طالبعلمان و مولانا جلال منجم همراه نموده جهت نكاح آن دو اختر برج سلطنت بگیلان روان نمودند. مشار الیهم حسب الامر
______________________________
(1)- لن: بگیلا
(2)- لن: دفع الوصی
ص: 1087
اعلی بدان صوب با صواب رفته بخدماتی كه مأمور بودند معروض خان احمد و حرم علیه‌اش داشتند. ایشان نیز اطاعت و انقیاد امر مذكور نموده آن در درج خدارت و شرف دودمان سلطنت و روحانیت در بهترین ساعتی و مرغوب‌ترین وقتی و فرخترین طالعی كه مولانا جلال اختیار نموده بعقد ازدواج شاهزاده وهاج «1» درآوردند. خان احمد پادشاه كرم جبلی را در حركت آورده مجلس انس و خرمی بسان بهشت برین آرایش و ترتیب داده دست دریا مقاطر ببذل اموال گشاده جهانرا از بزم جمشید و جشن فریدون یاد داد و حضرات عالیات مذكوره را با هركه رفیق ایشان بود و بدیشان تعلق میداشت از بزرگ و كوچك بتكلفات و نفقدات و انعامات محظوظ و بهره‌مند گردانید و خواص و عوام آن دیار را از مایده انعام و فواید اكرام بنصابی وافی رسانید و چند روز طویها و جشنها و مهمانیها كرده و فرستادگان را اجازت مراچعت داده در روز پنجشنبه بیست و هفتم شهر شعبان سنه مذكور بشرف پای‌بوس اشرف اعلی سرافراز شدند و حقیقت عرض نموده مراسم تهنیت بجای آوردند.
و هم در اواسط این سال كس از دار السلطنه تبریز بدار السلطنه قزوین آمده حاكم تبریز عرضه داشت نموده كه از قاپی خواندگار امر شده كه كس تعیین فرمایند كه سرحد و سنور میانه الكاء قزلباش و رومی مقرر شود كه در میانه دانسته باشد و از قاعده قرارداد در نگذرند و تصرفی در مملكت یكدیگر نشود. شاه نصرت‌پناه قرا حسن چاوشلو را كه از اعاظم امرا بود و بمزید عقل و كاردانی و رشد و زبان دانی از سایر امراء ممتاز و مستثنی مینمود و حكومت دار السلطنه قزوین باو تعلق داشت او را مقرر فرمودند كه بدار السلطنه تبریز رفته آن معامله را مشخص سازد. امیر مشار الیه حسب الامر اعلی بدانجا رفته همراه پاشایان معامله سنور و سرحد را مشخص ساخته از قریه ارشتناب كه از قری وقفی غازانی است و از آنجا تا تبریز ده فرسخ شرعیست و مابین سراب و میانه و دار السلطنه تبریز واقع است قرار دادند كه از آنجا تا تبریز از رومیان باشد و از اینجا تا تركمان كندی و میانه از قزلباش باشد. رومیان سجلات كرده مهر خود بر آن نهادند. و بعد از خدمات و تكلیفات و مهمانیها امیر مذكور را روانه درگاه عالمپناه گردانیدند. به از صلح كاری نباشد دگر. مشار الیه در شهر ربیع الاول سنه الف بدار السلطنه آمده بپای‌بوس سلطنت مناط سرافراز شد و ایالت كرمان را بدو شفقت كرده او را بدار الامان كرمان فرستادند.
و هم در غره شهر محرم مكرم كه منشأ عقد سنین و مبداء شهور آن سال نخستین بود آن خسرو با تمكین چون شاهوردی خان ولد محمدی خان عباسی از راه غلامی و جانسپاری پیش آمده مكرر پیشكشها و تحفها بدرگاه جهان‌پناه ارسال داشته شاه والا جاه را بخاطر رسید كه با مشار الیه وصلتی كرده همشیره او را كه باكره است و در غایت خدارت «2» و طهارت افتاده «3» جهت آن اعلیحضرت خواستگاری «4» نموده نكاح نمایند. شاهوردی خان نیز اراده نمود كه بیكی از اقوام
______________________________
(1)- لن: فرهاج
(2)- لن: خدرات
(3)- لن: افتاه
(4)- لن: خاستگاری
ص: 1088
شاهی ظل الهی پیوندد. چون این التماس بمسامع عز و جلال رسید شاه جهان‌پناه صبیه نواب بدیع الزمان میرزا ولد نواب بهرام میرزا را باو عنایت فرمود. لاجرم مقصود بیك ناظر را بجهت آوردن همشیره شاهوردی خان مقرر داشته خلاع فاخره از تاج و كمر مرصع و اسپ وزین و سایر ملبوسات بجهت شاهوردی خان مرحمت فرموده زرقالین را كه مقررست با ساز یراق و اسباب طوی ناظر مشار الیه بخرم‌آباد رسانید و بعضی از طلبه را همراه برده خاتون مشار الیه را نكاح بسته بدار السلطنه قزوین آورد. و همچنین فرستادهای شاهوردی خان بجهت بردن صبیه نواب بدیع الزمان میرزا بدار السلطنت آمده او را نیز بقاعده و آداب و ترتیب عقد بسته بلرستان بردند.
شاه جهان‌پناه طوی و جشن نموده همشیره او را در سالك سایر خادمان حرم محترم منخرط گردانید.
و هم در روز دوشنبه مقرون بالفتح و النصرة و الاقبال، مصطفی سلطان كنگرلو حاكم طبس با اوزبكانی كه بتاخت الكاء او آمده بودند جنگ نموده یكصد نفر از اوزبكان را بقتل رسانیده با بعضی دیگر كه اسیر و دستگیر شده بودند از خراسان بدرگاه همایون آمدند. شاه جهانیان ملازمان او را رعایت فرموده خلاع جلد و از اسپ و زین و تاج و كمر ارسال داشتند.
سابقا شرف عرض یافت كه شاه جهان‌پناه درین سال مطمح نظر كیمیا اثر و نیت خیر نهمت آن بود كه خود بممالك خراسان بلكه قندهار و سیستان رفته الكاء موروثی را از دست معاندان گرفته وجود خبیث آن طایفه را از آن بلاد فاخره پاك سازد و ساعت اختیار كرده بباغ سعادت آباد نزول اجلال فرمودند. در خلال این احوال فرهاد خان چون اطراف و جوانب الكاء طبرستان و آذربایجان و عراق را آشفته میدید لاجرم صلاح رفتن اشرف بخراسان ندیده خود داوطلبید و با سایر امراء متوجه خراسان گشت. چون درین ایام اسفراین و جوین و سبزوار در تصرف امراء شاهی بود از نیشابور تا هراة اوزبكان داشتند خان مشار الیه بر سر نیشابور رفته آن بلده طیبه را مركزوار محاصره و یكچند روز آن شهر را احاطه نموده سیبه‌ها و نردبانها پیش برده بدان رسانید كه آن بلده را تسخیر نماید. چون عبد المؤمن خان ولد عبد اللّه خان در مشهد بود بغایت از آمدن خان بخراسان هراسان گشته متحصن بقلعه مشهد اقدس شده قدرت بیرون آمدن نداشت.
اتفاقا [شاه] عالم آرا را بخاطر رسید كه چون رایات ظفر آیات شاهی همراه لشگری نیست مبادا چشم زخم روزگار آسیبی بر خان مذكور واقع شود و باعث بر شماتت اعدا و پریشانی احبا گردد، حكم اشرف بنفاذ پیوست كه فرهادخان در روز متوجه درگاه شود كه سال آینده بی‌قضای الهی و بتوفیقات نامتناهی بسعادت و اقبال متوجه خراسان و دفع و رفع آن گروه بی‌ایمانست. خان مذكور امتثالا بفرمان الاعلی دست از سیبه و یورش باز داشته متوجه درگاه معلی گردید و در روز یكشنبه شاه عالمیان تا ساوخ‌بلاغ باستقبال خان رفته در روز چهارشنبه چهاردهم شهر شوال خان داخل قزوین شد.
و هم در منتصف شهر ذی حجه حجه مسطوره نواب كامیاب اعلی بقصد سیر و شكار متوجه ری شده تا كن و سلقان آمده شكاركنان باز بدار السلطنه تشریف بردند.
ص: 1089
و هم در شهر ذی حجه از جانب عبد المؤمن ولد عبد اللّه خان بدخشانی موسوم بمیرزا خواجه مشهور بخواجم كه از ملازمان او بود برساله و ایلچیگری بپایه سریر اعلی آمده كتابات او را رسانید. چون مشحون بر دلیری و بابائی و زیاده سری بود شاه عاقبت محمود قرار بجنگ داده نورعلی بیك كه یكی از قورچیان عظام بود بایلچیگری نزد او فرستاده در برابر نوشتند كه صلاح صلاح جنگست. انشا اللّه الرحمن بعد از نوروز رایات ظفر آیات متوجه خراسانست و قرار كار بر جنگ و كار زارست نه آنكه بدستور همه سال مدار بر فریب و فرار دهند. چون فرهاد خان از خراسان بعراق آمده عبد المؤمن خان بیشه را خالی دیده متوجه خراسان شد. و خبر او در عراق شایع شد. شاه عالم‌پناه یورش خراسانرا بسال نو انداخته متوجه دیگر مهمات كه ضرورتر میبود گشتند. و خواجم ایلچی مذكور را بنواب اقبال‌پناه حاتم بیك سپردند. وی در منزل نواب مشار الیه میبود. و در شهر محرم متوجه دار السلطنه اصفهان و دار العباده یزد شد. از آن محال سیر و شكاركنان باز بقزوین آمده عزیمت زیارت مقدسه دار الارشاد اردبیل نمودند. و در میان زمستان كه آفتاب عالمتاب در برج جدی بود متوجه دار السلطنه قزوین شده روز یكشنبه بیست و پنجم شهر ربیع الاول سنه الف بدار المؤمنین قم آمده روز دوشنبه بجانب قزوین در حركت آمدند یكشب بیشتر در آنجا توقف نكرده از راه طارم و خلخال بدار الارشاد تشریف برده بعد از سودن جین بر خاك آن سرزمین ملتمسات خود را معروض داشته ندای اجابت انتما در آن روضه مقدسه و حظیره منوره از هاتف غیب و عالم لا ریب استماع فرمودند. و در اول دلو از آنجا بقزل آغاج و تماشای كنار دریا رفته فرهاد خانرا بر سر طوالش و حاكم آنجا فرستادند. و ولد انصار خلیفه كه حاكم قراجه داغ بود وی از اعادی خود كه در درخانه قوی و صاحب اختیار بود خصوصا مقصود بیك ناظر قراجه داغلو «1» توهمات و دغدغه نمود و مردم خود را از آب ارس گذرانیده بر آن ضلع نشست. غازیان ظفر نشان واقف شده بر سر لشگریان و اموال او آمده تمامی را نهب و غارت نمودند. هركه برتافت سر از حكم تو جان داد بباد- شاه عالمیان در آخر حوت از آذربایجان داخل دار السلطنه قزوین شده مقرر نمود كه فرهاد خان بر سر خان احمد بگیلان رفته او را بدست درآورد. باعث بر غبار خاطر اشرف از خان احمد آنكه مشار الیه قطع از مضایقهای ناخوش و مقالات مشوش در باب وصلت كتابتی طولانی عریض مشتمل بر شكایت بسیار و نكایت بیشمار بمقربان نامدار نوشته ماحصلش آنكه كار من بجائی رسیده كه دست اهل و عیال خود را گرفته بدیار كفر روم. خاطر عاطر دریا مقاطر از آن سخنان منحرف گشته بر زبان الهام بیان جاری ساختند كه خان احمد سالها در قلعه محبوس بود و چون نوبت سلطنت باسمعیل میرزا رسید او را از قلعه بیرون نیاورد و والد ماجدم شاه سلطان محمد چون بر سریر سلطنت متمكن گشت او را از قلعه بیرون آورده همراه بدار السلطنه قزوین آورد و رعایت و شفقت بسیار بدو نموده اساس و اسباب و جمعیت بیشتر از زر و گوهر و اسپ و شتر و استر بدو داد. مع هذا همشیره خود را با مال فراوان بدو داد و تمامی مملكت گیلانرا
______________________________
(1)- لن: قراچهداغلو
ص: 1090
كه در تصرف قزلباش بود بدو ارزانی داشت و او را دوستكام و مقضی المرام بمقام خود فرستاد و بعد از آنكه ایران بوجود فایض الجود نواب همایون ما مزین شد ما نیز روش پدر نامور منظور داشته همواره ممد و معاون او بوده و انواع نوازش و پرسش خویشاوندانه بجا آوردیم «1» و چون او را صبیه بود و ازین سلسله علیه از عالم یگانگی و رفع بیگانگی بجهت فرزند ارجمند سعادتمند خود طلب نمودیم. در هر مرتبه كه احدی ملاحظه نماید چه قصور و فتور و كسر و نقصان بحال او راه یافته كه او از دست ما ببلاد كفر رود و از ما چه نقصان و خسران بدو مملكت او راه یافته القصه. بیت:
چون تیره شود مرد را روزگارهمه آن كند كش نیاید بكار و خان احمد همچنان بر سر آن سخنان بود و در مقام تداراك و تلافی نبود. لاجرم نواب همایون فرهاد «2» خانرا بر سر او بگیلان فرستاد. خان زمان از راه گسگر متوجه آن دیار گردید ورای عالم آرای همگی متوجه رفتن خراسان و اندیشه آن معاندان می‌برد.
و هم از معظم وقایع این سال كثیر الاختلال ارتحال سیادت و مغفرت‌پناه مرتضی ممالك اسلام میرغیاث الدین محمد میرمیران یزدی بود كه مدتی بر بستر بیماری و ناتوانی افتاده در قریه ندوشند یزد رحلت نمود. نعش شریف آن آن حضرت را بتفت برده در جنب مقابر اجداد و اقوام عظامش دفن نمودند. و در شهر جمادی الثانی سنه مذكوره خیر فوت او بدار السلطنه قزوین رسید.
و هم درین ماه قورخمس خان شاملو كه از حبس پادشاه دار الاسلام بغداد خلاصی یافته بدرگاه گیتی‌پناه بدار السلطنه قزوین آمده پناه بدولتخانه مباركه آورده بطریق صوفیان سعیل اسلمش گشت. كسی از خلفاء و ذاكران و طریقچیان او بحال او نپرداخته پسرزاده‌اش كلب علی بیك بن طهماسب قلی بیك بر سر او آمده او را در دولتخانه مباركه پاره‌پاره كرد و مدت سه روز لاشه او در زیر چادرشب شطرنجی نهان بود. و بالاخره جمعی از شاملویان او را برده دفن نمودند.
و هم درین ایام سلطان معصوم تركمان با حسن سلطان شاملو ولد شاهوردی خلیفه كه از مردودان و گریختگان درگاه بودند ایشانرا گرفته بدار السلطنت آوردند. شاه ترحم نموده از جرایم ایشان گذشته امان یافتند.
و هم درین اوان اسمعیل سلطان برادر امیر خان موصلو را كه او نیز از گریختگان درگاه بود او را گرفته آوردند. در اثناء سیاست گریخته پناه آستانه امام‌زاده واجب الاحترام شاهزاده حسین برد. پیر احمد موصلو كه از اقوام بود او را بقتل رسانید. بیت:
سری كه گردن از امرت كشید دورانش‌بر آستان تو اكنون كشان كشان آورد
______________________________
(1)- لن: آوریم
(2)- لن: فرها
ص: 1091
و هم در روز یكشنبه بیست و هفتم شهر شوال شاهزاده سلطان حسین میرزا كه در سن سه سالگی بود و كمال فطرت و فراست داشت در دار السلطنه قزوین داخل حوریان بهشت گردید.
نواب صدارت پناه میر ابو الولی حسب الامر عالی بتجهیز و تغسیل او قیام آورد و او را در جنب قبر امام‌زاده دفن نمودند.
و هم درین سال شاه دریا نوال مقدار یكهزار خروار گندم كه در آن سال هر خرواری بهفت هزار دینار قیمت داشت از محصولات قریه دستجرد دار السلطنه قزوین بفقراء و مستحقین و صلحاء و مساكین انعام و تصدق فرمودند.
و هم در اواخر این سال بعد از مراجعت دار الارشاد اردبیل حكم بتخریب قلعه قهقهه كه در آن حوالی واقعست فرمودند. و آن قلعه را حسب الامر اعلی از حصانت باطل نمودند و كوتوالان را برطرف ساختند.
و هم در ذی حجه حجه مذكوره این سال مولانا آقاجانی تبریزی كه از افاضل زمان بود و خدمت تولیت آستانه مقدسه منوره قم تعلق بدو داشت بعد از تشرف بزیارت حج بیت اللّه الحرام و طواف ركن و مقام در آن بلده معظمه زاده اللّه شرفا و تعظیما جان بجانان سپرد و در آن ارض طیبه مدفون گشت.

وقایع سال سیزدهم از سلطنت خراسان و سال ششم از پادشاهی كل ایران‌

نوروز این سال و تحویل آفتاب عالمتاب ببرج حمل آخر روز جمعه ششم جمادی الثانی لوی‌ئیل بعضها الف بعض احدی و الف. در روز شنبه هفتم، پادشاه اقلیم چهارم در دار السلطنه قزوین بایوان چهل ستون برآمده بدستور مجلس جشن نموده آن روز را بنشاط و انبساط گذرانیدند. چون سلطان بدیع آئین ربیع سپاه سبزه و ریاحین بر اطراف صحراء و بساتین كشید و بیدادگران خیل شتا پای عزم در ركاب رحیل آوردند موكب اعلی درین ایام نشاط انجام عنان عزیمت بصوب ولایات گیلانات و تسخیر آن محال مصروف داشتند. بیان این حال و تفصیل این مقال فرار و و استیصال سلطان سریر بر مسند فضل و افضال خان احمد پادشاه گیلان است. سابقا شرف عرض یافت كه چون شاه جمجاه از مملكت خراسان بتخت ایران آمده در دار السلطنه قزوین بر سریر سلطنت و پادشاهی متمكن گشتند معاملات و دارایی گیلان بخان مشار الیه امضا فرموده صداقت و محبت بواسطه عرق سیادت و طریقه مصاهرت بمثابه بود كه جدائی و بیگانگی بهیچوجه من الوجوه در میان نبود. در خلال این احوال در یورش اول خراسان كه مرشد قلی چاوشلو در چمن بسطام بقتل رسید بعضی از امراء چاوشلو مثل محمد شریف خان حاكم قزوین پسرزاده حسین بیك قورچی تیر و كمان شاه جنت‌مكان و محمود خان پسر پیره محمد خان روگردان شده تحصن بگیلان جستند و بخدمت خان احمد پیوسته خود را بدو رسانیدند. بعد ازین قضیه گمان
ص: 1092
باریافتگان این آستان این بود كه حضرت خان احمد اخلاص و دولتخواهی و مصاهرت و قومی را منظور داشته آن جماعت مردود را گرفته نزد آن پادشاه صاحب قران می‌فرستند. مشار الیه از آن تجاهل نموده پس از آن حكم جهان مطاع صادر شد كه خان احمد آن جماعت را بدرگاه گیتی گیتی‌پناه فرستند. مشار الیه همچنان تغافل نمود تا آنكه بعضی از امراء مثل فرهاد خان و غیره بخان احمد چیزها نوشته پیغام دادند كه لایق بحال آن جناب نیست كه جمعی كه مردود و روگردان ازین درگاه همایون شده باشند و بدانجا گریخته و مع هذا حكم اعلی بفرستادن آنها شرف صدور یافته مساهله نموده بتغافل گذرانند. آخر این نتیجه خوبی و ثمره نیكوئی نخواهد داد.
و حضرت خان اعقل مردم زمانه است بهتر از دیگران معاملات پادشاهی و سلطنت را میداند و طریق نمك خوردگی و صوفیگری و حقوق قدیمی و خویشی و قومی این نیست كه جماعت مردود را بی‌واسطه و فایده خود نگاه دارد و اكابر چنین گفته‌اند:
رباعی:
با دشمن من چو دوست بسیار نشست‌با دوست نشایدم دگربار نشست
پرهیز از آن عسل كه با زهر آمیختت‌بگریز از آن مگس كه بر مار نشست و خان احمد پادشاه ازین مفتحات غافل شده بود همچنان ایشانرا بدرگاه نفرستاد تا آخر حكم جزم رفته بالضروره فرستاد چنانچه مذكور گشت و امیر حسام الدین گیلانی كه وكیل و صاحب اختیار خان بود در میانه محرك سلسله فتنه و فساد گشته مانع بود و نمیگذاشت كه خان احمد حقوق خدمات سابق را كه ابا عنجد برین دودمان ولایت مكان دارد برقرار [دارد]. چون دانست كه بخیه كار او برو افتاده و شاه جمجاه انتقام ازو خواهد كشید میرحسام الدین با خان احمد قرار داد كه توسل بدرگاه خواندگار می‌باید جست تا در حمایت او از آفات واردات مصون باشیم و تا آن نمیشود شاه والا جاه دست از ما باز نمیدارد و سفارشات و كتابات از حضرت خواندگار می‌باید گرفت. خان احمد چون این سخنان را استماع نمود گول خورده بامیر حسام قرار داد كه ببهانه زیارت مكه معظمه زاده اللّه شرفا و تعظیما بروم رفته خود را بقاپی رساند و عرضه و نوشتجات او را بنظر سلطان مراد خواندگار رسانیده ملتمسات او را صورت دهد. امیر حسام ظاهرا بقصد زیارت نهانی بدریا نشسته متوجه استنبول گردید كه حاجات و ملتمسات خان احمد را معروض بارگاه خواندگاری و وزراء اعظم گرداند و التماس سفارش خان احمد و الكاء او نماید كه درین باب بنواب كامیاب قمر ركاب اشرف اعلی چیزی بنویسد. اما خان احمد بجهت اخفاء این امر تدبیر كرده بود عرضه بنواب كامیاب مالك رقاب نوشت كه میرحسام الدین درین و لا قصد زیارت مكه معظمه نموده روانه زیارت شد مبادا كه اعداء معروض دارند كه او را بروم فرستاده. اتفاقا در آن ایام ایلچی از درگاه گیتی‌پناه بجهت گرفتن قلعه نهاوند كه در تصرف رومیان بود بقاپی رفته بود و نواب خواندگار امر كرده بود كه طاوس قیورقی قلمی فرمایند كه سنجق‌دار و مستحفظان رومی كه در قلعه نهاوند [هستند] آن قلعه را بتصرف اولیاء قاهره شاهی دهند. در آن وقت
ص: 1093
میرحسام الدین مذكور واقف گشته بوزراء اعظم عرض مینماید كه مقررست كه هرجا پای اسب رومیه بدانجا رسد از تصرف بیرون ندهند و آن شرارت و بد نفسی او باعث آن شد كه نهاوند ندادند و مع هذا معروض ساخته كه میخواهم كه طاوس قیورقی بمن عنایت شود كه جهت خواندگار در قزوین قلعه بسازم. و دیگر حكایات ناملایم موحش كه حد او نبود از روی جهل و نادانی مذكور ساخت حضرت خواندگار و وزراء اعظم گوش بسخنان واهی آن سفیه نكرده نصیحتی چند در جواب نوشتجات خان احمد نوشته ارسال داشتند. در خلال این احوال خواجه مسیح زرگر لاهجانی كه در آن اوان از جمله وزراء خان احمد بود و مدار مهمات و داد و ستد و معاملات آنجا باو میگذشت بواسطه تشیع و صوفیگری كه بدین دودمان خلافت مكان داشت چون واقف شد كه خان احمد پادشاه را در خلال این احوال كفران نعمت می‌نماید و با ولی‌نعمت و یا ولی‌نعمت‌زاده در مقام منازعه است زبان نصیحت بیان از روی صلاح و نمك‌خوردگی گشوده بحضرت خان احمد پادشاه عرض نمود كه اطاعت شاه سپهر منزلت كه ولی‌نعمت «1» است واجب و لازم است و تا غایت اثر دودمان این سلاطین گیلان بمحض شفقت و عنایت بی‌غایات ایشان مانده و ایشان شما را از قلعه اصطخر بیرون آورده بجا و مقام خود فرستادند. و اینها همه از دولت این سلسله علیه است كه روزی بندگان گشته و در هر مرتبه از مراتب رضا جوئی خاطر اشرف اقدس اعلی مقدم بر جمیع چیزهاست. خان احمد پادشاه چون این سخنان خیر از آن خواجه عاقبت اندیش اصغا فرمود جهل و نادانی او را بر این داشت كه با خواجه مشار الیه بی‌التفات گردد. لاجرم تقویت جانب میرحسام الدین كرده خواجه مذكور را فدوی و یكجهت شاه دانست. خواجه نیز بنابر صلاح كار خود و پیش‌بینی و مآل‌اندیشی در میانه این غوغا روگردان از خان احمد پادشاه شد كوچ بر كوچ بقزوین آمده بعز بساط بوسی اعلی سرافراز شد. و حكایات گیلان و بند و بست آن دیار را بواجبی خاطرنشان همایون نموده و رفتن میرحسام الدین بروم ....
______________________________
(1)- لن: نعمت واجب
ص: 1095